كلمات كليدي : بدیهیات، اولیات، تصور، تصدیق، ضروری، نظری، اکتسابی
نویسنده : (تليخص)هیئت تحریریه سایت پژوه
بدیهى در اصطلاح منطق صوری به مفهومى گویند که حصول آن متوقف بر کسب و نظر نباشد اما ممکن است که نیازمند چیزی دیگر مانند حدس و تجربه باشد و در این معنى مرادفِ «ضروری»، در برابر «نظری» است.
بدیهیات به طور کلى از مباحث منطق در باب علم و انواع آن، قیاسات، صناعات پنجگانه و نخستین مرحله حرکت فکر به سوی مبادی و از مبادی به مرادات و مطلوبات به شمار مىروند. تصورات و تصدیقات بدیهى خود به تصورات و تصدیقات اولیه و غیراولیه تقسیم مىگردند.
تصدیقات بدیهى عبارتند از قضایای ضروری ششگانه، یعنى اولیات، مشاهدات، وجدانیات، فطریات، تجربیات و متواترات. در قیاسهای برهانى که باید از مقدمات یقینى تشکیل شوند، هر مقدمهای یا خود از انواع این قضایای بدیهى است، یا قضیهای است که از اینگونه قضایا استنتاج شده است.
ابن سینا در مبحث «علم» در نخستین مرحله «شناخت» تأکید کرده که منشأ اینگونه شناختها حواس ظاهری و باطنى است و به واسطه همین شناختهای بدیهى، تصورات و تصدیقات کسبى و نظری را مىتوان به ترتیب در مرحله حدود و رسوم و قیاسات به دست آورد. از بیان او دانسته مىشود که هر قیاس به نحو مستقیم یا با واسطه باید سرانجام بر قضایای بدیهى متکى باشد؛ ولى همین بداهت، امری نسبى است، زیرا تصدیق به صحت آنها گاه به واسطه حسیات صورت میگیرد که همه اشخاص در نیل به همه آنها یکسان نیستند.
اما اولیات، یعنى بدیهىترین امور، چیزهایى را گویند که خردِ همه آدمیان به صحت آنها گواهى میدهد و کسى در درستى آنها شک نمیکند و زمانى را نتوان یافت که در آنها تردید شده باشد.
غزالى در بحث از مدارک یقین و اعتقاد، اولیات را از عقلیات محض مىشمارد که ذات عقل بدون استعانت از حس، به صحت آنها تصدیق دارد و اینها قضایایی هستند که در عقل، از آغاز وجود داشته است، چنانکه فرد عاقل گمان مىکند که همواره به آنها آگاه بوده و نمىداند که از کجا برای او حاصل شده است، مانند امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین و علم انسان به ذات خود.
مفهوم بدیهیات در نظام فلسفى اشراقى با نظام مشّائى متفاوت است. بنابر تعالیم اشراقى، حقایق نه از راه بحث و قیاس و برهان، بلکه از راه کشف و شهود و نیل به مقام روحانى حاصل مىگردند. به عقیده سهروردی تحصیل حدود و رسوم بدانگونه که مشائیان مىگویند، نه ممکن است و نه نتیجه آن درست و آنچه نوع و جنس و اعراض مىنامیم، به سادگى قابل دریافت نیست.
سهروردی تأکید کرده که علم یا تصور است یا تصدیق. هر یک از اینها یا فطریند، مانند تصور مفهوم شىء، یا تصدیق به اینکه کل بزرگتر از جزء است؛ یا غیرفطری، مانند تصور ملک و نفس، یا تصدیق به اینکه هر چیزی را خالق و مبدعى است. در سلسله معلومات مؤدی به مجهولات که لابد باید با هم تناسبى داشته باشند، یک معلوم فطری هم وجود دارد تا تسلسل پیش نیاید. با این بیان، مىتوان تصور و تصدیق فطری را بدیهى بالذات و غیرفطری معلوم و یقینى را بدیهى مکتسب نامید.
فخرالدین رازی گوید: آنچه انسان تصور مىکند، یا به حس دریافته یا در فطرت او موجود بوده است، مانند درد و خوشى و یا از بدیهیات عقلى است، مانند تصور وجود، وحدت و کثرت و یا تصوراتى است که عقل و خیال از این اقسام ترکیب و تألیف و تصور مىکند و اینها همه بدون اکتساب حاصل مىشوند و بدیهى به شمار مىروند. همچنین هر تصوری که تصدیق غیرمکتسبى بر آن متوقف باشد، خودش نیز بدیهى است. اما این نظر کسانى است که تصدیق را مرکب از تصور موضوع و محمول و نسبت بین آنها مىدانند، نه کسانى که تصدیق را فقط «حکم» مىشمارند؛ زیرا بسیاری از تصدیقات بدیهى، یعنى احکام مجرد از تصورات، مىتواند بر تصورات غیربدیهى مبتنى باشد، مانند «هر عدد یا عدد اول است، یا مرکب». اگر تصدیقات به تصدیقى غیرمکتسب منتهى نشود، دور یا تسلسل لازم مىآید.
صدرالدین شیرازی در این باب مىگوید: تحصیل اولیات به اکتساب نیست. حصول تصوراتى مانند مفهوم عام وجود و شیئیت و امثال آن، با تعریف به حد و رسم ممکن نیست، زیرا این تصورات جزء ندارند اما در تصدیقات هم اثبات قضایایى مانند امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین ممکن نیست، زیرا دور لازم مىآید. وی تأکید میکند که سایر قضایا و تصدیقات بدیهى و نظری همه متفرع بر این قضیهاند؛ یعنى نسبت این قضیه با دیگر قضایا و تصدیقات مانند نسبت وجود واجب به وجود ماهیات ممکن است؛ زیرا تصدیق به همه قضایا، نیازمند تصدیق به این قضیه است. پس قضیه امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین محتاج تصدیق دیگری نیست.
خواجه نصیرالدین طوسى در بحث از اکتساب و پایگاه حس، آورده است که حس به تنهایى افاده رأی کلى نمىکند، اما مفتاح ابواب علوم کلى و جزئى است؛ زیرا نفس انسانى بر حسب فطرت و تا آنگاه که مقولات اولى و مکتسب او حاصل شود، مبادی تصورات و تصدیقات را به توسط حس در مىیابد و به همین سبب از ارسطو نقل مىکند که «من فقد حساً، فقد فقد علماً.»