و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتّقوا الله إنّ الله شدید العقاب.[1]

مفهوم شناسی «تعاون»، «بر» و «تقوی»

مراد از تعاون این است که شخصی می خواهد فعلی را انجام دهد و دیگری مُساعدِ او در انجام آن فعل شود. یعنی شرکت در فعل او نمی کند؛ بلکه در کاری که او می خواهد انجام دهد از او حمایت می کند. به تعبیر دیگر، تعاون عبارت است از فراهم کردن مقدمه ای از مقدّمات و حمایت کردن؛ چون اصلاً تعاون از ماده «عون» است و این ماده هم در لغت و هم در عرف به همین معناست و هیأتِ «تفاعل» هم موجب انسلاخ ماده از معنای اصلی اش نمی شود.

آیه شریفه این معنا را مدنظر داشته است که در روابط اجتماعی که انسان ها به یکدیگر محتاجند، چه در بعد مادی و امور دنیوی خود و چه در امور معنوی، به یکدیگر کمک کنند و این هم به همان معنای اعانه است. بله! اگر خیلی تنازل کنیم، می گوییم معنای شرکت را هم در بر می گیرد؛ و إلّا اصلاً همان معنا است که عرض کردم.

«تعاونوا علی البرّ و التقوی» حمایت و همکاری باید باشد. این اصلِ مُسلّم است. امّا آیا به طورِ مطلق است؟ یعنی هر کسی که محتاج است به حمایت، در هرکاری از او حمایت کن؟ همین اوّل فهمیده می شود که این طور نیست. تا گفت «علی البرّ»، به قول ما طلبه ها دایره تعاون و اعانه ضیق می شود؛[2] این «علی البرّ و التقوی» دایرة تعاون و مَدارِ اعانه را از آن وسعت گرفت و تنگ کرد. یعنی درست است که در اسلام، اصلِ اساسی بر محور اعانه و تعاون و کمک است، امّا این به طورِ مطلق نیست؛ همکاری و حمایت باید نسبت به بِرّ و تقوی باشد.

حالا ببینیم که «بِرّ» و «تقوی» چیست؟ «برّ» از نظر لغت، نیکی و نیکویی کردن است. یک «برّ» داریم و یک «بَرّ»؛ اولی مصدر و دومی صفت مشبهه است. برّ به معنی اصلی اش یعنی صحرای وسیع و گسترده که در مقابل بحر است و این هم که به اشخاصی که زیاد نیکی می کنند برّ گفته می شود، جنبه کنایی دارد و به این اعتبار است که این ها احسان هایشان وسیع و گسترده است.[3] پس برّ به معنی نیکی است.

امّا در این اینجا آیا مراد قرآن همان معنی لغوی است؟ من یک نکته ای را می خواهم در باب آیات قرآن و آنچه در مکتب ما اسلام وارد شده است عرض کنم؛ ممکن است مفاهیمی، مفاهیم گسترده ای باشد ولی آنچه در قرآن مورد نظر است، مصادیق خاصّی از آن مفاهیم است. لذا ما باید برویم آن را جستجو کنیم. مثلاً همین جا در بحث آیه تعاون، اوّل فهمیدیم که حمایت به طور مطلق نیست؛ بلکه حمایت نسبت به برّ و تقوی است. خود برّ هم معنای وسیعی دارد. باید دید برّ از دیدگاه قرآن چیست.

در تفاسیر تعابیر مختلفی وارد شده است که مقصد همه شان یک چیز بیشتر نیست و من آن ها را جمع بندی می کنم.[4] ولی خودِ آیات قرآن برّ را تفسیر می کند. قرآن، خودش تبیین می کند که مُرادش از برّ چیست و کدام یک از مصادیق است.

آیا از دیدگاه قرآن مطلقِ حُسنِ فعلیِ برّ است یا حُسن فاعلی هم باید باشد؟ این خودش یک مسئله علمی است. یک مثال می زنم: کسی می خواهد بایستد و نماز بخواند و من می دانم که ریاءً می خواهد این کار را انجام دهد؛ یا مثلاً می خواهد یک مجلسی به نام اسلام بر پا کند، امّا می خواهد بهره برداری سوء از آن کند. اینجا صورتِ فعل قشنگ است. حُسنِ فعلی است؛ امّا حُسن فاعلی ندارد. چرا؟ چون او ریاکار و فریب کار است. حالا آیا کمک کردن به او و فراهم کردن مقدمات برای او هم جزءِ «تعاونوا علی البرّ» است؟ درست است که به عملِ او اطلاقِ برّ و عملِ نیک می شود، امّا همین عمل از دیدگاه اسلام مبغوض خداست و مورد رضای خدا نیست و از دیدگاه اسلام و قرآن برّ نیست؛ چرا؟ چون حُسنِ فاعلی ندارد؛ کلَک بازی و فریب کاری است.

قرآن کریم در سوره بقره برّ را معنا می کند:

«لَيْسَ الْبرّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبرّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون».[5]

شأن نزول این آیه مسئلة قبله است. بعد از اینکه قبله تغییر پیدا کرد، هم نصاری و هم یهود ناراحت شدند و سر و صدا راه افتاد. چون در آن موقع نصاری شرقی و یهود غربی بودند؛ یعنی آن ها قبله شان سمت شرق بود و این ها غرب و کعبه هم وسط بود. این آیه می گوید برّ این نیست که به این سمت بایستند یا به آن سمت. این جهات، خودش از نظر ذات اصالتی ندارد و اگر شرافتی هم هست اعتباری است. کعبه هم این جوری است. یعنی نیک بودنش ذاتی نیست؛ بلکه به جهتِ انتساب به خداوند است؛ وگرنه خشت و گِل همه جا فراوان است. کعبه احترامش به این جهت است. آیه شریفه می گوبد: «دنبال این حرف ها نروید؛ برّ این نیست».[6]

پس برّ چیست؟ «و لکنّ البرّ مَن آمَنَ بالله...» اینجا شخص را مطرح می کند؛ بَرّ را معنا می کند. می خواهد مصدرِ فعل (برّ) را معنا کند، می رود سراغ صفت مشبّهه (بَرّ). «مَن آمَنَ بالله...»؛ بَرّ است. اوّل می گوید که بارّ و کسی که دارای صفت نیکوکاری است، کیست، تا بعداً بفهمی که نیکی یعنی چه.[7]

برّ؛ عمل منتسب به خدا

برّ و نیکی از دیدگاه خداوند دو چیز بیشتر نیست: یکی در بُعد اعتقادی و دیگری در بُعد عملی است. هر دو بُعد را آیه مطرح می کند. در بُعد اعتقادی سه چیز را مطرح می کند: «اعتقاد به مبدأ، معاد و نبوّت» که در آیه خیلی روشن است: «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّين». بعد هم وارد بُعد عملی می شود. پس صِرف داشتن پیکره ای نیک و باطنی پوچ، از دیدگاه الهی، برّ محسوب نمی شود؛ بلکه برّ عبارت است از آن عملی که در ربط با خدا انجام می شود. لذا آنچه در تفاسیر آمده است، هرکدام در حدّ خودشان این مسئله را مطرح کرده اند و همه یک چیز هم بیشتر نمی گویند؛ چه آن هایی که از نظر شرعی و ظواهر شرع وارد می شوند و چه آن هایی که از بُعد معرفتی و عرفانی وارد می شوند، همه یک چیز می گویند؛ از دیدگاه قرآن برّ، همان عملی که اصل اساسی اسلام بر آن است و اگر کسی می خواهد آن را انجام دهد من باید کمکش کنم و حمایتش کنم، کاری است که برای رضای خدا و با انتساب به الله تعالی انجام می شود؛ چه در بُعد اثباتی اش و چه جنبه نفیی اش.[8]

«تعاونوا علی البرّ و التقوی» یعنی شما با یکدیگر این همکاری را داشته باشید که اگر هرکدام از شما در منطقه اطاعتی اش وارد یک عملی شد ( چه در بُعد مادی اش و چه در بُعد معنوی اش ) که مورد رضای الهی است، به او کمک کنید. این یک اصل اساسی است که اگر او می خواهد کاری که از دیدگاه خداوند خوب است انجام دهد، تو کمکش کن؛ یا اگر تلاش می کند تا حرامی را ترک کند و احتیاج به کمک دارد، تو هم بیا و به او کمک کن. اوّلی جنبه اثباتی و فعلی است و دومی جنبه نفیی و تَرکی است. یعنی اگر این شخص می خواهد یک عمل مثبتی را از نظر الهی انجام دهد و می خواهد اطاعت فرمان الهی کند و «معروف» انجام دهد، کمکش کن. از آن طرف، تقوی نسبت به منکر است؛[9] یعنی اگر او می خواهد «منکر» را ترک کند، کمکش کن؛[10] چون به تقوی می گویید پرهیزگاری.

این مطلب را در قوالب مختلف می توانیم بریزیم. مثلاً می توانیم در بُعد معرفتی تحت این عنوان بیاوریم که او می خواهد با آنچه مورد رضای خداست موافقت کند و از طرفی می خواهد مخالفت کند با آنچه موافق رضای نفس است و مخالف رضای خدا است؛ اگر مخالفت با هوای نفسش کند «تقوی» است و اگر با آنچه خداوند فرموده (که همان امر الهی است) موافقت کند «برّ» است. در هر قالبی از قوالب که بریزید، نتیجه اش همین معنا است که من عرض کردم.

ما از روایاتمان هم این را به دست می آوریم که مراد از «برّ» چیست. قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم): «أَمَّا عَلَامَةُ الْبَارِّ فَعَشَرَةٌ»،[11] نشانه های شخص نیکوکار ده تاست؛ «يُحِبُّ فِي اللَّهِ وَ يُبْغِضُ فِي اللَّهِ وَ يُصَاحِبُ فِي اللَّهِ» دوستی اش بر محور خداست. از آن طرف خشمش هم برای خداست و مصاحبتی که می کند هم فِی الله است. «وَ يُفَارِقُ فِي اللَّه» جدا هم که می شود برای خداست. به طرفت که می آید برای خداست؛ از تو دور هم که می شود برای خداست. «وَ يَغْضَبُ فِي اللَّهِ وَ يَرْضَى فِي اللَّهِ وَ يَعْمَلُ لِلَّهِ وَ يَطْلُبُ إِلَيْهِ وَ يَخْشَعُ لِلَّهِ خَائِفاً مَخُوفاً طَاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْيِياً مُرَاقِباً وَ يُحْسِنُ فِي اللَّه».

پس محورِِ برّ چیست؟ محور، رضای الهی است. آنجایی که عملش خداپسندانه است کمکش کن. این یک وقت جنبه اثباتی دارد و یک وقت هم جنبه تَرکی دارد؛ یعنی می خواهد کاری را ترک کند که همین ترک، مورد پسند خدا است.

پس ما از این جمله اوّل (تعاونوا علی البرّ و التقوی) این را می فهمیم که اوّلاً حمایت، اصل است و تعاون جزء اصول اساسی اسلام است. ثانیاً این تعاون و این اعانه به طورِ مطلق نیست؛ بلکه نسبت به موارد خاصّ (برّ و تقوی) است. ثالثاً موردِ خاصِّ آن یعنی برّ و تقوی، آنجایی است که طرف یا می خواهد فعلی را انجام دهد که مورد رضای خداست یا می خواهد فعلی را ترک کند که همین ترک مورد رضای خداست. این اصلِ اساسیِ تعاون است؛ چه در بُعد مادّی باشد و چه در بُعد معنوی. در بُعد معنوی فرض کنید که می خواهد اعتقاداتش را درست کند؛ یا می خواهد احکام شرعیه اش را یاد بگیرد، به او کمک کنید. در بُعد مادی هم اگر در روابط اجتماعی اش مشکل مادی دارد کمکش کنید و دستگیری و مساعدت کنید.[12]

پس اصلِ تعاون یک معنایی است که جزء ارتکازیات هر انسان است که انسان مدنی بالطبع است و به صورت اجتماعی زندگی می کند و هرکس به دیگری احتیاج دارد و به تنهایی نمی تواند امورش را اداره کند و کذا و کذا... . بنابراین، تعاون و همکاری یک اصل عقلایی است که قابل انکار نیست. اما آنچه در اینجا مورد نظر آیه تعاون بوده و در آیه مهم است، اینکه اصلِ همکاری به صورت مطلق نیست؛ مشارکتِ مطلق، همکاریِ مطلق و حمایتِ مطلق مورد تأیید اسلام نیست.

مقابله اسلام با روش جاهلیت

این آیه می خواهد یک روش جاهلیت را بکوبد. چون در جاهلیت برای تعاون، همکاری و حمایت، محورهایی درست کرده بودند؛ مثلاً عشیره و نژاد. قرآن می گوید: «تعاون بر محور نسب و نژاد نیست»؛ این حرف ها دیگر چیست؟ در جاهلیت یک قبیله با قبیله دیگری متّحد می شد و به این هم کاری نداشتند که حق با این هاست یا با آن هاست. قرآن این را می کوبد. قرآن حمایتِ به طورِ مطلق یا حمایت بر محورهایی که پوچ است و جاهلیت است را می کوبد. یک نمونه اش هم این است که بچّه ام خلاف کرده ولی چون بچّه خودم است از او حمایت می کنم؛ یا مثلاً رفیقید، خوب، باشید! این رفیقت چه کار کرده است؟ چون رفیقم است، از او حمایت می کنم. غلط می کنی تو!

مسائل سیاسی، هم حزبی هستند؛ قراردادهای دفاعی و منطقه ای با هم می بندند... ؛ چون الآن هم بشر در کمال جاهلیت است. همان کاری که در جاهلیت می کردند، به طور کاملش الآن هست. آن موقع عشیره و نژاد بود، حالا بدتر از آن هست. این حکومت با آن حکومت در می افتد. چرا؟ می گوید چون من با او قرارداد دفاعی بسته ام، از او حمایت می کنم. تو را به خدا این جاهلیت نیست؟ چه جاهلیتی از این بالاتر؟ در سطح دنیا الآن مطرح است و خیلی هم پسندیده است؛ این یک جاهلیت کبری است. آن موقع جاهلیت صُغری بود و الان جاهلیت کبری است. قرآن می گوید درست است که اصلِ همکاری، اصلی عقلایی است، امّا مطلق نیست. بر محورِ برّ است. اما برّ از دیدگاه اسلام چیست؟ آیا صِرف شکلِ عمل است؟ نه خیر! چون شکلِ عمل ممکن است خدعه، نیرنگ و فریب باشد؛ بلکه برّ آن عملی است که مورد رضای خداوند است.

بالاترین درجه برّ در قیام امام حسین

مطلبی که هست اینکه برّ، همان عمل مطلوب عندالله و مورد رضای خدا، دارای درجات است و بر اساس همان درجه بندیِ مطلوبیّت، کمکِ به آن برّ هم ارزش گذاری می شود؛ یعنی اگر بخواهیم روی حمایت ها اتیکتِ [برچسبِ] ارزشی بگذاریم ابتدا باید ببینیم که «مُعان علیه» چیست.[13] یعنی باید دید کاری که او می خواهد انجام دهد از نظر اسلام چه ارزشی دارد؛ هرچه آن عمل ارزش مندتر باشد، حمایت من از آن کار و فراهم کردنِ مقدماتش هم ارزش مندتر می شود.

روایتی در بحارالانوار است: موثقه سکونی عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله وسلّم): «فَوْقَ كُلِّ ذِي برّ برّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِر».[14] یعنی شما اگر بخواهید از دیدگاه اسلام کارهای نیک را از لحاظ ارزشی بررسی کنید، همه دارای درجات هستند؛ اما بالاترین درجه کار از نظر نیکی چیست؟ این است که شخصی برود و جانش را در راه خدا بدهد؛ دیگر بالاتر از این نداریم. حالا اگر کسی این شخص را حمایت کند، از نظر ارزشی در باب اعانه به برّ، ارزش مندتر از این نداریم.

مسئله امام حسین(علیه السلام) همین بود. ایشان دو تا حرکت داشت: اول از مدینه تا مکه؛ آنجا به او می گفتند بیعت کن و او گفت «ولا تعاونوا علی الإثم والعدوان». من کمک نمی کنم به اثم و عدوان. من از حکومتی که لااُبالی گری و فساد را ترویج می کند حمایت نمی کنم. دوم از مکه به سوی کوفه؛ وقتی شرایط برای مقابله و نهی از منکر فراهم شد، امام حسین(علیه السلام) می خواهد نهی از منکر کند و در این راه می خواهد جانش را بدهد. اینجا هرکس او را در این راه حمایت کند، دیگر فوق این و بالاتر از این، تعاون به برّی نیست؛ چون این برّ بالاترین برّ است.

امام حسین(علیه السلام) وقتی از مکه حرکت کرد، شروع کرد به استعانه کردن. تا قبل از آن در جایی نیامده است که استعانه کرده باشد. چرا؟ چون حرکت از مدینه تا مکه جنبه نفیي داشت؛ ولی حرکت از مکه به سمت کوفه جنبه اثباتی دارد. استعانه هایش هم چند جور بود؛ مستقیم و غیرمستقیم. استعانه های مستقیمش هم چند قِسم بود؛ یک قِسمش جنبه عمومی داشت و شخصی نبود؛ یعنی اینجور نبود که شخص خاصی را طلب کند که بیا و من را کمک کن. و این چه زمانی بود؟ شبی که فردایش می خواهد به سوی کوفه حرکت کند؛ یعنی شب ترویه.

آن شب بلند شد و خطبه خواند. همة جمعیت هم بودند. آنجا فرمود: «مَن كانَ باذلاً فينا مُهجتَه و موطناً على لقاء الله نفسَه فلْيَرحلْ مَعَنا فإنّني راحلٌ مُصبحاً إن شاءَ اللهُ تعالى».[15]یعنی هرکس که در آن راه و هدفی که من به دنبالش راه افتاده ام و می خواهم بروم حاضر است که خونِ دلِ خود را بدهد و حاضر است مرا در این راه کمک کند و آرزو دارد که خدا را ملاقات کند، با ما بیاید و کوچ کند. «فإنّنی راحلٌ مُصبحاً» من فردا صبح حرکت می کنم. یعنی آن برّی که من در نظر گرفته ام فوقِ تمامِ برّها است. اینجا مسئله استعانه است؛ یعنی بیایید کمکم کنید ولی باید تا پای جان بایستید. این اوّلین استعانه اجتماعی امام حسین(علیه السلام) است در اوّلین شبی که می خواهد حرکت کند. در آخرین لحظات هم باز استعانه می کند و استعانه آخرش را امروز[16] ظاهر کرد.

ذکر مصیبت

در روایات و تاریخ داریم که امام حسین(علیه السلام) وقتی رسید به کربلا، نقل می کنند که مَرکب، دیگر راه نمی رفت و ایستاد. در بعضی مقاتل دارد که حتّی تا 6 مرکب هم عوض کرد، اما هیچ کدام حرکت نکردند. حضرت سؤال کرد «أیّ هذه الموضع؟» اینجا چه جایی است؟ گفتند: «غاضریه»؛ نام دیگر؟ عرض کردند: «شاطئ الفرات...» تا اینکه عرض کردند: «کربلاء»؛ تا گفتند کربلاء «فَتَنَفَّسَ الصُّعداء و بَکی بُکاءً شديداً» یعنی یک آهی از دل کشید و شروع کرد به های های گریه کردن. بعد اشاره فرمود: «والله أرضُ کربٍ و بلاء» به خدا قسم این زمین، زمینِ کرب و بلاء است. «ها هُنا يُقتَلُ رجالنا»؛ در تعبیر دیگر دارد «والله ها هُنا يُقتَلُ الرجال، ها هُنا والله تَرَمَّلُ الّنسوان» اینجا همان جایی است که مردهای ما را می کشند و شهید می کنند. به خدا قسم اینجاست که همسران ما بیوه می شوند. «ها هُنا والله يُذبَحُ الأطفال» به خدا قسم اینجا همان جایی است که بچّه های ما را سر می بُرند... .

در اینجا اطراف امام حسین(علیه السلام) اصحاب بودند ولی بی بی ها نبودند. چون یک روایتی ما داریم که در روایت این طور دیده ام که بعد از آنکه امام حسین(علیه السلام) تصمیم می گیرد آنجا خیمه ها را برپا کند، امّ کلثوم(سلام الله علیها) آمد خدمت برادر و عرض کرد که نمی دانم چه سِرّی است که از وقتی وارد این زمین شده ایم دلِ من گرفته است و یک حال دگرگونی دارم. جریان چیست؟ اینجا بود که امام حسین(علیه السلام) خبر داد از استعانه آخرینش. رو کرد به خواهر و گفت: «ما با پدر و برادر به سمت جنگ صفین می رفتیم؛ به اینجا که رسیدیم پدرم سرش را گذاشت در دامان برادرم حسن(علیه السلام) و خوابش برد؛ ناگهان از خواب بیدار شد و شروع کرد های های گریه کردن. من رو کردم به پدرم و عرض کردم بابا چرا گریه می کنید؟ چه شده است؟ پدر گفت پسرم اینجا خوابم برد، دیدم تمام این دشت پر از خون است؛ دریایی از خون است و تو ای اباعبدالله در این دریای خون شناور هستی و استغاثه و استنصار و استعانه می کنی؛ و اَحَدی به تو کمک نمی کند.» این اشاره است به همان مراحل آخر روز عاشورا که امام حسین(علیه السلام) صدایش بلند شد: «هل من ناصرٍ ينصرنی ؟...».

آیت الله مجتبی تهرانی