دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

وضعیت سیاسی و اجتماعی دوران عباسیان

No image
وضعیت سیاسی و اجتماعی دوران عباسیان

كلمات كليدي : تاريخ، آل بويه، تركان، سلجوقيان، مغولان، ابولعباس سفاح، متوكل، مستكفي، قائم

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

حکومت عباسی نزدیک به 534 سال حکمرانی کرد. حکومت‌شان با "ابوالعباس سفاح" آغاز شد و با مرگ "مستعصم"، به دست مغولان به پایان رسید. از نظر سیاسی حکومت عباسیان را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد. عصر اول، دوران نیرومندی، گسترش و شکوفایی حکومت عباسیان بود و سالهای 132 تا 232 ه.ق. را در بر می‌گرفت، عصر دوم، دوران نفوذ ترکان بود که شامل سالهای 232 تا 334 ه.ق. می‌شود. عصر سوم، دوران نفوذ «آل‌بویه» ایرانی که از سالهای 334 تا 447 ه.ق. می‌باشد و عصر چهارم که دوران نفوذ «سلجوقیان» است که بین سالهای 447 تا 656 ه.ق. می‌باشد.[1]

دوران اول عباسی

این دوران با خلافت "ابوالعباس سفاح" آغاز و با خلافت "واثق" پایان می‌پذیرد. نیرومندی خلافت و متمرکز بودن نیروهای بالای حکومت در دست خلفا و استقلال کامل آنان از ویژگی‌های این دوره می‌باشد؛ که آنها را از نیروی شخصی، سیاسی و اداری فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌کرد که از خلال آن توانستند حکومت را حفظ و آشوب و شورش را سرکوب کنند. در این دوره ایرانیان از جایگاهی برجسته برخوردار بودند. نفوذ گسترده آنان تأثیر مهم در هدایت سیاست‌های حکومت داشت و فرماندهی سپاه و مقام‌های اداری مهم مانند وزارت، دبیری و استانداری دیگر مناطق را عهده‌دار شدند. افراد سپاه، یاور خلافت و ابزاری مطیع، در دست خلیفه بودند؛ بنابراین می‌توان گفت همه خلفای این دوران برجسته بودند.[2]

دوران دوم عباسی

این دوران با خلافت متوکل آغاز و با خلافت مستکفی پایان می‌پذیرد. ویژگی این دوران ضعف خلافت و از میان رفتن تدریجی هیبت آن است تا جایی که امیران تابع خلافت، برای جدایی از آن نقشه کشیدند در این زمان ترکها سیطره بر حکومت پیدا کردند.[3]

از دوران متوکل، به علت افزایش نفوذ ترکان و تشدید خطر حکومت‌های مستقلی که از بدنه خلافت جدا شدند ضعف در بدنه حکومت به وجود آمد. ‌توانایی "علی بن بویه" در فارس زیاد شد و ری و اصفهان و جبال به دست برادرش "حسن بن بویه" افتاد. "نصر بن احمد سامانی" بر «خراسان» و حمدانیان در «موصل»، مسلط شدند؛ در نتیجه وسعت حکومت خلافت کاهش یافت و فقط عراق و برخی از مناطق فارس و اهواز در دست خلفا باقی ماند. کار به آنجا کشید که غلامی ترک یا دیلمی با عنوان «امیرالامرا» بر بغداد حاکم شد؛ که نفوذ گسترده و قدرت فراوان و حاکمیت کلی داشت و دیگر قدرتی برای خلیفه باقی نماند. اما خلافت در فاصله سال‌های 256 تا 295 ه.ق. یعنی دوران "معتمد"، "معتضد" و "مکتفی"، بخش مهمی از قدرتش را باز یافت. این دوره را دوران بیداری خلافت نام نهاده‌اند.

دوران سوم عباسی

این دوران در زمان خلافت "مستکفی" آغاز و در زمان خلافت "قائم" پایان می‌یابد ویژگی این دوران ارتباط آنها با «آل‌بویه» است که در عراق از نفوذ حقیقی و قدرتی واقعی برخوردار بودند. خلیفه فقط نامی داشت و حق دخالت در هیچ یک از کارهای خلافت را بدون مراجعه و جلب موافقت آنان نداشت.[4]

خلیفه در این دوران نفوذش را از دست داد به او دستور می‌دادند و او اجرا می‌کرد. حتی سیطره دینی هم بر «آل‌بویه» نداشت زیرا مذاهبشان با هم متفاوت بود و آنان شیعه غالی(افراطی) بودند و فقط برای رسیدن به اهدافشان راضی شدند مقام خلافت باقی بماند.[5]

دوران چهارم عباسی

این دوران در زمان خلافت "قائم" آغاز و با مرگ "مستعصم" پایان یافت. ویژگی این دوران انتقال قدرت واقعی به سلاجقه ترک بود؛ اوضاع خلافت در دوران سلاجقه، بهتر از «آل‌بویه» بود؛ زیرا‌ آنان احترام دینی خلفا را حفظ می‌کردند؛ به این علت که خود هم سنی مذهب بودند. خلفا در این دوران از توانایی و اختیارات یکسانی برخوردار نبودند، آنان از دوران "مسترشد" مقداری از نفوذ واقعی‌شان را باز یافتند؛ در حکومت عراق مستقل شدند و به مدت 66 سال به هیچ سلطانی سر تعظیم فرود نیاوردند.[6]

تا آنکه مغولان حرکت گسترده‌شان را به سمت غرب آغاز کردند و برای همیشه خلافت عباسی را از میان برداشتند.

تفاوت آشکار عصر اول با دیگر دوران حکومت عباسی در پدیدار شدن عنصر جدید ترک و نیز انتقال خلافت از تمرکزگرایی به عدم تمرکز در نظام حکومتی است.

وضعیت اجتماعی عصر عباسی

خلیفه بالاترین مقام کشوری و مذهبی بود. او اختیارات کشوری خویش را به وزیر و اختیارات دینی را به قاضی و اختیارات جنگی را به «سردار» یا «امیر» می‌سپرد؛ ولی در همه امور، خود تصمیم نهایی را می‌گرفت.

اشراف و مقام وزارت: در زمان عباسیان مشاغل عالیه وزارت از انحصار اعراب بیرون آمد و نمایندگان اشراف ایرانی و مالکین اراضی دهقانی نیز به مشاغل مزبور منصوب شدند.[7]

ارتشیان: ‌تشکیل سپاه برای حفاظت خلیفه بود. نگهبانان خلیفه مرکب از بردگان جوان یا غلامان «حبشی و خزری و اسلاوی» و به ویژه «ترک» بود. توده اصلی ارتش را داوطلبان تشکیل می‌دادند، ساختمان این ارتش آئینه تمام نمای روابط اجتماعی آن عصر بود، سواران، از مالکان بزرگ و متوسط زمیندار و پیادگان از روستائیان بودند.

بازرگانان: ارباب حرف و صنعت از رونق اقتصادی سیاسی برخوردار بودند. زیرا با رشد جمعیت و گسترش این شهرها نیاز به صنعت و روابط بازرگانی روز به روز بیشتر می‌شد.

موالی: موالی در زمان بنی‌امیه جزء پست‌ترین مردم بودند اما در زمان عباسیان وضع فرق کرد "منصور عباسی" موالی و غلامان را به کارهای مملکتی گماشت.[8]

عامه مردم و روستائیان: این طبقه از جمیع امتیازات محروم و حق معاشرت با طبقه بالاتر را نداشت و در زمان جنگ بدون جیره و مواجب احضار می‌شدند و در تقسیم غنائم سهم قلیلی به آنان می‌رسید.

اهل فتوت: در عهد اسلامی عیار پیشگی رونق یافت و بعدها با تصوف درآمیخت و به تدریج جزئی دیگر بنام «فتوت» یا «جوانمردان» در اسلام تشکیل شد. اساس مشی اجتماعی عیاران و مملوکان عرب که همه از مردم فقیر بودند، در آن بود که حقوق خود را از بیت‌المال اسلام دریافت دارند و در غزوه‌ها و جهادها و حفظ شهرها به وظیفه دینی و ملی خود عمل نمایند. مملوکان خود را محق می‌دانستند که حق خود را از ثروتمندان بگیرند؛ برای گرفتن این حق به غارت کاروانیان می‌پرداختند. آنان شیخ یا بزرگی داشتند که بالاترین رتبه در تشکیلات آنان بود.

تفریح و خوشگذرانی در عصر عباسیان

در این عصر گروهی به کسب لذات، در زندگانی و خوشی افراط کرده و هر گاه از یک نوع لذت و طرب خسته می‌شدند، یک نوع عیش و نوش و سماع تازه‌یی ابتکار و ابداع می‌کردند. اوقات خلفا آن زمان که آغاز تشکیل دولت بود به تأسیس حکومت و خاموش کردن دسیسه‌ها و فتنه‌ها می‌گذشت و چون آن دوره می‌گذشت آنان نیز به لهب و لعب روی می‌آوردند. مردم پس از مرگ "منصور" آسایش را احساس کردند زیرا در زمان او رنج بسیاری برده بودند اما روبه سوی ثروت و خوشگذرانی گام برداشتند.

خلیفه "مهدی" در خوشگذرانی اعتدال داشت اما چون مردم را آزاد گذاشته بود آنها راهی برای باده گساری و خوشگذرانی پیدا کردند.

آئین و رسوم

بنی‌عباس اوضاع و احوال عادات مردم دیگر را بدون تغییر و تقلید اخذ می‌کردند. مانند «عید نوروز» را که عید باستانی ایرانیان بود یک عید ملی رسمی اعلام کردند؛ که به اندازه عید فطر به آن توجه می‌کردند خلفا نیز مطابق رسم و آئین ایرانیان، کلاه بر سر می‌گذاشتند و طبقات مختلف مردم نیز مانند ایرانیان، یک نوع عمامه بر سر می‌گذاشتند.[9]

در زمان بنی‌عباس مردم چکیده عادات و آئین‌های مردم دیگر را تقلید و اقتباس کردند و در آن رسوم و عادات افراط و تندروی نمودند، بدین سبب علائق و روابط اجتماعی تازه‌یی بین مسلمین عربی در نقاط مختلف پدیدار شد.

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS