24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : فلسفه اشراق، شهابالدین سهروردی، حکمةالاشراق، افلاطون، سیر و سلوک، مشاهده قلبی، ملاصدرا، قطبالدین شیرازی، شمسالدین شهرزوری
لفظ اشراق به معنی تابش نور است، اما در اصطلاح فلاسفه اشراق به معنی کشف و شهود یا ظهور انوار عقلی و فیضان آنها بر نفس آدمی است.
مراد از فلسفه اشراق فلسفهای است که شیخ اشراق شهابالدین سهروردی (549م) آن را بنیان نهاده است. از نظر شیخ اشراق فیلسوف و اقعی کسی است که علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی و منطق صوری بتواند با تهذیب نفس و تصفیه باطن مراتب کمالات معنوی را طی کرده و استعداد مظهریت انوار الهی را پیدا نماید. خود او در کتابهایش تاکید میکند فلسفهاش برای کسانی است که علاوه بر حکمت بحثی و استدلالی دنبال شهود حقایق عالم بالا نیز هستند و شرط فهم فلسفه خود را تابش بارقه الهی بر قلب خواننده میداند و تاکید مینماید کسانی که فقط طالب بحث فلسفی صرف هستند و دنبال تألّه و کشف الهی نمیباشند بهتر است سراغ فلسفه مشاء بروند. به اعتقاد شیخ اشراق کار اشراقیون جز با سوانح نوری سامان نمییابد.[1]
لازم به ذکر است شیخ اشراق نیز همانند همه فلاسفه بحثهای فلسفی را به صورت استدلالی مطرح میسازد. خود او در مقدمه کتاب حکمةالاشراق گفته است:
من پیش از این کتابهایی به روش مشائیان نگاشتهام و قواعد آنها را به طور خلاصه گرد آوردهام، اما در عین حال تصریح میکند این کتاب را به صورت دیگری تحریر کرده است.[2]
نکته قابل توجه آن است که شیخ اشراق حتی در این کتاب به عنصر برهان و استدلال پایبند است. او تاکید میکند مطالب این کتاب گرچه از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده است، اما به هنگام اثبات آنها از روش جستجوی دلیل و برهان استفاده کردهام.[3] روشن است این مطلب حاکی از این نکته است که او نیز قبول دارد کار فلسفی زمانی شکل میگیرد که برهان اقامه گردد و بدون اقامه آن و ارائه دلیل بر اساس قوانین منطقی هر سخنی که باشد فلسفه محسوب نمیشود. نهایت آنکه از نظر شیخ اشراق فلسفهای که در تمام مراحل تنها تکیه بر عقل داشته باشد از عهده حل تمام مسائل فلسفه و نیز شناخت حقیقت عالم بر نیامده و به معنی و اقعی حکمت نخواهد بود.
یکی از نکاتی که پس از شیخ اشراق بر سر زبانها افتاد این است که سر سلسله اشراقیان افلاطون بوده است. این سخن در حقیقت از بیانات خود شیخ اشراق است. او بود که برای اولین بار مدعی شد افلاطون امام حکمت اشراق است. اما واقعیت آن است که فلسفه شیخ اشراق هم در روش و هم در محتوا تفاوت قابل توجهی با فلسفه افلاطون دارد. شاید بتوان گفت در مساله مثل افلاطونی است که این دو فیلسوف نظرات مشابهی دارند و الا در بسیاری از موارد شیخ اشراق نظراتی مخالف نظر افلاطون اتخاذ کرده است.[4] شهید مرتضی مطهری معتقد است این مساله که افلاطون مانند شیخ اشراق طرفدار سیر و سلوک معنوی بوده، مجاهدت و ریاضت و مشاهده قلبی را از لوازم مهم حکمت و فلسفه میدانسته است بسیار محل تردید است. از نظر ایشان به هیچ وجه معلوم نیست که افلاطون در زمان خودش و یا حتی در زمانهای نزدیک به زمان خودش به عنوان یک فرد اشراقی طرفدار اشراق درونی شناخته میشده است و حتی معلوم نیست که لغت مشائی منحصرا درباره ارسطو و پیروانش اطلاق میشده است.[5]
آنچه مسلم است این است که شیخ اشراق متاثر از عرفا و متصوفین جهان اسلام روش خاص فلسفی خود را انتخاب کرده و البته ابتکارات خود را به شیوهای قابل قبول بر آنها افزوده و فلسفه نوی ارائه کرده است.
سخن آخر اینکه بر خلاف مکتب مشاء مکتب اشراقی به غیر از خود شیخ اشراق که بنیانگذار این مکتب است فیلسوف بزرگ دیگری ندارد و فقط چند شارح فلسفه که گرایشهای اشراقی داشتهاند کتابهای او را شرح کردهاند. اگرچه برخی معتقدند ملاصدرا که بنیانگذار بزرگترین و مهمترین مکتب فلسفی در جهان اسلام است در آرای خود به شدت متاثر از فلسفه اشراق است.[6] قطبالدین شیرازی و شمسالدین شهرزوری از جمله کسانی هستند که بر کتابهای شیخ اشراق شرح نوشتهاند و شروح این دو، مورد توجه علاقمندان فلسفه اشراق میباشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان