24 آبان 1393, 14:6
نویسنده : علي محمد سرلك
كلمات كليدي : حروفيه، بكتاشيه، غلاة، مدعي مهدويت، صوفيه
این فرقه به پیروان فضلالله نعیمی استرآبادی، و جنبشی سیاسی- اجتماعی، با عناصری از تصوف، اباحیگری، آموزشهای اسماعیلیان و غالیان در اواخر سده هشتم گفته میشود. چون فضلالله برای حروف ویژگیهای اسرار آمیز قائل بود، به فضلالله حروفی مشهور شد و پیروانش به حروفیه شهرت یافتند. این مکتب در ایران و عثمانی و مصر پیروانی یافت اما در خلال قرنها، پیروانش به اتهام داشتن عقاید بدعت آمیز، در این ممالک سرکوب و قتل عام شدند.[1]
فضلالله بن عبدالرحمن حسینی[2] متخلص به نعیمی (فضل در شعر تخلص نعیمی داشته و اشعارش از نظر فنی بینقص است، اما در شاعری در حدی نیست که با بزرگانی چون حافظ و سعدی سنجیده شود)[3] در شروان (در قفقاز) یا استرآباد (گرگان)[4] در سال 740 هـ ق، در یک خانواده (شیعی دوازده امامی)[5] صوفی مشرب متولد شد، پدر و جدش هر دو صوفی بودند.[6] مدت درازی در شروان سپری کرد و استرآباد وطن معنوی اوست که کتابهای نثر خود را به لهجه آن نگاشته و آن شهر را مقصود خدا از بلد امین در قرآن شمردهاست.[7] سیر زندگی فضلالله و مراحلی را که وی طی آنها به طرح ادعاهایش پرداخت، میتوان اینگونه برشمرد:
1- تعبیر خواب؛ فضلالله در 15 سالگی شروع به تعبیر خواب و تأویل رویاها کرد، و بگونهای در میان مردم زندگی میکرد که به تقوا و پرهیزکاری شهرت یافت و مردم او را سید فضلالله حلال خور مینامیدند. در این مرحله از زندگی توانست شیفتگان و مریدانی به دور خود جمع کند.[8]
2- در آمیختن اندیشه مهدیگری با قطبیت صوفیان.[9]
3- ادعای مهدویت در 786 هـق و اخذ بیعت نهانی برای قیام مسلحانه. دعوت او در این دوره بر این پایه استوار بود که او همچون آدم و عیسی و محمد (ص) خلیفه خداست و تمام آرمانهای صوفیانه و شیعیانه درباره نجات عالم بوسیله خون (قیام بالسیف)، در او جمع است و در عین حال مهدی و ختم الاولیاء و پیغمبر و [حتی] خداست.[10]
4- اظهار علنی دعوت؛ با سفر به شهرهای اصفهان، دامغان، بروجرد، باکو، تبریز ، حویزه و غیره ....[11]
5- تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی حکومت؛ به دنبال آن وی به شروان گریخت و به میران شاه، فرزند تیمور که به فضل ایمان آورده بود، پناهنده شد اما میرانشاه، به دستور تیمور، او را در 804 هـق، به دار آویخت و جنازه اش را آتش زد.[12]
ظاهرا فضلالله پیش بینی کرده بود که ظرف 14 سال _که این عدد نزد حروفیان عدد مقدسی است_ خواهد توانست بر دنیا سیادت یابد و میخواست این کرامتی برای او باشد؛ زیرا سال 800 (از نظر حساب ابجد) برابر با ارزش عددی حرف «ض» از اسم او بود و به علاوه اینگونه مجدد اسلام در رأس سده نهم هجری شمرده شود، ولی امور بر وفق نقشهای که او کشیده بود، جریان نیافت. پس از قتل او پیروانش همچون غالیان پیشین، او را خدا دانستند که با قدرت بر عالم حکومت میکند و نیز معتقد به رجعت او شدند. از فضلالله سه کتاب مقدس برای حروفیان برجا مانده، جاودان نامه (نو و قدیم)، محبتنامه و عرشنامه. کتب دیگری نیز از او باقی مانده که مقدس شمرده نشدهاند.[13]
فضلالله حروفی با استفاده از اندیشههای بدعت آمیز همه فرقههای کهن اسلامی و شطحیات غریب صوفیانه و همچنین افکار مسیحی و یهودی، نظریه متکامل و نوینی بر پایه حروف و اعداد بنیان نهاد [و مدعی شد] که آن نظریه برای تفسیر سمبولهای دینی و فلسفی و طبیعی مناسب و قادر به پیشگویی است.[14] پایه دعوی حروفی بر این است که شناخت خدا عبارت است از لفظ؛ زیرا خدا محسوس نیست و به همین لحاظ، ارتباط میان خالق و مخلوق جز از راه لفظ انجام نمیپذیرد. به عقیده حروفیان تعبیر معانی با حروف و اصوات در دو قالب ریخته میشود: یکی قالب عربی که قرآن بدان نازل شده و دارای 28 حرف است و دوم قالب فارسی که دارای 32 حرف است و همه حروف از روزگار آدم تاکنون را در بر میگیرد. بدین گونه، لغت فارسی مفسر لغت عربی و فضلالله تأویلگر قرآن میباشد و محمد (ص) تنها برای بیان شریعت آمده و فضلالله برای روشن کردن حقیقت و اوست که آمده تا اسلام را تأویل کند و آن را به صورت یک دین جدید در جهان مستقر سازد.[15] چون حروفیه فضلالله را به عنوان ظهور ذات حق میدانستند، در عبادات اسلامی هم تغییراتی داده بودند. در تکبیرها و شهادتها، در اذان و اقامه مثلا؛ «اشهد ان لااله الا فضلالله» میگفتند و نام فضل را اضافه میکردند. در وضو پس از آنکه عضوهای وضو را میشستند، به هنگام مسح اشعاری بفارسی میخواندند که درباره معتقدات حروفیه، بیست و هشت حرف و سی و دو حرف بود. در نماز بعد از سوره، برای تکمیل سی و دو حرف، از کتاب عرش نامه ابیاتی میخواندند. در رکوع و سجود ذکرشان: «سبحان ربی الفضل الاعلی و بحمده» و «سبحان ربی الفضل العظیم و بحمده» بود. در تحیت، تشهد و سلام، نام فضل و جانشیناش را میگفتند. حج آنان در آلنجق (قلعهای در نخجوان) یعنی در محل قتل فضل، که به آن مقتل گاه میگفتند برپا میشد، در آنجا احرام بسته و هفت بار طواف میکردند (و احتمالا قبلهشان هم آنجا بودهاست) و بر قلعه سنجریه که میرانشاه – که به آن ماران شاه میگفتند- ساخته یا تعمیرش کرده، به نشانه رمی شیطان، سنگ میانداختند.[16]
با توجه به آنکه فضلالله خود را مسیح و مهدی موعود نیز معرفی میکرد،[17] که وظیفهاش برقراری قسط و عدل و مبارزه با ظلم و جور است، از نظر سیاسی؛ هدف اصلی حروفیه مبارزه با حکومت تیموری (به عنوان سمبل ظلم و ستم در زمان فضل الله) بود. از نظر اقتصادی – اجتماعی؛ حروفیه برابری و مساوات و رفع هرگونه ظلم و ستم را تأکید و تبلیغ میکردند. از نظر فلسفی نیز؛ هسته مرکزی عقاید حروفیه، انسان، در گرایش و رویکرد طبیعی و عقلانی او بود. انسان معیار همه چیز بود. زندگی و هرگونه تفکر فلسفی باید بر محور انسان و بر اساس شناخت نیروهای خلاق انسان بچرخد. [18]
پس از قتل فضلالله، حروفیه شدیدا تحت تعقیب قرار گرفتند. در 830 هـق یکی از حروفیان بنام احمد لر، پس از سوء قصد نافرجام به جان شاهرخ تیموری(م 850)، بلافاصله به قتل رسید و بعد از آن تعداد کثیری از حروفیه که با احمد در ارتباط بودند، دستگیر و اعدام شدند و اجسادشان به آتش کشیده شد.[19] بعد از آن، و در زمان جهانشاه قراقویونلو(م 872)، حروفیان تبریز به رهبری دختر فضلالله، آشوبی برپا نمودند که سرکوب شد و دختر فضل بهمراه 500 حروفی دیگر پس از اعدام آتش زده شدند.[20] از این پس حروفیه که در ایران با سرکوب مواجه شدند، آناطولی [ترکیه] و روم ایلی [بالکان و آلبانی] را برای خود پناهگاهی یافتند و بدانجا مهاجرت نمودند. علی الاعلی (م 822 هـق و از جانشینان فضلالله)[21] در آناطولی، در خانقاه حاجی بکتاش ساکن شده و آیین حروفی را به بکتاشیه تلقین کرد.[22] حروفیه علاوه بر آلبانی و آناطولی دامنه فعالیتهای خود را تا اسکندریه و مصر هم گسترش دادند.[23] زبان آنها پس از هجرت به ترکیه، از قرن نهم، از فارسی به ترکی تغییر یافت.[24] حروفیان در سدههای دهم و یازدهم، علی رغم همه تهدیدها و فشارها، به نفوذ خود در جامعه عثمانی ادامه دادند. در 1240 هـق، در زمان سلطان محمود عثمانی نیز بسیاری از حروفیان و بکتاشیان کشته شدند و خانقاههای حروفی- بکتاشی ویران و اموالشان به نقشبندیان واگذار شد. از آن پس، بسیاری از مشایخ آنان، که جان سالم به در برده بودند، در سلک درویشان نقشبندیه، قادریه، رفاعیه و سعدیه در آمدند و در این خانقاهها با حزم و احتیاط، محرمانه به نشر عقاید خود پرداختند. حروفیان بر فرهنگ و هنر و اوضاع اجتماعی سیاسی عثمانیان تأثیر عمیقی گذاشتند و به ویژه در بین مردم سرزمینهای بالکان، که تازه مسلمان شده بودند، طرفدارانی یافتند. برخی دولتمردان و شاعران عثمانی از این نهضت تأثیر گرفتند. در ایران نیز کشتار حروفیه، این مکتب را به کلی نابود نکرد، بلکه در لرستان و غرب ایران، با تغییر شکلی در اصول و عقاید، در فرقه نقطویه و اهلحق به حیات خود ادامه داد.[25] حروفیه علاوه بر بکتاشیه، نقطویه و اهلحق، تأثیراتی نیز در فرق انحرافی بابیه و بهائیه برجا نهاد.[26]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان