كلمات كليدي : طعم كنسرسيوم،نفت
نویسنده:محمدباقر حشمتزاده
چکیده:
آیا نفت همچنان ما را خواهد برد؟ آیا باید سالهای آینده را نیز منتظر تاثیر درآمدهای نفتی بر اوضاع داخلی و خارجی کشور باشیم؟ پاسخ به این سوالها به هر اندازه که دشوار باشد، بااهمیت و تعیینکننده نیز هست و به یکی از مسائل صدساله اخیر ایران مربوط میشود...
*****
اولین امتیازات نفتی ایران به دوران ماقبل مشروطه بازمیگردد؛ اما سرنوشت پریشان نظام مشروطه باعث شد که این امتیازات پس از استقرار مجلس نیز کموبیش ادامه یابد و گرچه تلاشها و مجاهدتهای بسیاری توسط رجال وطندوست برای استیفای حقوق ملت ایران در زمینه نفت انجام شد، ولی مشکلات عدیده صدساله اخیر ایرانیان را به مسامحه و مماشات با کشورهای قدرتمند مجبور کرد تا شاید از این رهگذر بتوانند بقای کشور را از مخاطره نجات دهند. لذا نفت نیز به یکی از ابزارهای مسامحه و مماشات تبدیل گردید. اما به هر حال، در این میان، دادن و گرفتن امتیازهای نفتی به شرکتهای خارجی توسط دولتمردان ایران همیشه هم از سر حسن نیت انجام نمیگرفت بلکه گاه از خیانت و خودفروختگی و گاه از کیاست و دیپلماسی حکایت داشت.
شرکت نفت انگلیس و ایران و قرارداد خوشتاریا در مورد نفت شمال مهمترین فصول تاریخ نفت ایران بعد از قرارداد دارسی به شمار میآیند که سالهای پرماجرایی را برای ایرانیان بهوجود آوردند، تااینکه پس از جنگ جهانی دوم شرکتهای امریکایی نیز کمکم به عرصه نفتخواری از ایران پا گذاشتند. نهضت ایرانیان برای ملیشدن نفت از میان همین رقابتها جوانه زد و رقابت انگلیس و امریکا بر سر تصاحب نفت ایران موقعیت خوبی را برای ملت ما فراهم کرد تا با حمایت از دولت مصدق حقوق حقه خود را استیفا کنند. اما آن دو استعمارگر پیر و جوان دست از رقابت برداشتند و در یک اتحاد پنهانی برای ریشهکن ساختن دولت ملی و نهضت ملی نتایج حسرتباری را برای ما رقم زدند. بیشک غفلتهایی که از این جانب نیز صورت گرفت، بیتاثیر نبود و بسا که قدری هوشیاری بیشتر از سوی ما میتوانست از وقایع تاسفباری چون کودتای بیستوهشتم مرداد و ماجراهای بعد از آن جلوگیری کند.
گوشههایی از این حدیث مفصل را در گفتوگویی با محقق ارجمند دکتر محمدباقر حشمتزاده میخوانیم.
دکتر حشمتزاده پس از اخذ مدرک لیسانس و فوقلیسانس (موضوع پایاننامه: قدرت سیاسی نفت ایران) در رشته علوم سیاسی از دانشگاه علامهطباطبایی تهران، دکترای علوم سیاسی خود را نیز با گرایش جامعهشناسی سیاسی (موضوع تز دکتری: جامعهشناسی سیاسی نفت ایران) از دانشگاه تربیت مدرس اخذ نمودند. ایشان هماکنون عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و نیز عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی مرکز گفتوگوی تمدنها هستند. علاوهبراین، کتابهای متعددی از سوی ایشان در زمینههای مربوط به علوم سیاسی، انقلاب اسلامی و بهویژه نفت منتشر شده که ازاینمیان خوانندگان گرامی را جهت مطالعات بیشتر در زمینه نفت به کتابهای زیر ارجاع میدهیم: ایران و نفت، نفت و تاریخ معاصر ایران.
***
آقای دکتر حشمتزاده ضمن تشکر از شما که دعوت ما را پذیرفتید، موضوع گفتوگوی ما نفت، تاریخچه و ملیشدن آن میباشد. بهعنوان سوال نخست، لطفا در مورد جایگاه نفت و اهمیت آن در کشورمان توضیح بفرمایید.
* ابتدا میخواهم رویکردی را درخصوص تاریخ تبیین کنم تا مشخص شود پدیدهای مثل نفت در زمان حال چه نقشی دارد و در آینده چه فرصتها و تهدیدهایی را ممکن است برای کشور در پی داشته باشد؛ بهایندلیلکه مدیریت حال و آینده کشور و انجام هرگونه اصلاح، تغییر و بهینهسازی، نیازمند شناخت عمیق، وسیع و دقیق از گذشته و تحولاتی است که از ناحیه نفت در زندگی ملت رخ داده است. امروز رادیو و روزنامهها مرتبا اخباری را درخصوص نفت بهویژه در چند ماه اخیر که قیمت آن افزایش یافته است اعلام میکنند و این درواقع اثر نفت را در زندگی مردم نشان میدهد. یکی از این آثار نیز انتظاری است که به تبع چنین اخباری در مردم شکل میگیرد. بههرحال مردم با شنیدن افزایش قیمت نفت که در حدود دو برابر نسبت به سال گذشته شدهاست، حساب میکنند که درآمد ملی نیز دوبرابر شده و طبعا تاثیر آن را در زندگی روزمره نیز جویا میشوند؛ یعنی بهتبع افزایش قیمت نفت انتظارات مردم هم بالا میرود و بهقول جامعهشناسان ممکن است شکاف و فاصلهای بین انتظارات مردم و خدماتی که به جامعه ارائه میشود، ایجاد گردد؛ بدینمعناکه این مساله منجر به نارضایتی و ایجاد تصور ناکارآمدی دولت گردد؛ پیامد آن هم کاملا واضح است و نیاز به توضیح ندارد.
آنچه گفته شد، تبیینی خلاصهگونه از نقش کوتاهمدت و فوری نفت در وضعیت فعلی بود. اما اگر با یک نگاه دقیق اقتصادی و آماری در وضعیت فعلی کشور به نقش نفت توجه کنیم، باید گفت شاید بیش از هشتاددرصد ارزی که به کشور تزریق و وارد میشود، از طریق صادرات نفت تامین میگردد و ازآنجاکه ما کشوری هستیم که در چند دهه گذشته شدیدا به واردات وابسته شدهایم، این درآمد صادراتیِ حاصل از نفت صرفا هزینة واردات فزاینده و بالنسبه کلان ما را تامین میکند؛ یعنی اگر درآمد نفت نباشد، میان صادرات غیرنفتی و واردات ما یک تراز منفی بازرگانی بسیار بالایی مشاهده خواهد شد. علاوهبراین، چهل تا پنجاهدرصد کل درآمد دولت وابسته به ارزی است که از نفت بهدست میآورد؛ همچنین مشاغل و اشتغال در کشور چه بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم به درآمد نفت وابسته هستند که به شکل ارز به کارخانجات و بسیاری از بخشهای دیگر تزریق میشود و تولید و اشتغال کشور از این راه سامان میگیرد. همینطور، تولید ناخالص ملی که بعضا اقتصاددانان از آن با عناوین مختلفی چون شاخص کلان تولید GNP یا GDP، تولید داخلی و یا تولید ناخالص ملی اسم میبرند، رقمی نزدیک به سیدرصد از تولید ملی را نفت تشکیل میدهد؛ یعنی مادهای بهنام نفت بهتنهایی چیزی در حدود سیدرصد تولید ملی را پوشش میدهد و دهها و صدها فعالیت اقتصادی، صنعتی، خدماتی و کشاورزی دیگری که داریم هفتاددرصد بقیه را تامین میکنند. به همین صورت، نیروی شاغل در نفت، یعنی آنهایی که مستقیما در وزارت نفت و سازمانها و شرکتهای تابعه مشغول به فعالیت هستند، حدود صدوپنجاه تا صدوهفتادهزار نفر میباشند، درحالیکه جمع نیروی کار کشور در حدود هفدهمیلیون نفر است؛ بهعبارتدیگر، درصد کوچکی از نیروی کار که به تولید و صادرات یک مادة معدنی اشتغال دارد، بهتنهایی نزدیک سی تا چهلدرصد تولید ملی را به خود اختصاص داده است. خود این آمار و ارقام نشاندهنده شدت فرصتها و تهدیدهایی است که نفت برای ما دارد. نفت از این جهت که بهعنوان یک ماده میتواند به اینهمه نیازهای ما جواب دهد یک فرصت است، ولی وابستگی زیاد ما به آن، یک تهدید به حساب میآید. بههمینخاطر، بسیاری از تحلیلگران تاریخ معاصر، ایران را مثل یک کشتی درنظر میگیرند که روی دریای نفت شناور است و همراه با بالا و پایین رفتن تولید و قیمت نفت، وضعیت و سرنوشت آن نیز بالا و پایین میرود؛ یعنی سرنوشت کشور به تابعی از مساله نفت تبدیل شده است. البته لازم به ذکر است که درآمد نفت مضروب میزان صادرات در قیمت یک بشکه نفت میباشد (قیمت × میزان صادرات = درآمد نفت) و هردوی این پارامترها عملا در فراسوی مرزها شکل میگیرد؛ بدینمعناکه قیمت تابع بازار جهانی نفت است و تولید و سهم صادراتی هر کشور نیز بیش از هرچیز از تقاضا و سایر ملاحظات سیاسی مصرفکنندگان تاثیر میپذیرد. بنابراین وابستگی زیاد ما به درآمد نفت، بودن نفت بهعنوان فرصتی برای سازندگی ما، در کنار اینکه درآمد حاصله از نفت مضروب دو متغیر بهنام قیمت و حجم صادرات است و هردوی این متغیرها در بازار جهانی و تحت ملاحظات اقتصادی، سیاسی و امنیتی مصرفکنندگان بزرگ شکل میگیرد و لذا فراز و فرود و بالا و پایینرفتن نظام ما بهصورت تابعی از این قضیه درمیآید و طبعا این مساله شدت شکنندگی و وابستگی ما را نشان میدهد، همگی دلایلی هستند که الزام میدارند باید برای آینده کاری کرد؛ این در حالی است که چشمانداز آینده نشان میدهد که ما در قرن بیستویکم نیز به نفت وابسته خواهیم بود؛ ضمنآنکه نظام جهانی هم این نیاز به نفت را خواهد داشت و لذا نفت برای ما همچنان توامان فرصت و تهدید خواهد بود.
اگر بخواهیم میان نفت و نظام کشور رابطهای منطقی برقرار کنیم و بازمهندسی جدیدی در این راستا انجام دهیم، حتما یکی از متغیرهایی که در مدیریت آینده، مثلا در سند چشمانداز بیستساله، باید آن را درنظر بگیریم مدیریت نفت است و رابطه نفت با نظام را باید حتما بازخوانی، بازنگری و بازسازی کنیم و از آنجا که این وابستگی محصول یکصد سال گذشته است، بدون شناخت ریشهها بههیچوجه مهندسی یا طبابت بهینه در این زمینه میسر نخواهد بود. هر مدیر و بازیگری اگر بخواهد بدون توجه به این ریشههای تاریخی بگوید که من میخواهم حال و آینده را اصلاح کنم، قطعا نخواهد توانست مدیریت بهینهای را سامان دهد؛ چنانکه اتفاقا این قضیه در ماجرای نهضت ملی نفت هم رخ داد. یعنی پنجاهوچهار سال پیش که گذشتگان ما میخواستند رابطه نفت و نظام را بازسازی کنند، چون توجه نکرده بودند که ریشههای وابستگی ما چقدر عمیق است و نظام جهانی چقدر به نفت اهمیت میدهد و لذا خیلی راحت از آن نخواهد گذشت، به علت بیتوجهی به گذشته و حال و آینده، علیرغم آن همه تکاپو و تلاشی که اکثرا هم از روی حسن نیت بود متاسفانه عملا ناکام ماندند. بنابراین اگر ما به گذشته رجوع میکنیم، بهتر است با این رویکرد باشد که حال و آینده ایران را در رابطه با نفت ببینیم و چون با این راهبرد روبرو هستیم که باید آینده این رابطه را اصلاح و مهندسی کنیم، میگوییم پس باید به گذشته برگردیم. در این گذشته هم یکی از مهمترین فرازها در یکصد سال گذشته، نهضت ملیشدن نفت است که ریشهها و نیز قرارگرفتن آن بهعنوان خاستگاهی برای جریانهای بعد، هر دو قابل بررسی خواهد بود. فرصت یک نگاه توصیفی و تشریحی به یکصد سال نفت ایران نیست اما اگر نخواهیم از رابطه میان نفت و تاریخ معاصر گذرا عبور کنیم، لازم است که قدری بر مساله نهضت ملی شدن نفت تمرکز داشته باشیم و مسائل پنجاه سال قبل از آن، یعنی ریشهها و زمینههای نهضت و نیز آثار و پیامدهایی را که تا امروز از نهضت ملی نفت حاصل شده، مشاهده کنیم.
به لزوم توجه به مباحث تاریخی اشاره کردید. پس لطفا پیش از ورود به بحث اصلی، درخصوص تاریخچه اکتشاف نفت و نیز اولین قراردادهای نفتی در ایران توضیحاتی بفرمایید.
* نگاهی به تاریخچه تمدن صنعتی غرب نشان میدهد که وقتی تولید صنعتی و انقلاب صنعتی شروع شد، دو عنصر، اساس تمدن جدید و اقتصاد صنعتی غرب را تشکیل میداد: یکی ماشین و دیگری انرژی. این دو، اساس صنعت جدید غرب به شمار میآیند و سیر تحول اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب را از یک نظر میتوان سیر تحول ماشین و انرژی دانست. اولین ماشین، ماشین بخار بود که بعدا در راهآهن و جاهای دیگر بهکار رفت و اولین انرژی زغالسنگ بود. بعداً ماشین بخار در ناوگان تجاری و جنگی غرب از جایگاه بالایی برخوردار شد و آنها با استفاده از این کشتیها که با ماشین بخار و زغال کار میکردند، به استثمار و استعمار جهان سوم، آسیا، آفریقا و امریکا پرداختند. در مرحله دوم انقلاب صنعتی ماشینهای درونسوز اختراع گردید که با انرژی نفت کار میکردند. این مساله به نیمه دوم قرن نوزدهم ــ از1850 به بعد ــ برمیگردد که گسترش شهرهای اروپا و امریکا در موج اول انقلاب صنعتی، نیاز به یک وسیله درونشهری را بهوجود آورد و همین مساله انگیزهای شد تا ماشینهای درونسوز را اختراع کنند. ماشین بخار برونسوز است، یعنی از بیرون به آن حرارت میدهند و همین مساله مخترعان را برانگیخت تا در پی اختراع یک موتور کوچکتر با یک انرژی مایع و با راندمان بسیار بالا برآیند که توجه آنها به نفت جلب شد. البته خود نفت بهعنوان یک ماده معدنی از هزاران سال قبل شناخته شده بود اما به شکل سنتی تولید و مصرف میشد؛ در طول قرون گذشته نفت از چشمههایی تراوش میکرد و مردم با ظرف آن را برمیداشتند و مصرف سنتی آن در مومیایی، پزشکی، ساختمان، عایقکاری و. . . بود. ولی در انقلاب صنعتی نفت مورد توجه شیمیدانان و آزمایشگاهها قرارگرفت و آنها متوجه شدند که فرآوردههای عدیدهای در درون این ماده وجود دارد و بهتدریج در موتورهای دورنسوز کاربرد پیدا کرد. بنابراین میتوان گفت اساس دوره دوم انقلاب صنعتی، اتومبیل و ماشینهای درونسوز و انرژی آن هم نفت است. این مساله، تحول و دگرگونی عمیقی را در همهچیز بهوجود آورد و ازجمله توجه مهندسان در زمینه کشتیها ــ که از نوع بادبانی به کشتی زغالی بخاری و سپس به کشتیهای بخاری زغالسوز تبدیل شده بودند ــ اینبار به کشتیهای نفتسوز جلب شد. بنابراین بهتدریج از نیمه دوم قرن نوزدهم نفت بهعنوان جایگزین زغالسنگ به الگوی مصرف انرژی وارد شد.
در این دوره، آلمان بهعنوان یک قدرت صنعتی نوخاسته بهسرعت در حال سازندگی بود و در راستای بالابردن ظرفیتهای صنعتی خود شدیدا فعالیت میکرد. آلمانیها عقیده داشتند که در قرن نوزدهم در غیاب یک آلمان متحد مقتدر، فرانسه و انگلیس تمام بازارهای جهانی را قبضه کرده و جغرافیای سیاسی دنیا را مطابق منافع خودشان شکل دادهاند، بنابراین شدیدا احساس میکردند که آلمان به یک فضا و بازار و ازجمله به مواد سوختی و نفتی احتیاج دارد. البته آنها همزمان در زمینه نظامی بهسرعت در حال رشد بودند و از همین نقطه، انگلیس که یک قدرت دریایی بود، احساس کرد که به لحاظ توازن نظامی بهتدریج از آلمان عقب میافتد؛ بهویژه در زمینه ناوگان جنگی که اساس قدرت امپراتوری انگلیس را شکل میداد، مهندسان انگلیسی به این نتیجه رسیدند که اگر ناوگان جنگی و نیز کشتیهای تجاری خود را نفتسوز کنند، سرعت، ظرفیت و قدرت این ادوات بهیکباره دوبرابر خواهند شد. بنابراین توجه فنی و اقتصادی بر این قرار گرفت که کشتیها نفتسوز شوند، ولی از لحاظ امنیتی مساله قدری بلاتوجیه بود؛ چون به گفته انگلیسیها در این صورت اساس ثروت و قدرتشان به مادهای وابسته میشد که در خاکشان وجود نداشت و این مساله میتوانست به لحاظ امنیتی مشکلساز باشد. اما از آنجا که آلمان بهسرعت پیشرفت میکرد و نفتسوزشدن کشتیها نیز بهحدکافی وسوسهانگیز بود، دولت بریتانیا نتوانست از آن صرفنظر کند و لذا چرچیل بهعنوان لرد اول دریاداری انگلیس مامور شد که بهسرعت این مساله را پیگیری کند. پس از این مساله بود که برخی مستعمرات مد نظر قرار گرفتند؛ چون نظر به حساسیت امنیتی مساله، انگلیسیها میگفتند اگر این ماده در خاک مستعمرات هم باشد میتوان از آن استفاده کرد؛ ضمنآنکه چون اساس امنیت اروپا و جهان در آن زمان بر پایه موازنه قوا بود و آلمان با رشد صنعتی و تقویت ناوگان خود کمکم این موازنه را بر هم میزد، سریعترین راهبرد حفظ موازنه، نفتسوزکردن کشتیها بود. در نتیجه، اطلاعات و گزارشهایی که از مستعمرات میرسید مورد توجه قرار گرفت. گزارشهای باستانشناسی فرانسوی به نام دومورگان، از حفریاتش در ایران توجهها را به خود جلب کرد که اعلام میداشت انواع چشمهها یا بقایای نفتی در ایران وجود دارد و حتی آتشکدههایی هست که روی منابع گاز و چشمههای نفت قرار گرفتهاند. این گزارشها در نمایشگاههای پاریس ارائه شده بود. بهتبع این مساله، ایران در دستور کار کسانی که تشنه نفت بودند، قرار گرفت؛ چون آنها مطمئن شده بودند که در خاک ایران، اقلا در جنوب آنکه در حوزه نفوذ انگلیس بود، نفت وجود دارد. بهاینترتیب ایران که تا قبل از این بهدلیل دو جاذبه در مدار مداخلات غرب قرار داشت و در رقابتهای جهانی مطرح بود، جاذبه سومی بهنام نفت نیز به آن اضافه شد. تا پیش از مساله نفت، ایران برای مداخله و حضور بازیگران بزرگ جهانی، یکی به دلیل موقعیت استراتژیکش که بر سر راه شرق، غرب، شمال و جنوب قرار داشت و دوم بهخاطر مزایای تجاریاش مورد توجه بود و اینک جاذبه سومی بهنام نفت نیز به میان آمد. درواقع به قرارداد دارسی باید با این زمینهها نگاه کرد.
البته سابقه اکتشاف نفت در خاک ایران بزرگ به اوایل قرن نوزدهم برمیگردد. اتفاقا در دوره فتحعلیشاه که هنوز باکو و آذربایجان از دست نرفته بودند و تولید صنعتی نفت مراحل اولیه خود را طی میکرد، در باکو یک معدن نفتی کشف شد که امتیاز آن بهطور انحصاری واگذار گردید. در روند همین مسائل بود که در حاشیه قرارداد رویتر اول(1873) و قرارداد رویتر دوم(1889) موادی به استخراج نفت اختصاص داده شد، اما عملا هیچکدام از امتیازاتی که مستقلا برای استخراج نفت چه به تجار ایرانی و یا به تجار خارجی داده شده بود، به استخراج نفت در ایران منجر نشد؛ بلکه مجموعه این زمینهها، بحث موازنه قوا و نفتسوزشدن کشتیها، همگی نهایتا در قرارداد دارسی منعقده سال1901.م برآیند خود را نشان داد. قرارداد دارسی میان دولت ایران و یک فرد استرالیایی انگلیسیتبار بسته شد و این شخص ظاهرا به بخش خصوصی تعلق داشت، اما در تمام مدت فعالیت نمایندگان دارسی، در بریتانیا، وزارتخارجه آن کشور و در ایران، سفارت انگلیس آنها را مورد حمایت قرار میداد؛ چون اصولا آنها تز اقتصاد آزاد را پیگیری میکردند و میخواستند این کارها را بخش خصوصی انجام دهد و رابطه دولت و بخش خصوصی و دولت و سرمایه در اقتصاد آزاد کلاسیک قرن نوزدهم نیز بر همگان مشخص است؛ ضمناینکه انگلیسیها بهخاطر مساله نفت و ایران و رقابتی که با روسیه داشتند، ترجیح میدادند این امتیازات و قراردادهای اولیه در پوشش بخش خصوصی انجام شود تا هم حساسیت امنیتی کمتری برانگیزد و هم ریسک سرمایهگذاری و سوختشدن سرمایه را نیز درواقع بخش خصوصی تحمل کند. قرارداد دارسی مبتنی بر یکچنین سوابق و زمینههایی بود که شکل گرفت.
به قرارداد دارسی اشاره فرمودید. دو نکته درخصوص این قرارداد به نظر میرسد: یکیاینکه چرا دایره شمول و محدوده این قرارداد ایالتهای شمالی آن موقع کشور را دربرنمیگرفت و دوم، اینکه چرا پس از استقرار نظام مشروطیت و براساس ماده بیستوچهارم قانون اساسی نظام مشروطه که تمام قراردادهای خارجی باید به تصویب مجلس میرسید، نسبت به این قرارداد موضعگیری خاصی صورت نگرفت؟
* ببینید، قرارداد دارسی در سه صفحه منعقد شده و هیجده ماده دارد، یعنی خیلی مختصر و مفید ــ البته مفید برای طرف انگلیسی ــ تنظیم شده است. اولا قرارداد در سال1901 منعقد شده است و ثانیا امتیاز بهرهبرداری از نفت در سراسر ایران منهای پنج ولایت شمالی را به مدت شصتسال به طرف خارجی میدهد. بنابراین خود زمان و مکان را اگر ملاحظه کنید با معیارهای امروز عجیب بهنظر میآید. مزایای ایران سالی شانزدهدرصد از سود خالص شرکت و توابع آن میباشد؛ ضمنآنکه بهرهبرداری انحصاری از گاز، نفت، قیر و. . . نیز ضمیمه قرارداد مذکور است. اما درخصوص علت استثنای پنج استان شمالی، باید گفت: چون صادرات نفت باید از طریق لوله صورت میگرفت و لولهگذاری از سمت خلیج فارس انجام میشد، یعنی بازارها باید از سمت خلیجفارس شکل میگرفت، ولو در استانهای شمالی چاه نفتی بهثمر میرسید، باتوجه به محل صادرات و نظر به وجود کوههای البرز، استخراج نفت در این استانها با تکنولوژی و سرمایه آن روز از لحاظ فنی و اقتصادی خیلی جوابگو نبود؛ ضمنآنکه از لحاظ سیاسی نیز ــ در یک توافق نانوشته که تحلیلگران به آن اعتقاد دارند ــ آن منطقه جزء حوزه نفوذ روسیه واقع میشد. جالب است که از این قرارداد میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، اتابک اعظم، سود میبرد که خود روسوفیل بود؛ اما گفته میشود که وی آخرین مراحل انعقاد قرارداد را طوری انجام داده که سفارت روس خیلی از آن مطلع نباشد. در کل باید گفت روسیه به دلیل قرارداد ترکمانچای، مساله همسایگی و نیز قضایایی که جنگ ایران و روس در پی داشت، در دربار قاجار از یک دست بالا برخوردار بود و حتی ضمانت تداوم سلطنت قاجاریه را برعهده گرفته بود. ازاینسو، انگلیس نیز در جنوب ایران برای خودش حوزه نفوذ داشت. بنابراین ایران بهصورت غیرمستقیم عملا از زمان ناصرالدینشاه به دو حوزه شمال و جنوب تقسیم شده بود. لذا امینالسلطان ضمناینکه برای نفع شخصی زمینه انعقاد قرارداد را فراهم میسازد، انعقاد نهایی آن را از سفارت روسیه پنهان میکند تا آنها را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد. البته ازیکطرفهم این مساله متاسفانه از وضعیت ما در آن دوره ناشی میشد که اگر امتیازی به یکی از طرفین واگذار میگردید، برای اینکه هیچکدام از آنها در ایران زیاد پیش نیفتند که همه ایران را درنوردند، رجال ایران سعی میکردند به رقیب دیگر نیز یک امتیاز بدهند تا با استفاده از موازنه مثبت بین این دو قوا، نیمچه استقلال ایران را حفظ کنند؛ که درواقع یکجور فرار به جلو تلقی میشد. بنابراین در چارچوب آن موازنه مثبت قطعا روسیه به این امتیاز بیتفاوت نبودهاست؛ چراکه طرفین روس و انگلیس مرتبا سعی میکردند در چارچوب این امتیازات نفوذ خودشان را در این نقطه استراتژیک تحکیم و تثبیت کنند؛ کماآنکه هر امتیازی که هرکدام از طرفین یا اتباع آنها میگرفتند، از سوی دولتهای مطبوع میتوانست به بهانه حفاظت از منافع این اتباع مورد استناد قرار گیرد. لذا علیاصغرخان اتابک سعی میکرد قرارداد را از سفارت روس پوشیده دارد ولی درعینحال با مستثناکردن آن پنج ایالت درواقع به حوزه نفوذ روسیه احترام گذاشت تا از حساسیت آنها به مساله بکاهد.
انقلاب مشروطیت ایران در سال1906 اتفاق افتاد. جالبآنکه اولینبار در مجلس دوم بود که بعضی از نمایندگان راجع به این امتیازات از دولت سوال کردند. اما شاید دلیل عمده بیتوجهی به این قضیه، این بود که اولا قرارداد1901 از پیش منعقد شده بود و ثانیا ابتدا در غرب کشور حفاری انجام شد اما پس از یکی دو سال که به نتیجه نرسیدند، در شرق شوشتر و در ناحیه مسجدسلیمان امروز این کار را انجام دادند و سالهای سال این کارها بیآنکه نتیجهای در برداشته باشد، دنبال میشد. ثالثا در آن سوز و گداز اولیه مشروطیت و ضعیفشدن دولت مرکزی و آشوبهای موجود، وقایعی که در یک گوشه دورافتاده خوزستان اتفاق میافتاد، طبعا توجهی را به خود جلب نمیکرد. بنابراین آنچه از ظاهر تاریخ برمیآید، این است که مجلس به این مساله توجه داشته، ولی بهقدری با مساله محمدعلیشاه درگیر بود و ماجراهای استبداد صغیر و کبیر محمدعلیشاه و سپس بهتوپبستن مجلس و. . . فضایی را بهوجود آورده بود که چنین مسائلی اصلا قابلیت طرح نداشت. بنابراین عمدتا بیشتر همان درگیریهای مربوط به استقرار نظام مشروطه و نیز عدم بهرهوری تلاشها برای استخراج نفت، این مساله را از مرکز توجه مجلس خارج ساخته بود. اما همینکه در آن زمان این مساله در مجلس دوم طرح گردید، نشان میدهد که بههرحال نمایندگان مشروطه به همهچیز حساس بودند و راجعبه این مساله هم بحث نموده و از دولت سوال کردهاند.
چگونگی شکلگیری شرکت نفت انگلیس و ایران، جایگاه دولت انگلیس در شرکت، میزان تعلق سهام به دولت بریتانیا و نیز تاثیر جنگ جهانی اول بر تحولات نفتی این دوره به چه نحوی بود؟
* در سال1901 وقتی دارسی امتیاز معروفش را بهدست آورد، برای بهرهبرداری از این امتیاز شرکت بهرهبرداری اولیه را تاسیس کرد و سهام آن را در بازار بورس لندن به فروش گذاشت تا با جذب سرمایه، حفاری در ایران را آغاز کند. ریشه شرکت نفت انگلیس و ایران نیز درواقع به آن شرکت بهرهبرداری اولیه که دارسی آن را تاسیس کرد برمیگردد. در ژوئن1908.م/1292.ش بود که چاه نفت مسجد سلیمان به بهرهبرداری رسید و لولهکشی آن نیز انجام شد. این چاه در حوزه نفوذ ایل بختیاری واقع شده بود. انگلیسیها در سال1908 همزمان ساختن پالایشگاه آبادان را نیز شروع کردند که در حوزه شیخ خزعل و قبایل عرب قرار داشت. چون در آن زمان دولت مرکزی ضعیف بود، شرکت نفت انگلیس و ایران با حمایت مستقیم کنسولگری انگلیس در جنوب و سفارت بریتانیا در تهران، همواره سعی میکرد برای فعالیتهای خود ــ در تمامی مراحل حفاری، تولید و یا پالایشگاه و لوله ــ پوششهای حفاظتی و امنیتی فراهم کند و لذا دولت در دولت بهوجود آمد؛ یعنی علیرغم وجود دولت ایران، دولت و شرکت نفت انگلیس مستقلا برای حفاظت از این منافع و به بهانه ضعف دولت مرکزی مستقیما با خوانین بختیاری و شیوخ عرب از جمله شیخ خزعل قراردادهایی را منعقد کردند. پالایشگاه در سال1912 آماده بهرهبرداری شد و در اروند نیز اسکلههایی برای صدور نفت تعبیه گردید. اینک که قرارداد پس از ده دوازده سال کاملا به بهرهبرداری رسیده بود، دولت انگلیس پنجاهویک درصد سهام شرکت را خریداری کرد؛ ولی با این قید که شرکت به شکل بخش خصوصی اداره شود و فقط چند نفر از سوی دولت انگلیس در هیات مدیره حضور داشته باشند. از این زمان به بعد بود که شرکت نفت انگلیس و ایران بیشتر معنا پیدا کرد و به این نام خوانده شد. طبق قرارداد شرکت با دریاداری انگلیس، شرکت موظف بود نفت دریاداری را برای سالهای طولانی با تخفیف تامین کند؛ که همین مساله درواقع نقش دولت انگلیس را در مساله آشکار میکند و از اینجا است که قرارداد کاملا سیاسی میشود. گرچه امتیازدهنده دولت ایران بود، اما شرکت طرف قرارداد انگلیسی، پنجاهویک درصد سهام از آنِ دولت انگلیس و چهلونهدرصد از آنِ بخش خصوصی بود؛ بنابراین همهکاره قرارداد درواقع خود دولت انگلیس بود. از این به بعد نفت که یک مقوله اقتصادی به شمار میرفت، در ایران به یک مقوله سیاسی مبدل شد؛ چون گرچه امتیازدهنده دولت ایران بود و یک شرکت خصوصی کار بهرهبرداری را انجام میداد، اما عمده سهام به دولت انگلیس تعلق داشت و ضمنا شرکت تامین نفت نیروهای دریایی انگلیس را با تخفیف تضمین کرده بود. درواقع با این کار، دولت انگلیس رسما اساس ثروت و قدرت خودش را که ناوگان آن باشد به نفت ایران وابسته کرد و تز نفتسوزشدن کشتیها برپایه نفت ایران شکل گرفت. بنابراین ثروت، قدرت و امنیت بریتانیای کبیر با آن عظمت به نفت تولیدی ایران وابسته شد و از آن پس بود که دولت انگلیس، چنانکه از گفتوگوها، اسناد، مدارک و شواهد بهدست میآید، بسیار بیشتر از گذشته برای خودش در ایران حق مداخله قائل شد و لذا تمام تاریخ ایران پس از این ماجرا، رویکارآمدن دولت پهلوی و سقوط قاجار را درواقع باید تحت تاثیر این قضیه تفسیر کرد.
شرکت نفت انگلیس و ایران، تحت مدیریت یک هیات مدیره هفتنفره اداره میشد که چهار نفر از آنها را دولت تعیین میکرد و سه نفر از سوی بخش خصوصی در آن حضور داشتند ولی دولت به هیچوجه مستقیما در امور شرکت دخالت نمیکرد؛ اما پس از انعقاد قرارداد که عنوان Angl* Persian C*mpany (شرکت نفت انگلیس و ایران) رایج شد، شرکت عملا وجهه سیاسی پیدا کرد؛ چنانکه چند هفته بعد نیز جنگ جهانی اول شروع شد و در این جنگ نفت نقش بسیار تعیینکنندهای در تعیین طرف پیروز و شکستخورده پیدا کرد. نفت ایران و پالایشگاه آبادان کاملا در تامین قوای نظامی و دریایی انگلیس نقش استراتژیک خودش را نشان داد و پس از جنگ نیز در دنیا نفت به یک ماده کاملا سیاسی، استراتژیک و بینالمللی تبدیل شد و همه این مسائل نشان داد که نفت ایران چقدر حیاتی است. بدبختانه یا خوشبختانه در خلال ایام جنگ، تزار روس بر اثر وقوع انقلاب کمونیستی واژگون گردید و یک رقیب قدرتمند از صحنة سیاسی ایران خارج شد. لذا استراتژی انگلیس درخصوص ایران که تا قبل از جنگ بر مبنای تضعیف حکومت مرکزی بود و سعی میکرد خودش مستقلا با کمک خانهای بختیاری و شیوخ عرب امنیت نفتی را تامین کند، اینک با ازبینرفتن روسیه و انزوای دولت جدید کمونیستی، به استراتژی مبتنی بر شکلگیری یک دولت متمرکز و شبهناسیونالیستی در ایران تبدیل شد و برایآنکه بهانه مداخله از دولت جدید شوروی نیز گرفته شود، دولت انگلیس درصدد برآمد در ایران نوسازی کند تا از جاذبههای کمونیسم بکاهد و هم یک ظاهر ناسیونالیستی به مساله میداد تا شوروی نتواند متقاضی تقسیم امتیازات شود. بنابراین سقوط قاجار و رویکارآمدن رضاخان بهعنوان یک نظامی مقتدر در راس یک دولت مرکزی، چنانکه ملاحظه میشود کاملا از این زاویه قابل تفسیر است.
منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب 24/12/84