دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1 : وصف جامعه مسخ شده مسلمين

خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "وصف جامعه مسخ شده مسلمين" را بررسی می کند.
No image
خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1 : وصف جامعه مسخ شده مسلمين

موضوع خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1

وصف جامعه مسخ شده مسلمين

متن خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1

و من خطبة له ( عليه السلام ) في ذكر المكاييل و الموازين

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ لَا الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً

ترجمه مرحوم فیض

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است راجع به پيمانها و ترازوها (ولى چيزى از اين مقوله در آن نقل نشده، شايد سبب اينست كه چون رويّه سيّد رضىّ عليه الرحمة بر اين بوده كه همه فرمايشهاى امام عليه السّلام را ذكر ننمايد بلكه گلچين كرده، لذا ممكن است قسمتى كه راجع باين عنوان خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1 بوده ساقط نموده، و شايد هم سيّد تصرّفى در آن ننموده، بلكه اين عنوان خطبه 129 نهج البلاغه بخش 1 مستفاد است از جمله أين المتورّعون فى مكاسبهم، و المتنزّهون فى مذاهبهم يعنى كجايند پرهيزكاران در تجارت و داد و ستدهاى خود، و پاكان آراسته ها در كردارشان. و شايد از كم فروشى مردم نزد آن بزرگوار سخن در ميان آمده كه اين كار زشت شعار بوده حضرت اين خطبه را فرموده):

بندگان خدا، شما و آرزوهايتان از اين دنيا مهمانان هستيد كه مدّت مهمانيتان معلوم شده، و دام دارانى مى باشيد كه بستانكار (وامش را) از شما مطالبه ميكند،و مدّت مهمانيتان اندك و وامتان عمل (عبادت و بندگى) است كه (نزد نويسندگان) محفوظ است، پس چه بسيار كوشنده در عملى است كه (آنرا) ضائع ميكند (مانند رئاء كاران) و چه بسيار رنج برنده اى است كه (از آن) زيان مى برد (چون خوارج و نواصب) و شما در روزگارى واقع شده ايد كه خير و نيكوئى بآن پشت كرده و شرّ و بدى بآن رو آورده و شيطان بهلاك و تباه نمودن مردم طمع دارد، پس اكنون هنگامى است كه اسباب كار او قوّت گرفته و مكر و حيله اش بهمه جا راه يافته شكار كردنش آسان شده است. بمردم هر جا كه خواهى درست نظر كن، آيا هيچ مى بينى مگر فقيرى كه از فقر و درويشى رنج مى برد (شكيبائى ندارد و بآنچه خدا خواسته راضى نيست) يا ثروتمندى كه شكر نعمت خدا بجا نياورده كفران ميكند، يا بخيلى كه براى زياد كردن دارائى بمال خدا بخل مى ورزد، يا متمرّد و سركشى كه گويا گوش او براى شنيدن پند و اندرزها سنگين است

ترجمه مرحوم شهیدی

و از خطبه هاى آن حضرت است در باره پيمانه ها

بندگان خدا شما و آنچه از اين جهان آرزومنديد، مهمانانى هستيد كه مدّتى معيّن براى شما نهاده اند. و وامدارانيد كه پرداخت آن را از شما خواسته اند.- در- مدّتى كوتاه، و كردارى ضبط شده- و خدا و فرشتگان از آن آگاه- . چه بسا كوشنده اى كه تباه گردانيد و بسا رنجبرده كه زيان ديد. و شما در روزگارى هستيد كه خوبى در آن پشت كرده و همچنان مى رود، و بدى روى آورده و پيش مى دود. و طمع شيطان در تباه كردن مردمان بيشتر مى شود. اين روزگارى است كه ساز و ساخت شيطان قويتر گرديده، و فريب و بد سگالى او فراگيرتر گشته، و شكار وى در دسترش قرار گرفته. گوشه چشم به هر سو كه خواهى به مردم بيفكن آيا جز مستمندى بينى با فقر دست به گريبان، يا دولتمندى با نعمت خدا در كفران، يا آن كه دست بخشش ندارد، و ندادن حق خدا را افزونى مال به حساب آرد، يا سركشى كه- از سخن حق روگردان است- ، گويى گوش او از شنيدن موعظتها گران است.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن امام مبين و سيّد وصيّين است در ذكر پيمانها و ترازوها بندگان خدا بدرستى كه شما و آنچه اميد مى داريد بآن در اين دنيا مهمانانيد مهلت داده شده تا مدّت معيّن، و قرض دارانيد طلبكارى شده أجل شما أجلى است نقصان يافته، و عمل شما عملى است نگه داشته شده، پس بسا جهد كننده در عبادت كه ضايع كننده اوست، و بسا سعى كننده كه زيان كار است، و بتحقيق صباح كرديد در زمانى كه زياده نمى شود نيكوئى در آن مگر إدبار او، و نه بدى مگر إقبال آن، و نه شيطان لعين در هلاك مردمان مگر طمع او، پس اين زمان زمانى است كه قوّت يافته ذخيره مهيا شده آن لعين، و فرا گرفته است كيد و مگر او غالب خلق را، و دست داده است شكار او بگردان نظر خود را هر جا كه مى خواهى از مردمان، پس نمى بينى مگر فقير كه مى كشد رنج و تعب فقر را، يا غنيّ كه بدل نموده نعمت خدا را بكفران، يا بخيلى كه أخذ نموده بخل بحقّ خدا را از كثرت مال، يا گردنكشى كه گويا در گوش او از شنيدن موعظها سنگينى و گره است

شرح ابن میثم

و من كلام له عليه السّلام في ذكر المكائيل و الموازين.

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً

اللغة

أقول: أثوياء: جمع ثوىّ على فعيل و هو الضيف. و الدائب: المجدّ في العمل و الكدح: العمل. و الوقر: الصمم.

المعنى

و قد نفّر عليه السّلام عن الدنيا بذكر عدّة من معايبها:

أحدها: كونهم فيها ضيفانا

و استعار لهم لفظ الضيف و كذلك لما يأملون منها و وجه الاستعارة مشابهتهم للضيف في تأجيل الإقامة و انقطاع وقته و قرب رحيله، و مؤجّلون ترشيح للاستعارة.

الثانية: كونهم مدينون فيها

و استعار لفظ المدين باعتبار وجوب الفرائض المطلوبة منهم و عهد اللّه المأخوذ عليهم أن يرجعوا اليه طاهرين عن نجس الملحدين، و رشّح بذكر المقتضين لما أنّ شأن المدين أن يقتضى فيه الدين. ثمّ لمّا ذكر كونهم مؤجّلين و مدينين كرّر ذكر الأجل بوصف النقصان، و لا شكّ في نقصان ما لا يبقى، و ذكر العمل الّذي خالصه و صالحه هو الدين المقتضى منهم بوصف كونهم محفوظا عليهم ليجذب بنقصان الأجل إلى العمل، و بحفظ العمل إلى إصلاحه و الإخلاص فيه.

و أجل و عمل: خبران حذف مبتدئهما: أى أجلكم أجل منقوص، و عملكم عمل محفوظ. و نبّه بقوله: فربّ دائب مضيّع، و ربّ كادح خاسر: أنّ العمل و إن قصد فيه الصلاح أيضا إلّا أنّه قد يقع على وجه الغلط فيحصل بذلك انحراف عن الدين و ضلال عن الحقّ فيضيّع العمل و يخسر الكدح كدأب الخوارج و نحوهم فربما دخل الكادح في قوله تعالى «هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً و ذلك ككدح أهل الكتاب و نحوهم.

و قوله: و قد أصبحتم: إلى قوله: إقبالا. شكاية للزمان و ذمّ له، و هو كقوله: إنّا قد أصبحنا في زمن كنود، و دهر عنود. و ذلك لأخذ الزمان في البعد عن وقت ظهور الشريعة و طراوتها و جرأة الناس على هتك الدين و ارتكاب مناهى اللّه، و كذلك طمع الشيطان في هلاكهم: أى في هلاك دينهم الّذي يكون غايته هلاكهم في الآخرة، و أشار إلى أنّ ذلك الوقت هو أوان قوّة عدّته و عموم مكيدته و إمكان عمله فما ظنّك بزماننا هذا و ما بعده، و استعار لفظ الفريسة لمطاوعى الشيطان و المنفعلين عنه، و وجه الاستعارة بلوغه منهم مراده و تصريفه لهم لغاية هلاكهم كالأسد مع فريسته. و قوله: اضرب بطرفك. إلى قوله: و قرا. شرح لما أجمله أوّلا من ازدياد إقبال الشرّ و إدبار الخير، و كفر الغنىّ تركه و إعراضه عن شكر نعم اللّه سبحانه عليه. و قوله: بحقّ اللّه متعلّق بالبخل.

أى: أنّ البخيل يقصد ببخله بحقّ اللّه على مستحقّه توفير المال و الزيادة فيه.

ترجمه شرح ابن میثم

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است. در باره پيمانه ها و ترازوهاست:

فى ذكر المكاييل و الموازين عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً

لغات

أثوياء: جمع آن ثوى بر وزن فعيل: مهمان كدح: كوشش

ترجمه

«اى بندگان خدا شما و هر چه از اين دنيا آرزو داريد، به منزله ميهمانانى هستيد براى مدّتى معيّن، و بدهكارانى مى باشيد كه مورد مطالبه ايد، مدّت عمر، اندك و اعمالتان محفوظ است، چه بسا كوشايى كه كوشش او تباه است، و زحمتكشى كه زيانكار است، شما در روزگارى به سر مى بريد كه خير و نيكى به آن پشت كرده، و شرّ و بدى به آن رو آورده، و شيطان بر هلاكت مردم كمر بسته است، اكنون زمانى است كه ساز و برگ شيطان فراوان شده و فريبش فراگير گرديده، و شكار برايش سهل و آسان گشته است، شما مردم، هر جا را كه مى خواهيد بنگريد، آيا جز بينوايى كه از تهيدستى رنج مى برد، يا توانگرى كه نعمت خدا را به كفران بدل كرده، يا بخيلى كه با بخل ورزيدن در اداى حقوق الهى ثروت فراوانى جمع كرده، يا گردنكشى كه گوشش از شنيدن پند و اندرز كر است مى بينيد كجايند نيكان و شايستگان شما

شرح

امام (علیه السلام) در اين خطبه مردم را با ذكر برخى از زشتيهاى دنيا به شرح زير، از آن پرهيز مى دهد: 1 اين كه مردم در دنيا مهمانند، واژه ضيف را كه به معناى مهمان است براى مردم و آنچه از دنيا آرزو دارند استعاره فرموده، و جهت مشابهت اين است كه، مدّت اقامت مردم مانند مهمان در دنيا محدود، و دوران توقّف آنها پايان يافتنى، و كوچ كردنشان از آن نزديك است، و واژه مؤجّلون ترشيح اين استعاره است.

2 اين كه مردم در دنيا بدهكارانى هستند، واژه مدين را كه به معناى بدهكار است از آن نظر استعاره آورده كه بر انسان اعمالى واجب شده كه از او خواسته مى شود، و پيمان از او گرفته شده كه خود را از پليدى الحاد و كفر پاكيزه سازد، واژه مقتضون ترشيح اين استعاره است، زيرا وظيفه وامدار اين است كه وام خود را بپردازد، سپس با توجّه به اين كه انسان را مؤجّل يعنى در گرو وقتى معيّن و مدين يعنى بدهكار خوانده، ذكر أجل را تكرار، و به اين كه پيوسته در حال نقصان است توصيف فرموده است، و در اين هم شكّى نيست كه آنچه ماندنى نيست در حال كمى و كاستى است، و ذكر عمل كه بايد خالص و شايسته براى خداوند انجام شود، و اين كه وامى است كه بر ذمّه انسان است و بايد آن را ادا كند و از آن به عمل محفوظ تعبير شده است، براى اين است كه با توجّه به نقصان عمر به كار آخرت بپردازند، و در محافظت بر اعمال و اصلاح و اخلاص در عمل بكوشند، واژه هاى أجل و عمل هر دو خبر براى مبتداى محذوفند، يعنى أجلكم أجل منقوض، و عملكم عمل محفوظ. عمرتان كوتاه و كردارتان محفوظ مى باشد.

امام (علیه السلام) با بيان فربّ دائب مضيّع و كادح خاسر هشدار داده است،

كه عمل عبادى هر چند ممكن است به قصد صلاح و نيّت خير انجام گردد ليكن گاهى ممكن است غلط و نادرست واقع شود، و موجب انحراف از دين و گمراهى از طريق حقّ باشد، و در نتيجه عمل، فاسد و عامل، زيانكار شود، مانند اعمال و عباداتى كه خوارج و فرقه هاى گمراه ديگر انجام مى دهند، و بسا مى شود كه اين نوع عابدان و عاملان در زمره كسانى قرار گيرند كه خداوند متعال در اين آيه شريفه از آنها ياد فرموده است: هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً و همين گونه است زحمات و كوششهايى كه اهل كتاب (يهود و نصارا) و جز آنها متحمّل مى شوند.

فرموده است: و قد أصبحتم... تا إقبالا.

اين گفتار مبتنى بر شكوه از روزگار و بدگويى از آن است، و مانند آنچه پيش از اين فرموده است مى باشد كه: إنّا قد أصبحنا في زمن كنود، و دهر عنود (ما در زمانه اى ناسپاس، و روزگارى ستيزه گر قرار گرفته ايم) و اين ناهموارى و ناسپاسى زمانه بدين سبب است كه روزگار از عصر ظهور دين و تازگى و شكوفايى آن دورى گرفته، و مردم بر هتك حرمت آن گستاخ شده، و بر ارتكاب منهيّات و محرّمات جرأت يافته اند، همچنين معناى طمع شيطان در هلاك ساختن مردم، طمع او در نابود گردانيدن دين آنهاست كه نتيجه اش هلاكت آنها در آخرت است، و اشاره فرموده است كه اين دورانى است كه ساز و برگ و آمادگى شيطان بيشتر، و كيد و مكر او فراگيرتر، و توانايى و امكان او زيادتر گشته است، بنا بر اين بدين زمانه و روزگار پس از آن، چه گمان دارى، واژه فريسه را كه به معناى شكار است براى كسانى كه از شيطان پيروى مى كنند و دستخوش تأثيرات او مى شوند استعاره فرموده است، جهت شباهت اين است كه همان گونه كه شير شكار خود را هلاك و از آن كامياب مى شود، شيطان نيز مراد خود را از مردم مى گيرد و آنها را به وادى هلاكت منتقل، و در آن سرنگون مى سازد.

فرموده است: اضرب بطرفك... تا وقرا.

اين عبارت شرحى است بر آنچه به اجمال فرمود كه: بدى، هر چه بيشتر رو آورده، و خوبى پشت كرده است، و توانگران نعمتهاى خداوند را كفران كرده و شكرش را به جا نمى آورند.

گفته امام (علیه السلام) كه فرموده است: بحقّ اللّه جار و مجرور متعلّق به بخل است، يعنى: بخيل بخل ورزيدن در ردّ حقوق الهى به مستحقّان را مايه جمع مال و افزايش ثروت مى انگارد.

شرح مرحوم مغنیه

عباد اللّه، إنّكم- و ما تأملون من هذه الدّنيا أثوياء مؤجّلون. و مدينون مقتضون. أجل منقوش و عمل محفوظ. فربّ دائب مضيع، و ربّ كادح خاسر. و قد أصبحتم في زمن لا يزداد الخير فيه إلّا إدبارا، و لا الشّرّ إلّا إقبالا، و لا الشّيطان في هلاك النّاس إلّا طمعا. فهذا أوان قويت عدّته، و عمّت مكيدته، و أمكنت فريسته اضرب بطرفك حيث شئت من النّاس فهل تبصر إلّا فقيرا يكابد فقرا أو غنيّا بدّل نعمة اللّه كفرا، أو بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا، أو متمرّدا كأنّ بأذنه عن سمع المواعظ وقرا.

اللغة

أثوياء: ضيوف، و المفرد ثوي. و مقتضون: مطالبون، يقال: اقتضاه بدين أي طالبه به، و افعل ما يقتضيه كرمك اي يطالبك به. و الدائب: المداوم و الكادح: الساعي بجهد. و أمكنت: سهلت. و الوقر: الثقل في الأذن.

الإعراب:

أجل خبر لمبتدأ محذوف أي أجلكم أجل منقوص، و مثله عمل محفوظ، و رب حرف جر، و تدخل على النكرة، و لا يتعلق مجرورها بشي ء لأنها بحكم الزائدة، و اذا دخلت «ما» عليها كفتها عن العمل، و حينئذ تدخل على الفعل و المعرفة مثل ربما قام زيد، و ربما زيد قائم، و مضيع خبر لمبتدأ محذوف أي هو مضيع، و الجملة صفة دائب، و ادبارا تمييز، و الهاء في عدته و مكيدته للشيطان، و حيث ظرف مبني على الضم، و محله النصب باضرب.

المعنى: (انكم و ما تأملون من هذه الدنيا أثوياء مؤجلون). كل ما في الدنيا الى روال إلا ما ينفع الناس، فإن أجره باق ما بقي الدهر: «وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ- 17 الرعد». (و مدينون مقتضون) أي مسئولون و مطالبون بالالتزام و العمل بشريعة العدل و الرحمة التي تقول: «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ- 183 الشعراء» (و أجل منقوص) تنقص الأعمار بتعاقب الليل و النهار (و عمل محفوظ) مع الجزاء، إن خيرا فخير و إن شرا فشرّ (فرب دائب مضيع، و رب كادح خاسر). ليست العبرة بالكثرة و لا بالمواظبة، و انما بالتقوى، بالعقيدة الصحيحة، و العمل الصالح و النافع، فكم من صائم ليس له من صيامه إلا الجوع و الظمأ، و كم من قائم ليس له من قيامه إلا السهر و العناء.. ليس الخير أن يكثر مالك و ولدك، و لكن الخير ان يكثر علمك، و يعظم حلمك- كما قال الإمام.

(و قد أصبحتم في زمن- الى- فريسته). كل زمان او مكان ينتشر فيه الفساد، و يخذل فيه المظلوم، و يركن الى الظالم فهو زمان الشيطان و مكانه، و ليس للّه فيه نصيب، و عن ابن عباس: انه تلا هذه الآية: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ- 113 هود» و قال: اذا كان هذا هو حال من لم يصدر عنه إلا مجرد ركون، و لم يشترك في قول او فعل فالويل كل الويل لمن أطرى و شارك. إن المسئولية تلاحق الانسان و تطارده منذ رشده و إدراكه، فيسأل عن عدم العمل كما يسأل عن العمل، و يسأل عن السكوت كما يسأل عن الكلام.. و اذن فالشر يزداد و ينتشر بفاعله و بالسكوت عنه.

(اضرب بطرفك حيث شئت- الى- و قرا). كأن سائلا يسأل و يقول: بأي شي ء ازداد الشر و انتشر، و أصبح الناس فريسة للشيطان.

فأجاب الإمام بأن الشر ازداد و انتشر بانتشار الفقر.. انه يعرض المؤمن للفتنة في دينه، و يقوده الى كل سوء. و من حكم الإمام: «اذا بخل الغني بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه». و قرأت قصة تقول: إن رجلا صينيا أنهكه الجوع و المرض، و كان يعول زوجة و أطفالا، و لا يملك من حطام الدنيا شيئا، و لما تراكمت عليه الديون و ضايقه أربابها أجّر زوجته لاقطاعي بدريهمات بعد أن أيقن بهلاك الجميع.. فهل يبقى مع الفقر ضمير و أخلاق و قال كونفوشيوس: لا يدخل الشيطان بيتا فيه قمح. و تقدم الكلام عن ذلك في شرح الخطبة 124 فقرة «الإسلام و المال».

و الخلاصة ان نمط الحياة له أبلغ الأثر في الأفكار و الأقوال و الأفعال، و من الذي يصغي لصوت الضمير، و أطفاله من حوله يصرخون من الجوع و حين دعا سبحانه العباد الى طاعته و عبادته ذكّرهم بنعمه عليهم و آلائه تمام كما نبههم الى خلق السموات و الأرض. قال عز من قائل: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ».. «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى - 8 الضحى».

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام في ذكر المكائيل و الموازين و هى المأة و التاسعة و العشرون من المختار فى باب الخطب

عباد اللّه إنّكم و ما تأملون من هذه الدّنيا أثوياء مؤجّلون، و مدينون مقتضون، أجل منقوص، و عمل محفوظ، فربّ دائب مضيّع، و ربّ كادح خاسر، و قد أصبحتم في زمن لا يزداد الخير فيه إلّا إدبارا، و الشّرّ فيه إلّا إقبالا، و الشّيطان في هلاك النّاس إلّا طمعا، فهذا أوان قويت عدّته، و عمّت مكيدته، و أمكنت فريسته، اضرب بطرفك حيث شئت من النّاس، فهل تبصر إلّا فقيرا يكابد فقرا، أو غنيّا بدّل نعمة اللّه كفرا، أو بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا، أو متمرّدا كأنّ بأذنه عن سمع المواعظ وقرا

اللغة

(المكائيل) جمع المكيال و هو ما يكال به الطعام كالكيل و المكيل و المكيلة و (أثوياء) جمع ثوىّ كأغنياء و غنيّ و هو الضّيف و الأسير و المجاور بأحد الحرمين من ثوى المكان و به يثوى ثواء أطال الاقامة به و (دنت) الرّجل أقرضته و هو مدين و مديون و دنت أيضا استقرضت و صار عليّ دين فأنا داين يعدّى و لا يعدّى و (مقتضون) جمع مقتضى كمرتضون جمع مرتضى و (مضيّع) يروى بالتّشديد و التخفيف و (زاد اللّه خيرا) و زيدة، فزاد و ازداد و (الفرس) القتل و الفريس القتيل و فرس الأسد فريسته دقّ عنقها، و الأسد فرّاس و فارس و مفترس و فروس

الاعراب

أجل و عمل خبران محذوف المبتدأ

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة كما ذكره السّيد خطبها في ذكر المكائيل و الموازين قال الشّارح المعتزلي: و لست أرى في هذه الخطبة ذكرا للمكاييل و الموازين الّتي أشار إليه الرّضي (ره) اللّهم إلّا أن يكون قوله: و اين المتورّعون في مكاسبهم، أو قوله ظهر الفساد، و دلالتهما على المكائيل و الموازين بعيدة انتهى و قد يقال إنّ ذلك ابتناء على ما هو دأب السّيد (ره) و عادته في الكتاب من التقطيع و الالتقاط، فلعلّه أسقط ما اشتمل على ذكر الموازين و المكائيل، و لا يبعد أن يكون ذكر عنده تطفيف النّاس في المكائيل و الموازين و اشتهار ذلك بينهم فخطب بهذه الخطبة نهيا لهم عن ذلك المنكر على سبيل الاجمال و وبّخهم على فعلهم بقوله أين المتورّعون و نحو ذلك، فالمراد بقوله: في ذكر المكائيل: عند ذكرها و في وقته لا أنّها مذكورة في الخطبة صريحا و كيف كان فقد نبّه عليه السّلام أوّلا على فناء الدّنيا و زوالها و زهادة قدرها إزعاجا للمخاطبين عن الركون إليها و الاعتماد عليها و الشّغف بها فقال: (عباد اللّه إنّكم و ما تأملون من هذه الدّنيا أثوياء مؤجّلون) أى أنتم ما ترجونه من هذه الدّنيا الدّنيّة من البقاء و التّعيش فيها بمنزلة أضياف منزلين في منزل مقترين إلى أجل معلوم و وقت معدود (و مدينون مقتضون) أي ما أوتيتم فيها من زبرجها و زخارفها مطالبون بها و محاسبون عليها كالمديون المطالب بدينه، و قيل استعار لفظ المدين لهم باعتبار وجوب التكاليف المطلوبة منهم و ليس بشي ء (أجل منقوص و عمل محفوظ) أى آجالكم منقوصة بمضىّ اللّيالي و الأيّام و انقضاء الشهور و السّنين، و أعمالكم محفوظة بأيدي الكرام الكاتبين.

ثمّ أشار عليه السّلام إلى عدم جواز الاغتزار بالأعمال و الابتهاج بها بقوله: (فربّ دائب مضيّع و ربّ كادح خاسر) يعني كم من مجدّ في العبادة متعب نفسه في الاتيان بها مضيّع لها بما يلحقها من العجب و الرّياء و نحو ذلك ممّا يبطلها و يضيّعها، كابطاله صدقاته بالمنّ و الأذى، و كم من ساع خاسروهم الأخسرون أعمالا الّذين ضلّ سعيهم في الحياة الدّنيا و هم يحسبون أنّهم يحسنون صنعا، الّذين يأتون بالطاعات فاقدة لشرائطها المعتبرة في القبول كطاعة الخوارج و النّواصب و الغلاة و من يحذو حذوهم.

(و قد أصبحتم في زمن لا يزداد الخير فيه إلّا إدبارا و الشّر إلّا إقبالا) لغلبة اتّباع الهوى و النكوب عن سمت الرشاد و الهدى (و الشيطان في هلاك النّاس إلّا طمعا) لأنّه بعد ما ضعف جانب الحقّ و قوى جانب الباطل فهنا لك يطمع إبليس في اغواء النّاس و إهلاكهم و يستولى على أوليائه (فهذا أو ان قويت عدّته) استعارة للشّرور و المفاسد الّتي هي زاد الشيطان و ذخيرته (و عمّت مكيدته) للناس إلّا الّذين سبقت لهم من اللّه الحسنى (و أمكنت فريسته) أى أمكنته فريسته من نفسها حتّى سهل عليه افتراسها، و هى استعارة لأهل الضّلال باعتبار هلاكهم في يده و استيلائه عليهم و تمكّنه من إغوائهم و إضلالهم ثمّ شرح عليه السّلام أنواع الشّرور الّتى لا تزيد إلّا إقبالا بقوله: (اضرب بطرفك) أى أمعن النّظر (حيث شئت من النّاس فهل تبصر إلّا فقيرا يكابد فقرا) أى يتحمّل مشاقته و يقاسى مرارته و متاعبه، و هو إشارة إلى استكراه الفقير لفقره و استنكافه منه، و لا شكّ أنّ ذلك محبط لأجره واضع لقدره و لذلك قال عليه السّلام يا معشر الفقراء اعطوا اللّه الرّضا من قلوبكم تظفروا بثواب فقركم.

و عن أمير المؤمنين عليه السّلام إنّ للّه عقوبات و مثوبات بالفقر، فمن علامة الفقر إذا كان مثوبة أن يحسن إليه خلقه و يطيع ربّه و لا يشكو حاله و يشكر اللّه تعالى على فقره و من علامته إن يكون عقوبة أن يسوء إليه خلقه و يعصى ربّه و يكثر الشّكاية و يتسخّط القضاء (أو غنيّا بدّل نعمة اللّه كفرا) لأنّ الانسان ليطغى أن رآه استغنى فيلهيه غناءه عن ذكر اللّه تعالى كما قال سبحانه: ألهيكم التّكاثر، و قال: إنّما أموالكم و أولادكم فتنة.

بيان ذلك أنّ ذكر اللّه سبحانه و شكره و الثناء عليه و التفكّر فيجلاله يستدعى قلبا فارغا، و الغنىّ لا فراغ له، و إنّما يصبح و يمسى و هو متفكّر في إصلاح ماله، مصروف الحواسّ إلى حفظه قال عيسى عليه السّلام: في المال ثلاث آفات: أن يأخذه من غير حلّه، فقيل: إن أخذه من حلّه، فقال: يضعه في غير حقّه، فقيل: إن وضعه في حقّه، فقال: يشغله إصلاحه عن اللّه تعالى و في إحياء العلوم عن النّبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: سيأتي بعدكم قوم يأكلون أطائب الدّنيا و ألوانها، و يركبون فره الخيل و ألوانها، و ينكحون أجمل النّساء و ألوانها و يلبسون أجمل الثّياب و ألوانها، لهم بطون من القليل لا تشبع، و أنفس بالكثير لا تقنع، عاكفين على الدّنيا، يغدون و يروحون اليها، اتخذوها آلهة من دون إلههم، و ربّا دون ربّهم، إلى أمرها ينتهون، و لهواهم يتّبعون، فعزيمة من محمّد بن عبد اللّه لمن أدرك ذلك الزّمان من عقب عقبكم و خلف خلفكم أن لا يسلّم عليهم و لا يعود مرضاهم، و لا يتّبع جنائزهم، و لا يوقّر كبيرهم، فمن فعل ذلك فقد أعان على هدم الاسلام (أو بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا) أى ثروة و كثرة في المال، و لمّا كان البخيل هو الذي لا يطيب قلبه بالعطاء و هذا على اطلاقه ليس حراما و لا من أفراد الشّر الذي أشار عليه السّلام إلى اقباله و ازدياده و لا جرم خصّه بالبخيل في عرف الشّرع و هو الّذي يمنع من أداء الواجب عليه، و البخل في غير الواجب مكروه مذموم و فاعله ملوم، و في الواجب موجب للعقاب و العتاب مبعّد لفاعله من حظيرة القدس و حضرة ربّ الأرباب كما قال اللّه سبحانه: وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ.

(أو متمرّدا كان باذنه عن سمع المواعظ) و النّصايح (وقرا) و ثقلا فلهم أعين لا يبصرون بها، و لهم قلوب لا يفقهون بها، و لهم آذان لا يسمعون بها، ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظيم

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) فى ذكر المكائيل و الموازين يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است كه مذكور است در ان مكائيل و موازين يعنى كيلها و وزنها اگر چه موضع اكثر انها صريحة نقل نشده باشد چنانچه دأب ناقلست در اكثر خطبه عباد اللّه انّكم و ما تأملون من هذه الدّنيا اثوياء مؤجّلون و مدينون مقتضون اجل منقوص و عمل محفوظ فربّ دائب مضيّع و ربّ كادح خاسر يعنى اى بندگان خدا بتحقيق كه شما با آن چه را كه ارزو داريد از دنيا ميهمانهائى باشيد مدّت داشتگان و مدّت ضيافت موقّت البتّه منقضى خواهد شد و قرض دارانيد با طلبكاران كه البتّه مطالبه دين از شما خواهند كرد و آن اجل و مدّت مدّتى است بسيار اندك و ان دين عمل و عبادتى است معيّن و مفروض و محفوظ از تغيير و تبديل پس چه بسيار تعب و رنج برنده است كه ضايع كننده ان رنج است بتقريب عدم استيفاء شرايط تجارت و چه بسيار ساعى و تلاش كننده است در تجارت كه زيان كننده است بجهة ندانستن روش تحصيل منفعت و قد اصبحتم فى زمن لا يزداد الخير فيه الّا ادبارا و الشّرّ الّا اقبالا و الشّيطان فى هلاك النّاس الّا طمعا فهذا اوان قويت عدّته و عمّت مكيدته و امكنت فريسته يعنى بتحقيق كه داخل در ايّام روزگارى شديد كه زياد نمى كند خير و منفعت در ان روزگار مگر روى گرداند تو را و شرّ و مضرّت در ان مگر روى اورد تو را شيطان در هلاكت مردمان مگر طمع را پس آن زمان هنگامى است كه قوّت گرفته است مايه معاش شيطان و بهرجا رسيده است مكر و حيله او و اسان گرديده است شكار كردن او اضرب بطرفك حيث شئت من النّاس فهل تبصر الّا فقيرا يكابد فقرا او غنيّا بدّل نعمة اللّه كفرا او بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا او متمرّدا كانّ باذنه عن سمع المواعظ وقرا يعنى بينداز نگاه تو را در هر جاى كه بخواهى بسوى مردمان پس نمى بينى تو مگر فقيرى را كه رنج و مشقّت مى برد از جهة بى چيزى و يا بى نيازى را كه تغيير داده است شكر نعمة خدا را بكفران و يا بخيلى را كه برداشته است بخل بمال خدا را از براى خود بجهة وافر ساختن مال و يا سركش از اطاعت خدائى را كه گويا گوش او سنگين است از شنيدن وعظها

شرح ابن ابی الحدید

و من خطبة له ع في ذكر المكاييل و الموازين

عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ الشَّرُّ إِلَّا إِقْبَالًا وَ الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً

المعنی

أثوياء جمع ثوي و هو الضيف كقوي و أقوياء و مؤجلون مؤخرون إلى أجل أي وقت معلوم و مدينون مقرضون دنت الرجل أقرضته فهو مدين و مديون و دنت أيضا إذا استقرضت و صارت على دين فأنا دائن و أنشد

ندين و يقضي الله عنا و قد نرى مصارع قوم لا يدينون ضيعا

و مقتضون جمع مقتضى أي مطالب بأداء الدين كمرتضون جمع مرتضى و مصطفون جمع مصطفى و قوله أجل منقوص أي عمر و قد جاء عنهم أطال الله أجلك أي عمرك و بقاءك و الدائب المجتهد ذو الجد و التعب و الكادح الساعي و مثل قوله فرب دائب مضيع و رب كادح خاسر قول الشاعر

إذا لم يكن عون من الله للفتى فأكثر ما يجني عليه اجتهاده

و مثله

إذا لم يكن عون من الله للفتى أتته الرزايا من وجوه الفوائد

و هو كثير و الأصل فيه قوله تعالى وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى ناراً حامِيَةً و يروى فرب دائب مضيع بغير تشديد و قوله و أمكنت فريسته أي و أمكنته فحذف المفعول و قوله فاضرب بطرفك لفظة فصيحة و قد أخذها الشاعر فقال

فاضرب بطرفك حيث شئت فلن ترى إلا بخيلا...

و الوفر المال الكثير أي بخل و لم يؤد حق الله سبحانه فكثر ماله و الوقر بفتح الواو الثقل في الأذن

نبذ من أقوال الحكماء و الصالحين

و اعلم أن هذه الخطبة قد اشتملت على كلام فصيح و موعظة بالغة من ذكر الدنيا و ذكر أهلها و نحن نذكر كلمات وردت عن الحكماء و الصالحين تناسبها على عادتنا في إيراد الأشباه و النظائر قال بعض الصالحين ما أدري كيف أعجب من الدنيا أ من حسن منظرها و قبح مخبرها أم من ذم الناس لها و تناحرهم عليها قيل لبعضهم كيف أصبحت قال آسفا على أمسي كارها ليومي متهما لغدي قيل لأعرابي كيف ترى الدهر قال خدوعا خلوبا وثوبا غلوبا قيل لصوفي لم تركت الدنيا قال لأني منعت صفوها و امتنعت من كدرها و قيل لآخر لم تركت الدنيا قال لأني عدمت الوسيلة إليها إلا بعشقها و أعشق ما أكون لها أغدر ما تكون بي و أنشد لبشر الحافي

  • قرير العين لا ولد يموتو لا حذر يبادر ما يفوت
  • رخي البال ليس له عيال خلي من حربت و من دهيت
  • قضى وطر الصبا و أفاد علما فعاتبه التفرد و السكوت
  • و أكبر همه مما عليه تذابح من ترى خلق و قوت

قال أبو حيان سمعت ابن القصاب الصوفي يقول اسمع و اسكت و انظر و أعجب قال ابن المعتز

  • مل سقامي عوده و خان دمعي مسعده
  • و ضاع من ليلي غده طوبى لعين تجده
  • قلت من الدهر يده يفنى و يبقى أبده
  • و الموت ضار أسده و قاتل من يلده
  • و من الشعر القديم المختلف في قائله
  • قصر الجديد إلى بلى و الوصل في الدنيا انقطاعه
  • أي اجتماع لم يعد بتفرق منها اجتماعه
  • أم أي شعب ذي التئام لم يبدده انصداعه
  • أم أي منتفع بشي ء ثم تم له انتفاعه
  • يا بؤس للدهر الذي ما زال مختلفا طباعه
  • قد قيل في مثل خلا يكفيك من شر سماعه

قيل لصوفي كيف ترى الدنيا قال و ما الدنيا لا أعرف لها وجودا قيل له فأين قلبك قال عند ربي قيل فأين ربك قال و أين ليس هو قال ابن عائشة كان يقال مجالسة أهل الديانة تجلو عن القلوب صدا الذنوب و مجالسة ذوي المروءات تدل على مكارم الأخلاق و مجالسة العلماء تزكي النفوس و من كلام بعض الحكماء الفصحاء كن لنفسك نصيحا و استقبل توبة نصوحا و ازهد في دار سمها ناقع و طائرها واقع و ارغب في دار طالبها منجح و صاحبها مفلح و متى حققت و آثرت الصدق بان لك أنهما لا يجتمعان و أنهما كالضدين لا يصطلحان فجرد همك في تحصيل الباقية فإن الأخرى أنت فان عنها و هي فانية عنك و قد عرفت آثارها في أصحابها و رفقائها و صنعها بطلابها و عشقائها معرفة عيان فأي حجة تبقى لك و أي حجة لا تثبت عليك و من كلام هذا الحكيم فإنا قد أصبحنا في دار رابحها خاسر و نائلها قاصر و عزيزها ذليل و صحيحها عليل و الداخل إليها مخرج و المطمئن فيها مزعج و الذائق من شرابها سكران و الواثق بسرابها ظمآن ظاهرها غرور و باطنها شرور و طالبها مكدود و عاشقها مجهود و تاركها محمود العاقل من قلاها و سلا عنها و الظريف من عافها و أنف منها و السعيد من غمض بصره عن زهرتها و صرفه عن نضرتها و ليس لها فضيلة إلا دلالتها على نفسها و إشارتها إلى نقصها و لعمري إنها لفضيلة لو صادفت قلبا عقولا لا لسانا قئولا و عملا مقبولا لا لفظا منقولا فإلى الله الشكوى من هوى مطاع و عمر مضاع فبيده الداء و الدواء و المرض و الشفاء

قال أبو حرة أتينا بكر بن عبد الله المري نعوده فدخلنا عليه و قد قام لحاجته فجلسنا ننتظره فأقبل إلينا يتهادى بين رجلين فلما نظر إلينا سلم علينا ثم قال رحم الله عبدا أعطي قوة فعمل بها في طاعة الله أو قصر به ضعف فكف عن محارم الله و قال بكر بن عبد الله مثل الرجل في الدنيا مثل رجل له ثلاثة خلان قال له أحدهم أنا خازنك خذ مني ما شئت فاعمل به ما شئت و قال الآخر أنا معك أحملك و أضعك فإذا مت تركتك و قال الآخر أنا أصحبك أبدا حياتك و موتك فأما الأول فماله و أما الثاني فعشيرته و أما الثالث فعمله قيل للزهري من الزاهد في الدنيا قال من لم يمنع الحلال شكره و من لم يمنع الحرام صبره و قال سفيان الثوري ما عبد الله بمثل العقل و لا يكون الرجل عاقلا حتى تكون فيه عشر خصال يكون الكبر منه مأمونا و الخير منه مأمولا يقتدي بمن قبله و يكون إماما لمن بعده و حتى يكون الذل في طاعة الله أحب إليه من العز في معصية الله و حتى يكون الفقر في الحلال أحب إليه من الغنى في الحرام و حتى يكون عيشة القوت و حتى يستقل الكثير من عمله و يستكثر القليل من عمل غيره و حتى لا يتبرم بطلب الحوائج قبله و العاشرة و ما العاشرة بها شاد مجده و علا ذكره أن يخرج من بيته فلا يستقبله أحد من الناس إلا رأى أنه دونه قال يونس بن حبيب كان عندنا بالبصرة جندي عابد فأحب الغزو فلما خرج شيعته فقلت أوصني فقال أوصيك بتقوى الله و أوصيك بالقرآن فإنه نور الليل المظلم و هدى النهار المشرق فاعمل به على ما كان من جهد و فاقة فإن عرض بلاء فقدم مالك دون نفسك فإن تجاوز البلاء فقدم مالك و نفسك دون دينك و اعلم أن المحروب من حرب دينه و المسلوب من سلب يقينه إنه لا غنى مع النار و لا فقر مع الجنة و إن جهنم لا يفك أسيرها و لا يستغني فقيرها ابن المبارك كان فيما مضى جبار يقتل الناس على أكل لحوم الخنازير فلم يزل الأمر يترقى حتى بلغ إلى عابد مشهور فأراده على أكلها و هدده بالقتل فشق ذلك على الناس فقال له صاحب شرطته إني ذابح لك غدا جديا فإذا دعاك هذا الجبار لتأكل فكل فإنما هو جدي فلما دعاه ليأكل أبى أن يأكل فقال أخرجوه و اضربوا عنقه فقال له الشرطي ما منعك أن تأكل من لحم جدي قال إني رجل منظور إلي و إني كرهت أن يتأسى بي الناس في معاصي الله فقدمه فقتله سفيان الثوري كان رجل يبكي كثيرا فقال له أهله لو قتلت قتيلا ثم أتيت وليه فرآك تبكي هذا البكاء لعفا عنك فقال قد قتلت نفسي فلعل وليها يعفو عني و كان أيوب السختياني كثير البكاء و كان يغالط الناس عن بكائه يبكي مرة فيأخذ أنفه و يقول الزكمة ربما عرضت لي و يبكي مرة فإذا استبان من حوله بكاءه قال إن الشيخ إذا كبر مج

و من كلام أبي حيان التوحيدي في البصائر ما أقول في عالم الساكن فيه وجل و الصاحي بين أهله ثمل و المقيم على ذنوبه خجل و الراحل عنه مع تماديه عجل و إن دارا هذه من آفاتها و صروفها لمحقوقة بهجرانها و تركها و الصدوف منها خاصة و لا سبيل لساكنها إلى دار القرار إلا بالزهد فيها و الرضا بالطفيف منها كبلغة الثاوي و زاد المنطلق

شرح نهج البلاغه منظوم

و من خطبة لّه عليه السّلام (فى ذكر المكاييل و الموازين:)

عباد اللّه، إنّكم و ما تأملون من هذه الدّنيا أثوياء مؤجّلون، و مدينون مقتضون، أجل منقوص، و عمل محفوظ، فربّ دائب مضيّع، و ربّ كادح خاسر، و قد أصبحتم فى زمن لا يزداد الخير فيه إلّا إدبارا، و الشّرّ فيه إلّا إقبالا، و الشّيطان فى هلاك النّاس إلّا طمعا، فهذا أوان قويت عدّته، و عمّت مكيدته، و أمكنت فريسته. اضرب بطرفك حيث شئت من النّاس، فهل تبصر إلّا فقيرا، يكابد فقرا، أو غنيّا بدّل نعمة اللّه كفرا، أو بخيلا اتّخذ البخل بحقّ اللّه وفرا، أو متمرّد كأنّ باذنه عن سمع المواعظ و قرا

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه نوشته اند در باره ترازوها و پيمانه ها ايراد فرموده: لكن ذكرى و نامى از آن نيست.

اى بندگان خدا در اين جهان شما و هر چه آرزومند آن هستيد مهمانانى چند هستيد كه تا هنگامى معيّن بيشتر وقت نداريد (و از حيث ايمان و عبادت) وام دارانى هستيد كه بايستى تا سر رسيدى كه بستانكار شما آنرا معيّن و محفوظ داشته، وام خود را بپردازيد، چه بسيار كوشنده در عمر كه آنرا تباه ميكند، چه بسيار رنج كشنده كه جز زيان سودى نمى برد (اى مردم) شما در روزگارى واقع شده ايد كه خير و خوبى از آن گريزان، و شرّ و بدى در آن نمايان، شيطان در اين زمان بهلاكت مردم طمع بسته عدّه اش قوى شده، مكرش عموم را فرا گرفته، راه شكار برايش هموار كشته (براى تحقيق اين سخن) بهر جا كه مى خواهى بنگر (ببين آيا مردم را بيرون از اين چهار دسته خواهى يافت) يا فقير ناتوانى است كه با رنج درويشى دست بگريبان است، يا غنى توانگرى است كه شكر نعمت خدا را بكفر تبديل كرده، يا بخيل سفله ايست كه ندادن حقوق يزدان را سبب افزايش مال دانسته، يا متمرّد سركشى است كه گويا كوشش براى شنيدن پندها گران و سنگين است

نظم

  • الا اى بندگان اين را بدانيدشما در دار دنيا ميهمانيد
  • بگيتى هر چه ز آن هستيد خرسندبهر چيز جهانيد آرزومند
  • در اين بازار هر جنسى فروشيدز نعمت هر چه پوشيد و بنوشيد
  • بود آن چيزتان دينى بگردن اداء آن دين را بايست كردن
  • سر موعد بود داين طلبكارز دامنتان نباشد دست بردار
  • بكف دارد براتى از گذشته كه مدّت كاملا در آن نوشته
  • ز هر چه در جهان گشتى تو محظوظبصورت يك قلم جمع است و محفوظ
  • محاسب ذات پاك حق تعالى است ز تو خواهان بهاى جنس و كالا است
  • بسا كاسب كه اندم ورشكسته استز كف سرمايه داده دست بسته است
  • بسا تاجر كه جنسش گشته فاسدمتاع كار او پوچ است و كاسد
  • نصيبش از تجارت جز زيان نيستزر اعمال پاكش در دكان نيست
  • ندارد سود چون آه و ندامت بزندان بايدش رفت از غرامت
  • شما در روزگارى صبح كرديدكه خير از آن بساطش در نورديد
  • و ليكن شرّ كليمش را بگستردشما را با غم و غصّه قرين كرد
  • ره يزدان ز شيطان آمده گمطمع افكنده اندر دين مردم
  • بگيتى كار او قوّت گرفته حيل با مكر او شدّت گرفته
  • بدان رو به چو گرگ تيز دندانشده راه شكار و صيد آسان
  • كنى تا اين سخن با قلب تصديق بمردم كن نظر با چشم تحقيق
  • صنوف خلق را بنگر چهار استجهان را كار از اين چار زار است
  • يكى دسته از اين مردم فقير است كه اندر چنك فقر خود اسير است
  • ز بدبختى نسازد فقر خود رابداروى شكيبائى مداوا
  • دوم آن مرد بيرحم توانگربدل بر كفر كرده شكر داور
  • سوّم آن سفله سخت بخيل استكه بدتر از فقيران و ذليل است
  • كند بخل از أداى حقّ يزدان شود تا ثروت و مالش فراوان
  • چهارم دسته هست آن مرد سركشكه سنگين و كر است از پند گوشش
  • تمرّد كرده از حكم خدائى ندارد بر مواعظ اعتنائى

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 : وصف رستاخيز

خطبه 83 نهج البلاغه بخش 4 موضوع "وصف رستاخيز" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS