تام پين، انقلاب امريكا، كتاب عقل سليم، انقلاب فرانسه، كتاب حقوق بشر، حقوق طبيعي، حكومت نمايندگي، جامعه، حكومت، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
تام (توماس) پین را میتوان نویسندهی انقلابی ربع آخر قرن هیجدهم دانست که پیشگام عصر جدید است او در یک خانوادهی کویکر در سال 1737م در تنفورد انگلستان متولد شد و به گفتهی خودش تربیت اخلاقی و آموزشی خوبی یافت.[1] وی تا 37 سالگی در انگلستان در پی یک زندگی معمولی شامل شغلهای طناب بافی، ارزیاب گمرک و مواد دخانیاتی بود که در هیچ یک موفق نشد. شکست در زندگی عادی باعث شد که پس از مهاجرت به امریکا، دارای ایدههای رادیکالی شود و از آن هنگام آغاز به نوشتن کرد.[2]
پین بعد از مهاجرت به امریکا در سال 1775م در روزنامهی پنسیلوانیا به کار پرداخت بعد در حمایت از انقلاب امریکا کتابی به نام "عقل سلیم (حس مشترک)"[3] نوشت و در ذیل نامهها از همین عنوان برای شناساندن خود استفاده میکرد. پیام اصلی کتاب در جهت استقلال امریکا از انگلستان بود، آنهم زمانی که هنوز فقط چند امریکایی از چنین سیاستی آشکارا جانبداری میکردند.[4] این کتاب به زبان ساده و روان به افراد خطاب میکرد و آنها را با مباحث سیاسی آشنا میساخت. وی در این کتاب میگوید تمام دنیا خانهی من و خوشبختی همهی دنیا هدف و آرزوی من است. عقل سلیم با موفقیت و استقبال روبهرو شد و در همان سال انتشار 25 بار تجدید چاپ شد.[5]
پین سپس به تدوین قانون اساسی برای پنسیلوانیا پرداخت و در آن حق رأی همگانی، انتخاب سالانه، نمایندگی دموکراتیک، قانونگذاری یک مجلسی، و آزادی کامل دینی را اعلام کرد و سپس برای ارتش انقلابی واشنگتن کار کرد.[6]
تام پین بهعنوان یک انقلابی بینالمللی پس از مهاجرت به امریکا با کشاندن مخاطبانش به حوزهی بحثهای سیاسی بهطور مستقیم به معارضه با مشروعیت نظامهای اشرافی و اعیانی موجود برخاست و نقش عمدهای در تکامل دموکراسی نوین ایفا کرد بهگونهای که میتوان مدعی شد، امروز پایههای اصلی دموکراسیهای سیاسی شامل حاکمیت ملی، قانونگذاری توسط نمایندگان مردم، برابری انسانها از لحاظ حقوقی، آزادی و آزادی عمل کردن در حدی که به حقوق دیگران تجاوز نگردد، را میتوان در آثار وی یافت.[7]
پین در سال 1787م به اروپا بازگشت و خیلی زود در سیاستهای بریتانیا و فرانسه گیر افتاد. وقتی که ادموند برک[8] دوستان او را مورد حملههای تند خود قرار داد به دفاع از آنها پرداخت و کتاب حقوق بشر را در تمجید از انقلاب فرانسه و مقابله با ادموند برک در سال 1791م نوشت.[9] پین در این کتاب نظامهای سیاسی موروثی و پادشاهی را مورد حمله قرار داد و در مقابل کتاب "انعکاساتی از انقلاب در فرانسه"، اثر ادموند برک به مجادله پرداخت، که به همین دلیل بهشدت از آن استقبال شد.[10]
رسیدگی به امور جوانان از طریق تعلیم و تربیت و برخورداری از حق بازنشستگی در سن پیری از اصولی بود که در کتاب حقوق بشر به آنها اشاره شده است و امروز بسیاری از کشورها آنرا به کار میگیرند. روحیهی منتقدانهی وی باعث شد تا قانون اساسی انگلستان را در بخش دوم کتاب حقوق بشر به استهزا بگیرد، زیرا قانون اساسی انگلستان مجموعهای از سنتهای برگزیده و نامکتوب بود. به نظر وی سنتها مخالف عقلاند. در انگلستان وی به اتفاق جرمی بنتهام[11] به واسطهی اشتراکات فکری و طرفداری از حقوق بشر توسط مجمع ملی که تحت سیطرهی ژیروندنها بود، به افتخار شهروندی فرانسه نائل آمدند.[12]
حکومت بریتانیا بهعلت فعالیتهای ضد انگلیسی و انتقادات وی، او را محکوم کرد ولی قبل از گرفتار شدن به فرانسه رفت و حکوم انقلابی فرانسه او را به عضویت مجلس ملی انتخاب نمود. ولی طولی نکشید که انقلابیون فرانسه وی را در لوکزامبورگ زندانی کردند.[13] چون پین با وجود جانبداری از نظام حکومت جمهوری با درخواست ژاکوبینها برای سر بریدن شاه مخالفت کرد و زندانی شد، چیزی نمانده بود که در دورهی وحشت سر خود نیز از دست بدهد. آن زمان که در فرانسه بود رسالهی عصر خرد را در سال 1794م، که او را به دلیل حمله بر دین در آن، مورد نفرت و محکومیت عمومی قرار داد و مهمترین رسالهی سیاسی خود، عدالت زمینی را در سال 1796م منتشر کرد. پین سرانجام در سال 1802م با وساطت جیمز مونرو، وزیر مختار امریکا بهعنوان اینکه پین تبعةی امریکاست او را نجات داد و از آنجا به امریکا رفت. اما مورد بدگویی و بهتان مطبوعات فدرالیست قرار گرفت و در سال 1809م در فراموشی و تنهایی درگذشت.[14]
در واقع تعلق خاطر وی به سرزمین انگلیس، فرانسه و حتی امریکا که سالهایی را در آنجا زندگی کرده بود، نبود، بلکه خود را به آنجایی که جوانههای حرکتهای دموکراتیک رشد میکردند، وابسته میدید. اگر تام پین بهعنوان یک متفکر واقعی مطرح نیست حداقل کسی است که از حقوق انسانی دفاع میکرد. همچنین اگرچه نمیتوان وی را مبدع نظریهی حق رأی عمومی و رقابت انتخاباتی دانست، لیکن وی حداقل حامی بزرگ چنین نظریهای در امریکا، فرانسه و انگلستان بود و ایدههایی که امروز در دموکراسیها و یا حکومت چندتایی پولیآرشی برای محققین علوم سیاسی و حتی مردم عادی روشن و واضح است در زمانی که وی آنها را منتشر میکرد، با عناوینی چون فسادآمیز، افراط گرایی و مکروه و زشت از آنها یاد میشد.[15]
تام پین و رهروانش مانند ویلیام کبات متعلق به طیف رادیکالهای قرن نوزدهم هستند. در حالیکه این دوره در قارهی اروپا مربوط به عصر روشنگری بود.[16] با این حال برخی، مانند مادام دوستال، به اشتباه تام پین را متافیزیسینی خواندند که کوشش میکند تا عوامفریبی را به جزمگرایی تبدیل نماید. تام پین متعلق به عصر روشنگری و عقلانیت قرن هیجدهم است که اصول دموکراسی را از طریق سخنوری و روزنامهنگاری بنیان نهاد و این هدف را در چارچوب نشان دادن نظامهای اشرافی و سلطنتی بهعنوان پدیدهای ضد خدا، ضد عقل و ضد بشریت اثبات کرد.[17]
حقوق طبیعی
تام پین هم مانند بسیاری از دانشمندان قرن هیجدهم بر حقوق طبیعی به صورت مجرد تأکید میورزید، فکر اصلی تام پین این بود که هر فرد حقوق خاص جداییناپذیر دارد منظور از حقوق طبیعی آن است که برای فرد بهواسطهی انسان بودن حاصل شده است. از این نوع حقوق میتوان به حق فکر کردن، حق حیات و یا حقوقی که بشر برای راحتی و سعادت و خوشبختی خود باید آنها را دارا باشد، اشاره نمود. حقوق مدنی که ریشه در خود فرد دارد، آنهایی هستند که افراد بهواسطهی عضویت در جامعه به دست میآورند، مانند حق حاکمیت و حق برخورداری از امنیت. بیان تام پین در مورد حقوق طبیعی با آنچه بیانیهی حقوق بشر و شهروند، که توسط مجمع ملی فرانسه در سال 1789م تنظیم شد، تا حدی همسانی دارد. بهگونهای که میتوان مدعی شد که کتاب وی بر تنظیمکنندگان بیانیه اثر گذارده است. چهار اصل وی در ارتباط با حقوق طبیعی همانهایی هستند که در بیانیهی حقوق بشر و شهروند هم آمده است. این اصول عبارتند از:
1- انسانها آزاد و برابر از لحاظ حقوقی به دنیا آمدهاند. تام پین قید اختصاصی از لحاظ حقوقی را برای صفت برابر میآورد، زیرا هیچ کس نمیتواند مدعی شود که انسانها از هر لحاظ برابرند.
2- هدف دولتها و همهی تجمعات سیاسی حفظ حقوق غیر قابل انکار طبیعی انسانها است. این حقوق که میتوان از آن به حقوق مدنی تعبیر کرد عبارتند از: آزادی، مالکیت، امنیت، و حق مقاومت در مقابل فشار و استکبار.
3- منبع حاکمیت، ملت است.
4- آزادی سیاسی یعنی قدرت انجام کاری که بهواسطهی عملی شدنش به حقوق دیگری زیان نرسد. عدم تخطی به حقوق دیگران معیاری برای مشخص شدن مرزهای آزادی سیاسی در چارچوب قانون است.[18]
این مفهوم باعث گردید تا آباء کلیسا از وی احساس نارضایتی کنند، زیرا اصحاب کلیسا بر تکالیف تأکید و اصرار ورزیدند و در مقابل تام پین بر حقوق. از طرفی کلامش و استفاده از مفاهیم به نحوی که در مردم شور و الهام بهوجود میآورد. بر این اساس وی را متهم به انکار خداوند نمودند. در حالیکه ظاهرا وی طرفدار مذهب عقلی، یعنی اعتقاد به خداوند همراه با معاد بدون اعتقاد به اصل نبوت بود. همچنین با اندکی تعمق و مطالعهی بیشتر میتوان گفت حق و تکلیف دو روی سکهاند زیرا بیان حقوق در واقع همان بیان تکالیف است. بدین معنا که آنچه حق من بهعنوان یک انسان است، حق دیگری هم به همان عنوان تلقی میگردد. پس این وظیفه و تکلیف من است تا علاوهبر بدست آوردن حق خود آن را برای دیگران تضمین بنمایم. به هرحال تام پین چارچوب آزادی را توسط قانون مشخص کرد و در جواب به این سؤال که قانون چیست؟ گفت قانون عبارت است از بیان خواست اجتماع.[19]
حکومت
تام پین حکومت را متعلق به جامعه و نه اشخاص میداند. بر این اساس حق مالکیت و منشأ آنرا نیز ملت میشناسد. ملت این حق را دارد که هر شکلی از حکومت را که به هر دلیلی نخواهد، از بین ببرد و نوعی دیگر را بر پایهی توافقات خود حاکم کند بر این اساس وی ضمن انتقاد از دولتهای روم، نظام سنتی را بیمعنا و پست میدانست زیرا آنها ضد عقل و ضد حقوق بشرند و به منشأ حکومت یعنی ملت اعتقاد ندارند. حکومت ایدهال برای وی حکومت نمایندگی[20] بود. حکومت نمایندگی در آتن قدیم و در قالب دموکراسی مستقیم انجام میگرفت، لکن در قرن هجدهم بهعلت ساختاری شدن امور و پیچیده شدن اوضاع، دموکراسی مستقیم امکان عملی نداشت به نظر تام پین حکومت نمایندگی اگرچه احتمالا دچار اشتباهاتی هم میگردد لکن همان هم بیعدالتی تلقی نمیگردد، زیرا نظم بالسویه عدل است، البته اگر بتوان اشتباه اکثریت را ظلم نامید. ریشهی چنین حکومتی (نمایندگی) برای تام پین همچون دیگر نویسندگان قرن هیجدهم در قرار اجتماعی نهفته بود. نکتهی قابل توجه آن است که این قرارداد بین حکومت و ملت نیست بلکه بین خود مردم منعقد شده است زیرا اگر قرارداد بین حکومت و مردم باشد معنایش تقدم معلول بر علت است بهعبارت دیگر چون مردم قبل از حکومت میزیستهاند، پس چنین قرارداد باید بین خودشان منعقد شده باشد. یعنی افراد بهواسطهی دارا بودن حق مالکیت در مجموعهای قرار گرفتهاند تا حکومت تشکیل دهند، و در نهایت چنین قراردادی بین افرادی که ملت را نمایندگی میکنند منعقد شده است زیرا آنها قانون اساسی را پایهگذاری میکنند تا دولتی بر آن اساس شکل گیرد پس دولت معلول است و توسط علت یعنی مردم انتخاب میشود.[21]
مقایسهی جامعه و حکومت
تام پین بین جامعه و حکومت فرق گذاشت و گفت خاستگاههای آنها متفاوت است خاستگاه جامعه در نیازها و خواستههای انسانهاست، و این اندیشه دیرین است، دیرین از زمان افلاطون و ارسطو، افلاطون گفت که نخستین جامعه محصول خواستهای انسانها یا نیازهای آنها به همکاری برای تأمین خواستهای خودشان است. ارسطو هم همین را گفت، هیوم نیز چنی فکری داشت، روسو هم چنین میاندیشید. پس جامعه مقدم بر حکومت است جامعه به دلیل پیشبرد شادمانی مردم بهوجود آمد، و عامل اقتصادی، مردم را به همکاری با یکدیگر ره مینماید. اما مردم نمیتوانند به همکاری با یکدیگر اعتماد کنند، بنابراین حکومت ضروری مینماید. خواستهای مردم بیشتر از توانایی آنهاست که بتوانند تأمین کنند اما منافعی که دارند آنها را نخست به همکاری در جامعه و سپس به تأسیس حکومت برای حفظ امتیازاتی که در جامعه به دست آوردهاند هدایت میکند. تام پین افزود که طبیعت نه تنها انسانها را با گوناگونی خواستها ناگزیر به جامعه کرد که کمک متقابل به یکدیگر را میتوانند عرضه کنند، بلکه در آنها عواطفی اجتماعی نهفت که برای شادمانی آنها اساسی است. عشق به جامعه در انسانها ابدی است این خودخواهی، نیازها و خواستههای مادی انسانها را بر میآورد. برای تأمین نیازهای روحانی و معنوی عواطف پایدار اجتماعی برای انسانها ضروری است. پین فکر میکرد انسان آفریدهی اجتماعی جامعه است و اگر جامعه کامل باشد، انسان کامل دیگر نیازی به حکومت، احساس نخواهد کرد.[22]
بدین ترتیب، پین معتقد بود جامعه از نیازها و خواستهای انسانها و حکومت از نابکاری و شرارت آنها بر میآیند. او میگفت جامعه جنبهی مثبت دارد و هدف آن پیشبرد شادمانی انسان است. حکومت جنبهی منفی دارد و حقوق انسانها را محدود میکند. جامعه برانگیزندهی روابط انسانی است، اما حکومت فاصلهها را میآفریند. جامعه حامی و حکومت مجازاتگر است جامعه رحمت است، حکومت حتی در بهترین دولتها شری ضرور است. حکومت نشان معصومیت از دست رفتهی انسان است. آن کس که وجدان پاکی دارد و خیر و شر را خوب میشناسد خواهان حکومت نمیشود اما انسان چنین صفتی ندارد، پس حکومت برای نگهداری از جان و مال، از زندگی و مالکیت مردم به وجود آورده شده است، بنابراین در تحلیل نهایی، هدف حکومت عبارت است از امنیت برای جامعه.[23]