دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شهادت آیت الله سعیدی

No image
شهادت آیت الله سعیدی

كلمات كليدي : آيت الله سعيدي، نهضت،امام خميني (ره)، ساواك

نویسنده :

 سید محمد رضا سعیدی در دوم اردیبهشت 1308 ش در نوغان مشهد به دنیا آمد. پدرش، روحانی بود و دروس مقدماتی را به فرزندش آموخت و برای ادامۀ تحصیلات دینی به مشهد رفت. آن انسان باتقوا، در زمانی اندک به جایگاه علمی ویژه‌ای در حوزۀ علمیۀ‌ مشهد رسید و به زهد و پرهیزگاری شهرت یافت. وی، سپس برای دستیابی به مدارج بالاتر در علم دین به قم عزیمت کرد. وی پس از مدتی، یکی از شاگردان مشهور امام شد[1].

  او با الهام از استاد خود امام (قدس سره) بیش از پیش در ترویج معارف اسلام کوشید. وی با شهامتی وصف‌ناپذیر از شاه و خانواده‌اش انتقاد می‌کرد و از شکنجه و زندان رژیم نمی‌هراسید. همچنین در دفاع از خمینی کبیر هماهنگی مواضع علمای شیعه با امام راحل بسیار کوشید و برای اعتلای اسلام، خروشید و در راه قیام امام خمینی از هیچ کوششی فروگذار نبود. آیت الله سعیدی، در کنار مبارزه، از تبلیغ عمومی، تشکیل کلاس برای بانوان[2]، کمک به فقیران، غافل نشد. تلاش بسیار و شجاعت آیت الله سعیدی، سبب شد که رژیم شاه، از حضور وی به ستوه آید. سرانجام، آیت الله سعیدی در 21 خرداد 1349 ش به دست مأموران ساواک به شهادت رسید.

 

گوشه‌هایی از زندگانی آن شهید سرافراز

 شهید سعید، آیت الله سید محمدرضا سعیدی، گام به گام و با پیروی از استاد خود حضرت امام خمینی (ره) و همزمان، اندوخته‌هایش را به کار می‌بست. وی، با مشاهدۀ نابسامانی‌های ناشی از استبداد و اختناق رضاخانی، فشار شدید حکومت بر مردم و حوزه‌های علمیه به مبارزه روی آورد. همچنین وجود محرومیت‌ها، او را بر آن داشت که یاور محرومان و دردمندان باشد.

  ساواک تلاش می‌کرد فعالیت‌های ایشان را محدود کند؛ ولی او به ساواک اعتنایی نمی‌کرد و بی‌پروا در نشر افکار امام خمینی (ره) می‌کوشید. او معتقد بود که برای مبارزه کردن با دشمن، باید تشکیلات داشت.

  آیت الله سعیدی، بسیار شجاع بود و بی‌پرده،‌ علیه شاه سخن می‌گفت. همین امر، سبب شد، جاسوسان ساواک با حضور دائم در مسجد مذکور ، گزارش تمام رخدادها را تسلیم مقامات کنند. در 29 اردیبهشت سال 45. یکی از مأموران ساواک با مراجعه به منزل آیت الله سعیدی، به او هشدار داد مراقب گفتار و رفتار خود باشد؛ اما ایشان، پاسخ داد: «من مستقل هستم و از کسی پیروی نمی‌کنم...آیت الله خمینی یک روحانی واقعی، شریف، پاک، صحیح العمل، و قابل احترام است..» وقتی مزدوران شاه، دیدند او از تهدید آنها نمی‌ترسد، او را در هشتم مرداد 1345 به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر کردند. پس از مدتی او، آزاد شد؛ ولی نه تنها از فعالیت‌های خود نکاست؛ بلکه بر شدت آنها افزود. در نتیجه آن رادمرد، ممنوع المنبر شد[3].

  از آن پس وی نتوانست به منبر برود؛ ولی در هر حال به جمعی که ممکن بود، سخنرانی می‌کرد. روزی عده ای از بازاری‌ها با ایشان ملاقات کردند و او، به ترویج افکارش پرداخت.

  نقش وی در پیشبرد نهضت امام خمینی (ره) هیچگاه از خاطر نمی‌رود.    وی یکی از بارزترین و نامدارترین یاران حضرت خمینی کبیر (قدس سره) بود. وی به شدت به رهبر کبیر انقلاب، عشق می‌ورزید؛[4] برای مثال وقتی در 15 خرداد 1342 حضرت امام، دستگیر و زندانی شد، آیت الله سعیدی برای تبلیغ به کویت رفته بود. وی از طریق رادیو، از این موضوع و سایر اخبار این واقعه، آگاه شد. او با هماهنگی سایر علمای حاضر در کویت، مانند آیت الله سید عباس بهری، به مراجع مقیم نجف، نامه نگاشت و آنان را از خطری مطلع کردند که جان امام را تهدید می‌کرد. وی به این کار، بسنده نکرد و با آنکه از حضور مأموران امنیتی شاه آگاه بود، در حسینیۀ «فحیعل» به منبر رفت و دستگاه شاه را به باد انتقاد گرفت. سخنرانی آن روز وی، ایرانیان مقیم کویت و حتی نیروهای اطلاعاتی شاه را به شگفتی واداشت.[5]

  همچنین اعلامیه‌هایی که پایان آنها، امضای آیت الله سعیدی هم به چشم می‌خورد، رژیم را به وحشت و انفعال کشاند. این در حالی بود که امام در نجف بود؛‌ اما این امر سبب نشد که او از فعالیت خود بکاهد. او نامه‌ای همراه دیگر یاران امام به امیر عباس هویدا نوشت و تأکید کرد:« شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی از ترکیه به عراق می‌شود، می‌توانید احساسات افروختۀ این ملت را خاموش کنید.»[6]

  آیت الله سعیدی، با وجود سختگیری‌های شدید مأموران امنیتی، با عبور از راه‌های مخفی، از ایران به نجف رفت و در آنجا، برای بهتر شناساندن امام به علما و مدرسان حوزۀ علمیه، بسیار کوشید. سپس به ایران بازگشت و در تفرش به فعالیت‌های خود ادامه داد. بر اثر آزارهای ساواک، وی آنجا را به قصد قم، ترک کرد و سپس با دعوت مردم تهران، مسجد امام موسی بن جعفر (ع) را در محلۀ دولاب، سنگر خویش قرار داد. وی آن مسجد را پایگاه مبارزاتی چون آیت‌الله امامی کاشانی و آیت الله هاشمی رفسنجانی قرار داد تا در کنار یکدیگر بر اندیشه‌های غیرالهی بتازند.[7]

  سرانجام، مأموران ساواک که از فعالیت‌های آن مبارز خستگی‌ناپذیر، به ستوه آمده بودند، ایشان را دستگیر کردند. او در زندان قزل قلعه، در سلولی انفرادی زندانی شد. مدت 10 روز، به شدیدترین وجهی شکنجه شد.[8] در نهایت، ساواک دستور گرفت با اجرای قتل آیت الله سعیدی، دیگر مبارزان را بترساند و از این گونه اعمال برحذر بدارد.

  سرانجام مأموران ساواک، در سلول انفرادی با پیچیدن عمامه دور گردن ایشان جان، آن مبارز نستوه را از قفس تن آزاد کردند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS