أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ- حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ- وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ- الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ- عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي- مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ- لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ- بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ- الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ- مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ
معانی لغات
سنن الحق: راه و روش حق ماهت البئر: آب چاه در آمد غرب: پنهان شد اوجس: ترسيد و عقب نشينى كرد ظمأ: تشنگى
ترجمه
من شما را به راه حق راهنمايى كردم وقتى كه در جادّه گمراهى اجتماع كرده
بوديد و راهنمايى نداشتيد، چاه مى كنديد ولى آب به دست نمى آورديد. امروز
چنان حقانيت خود را اثبات مى كنم كه حيوانات بى زبان هم آن را فهميده و به
آن اعتراف كنند. دور باد از من انديشه كسى كه از من تخلّف كند زيرا از
زمانى كه حق را شنيده ام هرگز در آن شك نكرده ام، ترس موسى (ع) هرگز براى
خود نبود بلكه از آن مى ترسيد كه نادانان پيروز شوند. و قدرت به دست
گمراهان بيفتد. امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل رسيده ايم هر كس به آب
اعتماد كند تشنه نمى شود».
شرح
فرموده است: اقمت لكم على سنن الحقّ فى جوادّ المضلّة
اين كلام امام (ع) آنها را آگاهى مى دهد كه پيروى كردن از امام (ع) و
لزوم بازگشت به جلوه هاى نورانى او در پيمودن راه خدا واجب است و به آنها
اعلام مى دارد كه راه حق را بگيرند تا آنها را از جاده هايى كه قدمها را
لغزانده و به انحراف مى كشاند باز دارد. براى توضيح بيشتر كلام امام (ع)
مثل مشهورى كه از رسول خدا (ص) رسيده است بيان مى كنيم (شارح): روايت شده
كه پيامبر (ص) فرمود: «خداوند مسير زندگى را به راه مستقيمى تشبيه كرده است
كه بر دو طرف آن ديوارى وجود دارد كه داراى درهايى باز است و بر هر درى
پرده اى آويخته و بر ابتداى راه ندا دهنده اى ايستاده و مى گويد: به راه در
آييد و منحرف نشويد.» آن گاه پيغمبر (ص) فرموده است منظور از صراط اسلام
است و پرده هاى آويخته حدود الهى است و درهاى گشوده، محرّمات خداست و آن
ندا دهنده قرآن است.
چون امام (ع) بر اسرار كتاب آگاه بوده و جامع علم و حكمت الهى و آگاه بر
اصول و فروع دين مى باشد پس ناطق به كتاب خدا و دعوت كننده به راه حق است،
و همان كسى است كه بر ابتداى راه خدا ايستاده است و چون راه خدا و صراط
مستقيم در نهايت وضوح و روشنى بوده است و حدود الهى و مقدّمات آن را مى
دانسته مانع لغزيدن اشخاص در راههاى انحرافى و بر طرف كننده شكّها و شبهاتى
است كه براى انسانها پيش مى آيد. و به لحاظ همين نيروى مدبّرى كه براى
اداره جهانيان داشت، او تنها كسى است كه بعد از رسول خدا (ص) بر درهاى بازى
كه جايگاه هلاكت است و بر درهاى جهنّم و راههاى گمراهى ايستاده است و
روندگان اين راهها را به حدود خدا باز مى آورد و نواهى خدا و عظمت عذاب او
را يادآورى مى كند و پيشواى فكرى راهروان راه حق مى شود و آن وقتى است كه
امام (ع) متوجّه مى شود ذهن گمراهان در تاريكى جهل فرو رفته و جز آن حضرت،
راهنمايى نمى بينند و با كوشش و جستجو آب زندگى را از سرزمين دلها مى طلبند
ولى آن را جز نزد آن حضرت نمى يابند. در اين صورت، «احتفار» را براى جستجو
در جايى كه گمان وجود علم هست، و لفظ «ماء» را براى علم استعاره آورده
است، چنان كه قبلًا نيز چنين فرموده بود.
فرموده است: اليوم انطق لكم العجماء ذات البيان
امام (ع) جمله: عجماء ذات البيان، را كنايه آورده است از عبرتهاى آشكار و
پيشامدهايى كه بر افراد گنهكار و متمرّد از فرمان پروردگار وارد مى شد و
نيز كنايه است از روشن بودن برترى فضل امام نسبت به آنها كه شايسته بود از
آن وضع عبرت بگيرند و به مقتضاى فرمان خداوند كه آنها را به پيروى از فرمان
امام (ع) وا مى داشت عمل كنند، زيرا همه اين احوال امورى بودند كه زبان
نداشتند و به همين دليل امام (ع) آنها را به حيوان گنگ تشبيه كرده است و
براى آنها لفظ «عجماء» را استعاره آورده است و سپس آن را به «ذات البيان»
توصيف فرموده زيرا زبان حال به آنچه امام (ع) مى گفت خبر مى داد و به وجوب
پيروى از آن حضرت سخن مى گفت و شهادت مى داد و همين زبان حال راهنمايى و
هدايتى بود بر آنچه در هر زمينه شايسته عمل كردن بود و اين است معناى بيان.
بنا بر اين منظور «بيان» زبان حال است و مثل اين است كه امام (ع) بى
زبانها را به زبان آورده و آنچه مقتضاى حال آنهاست از زبان آنها بيان مى
كند و هر كس به چشم بصيرت در آنها بنگرد اين حقيقت را در آنها مشاهده مى
كند.
كلام امام (ع) به منزله اين ضرب المثل است كه مى گويند: از زمين بپرس،
جويبارهايت را كه شكافته و ميوه هايت را كه بيرون آورده، اگر با زبان جوابت
را ندهد با زبان پند جوابت را خواهد داد. و يا مانند مثلى است كه مى
گويند: ديوار به ميخ گفت چرا مرا سوراخ مى كنى جواب داد از آن كه مرا مى
كوبد بپرس.
بعضى گفته اند: «عجماء» صفت كلمه محذوفى مى باشد و تقدير سخن اين است:
الكلمات العجماء، مقصود امام (ع) از «كلمات العجماء» رموزى است كه در همين
خطبه بيان شده است و همان كلمات را به حيوان تشبيه كرده است زيرا در حقيقت
كلمات سخن نمى گويد و در عين حال براى نظر كننده مفيد است و از آنها برترين
فايده را مى برد، بنا بر اين براى عبرت گرفتن داراى بيان مى باشد.
فرموده است: غرب رأى امرى ء تخلّف عنّى
اين جمله اشاره به مذمّت كسانى است كه با آن حضرت مخالفت كردند و حكمى
است بر سفاهت و نادانى و عدم رأى ثابت آنها در مخالفت با آن حضرت. توضيح
اين كه مخالفان فكر مى كردند كه كدام كار براى آنها سودمند است، متابعت از
آن حضرت يا مخالفت سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه مخالفت با امام موفقيّت
آميزتر است و همين بدترين و زشت ترين رأى است.
چنين كسى مانند شخصى است كه بدون فكر به كارى اقدام كرده است و يا مانند
كسى است كه رأى حق بر او پوشيده مانده است. و اين كلام در مقام توبيخ است
براى متخلّفان به گونه ضرب المثلى كه مى گويد: ايّاك اعنى و اسمعى يا
جارة .
فرموده است: ما شككت فى الحقّ مذ رأيته
اين كلام، بعضى از عوامل وجوب پيروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بيان مى كند.
امام (ع) خود را چنين توصيف مى كند كه پس از شناخت حق هرگز برايش شكّ
حاصل نشده است، زيرا خداوند حق را بر او نمايانده و بر نفس قدسيّه او
كمالاتى را افاضه فرموده است كه لازمه آن خبر دادن امام (ع) بر استوارى
حقّى است كه خداوند به او نمايانده و بزرگى شأنى است كه خداوند به او افاضه
كرده است و بدين سبب بر انديشه او هرگز شبهه اى عارض نمى شود. اماميّه از
همين مطلب بر وجوب عصمت و طهارت امام از ناپاكيهايى كه منشأ آنها ضعف يقين
است استدلال مى كنند.
فرموده است: لم يوجس موسى خيفة على نفسه اشفق من غلبة الجّهال و دول الضّلال
بعضى گفته اند «اشفق» صفت تفضيلى است و چون صفت براى «خيفة» است منصوب
مى باشد، زيرا «اشفاق» به معناى ترس است. مطابق اين سخن تقدير كلام اين
خواهد بود: لم يوجس موسى اشفاقا على نفسه اشدّ من غلبة الجهّال: «موسى از
غلبه يافتن نادانان بيشتر مى ترسيد تا بر نفس خويش.» مقصود توجّه به اين
حقيقت است كه ترس موسى (ع) صرفاً براى جان خود نبود بلكه شديدتر از ترس بر
جان خود، ترس از پيروزى جاهلان بر اهل دين بود كه مردم دچار فتنه آنها مى
شدند و دولت گمراهى برپا مى گشت و راه هدايت ناپيدا و مسدود مى شد. مانند
زمانى كه موسى از غلبه جادوگران نادان ترس داشت، آن زمان كه ريسمانها و
عصاهاى خود را انداختند و به جلالت فرعون سوگند خوردند كه ما پيروزيم.
قول ديگر اين است كه «اشفق» فعل ماضى است در اين صورت معناى كلام امام
(ع) اين خواهد بود كه ترس موسى از جادوگران براى جان خود نبود بلكه فقط مى
ترسيد كه نادانان پيروز شوند. پس گويا گفته است: لكن اشفق و انّما الشفق،
لكن موسى ترسيد و منحصراً ترس از چيرگى نادانان بود كه دولت ضلالى مانند
حكومت فرعون بر سر كار باشد.
فرموده است: اليوم توافقنا على سبيل الحقّ و الباطل.
فعل «توافقنا» از باب مفاعله و دلالت بر دو طرف دارد. و خطاب به كسانى
است كه در مقابل حضرت براى جنگيدن ايستاده بودند. مقصود اين است كه من در
راه حق و شما در راه باطل ايستاده و به آن دعوت مى كنيم و اين سخن امام (ع)
به منظور كشاندن آنها از باطل به حق بيان شده است.
فرموده است: من وثق بماء لم يظمأ
اين جمله به عنوان خطبه 4 نهج البلاغه بخش 2 مثل براى توجّه دادن آنها به اين مطلب است كه به آنچه
نزد آن حضرت است بايد اعتماد كنند، يعنى به سخن من آرام گيريد، و به آن
اعتماد كنيد تا به يقين هدايت نزديك شويد و از گمراهى و كفر دور گرديد،
مانند كسى كه به آب داخل ظرفش اعتماد دارد و از تشنگى و هلاكت در امان است،
بر خلاف كسى كه چنين اعتمادى ندارد. امام (ع) آب را كنايه از علم به
كيفيّت هدايت به سوى خدا آورده است و اين همان آبى است كه با وجود آن تشنگى
وجود نخواهد داشت.
|