فصل پنجم :سوژه ها و قالب ها

از نيازهاى هر مبلغ و مربى در زمينه مسائل اخلاقى آشنايى با سوژهها و قالبها است. در اين زمينه سوژهها و قالبهاى زير را مىتوان آورد.

  1. رابطه ها: رابطه (درون و برون ـ رابطه با خدا ـ رابطه با قرآنـ رابطه با همسر و فرزند ـ رابطه با بستگان، دوستان، مؤمنين و...) [1]
  2. خودبينى، خود كم بينى، خود بزرگ بينى، واقع بينى. [2]
  3. ارزشها و ضد ارزشها كه در روايات با تعبيرات گوناگون از آنها ياد شده همچون جنود عقل و جهل و... .
  4. فضايل و رذايل اخلاقى در قرآن.
  5. سيماى عبادالرحمن در قرآن.
  6. سيماى متقين در قرآن و روايات.
  7. سيماى مؤمنان در قرآن و روايات.
  8. سيماى شيعه در سخنان معصومان(عليهم السلام).
  9. سيماى محسنين در قرآن.
  10. خطابهاى اخلاقى قرآن (يا ايها الذين آمنوا...).
  11. عيب زدايى، چگونه عيب خود را بدانيم، راههاى برطرف كردن عيوب، راههاى برخورد با عيوب ديگران ـ راههاى مثبت و منفى.
  12. سيماى انسان كامل (كان لى فيما مضى اخ فى الله). [3]
  13. . تخلّى ـ تحلّى.
  14. كمال در قرآن و روايات معصومين.
  15. . كليدهاى بهشت. [4]
  16. بزرگهاى كوچك نما.
  17. نشانهها و علامتها در روايات.
  18. ارزشهاى فراموش شده. [5]
  19. سنتهاى حسنه (هديه، اظهار دوستى، دستگيرى، اصلاح بين مردم وساطت در امور خير).
  20. دامهاى شيطانى. [6]
  21. نداهاى آسمانى

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

يا ابناء العشرين جدّوا و اجتهدوا [7]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

ما مَن صلاة يَحْضَرَ وَقتها الا نادى مَلِك بَينَ يَدى النّاس قُومُوا اِلى نيرانكم الّتى اوقَدْتمُوُها علَى ظُهوركم فَاطفَئوها بصلاتكم [8]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اذا كان يوم القيامة نادى مناد أين الظلمة و اعوانهم من لاق لهم دواةً أو ربط لهم كيساً أو مدّ لهم مدّةَ قلم فاحشروهم معهم.» [9]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «إذا كان يوم القيامة نادى مناد من كان أجره على الله فليدخل الجنة فيقال من ذا الذى اجره على الله فيقال العافون عن الناس.» [10]

22. آفتها

على(عليه السلام) فرمود: «لكل شىء آفة ـ آفة الجمال الخيلا.» [11]

23. زينتها

على(عليه السلام) فرمود: «زينة المصاحبة الاحتمال. [12] الزينة بحسن الصواب، لا بحسن الثياب.» [13]

24. ثمره

على(عليه السلام) فرمود: «الصبر ثمرة الايمان» [14]

على(عليه السلام) فرمود: «ثمرة الدين حُسن الخُلق» [15]

25. آرزوهاى سازنده و مخرب [16]

26. آزمايشهاى الهى، فلسفه آزمايش، انواع آزمايشها، زمينههاى آزمايش. [17]

27. زشتترينها

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «ما اَقْبَح بالرجل يأتى عليه سبعون سنة أو ثمانون سنة يعيش فى ملك الله و يأكل من نِعَمِه ثم لا يعرف الله حق معرفته» [18]

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «ما اقبح بالرجل ان يأتى عليه ستّون سنة أو سبعون سنة فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة» [19]

امام على(عليه السلام) فرمود: «ما اقبح الخضوع عند الحاجة و الجفاء عند الغنا» [20]

28. عادتهاى زشت و زيبا

امام على(عليه السلام) فرمود: «عوِّد نفسك: فِعل المكارم» [21]

امام على(عليه السلام) فرمود: «عودّ لسانك لين الكلام و بذل السلام يكثر محبّوك و يَقّل مبغوضك» [22]

على(عليه السلام) فرمود: «عوِّد نفسك المساح و تجنّبّ الالحاح يلزمك الاصلاح» [23]

29. بهترين و بدترينها

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خير الناس انفعهم للناس» [24]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خيركم خيركم لاهله» [25]

امام على(عليه السلام) فرمود: «شرّ الاولاد العاق; [26] بدترين فرزندان كسى است كه پدر و مادر او از او خشنود نباشند.»

امام على(عليه السلام) فرمود: «شرّ اُخوانك مَن ارضاك بالباطل; [27] بدترين دوستان كسى است كه تو را به انجام امر باطل خشنود سازد.»

امام على(عليه السلام) فرمود: «شرُّ الخلائق الكبر; [28] بدترين خويها خودبرتربينى است.»

امام على(عليه السلام) فرمود: «شرُّ الناس مَن كان مُتَتَبّعاً لعُيوب الناس» [29]

امام على(عليه السلام) فرمود: «شرّ الناس مَن يَتقيه الناس مَخَافةَ شرّه [30] بدترين مردم كسى است كه افراد جامعه از او بترسند از اين كه مبادا به آنان آسيبى برساند.»

30. كليدهاى خوبى و بدى

امام على(عليه السلام) فرمود: «الغضب مفتاح كل شر» [31]

31. اياك و اياكم

امام على(عليه السلام) فرمود: «اياك و البطنة فمن لزمه كَثُرت اَسقامه و فَسَدَت اَحلامه; [32] از پرخورى بپرهيز زيرا كسى كه پرخورى كند درد و مرض او بسيار شود و خواب خوش او تباه گردد و خوابهاى پريشان ببيند.»

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اياك و النميمة فانّها تزرع الضغينة; [33] از سخن چينى و بدگويى دورى كن زيرا بذر كينه و عداوت را در دل مىكارد.»

32. رحم الله امرو...

امام على(عليه السلام) فرمود: «رحم الله رجلا رأى حقّا فاعان عليه» [34]

امام على(عليه السلام) فرمود: «رحم الله امرأ تفكر فاعتبر» [35]

33. تعجب هاى معصومين

ـ على(عليه السلام) فرمود: «العجب لغفلة الْحُسّاد عن سلامة الاجساد» [36]

امام حسن(عليه السلام) فرمود:«عجبت لمن يتفكر فى مأكوله كيف لا يتفكر فى معقوله» [37]

امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «عجبت لمن يحتمى عن الطعام لمضرته و لا يحتمى من الذنوب لمعرته» [38]

امام سجاد(عليه السلام) فرمود: «العجب لمن عمل لدار الفناء و ترك دار البقا» [39]

امام على(عليه السلام) فرمود: «عجبت لمن يقنط و معه النجاة و هو الاستغفار» [40]

34. خوشا به حال (شاخه طوبى) پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب الناس» [41]

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «طوبى لمن ملك لسانه» [42]

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «طوبى لمن كانت اُمَّه عُفيفه» [43]

35. هشدارهاى قرآنى ـ در قرآن مجموعهاى از هشدارها آمده است همچون اياك، الا، عليكم، فتبينوا [44] ، فالتنظر [45] ، فاحذرو [46] ، يابنى آدم [47] ، لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ [48] ، قو انفسكم [49] لاتقربوا، ويل چند نمونه از آنها به شرح زير است:

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاك أَثِيم [50]

فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا [51]

وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ [52]

فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ [53]

پندهاى معصومان(عليهم السلام)

36. مانند حديث معراج، پندهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اباذر

37. يابن آدم!

حضرت على(عليه السلام) فرمود: «اذا رَأيت ربُّك سبحانهُ يتابع علَيك نِعَمه و أنت تعصيه فاحذره; [54] اى فرزند آدم! هرگاه خداوند سبحان را مدام در حال فروفرستادن نعمت بر خويش ديدى و خود را همچنان در كار عصيان او، بر حذر باش!»

38. خطبههاى اخلاقى نهجالبلاغه همچون خطبه همام و قاصعه.

39. پرسشهاى معصومين; اتدرون، هل تدرون، الا اخبركم.

40. دعاهاى اخلاقى مانند دعاهاى قرآنى، دعاى مكارم الاخلاق، دعاى اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و...

41. خطراتى كه انسان بايد از آنها به خدا پناه برد با استفاده از آيات قرآن [55] و روايات معصومين(عليهم السلام) و دعاها مانند دعاى استعاذه امام سجاد(عليه السلام) در صحيفه سجاديه كه مىفرمايد: «اللهم انّى اعوذبك من «هَيَجانَ الحِرصِ»

«هيجان» به معناى «بر انگيختن»، و «حرص» به معناى «زيادهروى در آزمندى» است. [56] و شخص مفرط در خواهش و آزمندى را از آن جهت حريص مىگويند كه در به دست آوردن شى مورد نظر، شدت اهتمام را دارد. [57]

از حضرت على(عليه السلام) از معناى حرص پرسيدند فرمود: «هو طلبُ القليل باضاعته الكثير; [58] حرص، طلب كم است (از متاع دنيا [59] )، به ضايع ساختن بسيارى (از عمر و فكر و معنويات و آخرتش).»

قوا و استعدادهاى انسانى از دو جنبه مثبت و منفى برخوردارند، هم مىتوانند عامل رستگارى و تقوا باشند و هم عامل انحطاط و فساد گردند.

صفت حرص كه در نفس انسان موجود است [60] ، هم در بعد مثبت به كار گرفته مىشود و هم در بعد منفى.

قرآن درباره نبى گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد:

لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم... [61]

براستى رسولى از خودتان (براى هدايت شما) آمد، سختى و رنج و پريشانى شما بر او سخت است و همو بر (آسايش و نجات و هدايت) شما حريص است...

حرص بر خير و آخرت، هدايت مردم، حريص بودن به داشتن نفس پاك و آگاه، از صفات مثبت بوده و نيكو شمرده مىشود. امام على(عليه السلام) فرمود:

من حَرَصَ على الاخره ملك [62]

كسى كه بر آخرت حريص باشد، آن را مالك مىگردد.

اما حرص بر ثروت اندوزى، رياست و مقامات اعتبارى جهت شهرت و دنياى بهتر مذموم است.

از امام على(عليه السلام) سئوال شد: كدام ذلت بدتر است؟ فرمود:

الحِرص علَى الدُنيا [63]

حرص و آزمندى بر دنيا.

«وَ سورَةِ الغَضبِ»

«سؤره» به معناى خشمى است كه بر نفس عارض مىشود، و ضد رحمت است.

مرحوم مجلسى(رحمه الله) مىفرمايد:

انسان در به كارگيرى قوه غضب از سه حال خارج نيست: يا حالت تفريط دارد يا افراط و يا اعتدال.

اما تفريط در قوه غضب، به ضعف كشاندن آن است، به گونهاى كه در جايى كه از نظر عقل و شرع پسنديده است، به كار گرفته نمىشود، مانند دفع شرّ از خود، جهاد در راه خدا و اقامه حدود

خداى متعال، پيروان اسلام را به اعمال قوه غضب در برابر كفار فرا خوانده است، آن جا كه مىفرمايد:«...أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ...» [64] ; اى پيامبر! با كفار و منافقين مجاهده كن و بر آنها سخت بگير.

اما افراط در غضب، اقدام به كارى است كه زيبا نيست و حسن ندارد و به كارگيرى آن مورد مذمّت شرع و عقل است; مانند: هجوم بردن، زدن، دشنام دادن، كشتن، غارت، چپاول و... و اعتدال در غضب، تابع عقل و شرع است، كه در وقت اِعمال غيرت، شعله آن افروخته مىشود و آن جا كه حلم و بردبارى نيكو است فرو مىنشيند. و نگاه داشتن غضب در حدّ اعتدال همان چيزى است كه خداى متعال بندگانش را به آن تكليف كرده است. و همان حدّ وسطى است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آن را وصف كرده است; آن جا كه فرمود:«خَيرُ الامُورِ اوسَطُها» [65] بهترين امور، حدّ وسط و اعتدال آن است.

پناه بردن به خدا از شدّت غضب، همان حدّ افراط است كه سبب بيرون رفتن از طريق حق و محكوم ساختن عقل و دين مىشود. والا داشتن حدّ اعتدال غضب از جمله صفات فضيلت است كه مورد توجه و رضايت خدا و سبب رشد و ترقى انسان مىگردد.

«وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ»

«حسد» عبارت از اين است كه شخص، نعمتى را در نزد كسى مشاهده كند و از وجود آن در نزد ديگران كراهت داشته باشد و آرزوى زوال آن را بكند، نقطه مقابل حسد، «غبطه» است; يعنى، شخص از خداى متعال خواهان مثل آن نعمت براى خود مىشود بدون اين كه آرزوى زوال آن را از غير داشته باشد. [66]

امام صادق(عليه السلام) فرمود: «براى حسود لذتى نيست.» [67]

«وَضَعفِ الصَّبرِ»

صبر در لغت به معناى شكيبايى است و در اصطلاح آن است كه انسان، اراده و اختيارش را در محدوده تكاليف شرعى حبس نمايد و بر رنجها و مصيبتهايى كه در راه انجام تكاليف شرعى به وجود مىآيد، شكيبايى داشته و زبان به اعتراض نگشايد. در فقر و بى چيزى و در بيمارىها و پيشآمدهاى ناگوار زندگى، جزع و فزع نكند و خود را نبازد و با متانت و استقامت نفس و توكل به خدا، دنبال علاج و چاره جويى باشد.

«وَقِلَّةِ القَناعَةِ»

قناعت به معناى «راضى شدن و بسنده كردن به مقدار كم» و نيز «خشنودى نفس به آنچه از روزى و معاش قسمت او مىشود» نيز آمده است. [68]

قانع بودن،مانع تلاش و فعاليت در جهت سود رسانى به اجتماع و بالابردن سطح زندگى نيست. و بسنده كردن به آنچه خداى متعال روزى كرده، بدين معناست كه انسان بهخاطر زيادتى در اموال و موقعيت اجتماعى و ارتقاى مقام دچار افراط نشود، زيرا لازمه آن پيدا شدن صفت حرص و طمع در وجود انسان است كه انسان را به ارتكاب اعمالى وامى دارد كه موجب دورى از خدا مىگردد.

«وَشكاسَةِ الخُلْقِ»

خدايا از صفت زشت (تندخويى) به تو پناه مىبرم.

كلمه «شكاسة» از «شكس» به معناى صعب و دشوار است. و در اين جا منظور بداخلاقى و تندخويى است. [69]

حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد: «سُوء الخُلُق شرُّ قرين; [70] زشتخويى بدترين همنشين و يار (انسان) است.»

در مقابل، حسن خلق، بهترين همنشين است: «حُسنُ الخُلق خيرُ قرين; [71] خوش خلقى بهترين همنشين است.»

«وَالْحاحِ الشَّهوِة»

خدايا از زيادهروى در خواستههاى نفسانى به تو پناه مىبرم، تا موجب گمراهى من نشوند.

غرايز و قواى موجود در نفس، هر كدام خواستهاى دارند و حدّ و حصرى براى آن خواستهها نيست. ادب و تربيت دينى اقتضا مىكند كه بين غرايز و خواستههاى انسان هماهنگى وجود داشته باشد تا در جهت كمال به كار گرفته شوند. افراط و زيادهروى در مداومت بر آن خواستهها موجب مىگردد كه نفس، توانايىاش را در حركت به جانب خواستههاى معنويش از دست بدهد و انسان در مرحله پست (حيوانيت) سقوط نمايد.

شهوات اگر در محدوده قوانين دين و عقل قرار گيرند، ابزار خوبى جهت رشد انسان هستند. در غير اين صورت، شهوات عامل فجور و دامهاى شيطان خواهند بود. امام على(عليه السلام) فرمود: «الشّهوات مَصايدُ الشَّيطان; [72] خواستهاى نفسانى، شكارگاهها و دامهاى شيطان هستند.»

«وَمَلَكَة الحَمِيَّة»

«ملكه» عبارت از صفت راسخ و ثابت در نفس است; ولى در اينجا به «غلبه» معنا شده است و «حميّت» به عنوان صفت موجود در نفس، دو قسم است:

الف) صفت مذموم (عصبيت)

ب) صفت پسنديده (غيرت).

حميت، اگر از كبر و نخوت و طرفدارى باطل ناشى شود، روى گرداندن از حق را به دنبال دارد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) دارنده چنين حميت و عصبيتى را در رديف اعراب جاهلى قرار داده و مىفرمايد:

مَن كانَ فى قَلبهِ حبَّةٌ مِن خَردَل مِن عصَبيَّة بَعَثَهُ الله تعالى يوم القيامَه مَعَ اعرابِ الجاهِليَّةِ [73]

كسى كه در قلبش به اندازه دانه خردلى تعصب باشد، خداى متعال او را در قيامت با اعراب جاهلى بر مىانگيزد.

اما حميت و عصبيت و پافشارى بر حق كه باعث نصرت حق و مجد و شرف خانواده و ملت است ممدوح بوده و «غيرت» ناميده مىشود. [74]

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

على قَدرِ الحَميّةِ تَكونُ الغَيرَة [75]

غيرت به اندازه حميت است.

و نيز فرمود:

ان كُنتُم لا محالَةَ مُتعَصّبينَ فَتَعصّبوا لِنُصرَة الحقِّ و اغاثَةِ المَلهُوف» [76]

اگر چارهاى نداريد كه از متعصبين باشيد، پس براى يارى حق و فرياد رسى ستمديده تعصب كنيد.

امام سجاد(عليه السلام) در دعاى فوق از حميت مذموم به خدا پناه مىبرد و ما نيز بايد از چنين حميتى به خدا پناه ببريم.

«وَمتابَعَةِ الهَوى»

(خدايا!) پناه مىبرم به تو از پيروى هواى نفس امّاره و خروج آن از حدود شرع و عقل.

«متابعت» موافقت كردن است و «هوا» به معناى ميل نفسى است كه امر كننده به بدى مىباشد. [77]

حضرت على (عليه السلام) فرمود:

اِنَّ طاعَةَ النَّفسِ وَ مُتَابعَةَ اَهوِيَتها اُسُّ كلِّ محنَة وَ رَأسُ كلِّ غَواية [78]

به راستى نفس را فرمان بردن و ميلهايش را پيروى كردن اساس هر رنج و سر منشأ هر گمراهى است.

«ومُخالَفَةِ الهُدى»

خدايا پناه مىبرم به تو از مخالفت راه هدايت.

«هدى» هدايت به راه راست و راهى است كه به مطلوب منتهى شود. همان راهى كه در نماز هنگام خواندن سوره حمد از خداى متعال تقاضا مىكنيم; «اهدنا الصراط المستقيم»

البته اين هدايت متكى بر هدايت درونى (فطرى) مىباشد. تا آن هدايت نباشد، تقاضاى اين هدايت بيهوده خواهد بود.

دعوت انبيا و ائمه(عليهم السلام) به راه راست، بيدارى همان امر فطرى است و چنانچه انسان به فطرتش روى نياورد و مخالف آن باشد، مخالفت با دعوت
انبيا و امامان معصوم(عليه السلام) حتمى خواهد بود. بنابراين، كلمه «هدى» در كلام امام شامل هدايت فطرى و هدايت رسولان الهى نيز مىشود.

«وَسِنَةِ الغَفلَةِ»

خدايا از خواب غفلت به تو پناه مىبرم.

«سنة» از «وسن» به معناى «چرت زدن» و فتورى است كه قبل از خواب بر انسان عارض مىشود. [79] «غفلت» عبارت از فراموشىاى است كه به جهت كمى حافظه عارض انسان مىشود. [80]

غفلت كم يا زيادش باعث انحراف و دور شدن از حق مىباشد.

«وَتَعاطِى الكُلفة»

خدايا پناه مىبرم به تو از ستيزه كردن در گرفتن چيزى كه حق من نيست، و يا به دست گرفتن كار سختى كه خارج از حيطه نياز من باشد; و يا چيزى كه فوق توانايى من بوده و سبب پريشانى و حزن من گردد.

در «رياض السالكين» [81] آمده است: منظور از «تعاطى الكلفه»، ارتكاب امور پر مشقت است; امورى كه خستگى براى نفس ايجاد مىكند.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

اَكبرُ الكُلفَةِ تَعَنّيكَ فيِما لا يَحْنيكَ [82]

بزرگترين مشقت و پريشانى تو، رنج بردن و حزن توست در چيزى كه شايسته تو نيست.

و نيز فرمود:

اَهنَى العَيشِ اطراحُ الكُلَفِ [83]

گواراترين زندگى، دور افكندن و كنار گذاشتن كارهاى پر مشقت است.

«و ايثارِالباطِلِ عَلَى الحقِّ»

خدايا! به تو پناه مىبرم از مقدم داشتن باطل برحق.«ايثار» از «اثر» به معناى «اختيار كردن، ترجيح دادن و مقدم داشتن» است. باطل در اين جا، عبارت از «غير خدا را محور امور زندگى قرار دادن است».

«وَالاِصرارِ علَى المَأثَمِ»

«مأثم» به معناى فعلى است كه از آن نهى شده. [84] اصرار بر گناه، ثبات در آن است. قرآن درباره اصحاب شمال (كسانى كه نامه عملشان به دست چپشان داده مىشود) مىفرمايد:

إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ * وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ [85]

(گرفتارى اصحاب شمال در عذاب، بدان جهت است كه) در دنيا در ناز و نعمت و عياشى فرو رفته بودند و بر گناه بزرگ اصرار داشتند.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

اَعظَمُ الذُنوُب عندَالله ذَنبٌ اصَرَّ عَلَيهِ عاملُه [86]

بزرگترين گناه نزد خدا گناهى است كه گناهكننده بر آن اصرار داشته باشد.

اصرار در گناه، به اين است كه شخص گناهكار توبه نمىكند و بر آن حال باقى مىماند.

«وَاستصغارِ المَعصيَةِ»

خدايا! پناه مىبرم به تو از كوچك شمردن معصيت و سرباز زدن از فرمان تو.

انسان وقتى عظمت خداى بزرگ را در نظر بگيرد، هر گونه تخلف و نافرمانى را در مقابل عظمت خداى متعال معصيتى بزرگ به شمار مىآورد. و اين چنين است كه ائمه(عليهم السلام) كوچك شمردن گناه را بزرگترين و شديدترين گناهان دانستهاند. حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد:

اعظَمُ الذُّنوبِ عندالله سُبحانَه ذَنبٌ صَغُرَ عندَ صاحِبِه [87]

بزرگترين گناه نزد خدا گناهى است كه دارندهاش آن را كوچك شمارد.

«وَاستكبارِ الطَّاعَةِ»

خدايا پناه مىبرم به تو از «بزرگ ديدن و عظيم شمردن طاعت».

«طاعت»، در فرمان خدا بودن است; لازمه بزرگ شمردن طاعت، عجب و غرورى است كه در نفس، ظهور مىيابد; بنابر اين، لازم است كه انسان طاعت خود را كوچك شمرده و به كوتاهى نفساش در مقابل آن، اعتقاد داشته باشد، زيرا طاعت تمام مخلوقات در كنار عظمت خداى متعال بسيار كوچك است.

«وَمُباهاتِ المُكثِرينَ»

«خدايا! از فخر و مباهات توانگرانه به تو پناه مىبرم»

«مباهات»، فخر كردن و نازيدن به حسن و زيبايى است; ولى در مطلق «مفاخره» به كار مىرود. «مكثرين» جمع «مكثر» اسم فاعل است به معناى كسى كه داراى مال فراوان است. [88]

به خود نازيدن و مفاخرهكردن، معلول نظر استقلالى به خود است. انسان آن گاه كه خود را موجودى وابسته به خدا ببيند، جز بندگى خداوند متعال افتخار نخواهد كرد.

«وَاالازراءِ بِالمُقِلّينَ»

خدايا!به تو پناه مىبرم از اين كه بى ارزش و خوار شمارم فقيران را.

«ازراء»، به معناى خوار و بى ارزش شمردن و «مُقِل» به معناى فقير و كم چيز است.

خداوند، راجع به اصحاب صُفَّه كه افرادى مؤمن ولى فقير بودند خطاب به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مىفرمايد:

وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ... [89]

آنان را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و بندگى مىكنند و مراد و مقصدشان فقط خداست، از خود مران و دور منما.

«وَسُوءِ الولايَةِ لِمَن تَحتَ أيدينا»

«ولايت» به معناى سرپرستى، تصدى و صاحب اختيار بودن است. سوء ولايت به اين معناست كه قيام به حقوق زير دستان نكند; حقوقى را كه دين و شرع براى آنها قرار داده است. [90]

«خدايا! از بدرفتارى و نپرداختن حقوق زيردستان به تو پناه مىبرم.»

حضرت على(عليه السلام) خطاب به مالك اشتر كه به فرماندارى مصر منصوب شده بود فرمود:

ثمَّ تفقَّد مِن امورِهم ما يَتفقَّدُ الوالدانِ مِن وَلَدِ هِما [91]

به كارهاى آنها رسيدگى كن، همچون پدر و مادرى كه به فرزندانشان رسيدگى مىنمايند.

«وَتَركِ الشكرِ لِمَنِ اصطَنَعَ العارِفَة عِندَنا»

«شكر» به معناى «به جا آوردن سپاس نعمت» است.

خدا را بايد سپاس گفت، زيرا او نعمت دهنده ماست و بندگان صالح را بايد سپاس گفت،چون سبب خير از جانب خدا به مردم هستند.پس به خدا پناه مىبريم از اين كه افرادى كه احسان و خوبى به ما كردهاند را ناسپاسى كنيم.

امام سجاد(عليه السلام) فرمود:

و امّا حقُّ ذى المَعروفِ علَيك فَانَ تشكُرَهُ و... [92]

حق كسى كه به تو احسان كرده، اين است كه او را سپاس گفته و احسان و نيكىاش را به ياد آورى و درباره او گفتار و بيانى نيكو داشته باشى...

«اَوانْ نَعضُدَ ظالماً أو نَخذُلَ ملهوُفاً»

يا يارى كنيم ظالمى را يا يارى نكنيم از مظلوم.

«عضُد» به معناى «بازو» است; ولى در اين مورد به معناى يارى به كار مىرود. «خذلان» يارى نكردن; و «ملهوف» به معناى مظلوم است .

از ديدگاه اسلام، يارى كردن ظالم در جهت ظلم حرام است.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

من اعانَ ظالماً عَلى ظُلمِهِ جاءَ يومَ القيامَةِ عَلى جبهَتِهِ مَكتوبٌ: آيِسٌ مِن رَحمة الله [93]

كسى كه ظالمى را بر ظلم و ستمش يارى نمايد، روز قيامت مىآيد در حالى كه بر پيشانىاش نوشته شده: نا اميد از رحمت خدا.

«أو نَروُمَ ما لَيسَ لَنا بِحَق»

يا چيزى را بخواهيم كه حق ما نيست.

گاهى طمع، حرص، جاهطلبى و... موجب مىگردد تا انسان چيزى را كه حق او نيست، از ديگران طلب كند. و شكى نيست كه چنين خواستنى، فسادهايى نيز در پى دارد. و در واقع پناه بردن به خدا از طلب چيزى كه حقش نيست، پناه بردن از حرص، فساد و ديگر عواملى است كه چنين نتيجه منفى را به همراه دارد.

«أو نَقولَ فى العِلمِ بغيرِ عِلم»

يا بدون داشتن تخصص چيزى را بگوييم.

كلمه «فى العلم» شامل تمام معارف و علوم مىشود.

اظهار نظر در مسائل علمى، اعتقادى و... بايد از روى علم و آگاهى لازم به آنها باشد. و اظهار نظر در اعتقادات و در مسائل فروع دين ـ كه جنبه عملى دارد ـ اگر مطابق با واقع نباشد سبب گمراهى مىشود.

خداوند متعال ما را مكلف به تكاليفى كرده انجام دادن آن تكاليف در گرو علم به آن است. پس، آنجا كه خود، علم به آن نداريم و از روى جهل به بيان حكم (حكم فقهى، اعتقادى، اخلاقى، آداب اجتماعى و فردى و...) مىپردازيم، راه انحراف پيمودهايم و ديگران را نيز به اين راه كشاندهايم و طبق خواسته الهى عمل نكردهايم.

هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام)سؤال كرد: حق خدا بر خلقش چيست؟ فرمود: «اين كه بگوييد چيزى را كه مىدانيد و خود را از بيان چيزى كه نمىدانيد باز داريد. هنگامى كه به اين سفارش عمل نماييد، حق خدا را ادا كردهايد.» [94]

«و نعوذُ بِكَ أن نَنطوىَ عَلى غشّ أحَد»

(خدايا) پناه مىبريم به تو از اين كه مكر و خيانت به كسى را در دل داشته باشيم.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

المُؤمن لا يَغشُّ اخاهُ و لا يَخوُنُهُ ولا يَخذُلُهُ ولا يَتَّهمهُ [95]

مؤمن، برادرش را مورد مكر و خيانت، خوارى و اتهام قرار نمىدهد.

«وَ أن نُعْجِبَ بِأعمالِنا»

خدايا! به تو پناه مىبريم از اين كه به اعمال و كارها و عبادتمان مغرور شويم و چنان اعمال خود را بپسنديم كه هيچ گونه تقصير و نقصان در آن احتمال ندهيم.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

ايِّاكَ و الاعجابَ بِنَفسِك وَ الثقَهَ بما يُعجِبكَ مِنها وَ حُبَّ الاطراءِ فانَّ ذلكَ مِن أوثَقِ فُرَصِ الشيطانِ فى نفسِهِ لِيمحَقَ ما يَكونُ مِن احسانِ المُحسنين [96]

از خودپسندى و تكيه به چيزى كه تو را به خود پسندى وا دارد بپرهيز، و از اين كه دوست بدارى كه مردم تو را بسيار بستايند، زيرا اين حالت از مهمترين فرصتهاى شيطان است تا نيكى نيكوكاران (و اثر معنوى آن) را از بين ببرد.

«وَنَمُدَّ فى امالِنا»

«مدّ» به معناى «بسط، پهن كردن و كشيدن» است و «آمال» جمع «أمل» به معناى آرزو و اميدوارى.

آرزو داشتن خوب است; اگر آرزو و اميد وجود نداشته باشد، احياناً رشدى هم وجود نخواهد داشت.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

آرزو رحمتى براى امت من است; اگر اميد و آرزو نبود، هيچ مادرى به فرزندش شير نمىداد و هيچ باغبانى درختى را غرس نمىكرد. [97]

به هر حال، آرزو و اميد به عنوان يك صفت در انسان بسيار ضرورى است، لكن مفيد بودن آن تا وقتى است كه طولانى نباشد.

امام على(عليه السلام)فرمود:

«ايّاك وَطولَ الاَمَلِ» [98]

بپرهيز از آرزوى دراز، هر كه آرزويش را دراز گرداند، عمل خود را فاسد كرده است، زيرا باعث فراموشى خدا و آخرت و سبب انحراف در فكر و عمل مىگردد. اما آرزويى كه گناه نيست; كوتاه و داراى جنبه مثبت است و انسان را به انحراف نمىكشاند.

امام على(عليه السلام) فرمود:

مَن قَصُر أملهُ حسُنَ عَملهُ [99]

هر كه آرزويش كوتاه باشد عملش نيكو است.

«و نَعودُ بكَ من سوءِ السَّريرةِ» [100]

«سريره» عبارت است از آنچه در قلبها از نيات و عقايد و... پنهان است.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

من حَسُنَت سريرَتهُ حَسُنَت علانِيته [101]

هر كسى كه داراى باطنى نيكو باشد، ظاهرش نيكو خواهدبود.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

فسادُ الظاهِرِ مِن فَساد الباطِنِ و مَن أصلَحَ سريرتَهُ أصلَحَ الله عَلانيَته [102]

فساد ظاهر ناشى از فساد باطن است، كسى كه باطنش را اصلاح نمايد، خداوند ظاهرش را نيكو خواهد گردانيد (و اعمال شايسته از او صادر خواهد شد).

«وَاحْتَقارِ الصَغيرَةِ»

پناه مىبريم به خدا از كوچك شمردن گناه صغيره.

«احتقار»، كوچك شمردن و اعتنا نكردن است. و «صغيره» در مقابل كبيره به معناى عمل زشتى كه چندان مورد توجه نيست; ولى از كنار آن بى اعتنا گذشتن موجب سوء باطن، و تكرار آن سبب راسخ شدن آن در نفس است.

حضرت على(عليه السلام) فرمودند:

أشدُّ الذّنوبِ ما اسْتَخفَّ بِهِ صاحِبُهُ [103]

سختترين گناهان گناهى است كه گنهكار آنرا سبك بشمارد.

و نيز فرمودند:

اَشدُّ الذُّنوب ما اسْتهانَ بِهِ صاحبُهُ [104]

سختترين گناهان (نزد خدا) گناهى است كه شخص آنرا آسان و كوچك پندارد.

«وَأن يَستَحوَذَ عَليناَ الشَّيطانُ»

و (پناه به خدا) از اين كه شيطان بر ما چيره و غالب گردد.

غلبه شيطان بر روح و جان انسان، فراموشى خدا را در پى مىآورد. قرآن در اين مورد مىفرمايد:

اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ [105]

شيطان بر آنها غالب شد، پس ذكر خدا را فراموششان گردانيد.

«أو يَنكِبُنَا الزَّمانُ»

(خدايا! پناه مىبريم به تو از اين كه زمان، ما را در بدبختى افكند.

انسان، دائم در معرض حوادثى است كه زمان براى او پيش مىآورد. البته، زمان سبب حوادث نيست بلكه شرايط واقع در يك زمان حادثه را پديد مىآورند. و نسبت بدبختى به زمان، از باب مجاز است.

و بزرگترين نكبت و بدبختى انسان، بى دينى و شقاوت اوست. و از اين كه انسان محكوم زمان و شرايط زمانى قرار گيرد و فاسد گردد، بايد از شرش به خدا پناه برد.

چه بسيارند افرادى كه شرايط زمان آنان را تا آخرين نقطه بىدينى سوق داده.

«أو يَتَهَضّمَنا السُلطانُ»

پناه بر خدا از اين كه سلطان بر ما ستم كند.

«وَ من فِقدانِ الكِفافِ»

«فقدان»، از دست دادن است و «كفاف»، وجود شىء به اندازه حاجت، بدون كم و زياد.

به قدر حاجت داشتن موجب مىگردد كه شخص قانع دست نياز به سوى ديگران دراز نكند و زياده بر قدر حاجت، سبب وابستگى بيشتر به دنيا مىشود كه در اين صورت بايد از خدا همان قدر حاجت را طلب كرد. اما زيادهاى كه وسيله ارتقاى معنوى انسان، يا صبر بر فقرى كه موجب رشد انسانى و خشنود شدن بر قضا و قدر الهى باشد، مذموم نيست.

«وَ نَعودُ بِكَ مِن شماتَةِ الاعداءِ»

(خدايا) پناه مىبرم به تو از خوشحال شدن دشمنان، و شادمانى آنان به گرفتاريهايى كه به ما مىرسد.

«وَ مِنَ الفقرِ اِلَى الأكفاءِ»

خدايا! از اين كه محتاج به همانندان خود بشويم به تو پناه مىبريم.

ظاهر مطلب اين است كه نيازمندى به همسطح و همشأن، براى انسان بسيار سخت است، شايد مطلب، بالاتر از اين باشد و آن اين كه مراد و منظور از كفو، همشأن در وجود باشد و آن اين كه موجودات و پديدههاى جهان هستى در اين كه همه وابسته به خداى متعال و نيازمند به او هستند، كفو و همشأن يكديگر هستند و همه فقر وجودى دارند.

پس، معنا اين خواهد بود كه: «خدايا! از نيازمندى به هر موجود ممكن كه همشأن در فقر ذاتى و وابستگى است به تو پناه مىبريم.» زيرا وابستگى به وجود ممكن و نظر استقلالى به او در جهت رفع نيازمندى چنانكه اكثر مردم گرفتار آن هستند فراموش كردن خداست و تأثير دادن آن وابستگى در حيات انسانى است.

«وَمِن مَعيشة فى شِدِّة»

خدايا! پناه مىبريم به تو از مشقت در گذران زندگى.

چه سختى زندگى در اثر گرفتارىها و حوادث و چه سختى در زندگى در اثر تنگدستى و فقر.

«و ميتة عَلى غَيرِ عُدَّة»

خدايا به تو پناه مىبرم از فرا رسيدن مرگ، بدون آمادگى.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

فَاحذَروا عبادَالله المَوت و قُربَهُ و أعِدُّوا لَه عُدَّه، فانَّهُ ياتى بِاَمر عظيم و خطير جَليل... [106]

اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودن آن بترسيد و بر حذر باشيد و ساز و برگ آن را آماده كنيد (كارى كنيد كه چون مرگ در رسد نگران نباشيد) زيرا مرگ با امر بزرگ و خطرناك مىآيد.

«وَ نَعوذُبِكَ مِنَ الحَسرِة العُظمى وَالمُصيبَةِ الكُبرى»

پناه بر خدا از تأسف و افسوس بزرگ و مصيبت بزرگ، تأسفى كه انسان در آخرت به آن دچار مىشود، اين است كه در قيامت افسوس مىخورد كه چرا لحظات دنيا را در معصيت گذرانده و عمل صالح انجام نداده.

شايد مراد و منظور، از مصيبت كبرى قيامت باشد، و شايد منظور مصيبت در دين باشد، چنانكه حضرت على(عليه السلام)در پاسخ شخصى كه عرض كرد: شديدترين مصايب كدام است؟ فرمود: مصيبت در دين. [107] در دعا آمده است: رَبَّنا لا تَجْعَل مصيبتنا فى ديننا; [108] پروردگارا مصيبت ما را در دين قرار مده.

مصيبت در دين، همان دين فروشى است و به خاطر دنيا و ماديت، دين را رها كردن.

«وَ اشقَى الشِّقاءِ»

(پناه به خدا از) بدترين بدبختىها.

«شقاوت» افتادن در بدبختيهاست و بدترين بدبختى آن است كه لذت ابدى و حيات ابدى را به لذت زود گذر و حيات فانى بفروشد. از حضرت على(عليه السلام) سؤال شد: «فَاىُّ الخلقِ أشقى؟ قال: مَن باعَ دينَه بِدنيا غَيرِهِ; كدام خلق شقىترند؟ فرمود: كسى كه دينش را به دنياى غيرش بفروشد.» كسى كه دين را فداى دنياى خودش مىكند شقى است و آن كه دينش را به خاطر لذت و عيش ديگران از دست مىدهد شقىتر است.

«وَسوُء المَآبِ وَ حِرمانَ الثَّوابَ»

خدايا! از عاقبت بد و محروم شدن از ثواب (پاداش و نعمت بهشت) به تو پناه مىبريم. بدعاقبتى و ناكامى معلول صفات منفى و رفتار دور از شأن انسانى است.

«مآب» از «اوب» به معناى رجوع و بازگشت است كه همان عاقبت و پايان كار باشد. آن جا كه تلاش انسان او را به سرانجامى زيبا و پايانى پر از رحمت
نرساند، دچار عاقبت سوء و بد شده است. و طبيعى است كه چنين شخصى از پاداش خير محروم مانده و جايگاه بسيار سختى دارد.

«وَحُلوُلِ العِقابِ»

آنچه سبب عقوبت فرد و اجتماع مىشود گناهانى است كه فرد و جامعه مرتكب آنها مىشوند.گناه، علاوه بر عقوبت اخروى، عقوبتهاى دنيوى نيز دارد، گناهانى كه نعمتها را تغيير مىدهد و انواع گرفتارىها را براى انسان پيش مىآورد، از جمله كيفرهاى دنيوى است.

پس، بايد به خدا پناه برد از نزول كيفر و از صفات و رفتار منفىاى كه سبب فرود آمدن كيفر مىگردد.

اللهُمَّ صَلِّ على محَمَّد وَ الِهِ وَ أَعِذْنى مِن كُلّ ذلكَ بِرَحمتِكَ وَ جَميعَ المُؤمنينَ و المُؤ مناتِ، يا أرحَم الرّاحِمينَ [109]

خدايا! بر محمد و آل او درود و رحمت فرست و پناه بده مرا از همه آنچه ذكر شد و همه مردان و زنان مؤمن را نيز از اين صفات و رفتارهاى منفى و آثار آنها به رحمت خود در پناه خود گير، اى مهربانترين مهربانان.

42. خطابهاى قرآنى:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً [110]

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ [111]

منابع پيشنهادى: يكصد و يك پيام از آيت الله كريمى جهرمى.

43. يحب و لا يحب

1.إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ [112]

2.إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُـحْسِنِينَ [113]

3.وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ [114]

4.إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ [115]

5.إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مِن كَانَ مُخْتَالاً فَخُوراً [116]

6.إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّاناً أَثِيماً [117]

7.إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ [118]

8.وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ [119]

9.وَاللّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ [120]

10.إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ [121]

11.إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ [122]

12.إِنَّ اللّهَ لاَيُحِبُّ الْخَائِنِينَ [123]

13.إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ [124]

14.إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ [125]

15.إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ [126]

16.إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ [127]

44. اسماء الله

وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا [128] ; خداوند نامهاى زيبايى دارد كه با آن نامها او را بخوانيد، نامهايى همچون ستّار، رئوف، غفور، رحيم، ودود... و جواد، در اين زمينه مىتوان از تفسير كنزالعرفان بانو اصفهانى امداد گرفت.

45. ويژگيهاى انسانهاى شايسته ونا شايسته

46. مكافات عمل

فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ [129]

وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ [130]

وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ [131]

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا [132]

مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا [133]

فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا [134]

وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ [135]

قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهِا [136]

وَمَن يَكْسِبْ إِثْماً فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ [137]

لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ [138]

وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ [139]

47. گفتگوهاى قرآنى

در قرآن مجموعهاى از گفتگوها آمده است همچون گفتگوى حضرت ابراهيم و خداوند، گفتگوى هابيل و قابيل، موسى و فرعون، اصحاب الجنه، اصحاب قلم، موسى و شعيب، موسى و خضر، اصحاب كهف، عزير و خداوند، فرعون و بنى اسرائيل، مؤمنان و مجرمان و...

مثال: يَتَسَاءَلُونَ * عَنِ الْمُـجْرِمِينَ * مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ [140]

48. خواسته هاى خدا

  1. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): اِذا اَراداللهَ بِاهل بيت خيرا اَدخل عَلَيْهِمُ الرفق [141]
  2. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): اِذا اَرادلله بِعَبد خَيرا جَعَلَ لَه واعظا مِن نفسه يا مره و ينهاهُ
  3. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): اذا ارادالله بِعَبده خيراًفَاَذْنَب ذَنْبا اَتْبَعُه نِقمة
  4. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... فَقَّهَهُ فِى الدين [142]
  5. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... زَهَدَّه فِى الدنيا [143]
  6. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... بصّره عُيوبَ نفسه [144]
  7. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... اَلْهَمهُ رُشْدَه
  8. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... جَعل الذُنوب بَينَ عينيه مَمثلّة
  9. على(عليه السلام): ... اَلْهمَه الاقتصاد و حُسن التَّدبير
  10. على(عليه السلام): ... جَنَّبه سُوء التدبير و السراف
  11. على(عليه السلام): ... جعل له واعظا من نفسهَ يأمره و ينهاهُ
  12. على(عليه السلام): ... اَلْهاه عَن مَحاسِنِه و جعل مَساويه بين عينيه
  13. على(عليه السلام): ... كَرَّهَهُ مَجالِس الْمَعرضين عن ذكرالله
  14. على(عليه السلام): ... وَفَّقه لانفاذ اَجَلهِ فى اَحسن عمله
  15. على(عليه السلام): ... رَزَقَهُ مُبادَرَةً فى طاعته قَبْل الفوت
  16. على(عليه السلام): ... اذا عُوتب قَبِل
  17. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... عاتَبه فى منامه.
  18. على(عليه السلام): ... الهمه القناعة
  19. على(عليه السلام): ... عجلّ لَه عُقوبته فى الدنيا
  20. على(عليه السلام): ... الهمه الطاعه
  21. على(عليه السلام): ... اِكتسى بالعفاف
  22. على(عليه السلام): ... الهمه اليقين
  23. على(عليه السلام): ... زَوَّجَهُ زُوجَة صالحةً
  24. على(عليه السلام): ... اَلقى فى قَلِبه مَحبة زيارة قبر الحسين
  25. على(عليه السلام): ... حالَ بَينه و بين شهوته
  26. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... طهره قبل موته [145]
  27. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم): ... صير حوائج الناس اليه [146]

49. جنود عقل و جهل [147]

50. شجره طوبى

يكى از سوژهها و قالبهاى اخلاقى كه در قرآن و روايات آمده است واژه طوبى است در اين جا به نمونههايى از آنها اشاره مىشود.

اخلاص

على(عليه السلام) فرمود: «طوبى لِمَن أَخلَصَ لله العبادةَ و الدعاء» [148]

مهمترين ويژگى انسان آرمانى، اخلاص است. اين صفت، بسيار فراگير است و تمامى اعمال و مقاطع زندگى، در سايه سار اين «شجره طوبى» جاى مىگيرند. بخشى از مأموريت حضرت ابراهيم(عليه السلام)ـ پرچمدار توحيد ـ اخلاص بود: آنجا كه قرآن مىفرمايد:

قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ [149]

بگو به درستى كه نماز و عبادت و حيات و مرگم براى پروردگا جهانيان است.

پيام اخلاص به انسان ديندار اين است كه هيچ يك از رفتارها، محركها و پاسخهاى او، نبايد بر اساس خشم و شهوت و طمع، جوّ ناپايدار اجتماعى و جذر و مدهاى سياسى و انگيرههاى زود گذر شكل گيرد.

دل مشغولى به خوف خدا

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

طوبى لِمَن شَغَلَهُ خوفُ الله عزوجلّ عَن خَوفِ الناسِ [150]

بى شك مىتوان صفات خوف و ترس را به هر انسانى نسبت داد.

اين صفات اگر چه در بين همه انسانها به يك شكل و قالب ظاهر نشدهاند. اما هيچكس نمىتواند ادعا كند كه ترس، جزئى از حالات روحى و روانى او نيست; هم چنان كه ادعاى شجاعت مطلق نيز ادعاى چندان معقولى نيست.

پيام دين به پيروان خود اين است كه «به ترس خود جهت بدهيد» و از بين گزينههاى مختلف براى بروز اين حالت، مهمترين و معقولترين آنها را انتخاب كنيد; يعنى بين ترس از مردم ياترس از خدا، ترس از خدا را انتخاب كنيد، زيرا ترس از خدا مانند سكهاى است كه روى ديگر آن «مهر» است. اگر كسى فقط از خدا خوف داشته باشد، مخاطب خطاب آرام بخش «لاتَخَف» [151] مىشود.

خوشا به حال كسى كه ترس او ازخدا موجب نترسيدن او از مردم شود.

موازنه گناه با پشيمانى

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

طوبى لِمَن وجدَ فى صَحيفةِ عمَلِهِ يومَ القيامهِ تحتَ كلِّ ذنب أستغفرالله [152]

خوشا بر حال كسى كه در كارنامه اعمال او در روز قيامت از پس هر گناهى استغفارى ديده شود.

اگرچه پاكدامنى و دورىانسان از گناه،از اهداف مكاتب الهى است و انسان كامل و آرمانى درفرهنگ دينى كسى است كه اهل گناه نباشد، اما اقتضاى طبع بشر و اقتضاى دنياى خاكى، اين است كه اغلب انسانها در مرتبهاى از آلودگى به گناه باشند. كشمكش دايمى، قواى ملكوتى با قواى حيوانى، انسان را هميشه بر يك حالت نمىگذارد. با اين حال خداى متعال اسبابى هم چون شفاعت، تضرع، كمك به ديگران، ولايت اهل بيت(عليهم السلام) و... را براى بخشش گناهان انسان قرار داده كه يكى از آنها استغفار از گناه همراه با پشيمانى قلبى است. بايد مراقبت انسان به گونهاى باشد كه حد اقل بين گناه و استغفار واقعى موازنهاى ايجاد كند. البته كمال مطلوب اين است كه گناه كمتر و استغفار و اعمال صالح بيشتر باشد، اما در هر صورت بايد پس از آلودگى به گناه آن را با حالت استغفار و اشك شستشو داد تا در كارنامه اعمال انسان در روز قيامت، در كنار هر گناهى، استغفارى باشد.

محبت خدا محور

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

طوبى لِمَن يألِفُ الناسَ و يألِفونَها عَلى طاعَةِ اللهِ [153]

خوشا به حال كسى كه انس و الفت متقابل او با مردم، بر اساس فرمانبردارى از خدا باشد.

يكى از ابعاد روحى و روانى انسانها را مىتوان كنشها و واكنشهاى عاطفى آنها دانست.

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

من أحَبَّ لله و أبغَضَ لله و أعطى لله فَهُوَ مِمَّن كَمُل ايمانه [154]

هر كسى كه دوستى، دشمنى و بخشش او به خاطر خدا باشد، ايمانش كامل است.

در نظر گرفتن اولويت ها

هر انسانى در سلسله مراتب وظايف خود، بعضى را مهمتر و بعضى را كماهميتتر ارزيابى مىكند. توجه به درجه اهميت امور، از سرگردانى انسان جلوگيرى مىكند و موجب استفاده بهتر از وقت و امكانات مىشود. رعايت اولويتها نشان از توانمندى عقل و مديريت شخص بر رفتار خود دارد. چهبسا انسانها كه به خاطر در اولويت قرار دادن كارهاى حاشيهاى و غير ضرورى طعم تلخ شكست را تجربه كردهاند.

اتفاقاً يكى از كاركردهاى مهم دين، توصيه به اولويتها ست كه درفقه از آنها به فريضه يا واجب تعبير مىشود.

امام على(عليه السلام) در نامهاى به عثمان بن حنيف فرمود:

طُوبى لِنَفس أدَّت الَى رَبّها فرضَهَا [155]

خوشا به حال كسى كه در انجام امور، واجبات را مقدم دارد.

و در جملهاى ديگر فرمود:

اذا أَضَرَّتِ النَّوافِلُ بِالفَرَائضِ فَارفَضُوها [156]

اگر انجام مستحبات موجب اخلال در واجبات شود، آنها را رها كنيد.

و نيز فرمود:

مَنِ اشْتَغَلَ بِالْمُهِمَّ ضَيَّعَ الاَهمّ [157]

هر كس (در انتخاب مهم و مهمتر) به مهم بپردازد، از مهمتر بازمانده است

رحمت و رأفت

بديهى است كه انسان آرمانى، سالمترين و زيباترين نوع ارتباط را با مردم دارد.

امام كاظم(عليه السلام) فرمود:

طوبى لِلمُتَراحمينَ اُولئكَ هُم المرحومونَ يوم القيامةِ [158]

خوشا به حال آنان كه به يكديگر مهر مىورزند. آنان در روز قيامت مورد رحمت الهى قرار مىگيرند.

امام صادق(عليه السلام) براى مؤمن اوصافى را ذكر فرمودهاند، از جمله اين كه:

... بَدَنَهُ منه فى تَعَب و النّاسُ منه فى راحة [159]

جسم خود را به رنج مىاندازد در حالى كه مردم از او در آسايش به سر مىبرند.

خوش رفتارى

مفهوم خوش رفتارى براى هركسى به خوبى قابل درك است. جزئيات آن در بسيارى از كتابهاى اخلاقى و تربيتى آمده و قصهها و ضربالمثلهاى
فراوانى در ميان عامّه مردم در رابطه با آن جارى است و تقريباً تمامى صفات پسنديده، مصداقى از اين مفهوم كلى هستند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

ما يوضَعُ فى ميزانِ امرىء يومَ القيامَةِ أفضلُ مِن حُسنِ الخُلقِ [160]

هيچ چيز در روز قيامت كفّه اعمال صالح انسان را به اندازه «حسن خلق» سنگين نمىكند.

در فرهنگ دينى، همه انبيا و اولياى الهى با ويژگى حسن خلق شناخته شدهاند.

مولوى مىگويد:

من نديدم در جهان جستجو *** هيچ اهليت به از خوى نكو [161]

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

حُسنُ الخُلقِ رأسُ كلِّ بِرٍّ [162]

اخلاق نيك اساس تمام خوبى هاست.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طُوبى لِمَن طابَ خُلُقُهُ و طَهُرت سَجيَّتُهُ و صَلُحَت سَريرَتُهُ و حَسُنَت عَلانيَتهُ [163]

خوشا به حال كسى كه اخلاقش نيكو و رفتارش پاكيزه، باطن خود را اصلاح كرده و ظاهرش نيكو باشد.

تواضع

تواضع صفتى است كه موجب محبوبيت انسان نزد خدا و مردم مىشود. همچنان كه تكبر، انسان را از خدا و خلق دور مىكند. البته تواضع نبايد از موضع ضعف و خوارى باشد.

تواضع زگردن فرازان نكوست *** گدا گر تواضع كند خوى اوست

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن تواضَعَ فى غير منقَصَة و اَذَلَّ نفسَهُ فى غيرِ مَسكَنَة.. [164]

خوشا به حال كسى كه تواضع كند (البته نه به علت كمبود شخصيت) و خوشا به حال كسى كه فروتنى كند، نه به علت فقر و نادارى.

اصلاح بين مردم

معمولا دنيا« معركهاى از تزاحم منافع» است، اين تزاحم، موجب بروز اختلاف بين دوستان، خويشاوندان و... مىشود. در اين ميان افرادى كه ذى نفع نيستند، بايد بى طرفانه درجهت حل اختلاف ديگران گام بردارند.

در اندرزهاى حضرت مسيح(عليه السلام)آمده است:

طُوبى لِلمُصلحينَ بَينَ النّاسِ اُولئكَ هُمُ المقرَّبونَ يومَ القيامةِ [165]

خوشا به حال اصلاح كنندگان بين مردم، اينان كسانى هستند كه در روز قيامت از مقربان درگاه الهى به شمار مىروند.

انصاف

يكى از كاستىها و نابسامانىهاى اجتماعى اين است كه شهروندان، حق يكديگر را به رسميت نمىشناسند و همه منافع را فقط براى خود و اطرافيانشان مىخواهند. اين ناهنجارى اجتماعى، چهرهاى بسيار خشن و كريه از روابط آدميان به نمايش مىگذارد. در چنين جوامعى قسط و عدل به ابتذال كشيده مىشوند.

اگر چه انصاف و بى انصافى نيز هم چون همهى ارزشها و ضد ارزشها از درجات و مراتبى برخوردارند، اما بايد تلاش كرد نازلترين مراتب انصاف نيز پايمال نشده و كمترين حقوق افراد ناديده گرفته نشود.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن.... اَنصَفَ الناسَ مِن نَفسِهِ [166]

خوشا به حال كسى كه رابطهاش با ديگران بر اساس انصاف باشد.

ايمان و كفاف

واقعيت اين است كه در دنياى خاكى،انسان بههمه آرزوهاى دور و نزديك و كوچك و بزرگ خود نخواهد رسيد. در نتيجه، او نبايد شخصيت خود را دائر مدار رسيدنها و نرسيدنها قرار دهد، بلكه بايد سقفى را براى خود به رسميت بشناسد و به حد كفاف قناعت كند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن اَسلَمَ و كانَ عيشُه كِفافاً [167]

خوشا به حال كسى كه مسلمان باشد و در آمد او كفاف زندگىاش را بدهد.

تحمل كمبودها

در فرهنگ دينى ما فقر تحميلى، پديدهاى بسيار تلخ تلقى شده است، چه بر اثر بى تفاوتى ثروتمندان و روابط نا سالم اقتصادى و انباشت ثروت در نزد عدهاى خاص و چه بر اثر نداشتن مهارت و تخصص و دانش كافى، تلاشهاى اقتصادى از عبادات مهم به شمار مىرود، به شرطى كه هدف از كار كردن،
بهرهبردارى بيشتر از مطامع دنيا نباشد. و كسانى كه در عين تلاش و برنامهريزى مناسب براى زندگى دچار محروميت هستند لازم است كمبودها را تحمل كنند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن ظَمأ أو جاعَ للهِ اولئكَ الذينَ يَشبَعون يومَ القيامَةِ، طوبى لِلمساكينَ بِالصَّبر اولئك الَّذين يَرَونَ ملكوتَ السماوات [168]

خوشا به حال كسى كه در راه خدا تشنگى و گرسنگى را تحمل كند، اينان كسانى هستند كه در روز قيامت سير مىشوند، خوشا به حال تهىدستان صابر، اينان كسانى هستند كه به ملكوت آسمانها نظر مىكنند.

نگاه دقيق به كاستىها خود

يكى از نشانههاى توفيق انسان اين است كه پيوسته در حال پالايش و پيرايش و ارزيابى شخصيت خود باشد. هيچ كس براى داورى درباره انسان، بهتر از خود او نيست. در قرآن كريم آمده است:

الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ [169]

انسان از درون خويش آگاه است.

انسان اگر عمداً پردهاى در مقابل ديدگان خود نياويخته باشد به كمك وجدان خويش مىتواند خود را به محكمه كشد و خود را اصلاح كند.

متأسفانه گاه انسان هزار عيب را در ديگران مىبيند، اما نيم عيب در خود سراغ ندارد! در نتيجه هرگز به فكر سالم سازى شخصيت خود نمىافتد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن مَنَعَهُ عيبُهُ عن عُيوبِ المؤمنينَ مِن اِخْوانِهِ [170]

خوشا به حال كسى كه رسيدگى او به كاستىهاى خودش، مانع از عيب جويى از ديگران شود.

هر كسى گر عيب خود ديدى زپيش *** كى بدى فارغ وى از اصلاح خويش؟

غافل اند اين خلق از خود اى پدر *** لاجرم گويند عيب همدگر [171]

شهوت گريزى

پاسخ به انوع نيازهاى طبيعى، بخشى از زندگى و تلاش انسان است. توصيه اسلام، قرار دادن اين نيازها در چار چوبهاى وحيانى است. پاسخ بى حد و حصر به غرايز، شخصيت حيوانى و تنزل يافتهاى را جايگزين شخصيت انسانى مىكند، ريشه اخلاق را مىخشكاند و تمامى حريمها را مىدراند. پرداخت به لذتهاى زود گذر و ناپايدار، و خارج از ملاحظات اخلاقى،انسان را از لذتهاى بزرگتر محروم مىسازد. متأسفانه در جهان امروز، بسيارى از انسانها و جوامع، خود را در معرض رفتارهاى غير اخلاقى و پر آسيب و خطر آفرين قرار دادهاند. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

طوبى لِمَن تَرَك شهوَةً حاضرةً لِمَوعد لَم يَرَهُ [172]

خوشا به حال كسى كه به اميد وعدههاى ناديه الهى، ازشهوات زود گذر حيوانى چشم پوشى كند.

بديهى است از آنجا كه اين گرايشها در جوان شديدتر است. خويشتندارى او نيز ارزش بيشترى دارد، علاوه بر آن كه او را در مقابل پيامدهاى بلند مدّت گناه بيمه مىكند.

كم گويى

از آنجا كه سكوت همراه با تفكر، بخشى از اوقات مفيد انسان را به خود اختصاص مىدهد، هر كس بايد چنين موقعيت هايى را براى خود ايجاد كند. زياد گفتن و زياد شنيدن، ضريب خطاهاى انسان را بالا مىبرد.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

طوبى لِمَن... اَمسَكَ الفَضلَ مِن لسانِهِ

خوشا به حال كسى كه از زياده گويى خود دارى كند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

اذا رَأيتُم المؤمنَ صَموتاً فَادْنُوا مِنهُ فَانَّهُ يُلقىِ الحكمةَ و المؤمنُ قَليلُ الكلام كثيرُ العملَ والمنافقُ كثيرُ الكلام، قليلُ العَمَل [173]

هر گاه مؤمنى را بسيار ساكت يافتيد به او نزديك شويد، زيرا در حالت سكوت، بر قلب مؤمن حكمت جارى مىشود.مؤمن كمگو و پرعمل است اما منافق پرگو و كم عمل است.

جبران لغزشها

انسان همواره در حال آزمون و خطاو در نتيجه برنده شدن و شكست خوردن است. بايد شكستها را در زندگى به رسميت شناخت و آنها رابه ديده تجربه نگريست و مقدمهاى براى موفقيتهاى بعدى محسوب كرد.

حضرت على(عليه السلام) فرمود:

طوبى لِكلّ نادم على زَلَّتِهِ مُستدرِك عَثرَتهُ

خوشا به حال كسى كه بر لغزش خويش پشيمان شود و به جبران تقصير خود بپردازد. [174]

51. ليس منّا

امام صادق فرمود:

ليس منّا مَنْ لم يُوَقر كبيرنا و يرحَم صغيرنا [175]

از ما نيست كسى كه احترام بزرگتر و مهربانى به كوچكتر نداشته باشد.

موضوعات اخلاص جوانان و نوجوانان

دروغگويى، بدگويى، بدزبانى، وفا به عهد، كمك به ديگران، تلاش، رفيق بد، نامهنويسى، شوخى، امانت دارى، احترام به پدر و مادر، احترام به معلم، مسخره كردن، فضولى، خوش اخلاقى، استقامت، صلح و آشتى، سلام، تعارف كردن، دعوى نكردن، انضباط، پاكيزگى، خوبى به ديگران، همكارى، تشكر، تقلب، مسئوليت پذيرى، پرخوابى، برنامه ريزى، صله رحم، ديد و بازديد، نگاه، چشم چرانى، متلك گويى، بيكارى، پرخاشگرى، كينه توزى، ستيزه جويى، پرحرفى، ناسازگارى، خودنمايى، خيالبافى، عصبانيت، فحاشى، ولگردى، خودكشى، كمرويى، خودكم بينى، انزواطلبى، وسواس، حسادت، زود رنجى، پوچ گرايى، بىتوجهى به عبادت، مدگرايى، خود قهرمان بينى، دروغگويى، تنبلى، وقت گذرانى.

موضوعات اخلاقى دختران

عفاف، زينت، تجمل، افاده، قهر، كينه، غيبت، حسد، خرافات، آفات زبان، رازدارى، دروغ، شوخى، رازدارى، عيبجويى، بيهوده گويى، مدگرايى، تهمت، توبه، حياء، وقار و متانت. آبرو....