24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : ادبیات عرفانی، تصوف، عارف، ادبیات صوفیانه، عرفا، ادب عاشقانه، ادب تعلیمی
نویسنده : اعظم بابایی
ادبیات عرفانی یا ادبیات صوفیانه، قسمتی از میراث منثور و منظوم ادبی است که شاعران عارف یا عارفان شاعر، تحت تأثیر مشرب تصوف به وجود آوردهاند و در برگیرندهی قسمت عظیمی از ادبیات پارسی است.
برای شناخت این نوع ادبیات لاجرم باید پدید آورندگان آن یعنی صوفیه و عرفا را شناخت. تصوف یک مشرب خاص فکری است که تقریباً از قرن دوم هجری قمری به طور رسمی مطرح شد، و سابقه تعالیم آنان را میتوان به زمان پیامبر و «اهل صفه»، کسانی که در اثر تعلیمات پیامبر(ص) و از سویی دنیازدگی جانشینان پیامبر به خصوص از دوره عثمان به بعد، به زهد و دنیاگریزی روی آوردند و کمکم اقلیت خاص فکری را شکل دادند. اولین چیزی که در بین آنان مطرح شد مذمت دنیا و خواهشهای نفسانی بود و سپس عشق به خدا و طلب او که مرکز خواستهها و هدف نهایی اعمالشان قرار داشت. از همین جاست که تعلیمات و سخنان آنها دو دسته میشود: دستهای به وعظ و اندرز (ادب تعلیمی) و دسته ای به جذبه و عشق (ادب عاشقانه) میپردازند. بعدها میراث عظیمی تحت عنوان ادبیات عرفانی از آنان به جای ماند که از این مشرب فکری تغذیه می نمود.
«تصوف که از مشرب ذوق و الهام سرچشمه میگیرد، البته با شعر و شاعری که نیز از همین لطیفهی نهانی برمیخیزد مناسبت تمام دارد، اما با این همه، صوفیه که در آغاز اهل زهد و پرهیز بودهاند، به همان نسبت در اوایل، چندان رغبتی به شعر و شاعری نشان نمیدادند. درست است که اشعاری به بعضی از قدماء صوفیه مثل ذاالنون مصری و یحیی بن معاذ رازی و دیگران نسبت دادهاند اما اینگونه اشعار از زبان و روایت صوفیان (که چندان قابل استناد نیست) به ما رسیده و از طرفی چندان در بردارندهی حکمت و فکر صوفیه نیست. صوفیه معتدل هم حتی در آغاز، اظهار علاقه به شعر نمیکردند و حتی از خواندن قرآن به الحان و شنیدن اشعار کراهیت داشتند». (زرین کوب، 1373؛ ص 140)
اولین آغازگر شعر را بین متصوفه ابوسعید اباالخیر (357 – 440هـق) گفتهاند. ابوسعید برخلاف مخالفتهای فقها و متشرعان و حتی متصوفه، بر سر منبر وعظ، اشعار بسیاری میخواند و از آن تأویل و تفسیر عرفانی میکرد.
میتوان گفت شعر صوفیانه فارسی مقارن با اوایل قرن پنجم با ابوسعید اباالخیر در خراسان رواج تمام یافت. «بعد از عهد سلطان محمود غزنوی و پسرش (سلطان مسعود) به جهت اسباب گوناگون، تصوف در خراسان و عراق رواج تمام یافت و با اینکه فقها خواندن شعر به ویژه غزل را بر سر منبر ممنوع کرده بودند؛ با وجود این، روایت ابیات عاشقانه و نقل قصص و حکایات در بین صوفیان رایج بود. رباعیات عین القضاة همدانی و ابوسعید منهیه و اوحدی کرمانی و همچنین غزلیات سنایی و عطار به نمونه رواج شعر را در خانقاهها به دست میدهد». (همان، با تلخیص و تصرف، 142)
بعد از ابوسعید، سنایی در قرن ششم، با وارد کردن حال و هوا و درون مایهها عرفانی به ساختار مستحکم قصیده، دیپاچهای نو بر ادبیات عرفانی گشود. سنایی علاوه بر غزلیاتش که سرشار از جذبه و شور و حال قلندری و ملامتی است، در ساختار قصیده، تم عرفان را وارد کرد و بعد از او، عطار نیشابوری در قالب غزل و مثنوی، مفاهیم عالی عرفانی را مطرح کرد. البته ذکر یک نکتهی مهم اساسی است که ادبیات عرفانی همانطور که در ابتدای این نوشته به صورت اجمال آمد به دو نوع ادب تعلیمی و ادب عاشقانه تقسیم میشود. شاعران صوفی، سکر و وجد و حالات حاصل از غلبات روحانی را عموماً در قالب غزل میسرایند، و همچنین وعظ و تذکیر و زهد و تحقیق را عموماً در قالب مثنوی به عنوان مهارتها و گوشزدهایی برای سالکان میسرایند؛ بر این اساس، سنایی و عطار مثل دیگر شاعران عارف، هم غزلیات پر از جذبه و شور دارند و هم مثنویات تعلیمی مثل حذیقه التحقیقه سنایی و منطق الطیر عطار.
سرآمد شاعران عارف، مولانا جلال الدین محمد رومی است که هم در عرصه ادب عاشقانه عرفانی بیمانند است و هم در عرصه ادب تعلیمی عرفانی. مثنوی معنوی مولوی اثر گران سنگی است که از بهترین و غنیترین میراث صوفیه به شمار میآید.
«بعد از مولوی اولین کسی که جرأت کرد در شعر تعلیمی صوفیانه، شیوهی مثنوی را سرمشق خود کند، پسرش سلطان ولد (معروف به بهاء ولد) است در «ولد نامه» خود. و بعد از او شیخ محمود شبستری است در «گلشنراز». (زرین کوب، 1357، 273)
به طور کلی بعد از مولوی ادبیات عرفانی شکوفایی خاصی نداشته است و آثاری که بعدها به وجود آمد بر پایهی تقلید از مولوی، عطار و سنایی بوده است. البته ادبیات عرفانی شامل آثار منثور نیز میشود که شطحیات بایزد بسطامی، کشف المحجوب جلابی هجویری، مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری و... از آثار برجستهی آن هستند اما بیشترین جلوهی عرفان در عرصهی شعر بوده است.
در مجموع صوفیه و عرفا تأثیر بسیار مهمی در شکلگیری و دگرگونی ادبیات پارسی داشتهاند. «آنان قصیده را از لجنزار دروغ و تملق به اوج و رفعت وعظ و تحقیق کشاندهاند و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رسانیدهاند. مثنوی را وسیلهای برای تعلیم و تربیت و عرفان و اخلاق کردهاند. رباعی را قالب بیان احوال و آلام زودگذر نفسانی نمودهاند. نثر را عمق و سادگی بخشیدهاند؛ و حکایت و قصه را قالب معانی و حکم کردهاند...». (زرینکوب، 1373، 129)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان