دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نگاهی به ویژگی‌های اصحاب سیدالشهداء (ع)

No image
نگاهی به ویژگی‌های اصحاب سیدالشهداء (ع)

نگاهي به ويژگي‎هاي اصحاب سيدالشهداء (ع)

جواد سليماني

آنچه اکنون برای ما به عنوان محبان امام حسین(ع)اهمیت فراوان دارد این است که بدانیم چه امتیازات و خصلت‌هایی در وجود یاران اباعبدالله(ع)نهفته بود که آنان را از میلیون‌ها جمعیت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوری که از بسیاری از اصحاب و مشاهیر دینی عصر خود پیشی گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفریدند.

یکی از ابعاد نهضت عاشورا، افتخارآفرینی و عظمت و بزرگی آن است. امام حسین علیه السلام و یارانش به ظاهر از سوی سپاهیان یزید مورد بی احترامی و تمسخر قرار گرفتند، در ملاعام به آنان اهانت شد، فحش و ناسزا شنیدند، به دست انسان‌های پستی چون شمر و حرمله و عمرو بن حجاج، مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زنان و فرزندان ایشان در نهایت غربت و تنهایی و با وضع دلخراشی به اسارت رفتند. به طوری که وقتی سیدالشهداء علیه السلام و یارانش برای اقامه نماز مهیا شدند، سپاه کوفه به آنها گفتند: نماز شما قبول نیست.[1]یعنی شما کافر شده‌اید. ولی از فردای روز عاشورا روز به روز بر عزت و عظمت سیدالشهداء و یارانش افزوده شد، به طوری که اکنون نزدیک به 1400 سال، حسین بن علی علیهماالسلام و یارانش الگوی احرار و آزادگان عالم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، گردیده‌اند.

شخصیت‌های غیر مسلمانی چون گاندی، آن حضرت را الگوی خود معرفی می‌کنند. بی‌تردید این عزت و افتخار، از قدرت نظامی یاران سیدالشهداء نشأت نگرفته است، به علاوه از آن جا که حکام اموی و عباسی (جز در یک مقطع کوتاه) با نشر فضایل اهل بیت علیهم السلام و اصحابشان مخالف بوده‌اند؛ تبلیغات حساب شده حکومتی نیز در معرفی حسین بن علی علیهماالسلام و یارانش نقشی نداشته است، بلکه این عزت تنها در سایه مقاومت و جانفشانی سیدالشهداء و یارانش برای دفاع از حق و حقیقت در بستری که موج دنیاگرایی روحیه حق‌مداری را در میان مسلمانان از بین برده بود، شکل گرفت است.

با توجه به این حقایق، این پرسش جدی مطرح می‌شود که شهدای کربلا چه امتیازاتی بر شیعیان معاصر خود داشته‌اند که در حمایت از آن حضرت هیچ تردیدی به خود راه نداده تا پای جان از آن بزرگوار دفاع کردند؟

آنچه اکنون برای ما به عنوان محبان امام حسین علیه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهمیت فراوان دارد این است که بدانیم یاران آن حضرت چه ویژگی‌هایی داشتند که تاریخ مانند آنان را تاکنون به خود ندیده است. چه امتیازات و خصلت‌هایی در وجود یاران اباعبدالله علیه السلام نهفته بود که آنان را از میلیون‌ها جمعیت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوری که از بسیاری از اصحاب و مشاهیر دینی عصر خود پیشی گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفریدند.

زمانی که حسن بن علی علیهماالسلام، علم مبارزه با بنی‌امیه را برافراشت، عالمان و فقهای فراوانی در جهان اسلام حضور داشتند. بر اساس نقل یعقوبی، افراد ذیل از فقهای معروف عصر امامت اباعبدالله علیه‌السلام بوده‌اند: «عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر بن خطاب، مسور بن مخرمه زهری، سائب بن یزید، عبدالرحمن بن حاطب، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث، سعید بن مسیب، عروة بن زبیر، عطاء بن یسار، قاسم بن محمد بن ابی‌بکر، عبیدة بن قیس سلمانی، ربیع بن خثیم ثوری، زرین حُبیش، حارث بن قیس جعفی، عمرو بن عتبه بن فرقد، أحنف بن قیس، حارث بن عمیر زبیدی، سوید بن غفلة جُعفی، عمرو بن میمون أودی، مطرّف بن عبداله شخّیر، شقیق بن سلمه، عمرو بن شرحبیل، عبدالله بن یزید خطمیّ، حارث اعور همدانی، مسروق بن أجدع، علقمة بن قیس خثعمی، شریح بن حارث کندی و زید بن وهب همدانی.»[2]

سعید بن عبدالله حنفی: «والله اگر بدانم کشته می‌شوم سپس زنده گردیده (زنده) زنده سوزانده می‌شوم و سپس تکه تکه می‌گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام می‌شود، از شما جدا نمی‌شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»

اما، هیچ یک از این افراد عالم روز عاشورا در سپاه اباعبدالله علیه السلام حضور نداشتند. ایشان نه تنها آن حضرت را یاری نکردند، بلکه برخی از آنان، اصل حرکت حضرت به سوی کوفه را زیر سوال بردند.[3]و برخی دیگر، ابدا اباعبدالله علیه السلام را به کوفه دعوت کردند ولی روز عاشورا در میدان مبارزه حاضر نشدند.[4]برخی دیگر، همچون احنف بن قیس درخواست یاری حضرت را اجابت ننموده، گفتند: «قد جرّ بنا آل ابی الحسن، قلم نجد عندهم أیالة للملک و لا جمعاً للمال و لا میکدة فی الحرب»؛ ما فرزندان ابی الحسن (علی علیه السلام) را آزموده‌ایم نزد آنها نه فرمانداری استانی یافته‌ایم و نه ثروت اندوخته‌ای دیدیم و نه سیاست جنگی لازم را مشاهده کرده‌ایم. [5]

این در حالی بود که همگی می‌دانستند بنی امیه سالیان متمادی در پی از بین بردن اسلام بوده و یزید هرگز شایستگی جانشینی جانشینی پیامبر را ندارد و استمرار خلافت وی نابودی و اضمحلال دین و ارزش‌های دینی را در پی خواهد داشت.

آنچه اکنون برای ما به عنوان محبان امام حسین علیه السلام و رهروان راه آن بزرگوار و اصحاب گرانقدرش اهمیت فراوان دارد این است که بدانیم یاران آن حضرت چه ویژگی‌هایی داشتند که تاریخ مانند آنان را تاکنون به خود ندیده است. چه امتیازات و خصلت‌هایی در وجود یاران اباعبدالله علیه السلام نهفته بود که آنان را از میلیون‌ها جمعیت مسلمان آن زمان ممتاز نمود. به طوری که از بسیاری از اصحاب و مشاهیر دینی عصر خود پیشی گرفته و در عرصه پر افتخار عاشورا حماسه آفریدند.

افرادی چون طرماح بن عدی، عبدالله بن مطیع، عمربن عبدالرحمن مخزومی و عبدالله بن جعفر،[6]که از دوستان و خیرخواهان آن بزرگوار بودند، به جای همراهی با ایشان، تلاش کردند حضرت را از رفتن به سوی عراق منصرف کنند. در عصر قیام سیدالشهداء علیه السلام در اثر انحرافات پدید آمده پس از رحلت پیامبر اکرم، تشخیص حق از باطل و التزام به مقتضای حق، به قدری دشوار شده بود که نه تنها عوام، بلکه خواص نیز، در درستی حرکت اباعبدالله علیه السلام شک نموده و یا در صورت علم به حقانیت قیام، توان یاری آن حضرت را نداشتند.

با توجه به این حقایق، این پرسش جدی مطرح می‌شود که شهدای کربلا چه امتیازاتی بر شیعیان معاصر خود داشته‌اند که در حمایت از آن حضرت هیچ تردیدی به خود راه نداده تا پای جان از آن بزرگوار دفاع کردند؟ روزی که سیدالشهداء به سوی کربلا حرکت می‌کرد، شهر کوفه دستِ کم صدهزار رزمنده داشت که بخش عظیمی از آنان را شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام تشکیل می‌دادند. چگونه در میان آنان تنها عده قلیلی توفیق جهاد و شهادت در کنار پسر فاطمه علیه السلام را یافتند؟ در این مورد نظرهای مختلفی قابل طرح است که در این مقال کوتاه به نقد و بررسی اجمالی آنها می‌پردازیم:

نقد چند فرضیه پیرامون وجه تمایز شهدای کربلا

شاید برخی گمان کنند فصل ممیز یاران اباعبدالله علیه السلام با سایر شیعیان، بهره‌مندی افزون‌تر آنان از علوم دینی بوده است؛ بدین معنا که آنان نسبت به مردمان عصر خود اطلاعات دینی بیشتری داشته‌اند و همین امر آنان را به این فوز بزرگ رهنمون ساخته است. ولی تا آن جا که منابع اصیل تاریخی گواهی می‌دهند، تعداد کثیری از شهدای کربلا از برجستگی خاصی در علوم دینی برخوردار نبوده‌اند. به علاوه، اگر آشنایی با علوم دینی در حمایت مسلمانان از سیدالشهدا علیه السلام نقش کلیدی داشت، می‌بایست فقهای عصر آن حضرت به یاری ایشان برمی‌خاستند، حال آن که، هیچ یک از فقهای معروف دوران امام حسین علیه السلام در سپاه آن حضرت شرکت ننمودند.

با توجه به این که برخی از اصحاب سیدالشهدا، همچون سوید بن عمرو عابس بن ابی شبیب و بُریر بن حصین و ... [7]از عبّاد و زهّاد عصر خویش بوده‌اند، این احتمال قوت می‌گیرد که تمایز اساسی و یا دست کم یکی از فصول ممیز شهدای کربلا با سایران، التزام به مناسک دینی همچون نماز، روزه و حج بوده است. احتمال مزبور نیز قابل نقد می‌باشد؛ زیرا

اولاً: این صفت در مورد برخی از شهدا ذکر گردیده و در مورد بسیاری از آنان چون حرّ و زهیر و سلمان بجلی و نافع بن هلال و حجاج بن مسروق و عمیر بن عبدالله و عمرو بن مطاع جعفی و یزید بن مغفل و افراد دیگر چنین صفتی نقل نشده است.

هیچ یک از افراد عالم در آن عصر، روز عاشورا در سپاه اباعبدالله علیه السلام حضور نداشتند. ایشان نه تنها آن حضرت را یاری نکردند، بلکه برخی از آنان، اصل حرکت حضرت به سوی کوفه را زیر سوال بردند. و برخی دیگر، ابدا اباعبدالله علیه السلام را به کوفه دعوت کردند ولی روز عاشورا در میدان مبارزه حاضر نشدند.

ثانیاً: اگر التزام به اعمال عبادی اسلام عامل مهمی در جهت تشخیص حقانیت دعوت اباعبدالله علیه‌السلام و حمایت از آن حضرت بود، می‌بایست دست کم تعداد قابل توجهی از حجاجی که در سال 60 هجری در مکه حضور داشتند، به یاری امام حسین علیه السلام برخیزند و حال آن که، عده بسیار اندکی با آن حضرت به سوی کوفه آمدند. اگر حجاج سال 60 هجری از امام حمایت می‌کردند، دیگر نیازی به اجابت دعوت کوفیان نبود و حضرت در همان اطراف مکه قیام می‌کرد.

احتمال سومی که می‌توان مطرح نمود آن است که، بسیاری از کسانی که از آن حضرت حمایت ننمودند نمی‌دانستند حضرت بنای مخالفت با یزید را دارد. از این رو، در صدد یاری آن بزرگوار برنیامده‌اند. در پاسخ این احتمال باید گفت: شاید این توجیه را برای مسلمانان مناطق دوردست چون یمن و ایران و مصر بپذیریم، ولی در مورد مسلمانان شهرهای مدینه و مکه و کوفه و بصره قابل قبول نیست؛ چرا که خروج ناگهانی حضرت پس از ملاقات با ولید بن عتبه (فرماندار مدینه) از مدینه به مکه آن هم به اتفاق زن و فرزند و اقوام و اقامت و فعالیت سیاسی چهارماهه در مکه و خروج نابهنگام آن حضرت در وسط اعمال حج از مکه به سوی کوفه نه تنها مردم مدینه و مکه بلکه بسیاری از مسلمانان حجاز و عراق را متوجه خود ساخت، به طوری که کوفیان با استفاده از همین اقدام‌ها از آمادگی حضرت برای قیام آگاه شده، از ایشان دعوت نمودند تا مرکز قیام را کوفه قرار دهد. بصریان نیز با نامه‌ای که حضرت برای سران آنان فرستاد و به طور رسمی از آنان درخواست یاری نمود،[8]از عزم اباعبدالله علیه السلام برای قیام آگاه شدند. بنابراین، نمی‌توان گفت فرق یاران اباعبدالله علیه السلام با سایر مسلمانان آن عصر در یاری نمودن از امام در اطلاع و آگاهی آنان از تصمیم حضرت برای درگیری با امویان بوده است.

زهیر: «والله دوست داشتم کشته می‌شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته می‌شدم تا جایی که هزار بار این چنین کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور می‌گردانی!»

ممکن است گفته شود: فصل ممیز اساسی شهدای کربلا با سایر مسلمانان، در شناخت آنان نسبت به امام حسین علیه السلام بوده است؛ یعنی کسانی که حضرت را یاری نکردند می‌دانستند حضرت قصد مخالفت و درگیری با یزید را دارد، ولی به دلیل عدم درک صحیح از شخصیت آن حضرت، در یاری ایشان سستی به خرج دادند. ولی اصحاب ایشان با توجه به شناختی که از مقام و منزلت و موقعیت آن حضرت داشتند، به یاری ایشان برخاستند. این سخن نیز مانند احتمالات پیشین سخن ناتمامی است؛ چرا که امام حسین علیه السلام قریب به شصت سال در جامعه اسلامی زندگی کرده بود و جزو خاندان رسول اکرم و امیرمومنان و حضرت زهرا علیهم السلام حساب می‌آمد. بارها در میان اصحاب مورد محبت رسول اکرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ایشان تعابیر بلندی به کار برده بود. به علاوه، در جنگ‌های صفین و جمل و نهروان دوشادوش پدر در میان سپاهیان کوفه شمشیر زده بود. به علاوه کمالات معنوی و مراتب علمی آن حضرت ترتیب داده بود که دست کم مردم حجاز و عراق شناخت خوبی از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درک می کردند. بهترین شاهد این مدعا آن است که وقتی آن حضرت وارد مکه شد، «مردم مکه از او استقبال کرده، نزدش رفت و آمد می‌کردند. (علاوه بر اهالی مکه)، سایر کسانی که در مکه حضور داشتند مثل حجاج و مردم سرزمین‌های دور خدمتش می‌آمدند.» [9]حتی عبدالله بن زبیر، که خود از معاریف آن روز به شمار می‌آمد و در صدد به دست گرفتن خلافت بود، وقتی دید توجه مسلمانان کاملاً معطوف سیدالشهداء شده، برای منزوی نشدن، «گاه هر روز و گاه دو روز یک بار نزد (امام) حسین علیه السلام می‌آمد.»

امام حسین علیه السلام قریب به شصت سال در جامعه اسلامی زندگی کرده بود و جزو خاندان رسول اکرم و امیرمومنان و حضرت زهرا علیهم السلام حساب می‌آمد. بارها در میان اصحاب مورد محبت رسول اکرم قرار گرفته بود. رسول خدا در مورد ایشان تعابیر بلندی به کار برده بود. به علاوه، در جنگ‌های صفین و جمل و نهروان دوشادوش پدر در میان سپاهیان کوفه شمشیر زده بود. به علاوه کمالات معنوی و مراتب علمی آن حضرت ترتیب داده بود که دست کم مردم حجاز و عراق شناخت خوبی از آن بزرگوار داشتند و قدر و منزلت آن حضرت را خوب درک می کردند.

ابو مخنف می‌گوید: «وی فهمیده بود تا زمانی که حسین در این شهر باشد، مردم حجاز از او (عبدالله بن زبیر) پیروی نکرده و هرگز با او بیعت نخواهند کرد؛ زیرا (امام) حسین علیه السلام در نظرشان بزرگوارتر و فرمانش در میانشان نافذتر از فرمان اوست.» [10]حتی از اباعبدالله علیه السلام نقل می‌کند که آن حضرت می‌فرمود: «برای این مرد چیزی از دنیا محبوب‌تر از خروج من از حجاز به عراق نیست. او (خوب) فهمیده که با وجود من برایش از قدرت چیزی باقی نخواهند ماند، مردم مرا با او یکسان نمی‌شمارند، لذا دوست دارد من از مکه بیرون بروم تا این جا برایش خالی شود.»[11]

موقعیت و جایگاه اجتماعی و نفوذ مردمی امام حسین علیه السلام به حدی بود که برخی از دوستان آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت، خوف داشتند با قیام و شهادت آن حضرت راه تجاوز به حریم اسلام و مسلمانان و اساساً بی‌حرمتی به اعراب هموار گردد. از منظر افرادی چون عبدالله بن مطیع، حرمت اجتماعی و وجاهت و عظمت شخصیت سیدالشهدا به اندازه‌ای بود که آنها گمان می‌کردند بنی‌امیه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخی از حرمت شکنی‌ها پرهیز می‌کنند. عبدالله بن مطیع یکی از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار می‌آمد که دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به کوفه و قیام علیه بنی‌امیه خودداری نماید وی در بیان علت درخواست خود می‌گفت: شما سید و آقای عرب هستی، به خدا قسم احدی از مردم حجاز به پای شما نمی‌رسد. (اگر در مکه بمانی) مردم از هر سو یکدیگر را به بیعت با شما دعوت می‌کنند. وی معتقد بود، قیام و شهادت اباعبدالله علیه السلام «موجب هتک حرمت اسلام و قریش و عرب خواهد شد.»[12] این سخن حاکی از آن است که اباعبدالله در زمان خود به قدری در جامعه موقعیت داشت که حفظ حرمت دین و قریش و اساساً اعراب در گِرو حفظ حرمت ایشان بود.

بنابراین، نمی‌توان گفت: امتیاز اساسی یاران سیدالشهدا، با سایر مسلمانان در شناخت و آشنایی نسبت به عظمت شخصیت آن حضرت بوده است. در آن روزگار، دست کم مردم حجاز و عراق به خوبی حضرت را می‌شناختند و به آن حضرت علاقه‌مند بودند. از این رو، وقتی وارد شهری می‌شد، به خوبی از ایشان استقبال کرده دورش حلقه می‌زدند، بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتی کسانی که از کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند؛ زیرا فرزدوق در گزارشی که از وضعیت کوفه به حضرت می‌دهد می‌گوید: «دل‌های مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است.»[13] و یا مجمع بن عبدالله، یکی از شهدای کربلا و از مریدان راستین حضرت، وقتی از کوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وصف مردم کوفه گفت: «دل‌هایشان به سوی شما تمایل دارد، ولی شمشیرهایشان فردا بر علیه شما برهنه خواهد شد.»[14]

از منظر افرادی چون عبدالله بن مطیع، حرمت اجتماعی و وجاهت و عظمت شخصیت سیدالشهدا به اندازه‌ای بود که آنها گمان می‌کردند بنی‌امیه از ترس اعتراض آن حضرت، از برخی از حرمت شکنی‌ها پرهیز می‌کنند. عبدالله بن مطیع یکی از رجال عصر عاشورا و دوستان حضرت به شمار می‌آمد که دو بار با اصرار از حضرت خواست از رفتن به کوفه و قیام علیه بنی‌امیه خودداری نماید وی در بیان علت درخواست خود می‌گفت: شما سید و آقای عرب هستی، به خدا قسم احدی از مردم حجاز به پای شما نمی‌رسد. (اگر در مکه بمانی) مردم از هر سو یکدیگر را به بیعت با شما دعوت می‌کنند.

اینها نشان می‌دهد برخی از مردم ممکن است امامی را واقعاً دوست داشته باشند، ولی وقتی پای تهدید و تطمیع به میان آمد، به جنگ با همان امام محبوب خود رفته، سرش را از بدن جدا نموده و فرزندانش را به شهادت برسانند. بنابراین، نه تنها درک عظمت ولایت، بلکه حتی محبت عادی نسبت به مقام ولایت نیز نمی‌تواند انسان را از خطر بی وفایی و مخالفت و درگیری با آن باز دارد.

مهم‌ترین امتیازهای یاران امام حسین علیه السلام

با اندکی تامل در زندگانی اکثر شهدای کربلا و بررسی سوابق و سیره آنان، به خصوص با دقت در رجزهایی که در میدان نبرد می‌خواندند، به چهار صفت ممتاز در آنان دست می‌یابیم که می‌توان آنها را به عنوان برجسته‌ترین امتیازات یاران اباعبدالله علیه السلام از سایر مسلمانان و شیعیان آن روز قلمداد کرد. اما پیش از ذکر آنها، تذکر چند نکته ضروری به نظر می‌رسد:

1. در این پژوهش، بیشترین تلاش ما مطالعه زندگانی اصحاب غیر هاشمی می‌باشد؛ زیرا بنی‌هاشم یعنی فرزندان امیرمومنان، امام حسن و امام حسین علیهم السلام به دلیل پیوند نسبی و معنوی نزدیکی که با رسول اکرم و زهرای اطهر و امامان معصوم علیهم السلام داشته‌اند، بالطبع از باورها و کمالات و مقامات بلندی برخوردار بوده‌اند که دفاع از امام حسین علیه السلام برای آنان امری طبیعی بوده است. ولی سایر اصحاب مثل عموم مسلمانان با چنین سرچشمه زلال رحمت پیوند نسبی نداشته‌اند، از این رو، مطالعه و بررسی ویژگی‌های آنان می‌تواند پیام عبرت انگیز مضاعفی برای ما داشته باشد.

با دقت در سخنان شهدای کربلا معلوم می‌شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسین علیه السلام شناسایی می‌کردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا علیه‌السلام با دشمنان رسول اکرم و امیرمومنان علیهماالسلام بی‌درنگ پی به نفاق آنها می‌بردند.

2. با توجه به محدودیت‌های موجود در تحقیق زندگانی اصحاب سیدالشهدا علیه السلام بالطبع ارائه شاهد برای اثبات یک ویژگی در میان همه اصحاب میسر نیست. از این رو ما امتیازاتی را که به طور نسبی در میان اصحاب شایع یافته‌ایم، به عنوان فصل ممیز آنان با سایران مطرح نموده‌ایم.

3. برای اثبات ویژگی‌ها، چاره‌ای جز ارائه شواهد متعدد نداریم. از این رو، پیشتر به خاطر نقل شواهد متعدد مشابه، پوزش می‌طلبیم.

1. عشق وافر به امام حسین علیه السلام

یکی از مهم‌ترین ویژگی یاران اباعبدالله علیه السلام، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. چنان که گذشت بسیاری از مسلمانان عصر امام حسین علیه السلام به آن بزرگوار ارادت می‌ورزیدند، ولی ارادت اصحاب اباعبدالله علیه السلام به آن حضرت، از مرز محبت‌های معمولی به مراتب فراتر رفته بود، به گونه‌ای که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، برای یاری ایشان از جان و مال و آبروی خویش می‌گذشتند؛ جلب رضایت آن بزرگوار، برای ایشان از همه چیز لذیذتر می‌نمود. برای خشنودی ایشان بزرگ‌ترین ایثارها را به آسانی انجام می‌دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آنگاه که امام از آنان خواست، تاریکی شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:

بنابر دو گزارش فرزدق و مجمع بن عبدالله حتی کسانی که از کوفه به جنگ با آن حضرت آمده بودند، در دل به ایشان ارادت داشتند؛ زیرا فرزدوق در گزارشی که از وضعیت کوفه به حضرت می‌دهد می‌گوید: «دل‌های مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است.» و یا مجمع بن عبدالله، یکی از شهدای کربلا و از مریدان راستین حضرت، وقتی از کوفه گریخت و به حضرت پیوست، در وصف مردم کوفه گفت: «دل‌هایشان به سوی شما تمایل دارد، ولی شمشیرهایشان فردا بر علیه شما برهنه خواهد شد.»

سعید بن عبدالله حنفی: «والله اگر بدانم کشته می‌شوم سپس زنده گردیده (زنده) زنده سوزانده می‌شوم و سپس تکه تکه می‌گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام می‌شود، از شما جدا نمی‌شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»[15]

زهیر: «والله دوست داشتم کشته می‌شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته می‌شدم تا جایی که هزار بار این چنین کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور می‌گردانی!»[16]

آنگاه جمعی از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمی‌شویم، جان‌هایمان به فدایت با گلوها و پیشانی‌ها و دست‌هایمان شما را حفظ می‌کنیم، اگر کشته شویم (به عهدمان) وفا کرده‌ایم.»[17]

بی تردید این سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت اندیش و معامله‌گر نیست، کلماتی است از زبان دل‌هایی آکنده از عشق به سیدالشهدا علیه السلام. تا کسی شیدای امام خود نباشد، هرگز نمی‌تواند چنین عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداری کند. شاید کسی این سخنان را مبالغه آمیز بداند، ولی شهدای کربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده‌های خویش وفادار بوده‌اند، تا جایی که امام حسین علیه السلام شب عاشورا صریحاً آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند: «انی لا اعلم اصحاباً اوفی ولا خیراً من اصحابی»؛ من اصحابی باوفاتر و برتر از یاران خود سراغ ندارم.[18]

از ویژگی‌های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می‌دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام می‌سنجیدند. وقتی می‌دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولی در عمل علیه ولایت حرکت می‌کنند، نفاقشان را کشف می‌کردند، و به نیرنگ و خبث طینت‌شان پی می‌بردند. از این رو می‌بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو (یا عمر) بن جنادة، در رجزهای خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف می‌کند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاسته‌اند.

آنان در سخت‌ترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمی‌اندیشیدند و همواره نگران امام حسین علیه السلام بودند، مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوی اباعبدالله علیه السلام اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده فرمود: همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی.[19]

یک دسته از یاران سیدالشهدا علیه السلام خود را سپر تیرهای دشمن آن بزرگوار قرار می‌دادند تا مبادا مادامی که آنان زنده‌اند، زخمی بر بدن حضرت اصابت کند. افرادی چون سعید بن عبدالله حنفی و حنظلة بن اسعد شبامی و عمرو بن فرظه انصاری از این دست افراد بودند.

سعید خود را جلوی امام قرار می‌داد، حضرت به هر سوی می‌رفت او پیش رویش می‌ایستاد . وی آنقدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد برخی از مورخان نوشته‌اند: وقتی به زمین افتاد، غیر از زخم‌های شمشیر و نیزه‌ها سیزده تیر بر بدنش نشسته بود.[20]

حنظله نیز وقتی اکثر یاران حضرت به شهادت رسیدند، خود را جلوی اباعبدالله علیه السلام قرار داد و با صورت و گلویش تیر و نیزه و شمشیرها را از آن بزرگوار برمی‌گردانید.[21]

آنگاه جمعی از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمی‌شویم، جان‌هایمان به فدایت با گلوها و پیشانی‌ها و دست‌هایمان شما را حفظ می‌کنیم، اگر کشته شویم (به عهدمان) وفا کرده‌ایم.»

عمرو بن قرظه هم چندین بار این عمل را تکرار کرد به طوری که از کثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کرده‌ام؟ حضرت فرمود: بلی تو در بهشت پیشاپیش من خواهی بود ... آنگاه بر زمین افتاد و به شهادت رسید.[22]وی هنگام مبارزه این اشعار را می‌خواند:

قذ علمت کتیبة الانصار انی ساحمی حوزة الذمار

ضرب غلام غیر نکس شار دون حسین مهجتی و داری

سپاه انصار می‌دانند من از اهل حرم دفاع می‌کنم، ضربه من ضربه جوانی است سربلند و پیش آهنگ، جان و مالم به فدای حسین.[23]

طبری می‌نویسد: وقتی اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شده‌اند و آنان نمی‌توانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند برای کشته شدن پیش روی حسین بر هم سبقت می‌گرفتند.[24] ولی شواهد موجود نشان می‌دهد برخی از آنان به علت نگرانی از تنهایی حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید می‌کردند.

ابوثمامه صائدی بعد از ظهر عاشورا می‌خواست به میدان برود، ولی تنهایی سیدالشهدا علیه السلام سخت او را آزار می‌داد. از یک سو، میل به شهادت او را به میدان جهاد می‌کشید. از دیگر سوی، عشق به اباعبدالله مانع می‌شد که حتی چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت تردیدش را با خود حضرت در میان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسید و گفت: «قصد دارم به دوستان شهیدم ملحق شوم ولی فکر تنهایی شما و خانواده‌ات مرا رنج می‌دهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتی به تو ملحق خواهم شد.» با شنیدن این جمله دلش آرام گرفت و به میدان رفت.[25]

مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر می‌کردند و پیش از آن که در صدد تضمین سعادت اخروی باشند، در تکاپوی تامین معاش دنیوی بودند. ابن سعد برای رسیدن به مُلک ری، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمد و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند. در چنین فضایی، که همه چیز با معیارهای مادی سنجیده می‌شد، اصحاب و یاران اباعبدالله علیه السلام اعمال خود را با مقیاس‌های اخروی می‌سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتری و امتیاز بخشید.

برای عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفاری[26]و سیف و مالک نیز حالتی شبیه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتی دشمن به خیمه‌گاه نزدیک شد، سیف بن حارث و مالک بن عبدالله سریع به گریه افتادند. حضرت علت گریه‌شان را جویا شدند و برای تقویت روحیه ایشان فرمودند: به خدا امیدوارم به زودی چشمتان روشن شود (یعنی با شهادت وارد بهشت شوید). ولی آنان عرض کردند: فدایت شویم، به خدا، برای خودمان گریه نمی‌کنیم، به خاطر تنهایی شما می‌گرییم؛ زیرا در محاصره قرار گرفته‌ای و ما نمی‌توانیم از شما دفاع کنیم.» حضرت در حقشان دعا کردند و به آنان اجازه جهاد دادند.[27] سپس آنها با این اشعار نسبت به حضرت اظهار وفاداری نمودند:

افدی حسینا هادیا مهدیا فالیوم تلقی جدک النبیا

ثم أباک ذالندی علیا (علیه السلام) ذاک الذی نعرفه وصیا

جانم فدایت ای حسین که هدایت شده و هدایت کننده‌ای. امروز رسول خدا و پدرت علی علیه السلام صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهی کرد. همان کسی که ما او را وصی پیامبر می‌دانیم. [28]

پایمردی و ایثار و وفاداری حیرت انگیز اصحاب اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا به روشنی، هر خواننده آگاه را به این نتیجه رهنمون می‌سازد که اصحاب اباعبدالله علیه السلام خود را در شخصیت سیدالشهدا ذوب کرده و اساساً هویت‌شان را در هویت امام خود فانی می‌دیدند، به گونه‌ای که اگر امام حسین علیه‌السلام هر دستوری به آنان می‌داد، به راحتی اطاعت می‌کردند.

چهار عامل عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمییز جریان حق و باطل و تبری جستن از دشمنان امام حسین علیه السلام از مهم‌ترین ویژگی‌هایی بودند که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند. اما در میان این عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ چرا که دو عامل دشمن‌شناسی بر مبنای سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولایت و دشمنی نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب می‌شود. در نتیجه باید گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه‌السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی‌ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است.

نافع بن هلال به حضرت می‌گفت: «خواهی به مشرق روی کن، خواهی به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهی هر چه باشد بیم نداشته، از لقای پروردگار کراهتی نداریم، ظاهر و باطن ما همین است.»[29]

محبت شدید آنان به سیدالهشدا موجب شد در روزگاری که شخصیت‌های نامدار و سابقه‌دار اسلام در درستی حرکت آن حضرت دچار شبهه و تردید شده بودند، نجات یافته و در فضای تاریک و مه آلود دوران خود پا جای پای امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والای اهل بیت علیهم السلام به مسائل می‌نگریستند. شاید بسیاری از آنان نمی‌توانستند پیرامون فلسفه نهضت و کیفیت تاثیر آن در احیای دین و هدایت امت تحلیل روشنی ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را یافتند؛ خود رستگار و عملشان نجات‌بخش و هدایت‌گر حق‌طلبان عالم گردید و دل‌های مرده مسلمانان را بیدار کرد.

2. ایمان راسخ به آینده‌ای روشن و سعادت‌بخش

اطمینان به نویدهای الهی و اعتقاد راسخ به پاداش الهی، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا علیه السلام به شمار می‌آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاری نایل آمده، جایگاه رفیعی در انتظارشان است. این معنا به طور مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.

مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوی اباعبدالله علیه السلام اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده فرمود: همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی.

عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگی راحت اخروی را به خود بشارت می‌داد و بدین وسیله، سختی جهاد را بر خود آسان کرده می‌گفت:

الیک یا نفس الی الرحمان فابشری بالروح و الریحان الیوم تجرین علی الاحسان

ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان، تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد، آن روز (رستاخیر) به نیکی پاداش داده خواهی شد.[30]

پسرش نیز هنگام عزیمت به میدان، پدر شهید خود را چنین خطاب نمود:

یا ابتا قد صرت فی الجنان فی قصر درّ حسن البنیان

ای پدر بی گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زیبا بنیاد منزل گزیده‌ای.[31]

آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان می‌کردند و در برابر زخم‌های سوزناک شمشیرها و نیزه‌ها و در حلقه محاصره صدها نیروی سرا پا مسلح، صبر و استقامت به خرج می‌دادند. عبدالرحمان أرحبی، کسی که همراه مسلم، نامه سیدالشهدا علیه السلام را از مکه برای کوفیان برده بود، وقتی کثرت شمشیرها و نیزه‌های دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن می‌گفت:

«صبراً علی الاسیاف و الاسنه صبراً علیها لدخول الجنه»

(ای نفس) برای دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه‌ها بردباری کن.[32]

زیاد بن عریب پس از مدتی نبرد خدمت امام رسید و این شعر را خواند:

«ابشر هُدیتَ الرشدَ یا ابن احمدا فی جنة الفردوس تعلو صعداً»

مژده باد که به راه راست هدایت یافته و در بهشت فردوس مقام والایی دارم.[33]

سعد بن حنظله، که با پسرش به یاری سیدالشهدا علیه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگی ابدی نوید داده، می‌گفت:

«صبرا علی الاسیاف و الاسنة صبرا علیها لدخول الجنة

یا نفس للراحة فاجهدنه و فی طلاب الخیر فارغینه»

ای کسی که خواهان دخول بهشت هستی، در مقابل شمشیرها و نیزه‌ها خویشتن‌داری کن. ای نفس برای آسودگی تلاش کن و در طلب خیر راغب باشد.[34]

سعید خود را جلوی امام قرار می‌داد، حضرت به هر سوی می‌رفت او پیش رویش می‌ایستاد . وی آنقدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد برخی از مورخان نوشته‌اند: وقتی به زمین افتاد، غیر از زخم‌های شمشیر و نیزه‌ها سیزده تیر بر بدنش نشسته بود.

شواهد فوق به خوبی نشان می‌دهد که یکی از ویژگی‌های بارز شهدای کربلا، یقین به حیات اخروی و اعتماد به وعده‌های الهی به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چیزی که در بسیاری از مردمان آن عصر یافت نمی‌شد. مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر می‌کردند و پیش از آن که در صدد تضمین سعادت اخروی باشند، در تکاپوی تامین معاش دنیوی بودند. ابن سعد برای رسیدن به مُلک ری، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمد[35] و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند.[36] در چنین فضایی، که همه چیز با معیارهای مادی سنجیده می‌شد، اصحاب و یاران اباعبدالله علیه السلام اعمال خود را با مقیاس‌های اخروی می‌سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتری و امتیاز بخشید.

3. برخورداری از معیاری صحیح برای شناخت نفاق

با دقت در سخنان شهدای کربلا معلوم می‌شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را بر اساس نحوه برخوردشان با امام حسین علیه السلام شناسایی می‌کردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا علیه‌السلام با دشمنان رسول اکرم و امیرمومنان علیهماالسلام بی‌درنگ پی به نفاق آنها می‌بردند. نافع بن هلال (یا هلال بن نافع) خطاب به حضرت چنین می‌گوید: «ای فرزند رسول خدا! تو خود می‌دانی جدت رسول خدا نتوانست دوستی خود را در دل همه مردم جای دهد و آنان را مطیع خود سازد. در میان مردم منافقانی بودند که به او وعده نصرت می‌دادند، ولی در دل مکر می‌کردند. با سخنانی شیرین‌تر از عسل پیش روی آن حضرت زبان می‌گشودند، ولی پشت سر ایشان با اعمالی تلخ‌تر از حنظل رفتار می‌کردند تا آن که خدای تعالی روح مقدس او را قبض کرد. پدرت علی علیه السلام نیز چنین بود؛ مردمی مردانه به یاری او برخاستند و در راه او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند، (ولی جمعی) تا زنده بود با او دشمنی و مخالفت ورزیدند تا آن که أجلش رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو نیز امروز نزد ما همان حالت را داری، هر کس عهدش را شکست و بیعتش را نقض کرد، جز به خود به دیگری ضرر نرسانید، خدا از او بی نیاز است.[37]

سخنان نافع حاکی از آن است که وی رهبران دینی و الهی، اعم از پیامبر و امیرمومنان و امام حسین علیهم السلام را بهترین معیار برای ارزیابی سلامت جریان‌های سیاسی و اجتماعی می‌دانست و معتقد بود برای ارزیابی خلوص افراد باید به میزان التزام عملی‌شان به دستورات رهبران الهی توجه نمود. از منظر نافع، ملاک نفاق تنها تناقض در گفتار و یا تهافت گفتار با نیات باطنی نیست، بلکه یکی از روشن‌ترین مظاهر نفاق، تایید زبانی در کنار مخالفت عملی با رهبران دینی جامعه می‌باشد. از این رو، وی وقتی پیمان‌شکنی عملی شیعیان کوفه با امام را مشاهده کرد، بدون هیچ گونه تردیدی آنان را با منافقان عصر نبوی و حکومت علوی مقایسه نمود.

عبدالله بن عمیر کلبی نیز چنین بود. وی از دوستان و محبان امام حسین علیه السلام در کوفه بود. چندی پیش از عاشورا دید لشگری وارد نخیله پادگان نظامی کوفه شدند، مقصد آنان را پرسید، گفتند: به جنگ حسین علیه السلام فرزند فاطمه دختر رسول خدا می‌روند. تا این جمله را شنید، فوراً آنان را به مشرکان تشبیه کرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرک بجنگم، اکنون امیدوارم ثواب جنگ با این مردمی که برای کشتن پسر دختر پیامبر آماده می‌شوند، نزد خدای متعال از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد.»[38] به دنبال این سخن، خود و همسرش شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسید.[39]

عمرو بن قرظه هم چندین بار این عمل را تکرار کرد به طوری که از کثرت زخم بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کرده‌ام؟ حضرت فرمود: بلی تو در بهشت پیشاپیش من خواهی بود ... آنگاه بر زمین افتاد و به شهادت رسید.

از ویژگی‌های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می‌دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام می‌سنجیدند. وقتی می‌دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولی در عمل علیه ولایت حرکت می‌کنند، نفاقشان را کشف می‌کردند، و به نیرنگ و خبث طینت‌شان پی می‌بردند. از این رو می‌بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو (یا عمر) بن جنادة، در رجزهای خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف می‌کند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاسته‌اند:

والیوم تخضب من دماء ازاذل رفضوا القرآن لنصرة الاشرار

والله ربی لا ازال مضارباً فی الفاسقین بمرهف بنار[40]

امروز از خون کسانی که برای یاری اشرار، قرآن را کنار زده‌اند رنگین می‌شود، قسم به خدا (پروردگارم)، پیوسته فاسقان را با شمشیری تیز و بران می‌زنم.

4. دشمنی با دشمنان امام حسین علیه السلام

از دیگر ویژگی‌‌های بارز و ممتاز یاران امام حسین علیه السلام دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، که به راحتی با دشمنان دین و امامشان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه می‌کردند و به اصطلاح امروزی‌ها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهی با بنی‌امیه نشدند. آنان همه چیز را بر اساس مدارا و محبت تفسیر نمی‌کردند، بلکه در کنار محبت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنی می‌ورزیدند و به آن حضرت می‌گفتند: «انا علی نیّاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک»[41]؛ ما قلباً و بر اساس بصیرت خود، کسی را که شما دوست داشته باشید، دوست داریم و با کسی که شما او را دشمن بدارید، دشمنی می‌ورزیم.

مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفاداری نسبت به آن حضرت، بغض خویش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنین توصیف می‌کند: «قسم به خدا! اگر نیزه‌ام در سینه‌شان بشکند، با شمشیرم آنقدر آنها را می‌زنم که دسته‌اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحی با من نباشد تا با آنان بجنگم، پیش روی شما به سوی‌شان سنگ پرتاب خواهم کرد.»

پایمردی و ایثار و وفاداری حیرت انگیز اصحاب اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا به روشنی، هر خواننده آگاه را به این نتیجه رهنمون می‌سازد که اصحاب اباعبدالله علیه السلام خود را در شخصیت سیدالشهدا ذوب کرده و اساساً هویت‌شان را در هویت امام خود فانی می‌دیدند، به گونه‌ای که اگر امام حسین علیه‌السلام هر دستوری به آنان می‌داد، به راحتی اطاعت می‌کردند.

این خصلت بارز اصحاب امام حسین علیه السلام موجب شد که آنان هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتی یکی از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالی نکند و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج ندهد و همین امر باعث شد آنان در عین شکست ظاهری، سربلند و مفتخر گردیده، آوازه عزتشان در کران تا کران عالم طنین‌افکن گردید.

حاصل بحث

اجمالاً باید گفت: چهار عامل عشق به ولایت و امامت، اعتقاد راسخ به سعادت اخروی، قدرت تمییز جریان حق و باطل و تبری جستن از دشمنان امام حسین علیه السلام از مهم‌ترین ویژگی‌هایی بودند که شهدای کربلا را از سایر مردم در رسیدن به فوز شرکت در حماسه حسینی متمایز ساختند. اما در میان این عوامل چهارگانه، عامل نخست از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ چرا که دو عامل دشمن‌شناسی بر مبنای سنجش رفتار افراد نسبت به مقام ولایت و دشمنی نسبت به دشمنان امام خود، از فروغ عشق و محبت خالص نسبت به امام محسوب می‌شود. در نتیجه باید گفت: ارتباط عاشقانه اصحاب امام حسین علیه‌السلام با آن حضرت، رمز وفاداری و پایمردی آنان در روز عاشورا و اساسی‌ترین معیار برتری آنان نسبت به همگنانشان بوده است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS