كلمات كليدي : تاريخ، سريه، پيامبر(ص)، عُيَينَه بن حِصن، بني خزاعه، بني تميم
نویسنده : هادي اكبري
«سریه» از ماده «سرو» است و به قطعهای از سپاه گفته میشود که به دستور رسول خدا(ص) به سوی مکانی و برای انجام مأموریتی اعزام میشدند؛ بدون آنکه پیامبر(ص) همراه آنان خارج شود.
اعزام مأموران جمعآوری زکات
هنگامی که رسول خدا(ص) هلال محرم سال نهم را دید، کارگزاران خود را برای جمعآوری زکات اعزام فرمود. پیامبر(ص) به همین منظور، بُسر بن سُفیان[1] را براى جمعآوری زکات اعزام کرد. پس از اعزام بُسر برای انجام این کار، او از بنیخزاعه خواست تا اموال و چهارپایان خود را که مشمول پرداخت زکاتاند به وی تحویل دهند.
هنگامی که بنیخزاعه، اموال و چهارپایان خود را جمع کردند تا زکات خویش را بپردازند، بنیتمیم که آن زمان، همراه بنیخزاعه در منطقۀ آبگیر ذات أشطاط(مکانی نزدیک حدیبیه[2]) برای تهیۀ آب حضور داشتند، به پرداخت زکات به مسلمانان از سوی بنیخزاعه اعتراض کردند و گفتند: «مسلمانان به چه دلیل، اموال شما را به اجبار میگیرند؟» سپس آنها برای مقابله با مسلمانان، شمشیرهای خود را کشیدند و آمادۀ جنگ شدند.[3]
دخالتی بیمورد
بنیخزاعه در پاسخ سخن بنیتمیم گفتند: «ما مسلمانیم و زکات دادن از فرایض دین ماست»؛ اما بنیتمیم به سخن بنیخزاعه توجهی نکردند و آمادۀ جنگ شدند. آنها قسم خوردند نگذارند بنیخزاعه، حتی یک شتر را به عنوان زکات به مسلمانان تحویل دهند. نمایندۀ پیامبر(ص) که برای گرفتن زکات به آن منطقه رفته بود، هنگامی که وضعیت جنگی بنیتمیم را دید، ترسید و فرار کرد. دلیل ترس او این بود که اسلام تا آن زمان در میان اعراب گسترش نیافته بود. تا آن زمان، برخی قبایل، هنوز دین اسلام را نپذیرفته بودند و فرستادگان و نمایندگان پیامبر(ص) میترسیدند که مشرکان از آنان در برابر فتح مکه و حنین انتقام بگیرند.[4] به همین دلیل، رسول خدا(ص) دستور داده بود تا نمایندگان و مسئولان دریافت زکات، با مردم مدارا کنند و آنان را درباره انتخاب اموال زکات، آزاد بگذارند.[5]
دفاع از آیین
در پی وقوع این ماجرا، بنیخزاعه به بنیتمیم حمله کردند و آنان را از منطقۀ سکونت خود خارج کردند و گفتند که به دلیل وجود خویشاوندی میان آنان، آسیبی به آنها نرساندند. بنیخزاعه به بنیتمیم گفتند: «هم اکنون به سبب دشمنی شما با محمد و رفتاری که با نمایندگان دریافت زکات داشتید، بر ما و بر شما بلایی نازل خواهد شد.» به همین دلیل بنیتمیم از منطقۀ بنیخزاعه خارج شدند و به سوی منطقه و سرزمین خود رفتند.[6]
سردار داوطلب
هنگام اطلاع رسول خدا(ص) از این حادثه، ایشان از میان اصحاب، کسی را خواستند تا برای سرکوبی و دستگیری بنیتمیم به سوی آنها برود. در این میان، عُیَینَه بن حِصن فَزاری به پا خاست و گفت: «به خدا قسم! من سراغ بنیتمیم خواهم رفت و آنان را دستگیر خواهم کرد؛ حتی اگر آنها به یبْرِین (نام ریگزاری است در سرزمین بنی سعد[7]) رفته باشند.» او گفت: «بنیتمیم را نزد پیامبر(ص) خواهد آورد تا ایشان هر گونه که خواستند، درباره آنان تصمیم بگیرند.»[8]
اعزام عُیَینَه بن حِصن
رسول خدا(ص) عُیَینَه بن حِصن را با پنجاه سوار از اعراب قبایل، اعزام کرد. آنها برای اینکه حرکت سپاه از دید دشمن مخفی بماند، شبها حرکت میکردند و روزها به استراحت میپرداختند.[9] آنان در طول حرکت خود از منطقۀ رَکُوبَه (نام تپهایى، میان مکه و مدینه و در نزدیکی منطقۀ عَرج[10]) گذشتند تا به سرزمین عَرج رسیدند.
عُیَینَه در عَرج براساس اخبار، اطلاع یافت که بنیتمیم به سوی سرزمینهای قبیلۀ بنیسلیم حرکت کرده است. عُیَینَه بن حِصن در پی اطلاع از مسیر حرکت بنیتمیم با یارانش به سوی آنان حرکت کرد و زمانی به ایشان رسید که از سمت منطقۀ سُقْیا (مکانی در منطقۀ فُرع، میان مکه و مدینه[11]) به سوی صحرای بنیسلیم در حال حرکت بودند. آنها در آن منطقه، توقف کرده و چهارپایان خود را برای چرا در بیابان رها کرده بودند.[12]
فرار بنیتمیم
مردان و بزرگان بنیسلیم، هنگامی که سپاه مسلمانان را دیدند، ترسیدند و فرار کردند. مسلمانان نیز تعدادی از مردان، زنان و کودکان آنان را به اسارت گرفتند و با خود به مدینه بردند. رسول خدا(ص) نیز دستور دادند تا آنان را در یکی از خانههای مدینه (خانۀ رمله بنت حارث) نگهداری کنند.[13]
نمایندگان بنیتمیم در مدینه
در پی وقوع این حادثه، ده تن از بزرگان و رؤسای قبیلۀ بنیتمیم برای آزادسازی اسیران خود به مدینه آمدند. آنان پیش از ظهر، وارد مدینه شدند و نزد پیامبر رفتند. رسول خدا(ص) در صحن مسجد نشسته بودند. در ابتدا عَطارد بن حاجِب تَمیمى به نمایندگی از بنیتمیم سخن گفت.
پس از او ثابت بن قِیس به دستور پیغمبر در پاسخ آنان خطبهای ایراد کرد. پس از بیان خطبهها، زبرقان بن بدر که از قبیله بنیتمیم بود، با سرودن اشعاری به تعریف و تمجید از قبیلهاش پرداخت. در پاسخ او حَسّان بن ثابت، اشعاری سرود و در آن به دفاع از آیین اسلام و مسلمانان پرداخت.[14]
در پی سرودن شعر توسط حَسّان بن ثابت در دفاع از اسلام، پیامبر(ص) فرمودند: «تا زمانی که حَسّان از رسول خدا(ص) حمایت میکند، روحالقدس، او را تأیید میکند.»[15] بنیتمیم نیز با دیدن برتری مسلمانان و شخص پیامبر(ص) از مجادله با مسلمانان دست کشیدند. بنیتمیم با خود گفتند: «رهبر مسلمانان از طرف خداوند تأیید شده است و امورش پیش میرود. سخنران آنان از سخنران ما سخنورتر، و شاعر آنان در سرودن، از شاعر ما تواناتر است. در کل، آنان از ما برتر و بهترند.»[16] این اتفاقات در پایان باعث شد تا رسول خدا(ص) به آنان لطف کند و اسیرانشان را آزاد سازد.[17]
کلام وحی
هنگامی که بنیتمیم به خانۀ رسول خدا(ص) رسیدند، ایشان را با صدای بلند فرا خواندند. خداوند با نزول آیهای دربارۀ بنیتمیم و ثابت بن قیس که صدایی بلند داشت، آنان را از این کار نهی کرد و فرمود:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»[18]
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آنگونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىکنند؛ مبادا اعمال شما نابود شود؛ در حالى که نمىدانید!»[19]
همچنین خداوند در آیهای دیگر، عمل بنیتمیم را که از پشت خانه و اتاق پیامبر، ایشان را صدا زدند، نهی کرد و فرمود:
«إِنَّ الَّذینَ ینادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یعْقِلُونَ.»[20]
«(ولى) کسانى که تو را از پشت حجرهها بلند صدا مىزنند، بیشترشان نمىفهمند!»[21]