دنیا از منظر امام هادی(ع)
قال الهادی(ع): «الدنیا سوقٌ، ربح فیها قومٌ و خَسِرَ آخرُونَ»(تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، ص1064)
دنیا در روایات متعددی مورد توجه قرار گرفته که برخی مذموم و برخی آنرا ممدوح دانستهاند. طبق روایات، در این دنیا، بعضی سود میکنند و رستگار میشوند و در مقابل، بعضی دیگر متضرّر شده و راه هلاکت را در پیش میگیرند. آنچه مذموم است دلبستگی و حبّ دنیا و لذائذ دنیوی است؛ نه خود دنیا؛ بهطوری که امام صادق(ع) میفرمایند:
«رأس کلّ خطیئه حبُّ الدنیا»[1]
ریشه همه بدیها و خطاها حبّ و دلبستگی به دنیا است.
هرقدر التذاذات دنیوی بیشتر باشد، قلب انسان نیز بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرد و سبب تعلّق آن به دنیا میشود. همین تعلّق و دلبستگی به لذّتهای دنیوی، منشأ خطاها و اشتباهات انسان و گرفتاری او به گناهان میشود.[2] این گرفتاری در مادیات و لذائذ دنیوی، انسان را به هلاکت میاندازد و زمینه سقوط و انحطاط او را فراهم میکند. امام صادق(ع) میفرمایند:
«مثلُ الدنیا کمَثَل ماء البحر، کلّما شرِب منه العطشانُ ازداد عطَشاً حتّی یقتُلَهُ»[3]
دنیا مانند آب [شور] دریا است؛ هرگاه شخص تشنه از آن بنوشد بیشتر تشنه میشود؛ تا اینکه سرانجام او را میکشد.
انسان باید خیلی مراقب باشد که پول و امکانات دنیوی، او را به خود مشغول نکند و در آنها غرق نشود؛ بلکه آنها را در راه پیشبرد اهداف والای انسانی و در راه خدا بهکار گیرد. چنین انسانی با چنین نگرشی در این دنیا سود خواهد کرد و گرنه مادّیات و تعلّقات دنیوی جز خسران چیزی را نصیب او نخواهد کرد. متوکّل خلیفه عباسی از این گونه افراد است؛ او سرمست قدرت و ثروت خود است؛ روزی به او گزارش دادند که در منزل امام هادی(ع) اسلحه، نامههایی از شیعیانش به او و ... وجود دارد. متوکّل، عدّهای از سربازان و مأموران خود را به منزل امام فرستاد و آنها شبانه به خانه امام یورش بردند، وقتی وارد خانه شدند، امام هادی(ع) را در اتاقی تنها دیدند که در را به روی خود بسته و لباسی پشمینه بر تن دارد و بر زمینی که مفروش از شن و ماسه بود، نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را دستگیر کرده و پیش متوکّل آوردند؛ وقتی امام به مجلس متوکّل وارد شد، او کاسه شرابی در دست داشت. متوکّل آن حضرت را در کنار خود نشاند و جام شرابی که در دست داشت به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام هادی(ع) عذر خواست و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است؛ آنگاه متوکّل خواست تا آن حضرت شعری بخوند، امام فرمود: کمتر شعر میخوانم. امّا متوکّل اصرار کرد. امام این اشعار را برای متوکّل خواند که ترجمه آن چنین است:
بر قلّه کوهها شب را به صبح آوردند، در حالیکه مردان نیرومند از آنها پاسداری میکردند؛ ولی قلّهها برای آنها فایدهای نداشت. آنها بعد از مدّتها از پناهگاهشان به زیر کشیده شدند و در گودالها جایشان دادند؛ چه منزل و جای بدی! پس از آنکه به خاک سپرده شدند فریادگری فریاد بر آورد: کجاست آن دستبندها و تاجها و زر و زیورها؟
کجاست آن چهرههای در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پردهها میآویختند؟
هنگامی که از آنها سؤال میشود، قبرهاشان از طرف آنها جواب میدهد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهرهها به هم میستیزند!
آنها مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش خود، خورده میشوند.
چه اموالی که انباشته کردند، ولی همه آنها را ترک کرده و رفتند برای دشمنان خود گذاشته و کوچ کردند.
خانههای آنها به ویرانهای تبدیل شد و ساکنان آنها بهسوی قبرهای تاریک شتافتند.
تأثیر کلام امام هادی(ع) چنان بود که تمام حاضرین را مثأثّر کرد حتی شخص متوکّل نیز گریه کرد؛ بهطوری که صورتش تر شد. متوکّل دستور داد بساط شراب را جمع کنند، سپس دستور داد امام را با احترام به خانهاش بازگردانند.[4]
پی نوشت:
-
[1]. کلینی، محمدبنیعقوب؛ کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج2، باب حب الدنیا، ص315.
-
[2]. خمینی، (امام) سیدروحالله؛ چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379، چاپ بیست دوم، ص123.
-
[3]. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفاء، 1404، ج1، ص153، باب4.
-
[4]. جعفریان، رسول؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، چاپ هشتم، 1384هش، ص508 و سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم، مؤسسه امام صادق، چاپ سوم، 1375، ص583.