كلمات كليدي : تاريخ، خوارج، عبدالملك مروان، بحرين، جزيره، طبرستان
نویسنده : علي محمد تاج الدين
ط) نبرد شبیب با زحر بن قیس
پس از این که شبیب از کوفه خارج و به سمت قادسیه حرکت کرد، حجاج سپاهی را به فرماندهى زحر بن قیس براى مقابله با شبیب روانه ساخت. حجاج به زحر دستور داد که هرگز او را نباید دنبال کند و حتى اگر در یک محل معین اقامت کند، نباید برای جنگ با او شتاب نماید. زحر حرکت کرد تا این که در محلی به نام «سیلحین»[1] با شبیب روبرو شد.
در این نبرد، زحر شکست سختی متحمل شد و خود به سختی مجروح شده و نزد حجاج رفت.
دیگر فرماندهان سپاه حجاج، طی نبردهای جداگانه، همگی از شبیب و یارانش شکست خوردند، حتی یکی از آنان به نام محمد بن موسی بن طلحه که قرار بود برای امارت سیستان به آن دیار برود، کشته شد.[2]
ی) رویارویی شبیب با عبد الرحمن بن محمد بن اشعث و قتل عثمان بن قطن
بعد از شکستهای متوالی سرداران سپاه حجاج از شبیب، حجاج، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث را فرا خواند و او را به سوی شبیب فرستاد و به او نامهی تهدید آمیز نوشت که اگر بگریزد، آنها را خواهد کشت.
عبدالرحمن ابتدا به مدائن نزد جزل (امیر مجروح) رفت. جزل هم توصیههای لازم را به او کرد. از سوی دیگر، شبیب به سمت دقوقا رفت و عبدالرحمن نیز به دنبال او تا محل ثخوم رسید و در آنجا توقف نمود.
پس از چندین تعقیب و گریز و شبیخون که نتیجهای در بر نداشت و لشگر عبدالرحمن بسیار خسته و ناتوان شده بودند، سرانجام در خانقین و جلولاء و سامرا نزدیک شدند و به محلی از توابع موصل رسیدند که میان آن محل و اطراف کوفه فقط یک نهر حایل بود. عبدالرحمن در اطراف نهر لشکر زد، به طوری که آن نهر به منزلهی خندق شده بود. در همین گیر و دار بود که شبیب به عبدالرحمن پیغام داد اگر مایل باشی به دلیل عید قربان، جنگ به تأخیر بیفتد. او هم قبول کرد، زیرا خود عبدالرحمن میل داشت جنگ به تأخیر بیفتد.
از آن سو، عثمان بن قطن به حجاج نامهای نوشت و ماجرا را شرح داد. حجاج هم به دلیل تأخیر عبدالرحمن در نبرد با خوارج، عبدالرحمن را عزل و عثمان را به جای وی، امیر لشگر نمود و مطرف بن مغیرة بن شعبه را به حکومت و امارت مدائن منصوب نمود.
عثمان وقتی بر عبدالرحمن وارد شد، سپاهیان را امر به شتاب در مبارزه با خوارج نمود. با آغاز حمله، با گردبادی تند و خشن مواجه شدند و به ناچار نبرد به تأخیر افتاد.
روز بعد شبیب از رود گذشت و آنها را قصد کرد. طرفین با یکدیگر روبرو شدند. پس از چندین مرحله حمله در زیر گرمای شدید تابستان، سپاه شبیب موفق شدند چند تن از سرداران لشگر عثمان را کشته و آنان را منهزم نمایند. در یکی از حملات، عثمان بن قطن توسط مصاد برادر شبیب از پای در آمد و عبدالرحمن نیز بعد از جراحت شدید، توسط یارانش از معرکه گریخته و به «دیر بقار» سپس «دیر ابی مریم» و از آن جا به کوفه رفت و پس از گرفتن امان نامه از حجاج، بر او وارد شد. بدین ترتیب سپاه حجاج بار دیگر در برخورد با خوارج ناکام ماند.[3]
لازم به ذکر است که تمام تحرکات شبیب و یارانش در سال 76 هجری بوده است.[4]
و) مواجههی شبیب با عتاب بن ورقاء و زهرة بن حویه و کشتن هر دو سردار
شبیب پس از پیروزى بر حجاج، به سمت ناحیهی بهرادان[5] رفته و فصل تابستان را در آن جا به سر برد و در آن مدت، جمعى از دنیاپرستان که حجاج از آنها مالیات مطالبه میکرد یا به جرمهاى دیگر تحت تعقیب قرار گرفته بودند به وی ملحق شدند.
پس از سپری شدن فصل گرما، شبیب در سال 77 هجری، مدائن را قصد نمود که در آن هنگام مطرف بن مغیرة بن شعبه حاکم آن سرزمین بود. وقتی شبیب به محل پلهاى معروف به نام حذیفة بن یمان رسید، مهروذ که در آن زمان سالار بابل بود، خبر هجوم شبیب را به حجاج گزارش داد. چون نامه به او رسید گفت: اى مردم باید از وطن و املاک خود دفاع کنید و اگر نکنید من نزد قوم دیگری میفرستم. مردم نیز در جواب گفتند: ما خود با خوارج میجنگیم و امیر را یارى خواهیم کرد.
سپس حجاج خبر حرکت شبیب به سمت کوفه را برای عبدالملک فرستاد و از او درخواست لشکر کمکی از شام نمود.
از این رو عبدالملک، سفیان بن ابرد کلبى را با چهار هزار مرد جنگى و عبدالرحمن حکمى را با دو هزار جنگجو روانه کرد. حجاج هم عتاب بن ورقاء ریاحى را که با مهلب در میدان جنگ با ازارقه در اهواز بود، نزد خود خواند و او را به عنوان فرماندهی لشگر برگزید و به لشگر شام گوشزد کرد که برای در امان بودن از حملات غافلگیرانهی شبیب، احتیاط را در دستور کار خود قرار دهند و از راه مطمئن وارد کوفه شوند.
هنگامی که شبیب وارد مدائن شد، به درخواست مطرف، مذاکراتی دربارهی عقاید خوارج میان دو طرف صورت گرفت، ولی بینتیجه پایان یافت.
شبیب که تصور حضور «عتاب» در کوفه را نمیکرد و از طرفی دیگر به خاطر مذاکره با مطرف، از حمله به سپاه شام بازمانده بود، تصمیم گرفت ابتدا با عتاب که در نزدیکی وی بود، روبرو شود. مطرف بن مغیرة هم که ترسید خبر مذاکره صلح او و شبیب به گوش حجاج برسد، ناگزیر محل خود را ترک و به کوهستان پناه برد.
عتاب و شبیب در محلی به نام «سوق حکمه» با هم روبرو شدند. بعد از چندین مرحله حمله و گریز، ضربات مهلکی به سپاه عتاب و زهرة بن حوبه وارد شده و خودش پس از فرار یارانش، زخمی شده و با عدهی کمی در چنگ شبیب گرفتار آمد.
چون شبیب به آنها رسید، او و زهرة با عدهی اندکی که همراهشان بودند، ایستادگی کردند تا این که از پای در آمدند. سپس باقی ماندهی لشگر کوفه، با شبیب بیعت کردند.[6]
ط) ورود مجدد شبیب به کوفه و گریز او از پیرامون آن
شبیب بعد از واقعهی عتاب، به سوى «حمام اعین» لشکر کشید. حجاج هم حارث بن معاویه ثقفى را با عدهاى از شرطههای کوفه که شاهد و ناظر جنگ عتاب نبودند، براى جلوگیرى او روانه کرد. شبیب با شنیدن این خبر، پیش دستی کرده و با شتاب خود را به حارث رسانده و او را از پای درآورد و اتباعش نیز منهزم شدند. شبیب سپس در اطراف کوفه در محلهی «سبخه» اردو زد.
در روز دوم، حجاج غلامان و یاران مخصوص خود را براى حراست از راهها و خیابانها از هجوم خوارج، سر راهها گماشت. روز سوم، حجاج ابوالورد غلام خود را با عدهای از غلامان برای نبرد فرستاد. خوارج او را کشته و پنداشتند که او حجاج است. پس از آن حجاج، غلام دیگر خود را که طهان نام داشت با عدهاى مانند عدهی نخستین روانه کرد و این بار هم شبیب او را کشت.
بعد از آن حجاج با سپاه شام، به سمت «سبخه» حرکت کرد و سبرة بن عبدالرحمن بن مخنف را با عدهاى مأمور حراست از راهها نمود. شبیب نیز با سه دسته از سواران حمله کرد. یک دسته به فرماندهى خودش و یک دسته به فرماندهى سوید بن سالم و دستهی دیگر به فرماندهى محلل بن وائل. ابتدا سوید حمله کرد و با ناکامی روبرو شد و بازگشت.
شبیب فرمان داد که محلل با سواران خود حمله کند. این بار نیز شکست خورده و عقبنشینی کردند.
چون شبیب دلیرى و پایدارى آنها را دید دوباره به سوید فرمان حمله داد که او نگهبانان و مدافعین شهر را پراکنده کند شاید حجاج پریشانى مدافعین پشت سر را ببیند و عقب بنشیند. و سپس شبیب و اتباع او از جلو حمله کنند و همه را برانند.
این بار که سوید حمله کرد و داخل شهر شد، از بالاى پشت بامها به او حمله کرده و مدافعین راهها هم پایدارى نمودند و او ناگزیر برگشت. شبیب پس از شکستهای متوالی، اتباع خود را جمع کرد و تصمیم گرفت براى آخرین بار حمله کند.
اما این بار هم با شجاعت و دلیری سپاه شام، شبیب مجبور به عقبنشینی شد. در این تعقیب و گریز، مصاد برادر شبیب و غزاله زن شبیب کشته شدند. شبیب با شنیدن این خبر، به همراه تعدادی از یاران خویش پا به فرار گذاشتند.[7]
ظ) تعقیب شبیب توسط حبیب بن عبدالرحمن تا «انبار» و فرار شبیب تا فارس و کرمان
هنگامی که حجاج به کوفه برگشت، حبیب بن عبدالرحمن حکمى[8] از اهل شام را به تعقیب شبیب فرستاد و به او سفارش کرد که همیشه آماده و مراقب شبیخون دشمن باشد.
وی به محض ورود به انبار، لشگریانش را به چند گروه تقسیم کرده و به آنان گوشزد نمود که هرگز از مکان خود جابجا نشوند و مراقب شبیخون باشند. شبیب پس از چندین یورش به صف شامیان، و نبرد سخت و طاقت فرسا، چون از پیروزى نا امید گردید، آنها را به حال خود گذاشت و از رود دجله عبور و سرزمین «جوخی» را دوباره طى نمود و به اهواز رفت سپس از آنجا به فارس و کرمان هزیمت نمود.[9]
ع) هلاکت شبیب بن یزید
در سال 77 هجری، حجاج به سفیان بن ابرد دستور داد تا شبیب را تعقیب نماید. در این ایام، شبیب در کرمان سکنی گزیده بود. از جانب دیگر، حجاج به حکم بن ایوب که داماد او و والى بصره بود، نامه نوشت که چهار هزار سوار از اهل بصره تجهیز و به همراه سفیان روانه کند.
شبیب نیز به قصد مقابله با سفیان به سوی اهواز حرکت کرد تا به محل پل «دجیل» در اهواز رسید.
سفیان فرماندهى سواران را به مهاصر بن سیف واگذار کرد و خود همراه پیاده نظام بود. شبیب نیز با سه دسته از جنگجویان خود حمله کرد و جنگ سختى رخ داد. در این حمله، شبیب بدون نتیجه به آن سوی رود برگشت و مجددا حمله نمود. به گفته ی مورخان، شبیب و اتباعش سى بار حمله و هجوم را تکرار کردند. با این حال، اهل شام از حملات پى در پى او متزلزل نشدند، ولی حملات به قدری سنگین شده بود که اهل شام سخت درمانده شدند. سفیان از بیم شکست، دستور داد تیر اندازان آنها را هدف قرار دهند.
شبیب و یارانش بر تیر اندازان حمله کردند و تعدادی از آنها را کشتند. بعد از آن بر سفیان و لشکر او حمله کردند تا این که نزدیک غروب برگشتند.
روز بعد که شبیب قصد عبور از روی پل را داشت، اسبش با دیدن اسبهای ماده در آن جا، به سوی آنان پرید و پایش لغزید و شبیب در آب افتاد.
سفیان و یارانش با اطمینان از هلاکت شبیب، لشگرگاه وی را به غارت بردند.
گرچه بعد از شبیب، یکی از یارانش به نام «بطین» قصد داشت تا راه خوارج صفریه را ادامه دهد، اما در این مسیر ناکام ماند و به سرعت دستگیر و به دستور حجاج کشته شد و دیگر بازماندگان از لشگر وی، با درخواست امان از سفیان، جان سالم به در بردند.[10]
3) بقایای خوارج در طبرستان
پس از اختلافی که بین عبدربه کبیر و قطرى در کرمان رخ داد، قطرى از مسیر شهر ری راهی طبرستان شد. وقتی خبر به حجاج رسید، وی سفیان بن ابرد را با سپاهى انبوه از مردم شام به تعقیب قطرى فرستاد. سفیان زمانی که به رى رسید، به همراه اسحاق بن محمد بن اشعث فرماندار ری، به دنبال قطری شتافتند.
دو طرف در یکى از درههاى طبرستان به یکدیگر رسیدند و بعد از نبردی چند ساعته، یاران قطری از اطراف وى پراکنده شدند. قطرى هم در پایین دره از اسب افتاد و سقوط کرد.
قطرى از فرط تشنگی از یکی از بومیان آن جا آب طلب کرد. مرد بومی هم قبول کرد که در قبال سلاح قطری به وی آب برساند. وقتی که آن فرد در حال بالا رفتن از صخرهها بود، سنگى بزرگ به طرف قطرى سرازیر شد و قطری را به شدت مجروح ساخت. آن گاه فریاد زده و بقیه را با خبر کرد. چند تن از مردم کوفه از جمله سورة بن ابجر تمیمى و جعفر بن عبدالرحمن بن مخنف و چند تن دیگر به سوى قطرى رفته و او را کشتند. سپس سر او را جدا کرده و برای حجاج و او نیز سر را برای عبدالملک فرستاد.
بعد از کشته شدن قطری، سفیان هم چنان خوارج را در محاصره داشت تا این که سختی بر آنان غلبه کرده و اسبان خویش را خوردند. آن گاه برای مقابله با سفیان بیرون آمدند که همگی به هلاکت رسیدند.[11]