دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فعالیت های سیاسی آیت الله سید محسن حکیم

No image
فعالیت های سیاسی آیت الله سید محسن حکیم

جهاد

سال 1332 براى بیشتر مردم جهان بسیار تلخ و دشوار بود. آتش نخستین نبرد جهانى هر روز شعله ورتر مى شد. هرچند شیعیان همواره از بى مهرى دولت عثمانى رنج مى بردند، ولى این مسأله هرگز آنان را از انجام وظیفه باز نداشت. فقیهان بزرگ نجف جهاد با کافران بریتانیایى را واجب خواندند([9]) و خود پیشتر از دیگران رهسپار جبهه هاى نبرد شدند. یکى از پژوهشگران در این باره مى نویسد:

نیروى مجاهدان در جبهه شعیبیه 18000 تن و در منطقه قرنه 40000 نفر بود. رهبران مردمى مجاهدان را در سه جبهه مستقر کرده بودند: جبهه مرکزى قونه به فرماندهى شیخ الشریعه اصفهانى، مهدى حیدرى، مصطفى کاشانى. جبهه راست شعیبیه به رهبرى مجتهدانى مانند سید محمد سعید حبوبى، سید محسن حکیم و باقر حیدر, جبهه پشت، هویزه به رهبرى حضرات آیات مهدى خالصى، محمد خالصى، جعفر شیخ راضى، عبدالکریم جزایرى و عیسى کمال الدین.([10])

سید محمد سعید، که به سبب کهولت سن توان اداره چنین سپاهى در خویش نمى دید، مهر ویژه خویش به سید محسن حکیم سپرده، او را بدین امر خطیر گماشت و به رزمندگان گفت: آقاى حکیم، حفظه الله، امین و مورد اعتماد من است. هر حکمى کند باید انجام گیرد.([11])

این کردار سید محمد سعید مالهاى بسیارى، تحت عنوان هدایاى مردمى و کمکهاى دولت عثمانى، سمت سید محسن گسیل داشت ولى فرزند پارساى خاندان حکیم هرگز از آن مالها به سود خویش بهره نگرفت و حتى اسبى براى استفاده خود در جبهه تهیه نکرد.([12]) به گونه اى که چون عثمانیان و عشایر از جبهه شعیبیه عقب نشسته، حبوبى و حکیم را همراه تعدادى اندک در برابر متجاوزان تنها نهادند، حبوبى از حکیم خواست تا خود را به ستاد فرماندهى رسانده، کسب تکلیف کند. ولى دریغ که سید محسن اسب نداشت و از هرکه تقاضاى چارپا کرد با پاسخ منفى روبرو شد[13]) زیرا موفقیت دشوار بود و اسب برترین وسیله گریز، سید محمد سعید ناگزیر اسب خویش را در اختیار حکیم قرار داد و گفت: اگر حکیم سالم بماند و من هلاک شوم مانعى ندارد. وجود او سودمندتر است. روزى خواهد آمد که او به ریاست مى رسد.([14])

به هر حال هجوم سنگین نیروهاى بریتانیا سـرانجام مجاهدان را عقب راند. در ناصریه سید محمد سعید بیمار شده، چشم از جهان فروبست. اندکى بعد ناصریه سقوط کرد([15]) و حکیم با درسهاى نوینى که آموخته بود، به نجف بازگشت.

جماعة العلماء

با کودتاى 1958م دفتر پادشاهى در عراق بسته شد و شیوه جدیدى از دیکتاتورى با نام جمهورى بر کشور سایه افکند. مرجع روشن بین شیعه، که از سیاستهاى پشت پرده استعمارگران آگاه بود، مخابره تلگراف براى عبدالکریم قاسم، رهبر کودتا سرباز زد و بدین ترتیب خود را در برابر نظام جدید قرار داد. اندکى بعد کودتاگران لزوم کنار نهادن حجاب را اعلام داشتند و از انتشار کتابهاى اسلامى در این موضوع جلوگیرى کردند. رهبر بیدار شیعه در برابر این حرکت استعمارى واکنش شدید نشان داده، پیام کوبنده اى براى مسؤولان فرستاد. به گونه اى که آنان ناگزیر عقب نشسته، اجازه چاپ آثار دین باوران را صادر کردند.([25]) سرور فقیهان نجف، که اعتقادات مردم را در معرض خطر مى دید نمایندگان بسیار به شهرهاى مختلف گسیل داشت و سایه مرجعیت خویش را تا دورترین نقاط عراق گسترش داد. فعال ساختن مسجدها، برگزارى گردهمایى بزرگ مذهبى و ایجاد شبکه اى از کتابخانه هاى زنجیره اى در سراسر کشور بخشى از برنامه هاى آن فقیه پاکرأى در پاسدارى از مرزهاى اعتقادى مردم به شمار مى آید.([26])

علاوه بر این مرجع حکیم امت براى رویارویى با حزبها و گروههاى سیاسى ساخته استعمارگران تدبیرى تازه اندیشید. آن بزرگ مرد حزب دعوت اسلامى را، که توسط حضرات آیات سید محمد باقر صدر، سید مرتضى عسکرى، سید مهدى حکیم، سید محمد باقر حکیم، سید محمد حسین فضل الله شیخ محمد مهدى شمس الدین و گروهى دیگر از بزرگان حوزه نجف بنیاد نهاده شده بود،([27])تقویت کرد([28]) و با تشکیل «جماعة العلماء»، که بسیارى از چهره هاى سرشناس حوزه نجف در آن شرکت داشتند،([29]) حوزه کهنسال حریم امیرمؤمنان(علیه السلام) را از چشمى بیدار و دستى توانا در عرصه سیاست، فرهنگ و اجتماع عراق برخوردار ساخت. مرجع بزرگ شیعه در پى این تحرکات، فتواى مشهور کفر حزب کمونیست را صادر کرد. ترجمه این فتوا، که در پاسخ به نامه یکى از پیروانش نوشته شده، چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

پیوستن به حزب کمونیست جایز نیست. این کار کفر و بى دینى بوده، موجب گسترش کفر و بى دینى است. خداوند شما و همه مسلمانان را از آن حفظ کند و بر ایمان و تسلیمتان بیفزاید.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

محسن حکیم 17 شعبان 1379([30])

در پى این پیام مردم، گروه گروه، حزب کمونیست را ترک گفتند و سرزمین عراق از خطر سقوط در گرداب کمونیزم جهانى رهایى یافت. ولى این پایان تحرکات مرجع بیدار نجف نبود. آن بزرگ مرد براى فرود آوردن ضربه نهایى بر پیکر کمونیستها ضمن پیامى به شهید صدر لزوم نگارش کتابى در مقایسه کمونیزم و اسلام را یادآورد شد. پس از این پیام بود که شهید سید محمد باقر صدر کتاب گرانسنگ «فلسفتنا» را به رشته نگارش کشید.([31])

فلسطین

سال 1338 براى مسلمانان سالى ناگوار بود. شاه سرانجام پرده هاى تزویر کنار زده، رژیم اشغالگر قدس را به رسمیت شناخت. مرجع بیدار شیعه ضمن نامه اى به آیت الله بهبهانى در تهران، نگرانى خویش را آشکار ساخت. علاوه بر این آن بزرگوار بهره گیرى از کمکهاى مردمى در راه آزادى فلسطین را ستود و دورى مسلمانان از اسلام را سبب اصلى مشکل فلسطین شمرد.([32])

سفر سبز

در چهاردهم رمضان 1341 ق. کودتاى خونى طرفداران عبدالسلام عارف به بار نشست و عارف همراه هم پیمانان بعثى اش اداره عراق را در دست گرفت. در روزهاى آغازین این حرکت شوم بسیارى از مردم کوچه و خیابان در خون خویش فرو غلتیدند و اعضاى گروههاى اسلامى با امواج سرکوب روبرو شدند.([33]) نمایندگان دولت از مرجع مسلمانان خواستند تا تلگراف تأییدى به عبدالسلام بفرستد. ولى او، که حزب بعث را مى شناخت، از این کار خوددارى کرد. و به عنوان اعتراض، ابراز وجود در برابر خودکامگان بعثى و روحیه بخشیدن به دین باوران سفرى الهى را سازمان داد.([34]) او در این سفر همراه بسیارى از استادان، دانشوران و مؤمنان نجف از کربلا، کاظمین، سامرّا، بغداد دیدار کرد و پس از حدود یک ماه، دیگر بار به نجف گام نهاد. این سفر، که همه جا با حضور یکپارچه مردم همراه بود،([35]) در واقع نوعى هشدار به کودتاگران شمرده مى شد.

در پى این مانور بزرگ مردمى کودتاگران به قدرت اسلام پى برده، تلاشهاى گسترده اى براى ارتباط با آیت الله العظمى حکیم آغاز کردند. ولى مرجع بیدار شیعه هرگز اجازه دیدار و بهره گیرى از نام خویش را به آنها نداد.([36])

عبدالسلام اندک اندک بر امور کشور چیرگى یافت، رقیبان را یکى پس از دیگرى از میان برداشت و بعثیان را از مراکز قدرت دور ساخت. او براى دست یابى به حمایت مردمى از کردار بعثیان در روزهاى آغازین کودتا، ابراز انزجار کرده، خود را پیرو اسلام نمایاند و براى از میان بردن قدرت و عظمت مرجعیت تدبیرى دیگر اندیشید. تدبیرى که با برافراشتن پرچم قوم گرایى آشکار شد. در دیدگاه او اهل سنت همه اعرابى با نژاد اصیل بوده، شیعیان همگى غیر عرب و فارس شمرده مى شدند و او مأمور نجات و سربلندى اعراب بود. مرجع بیدار شیعه در برابر این حرکت استعمارى ایستاد. هیأت بلند پایگان بغداد را با اعتراض به قوم گرایى و احکام خلاف اسلام از خویش رنجاند و دیدار با رهبر کودتا را به لغو ضد دینى مشروط ساخت.([37])

مجموعه این برخوردها عارف را به خشونت فزونتر کشانددر نتیجه بسیارى از پیروان و نمایندگان مرجع حکیم امت تعبید یا زندانى شدند.

پیوند مرجع بیدار شیعه با مردم و دانشوران اهل سنت چنان بود که عارف بزودى خود را در برابر مردم و حتى روحانیان اهل سنت یافت، بنابراین ترجیح داده به ملایمت روى آورد و حوزه و گروههاى اسلامى را به حال خود رها کند.

در چنین شرایطى عبدالسلام عارف در حادثه سقوط هواپیماى اختصاصى اش درگذشت و برادرش عبدالرحمان عارف اداره کشور را به دست گرفت. در روزگار او کشور سمت فضاى باز سیاسى هدایت شد. حزبهاى کمونیست و بعث، که توسط عبدالسلام از عرصه سیاست رانده شده بودند، دیگر بار فعالیت آشکار خویش را آغاز کردند. مرجعیت شیعه در نخستین گام براى مردمى شدن نظام فرزندش محمد مهدى را نزد نخست وزیر فرستاد،، تا پیام مهمش را به دستگاه حاکم ابلاغ کند. پیام کوتاه و روشن بود:

... باید نظامیان کنار گذاشته شوند و شوراى رهبرى سه نفره زمام کشور را بدست گیرد. ما آماده ایم تا توافق کنیم شما یکى از آن سه نفر باشید.([38])

هرچند نخست وزیر پیشنهاد مرجع نجف را نپذیرفت، و عراق را از نیکبختى محروم ساخت ولى فضاى باز سیاسى جنگ اعراب و اسرائیل - که به شکست اعراب انجامید - و تدبیر مرجعیت شیعه، روحانیان را از محبوبیت و توانى روزافزون برخوردار ساخت. پاسخ دادن به تلگراف عبدالرحمان عارف و یادآورى لزوم وحدت براى رویارویى با صهیونیزم، برپایى محفلهاى بزرگداشت براى شهیدان جنگ در کربلا، بصره، نجف و بغداد، فرستادن هیأت هایى مرکب از دانشمندان شیعه و سنى به کشورهاى گوناگون براى بررسى مسأله فلسطین و موقعیت مسلمانان بخشى از تدبیرهاى آن رهبر فرزانه بود. تدبیرهایى که امواج جمعیت را سمت خانه اش گسیل داشت و شعارهاى «سید محسن قائدنا و النجف عاصمتنا» - سید محسن حکیم رهبر ما و نجف پایتخت ماست - در همه جا پراکنده ساخت.([39])

گفتگو با شیطان

ناگفته پیداست که مرجع حکیم شیعه تنها به عراق نمى اندیشید در این سالها مطرح شدن «لایحه انجمنهاى ولایتى و ایالتى» در ایران و نیز پس از مدتى یورش مزدوران آمریکا به مدرسه فیضیه آن رهبر فرزانه را در اندوه فرو برد. بنابراین ضمن فرستادن تلگرافهاى گوناگون ناخشنودى خویش از حوادث ایران را آشکار ساخت.([40])

آمریکا که از آینده خویش بیمناک بود براى مهار قدرت مرجعیت شیعه سفیرش را، به همراه برخى از بلند پایگان سفارت آمریکا در بغداد، نزد سید فقیهان نجف گسیل داشت. سفیر آمریکا گفت: این وضع - حکومت عبدالرحمان عارف - برترین وضع سیاسى عراق است. از این نظام چه مى خواهید...

مرجع بیدار امت یک جلد «منهاج الصالحین» - رساله علمیه آن بزرگوار - به سفیر داده، فرمود: این است آنچه ما مى خواهیم.([41])

با این پاسخ زنگهاى خطر براى استعمار به صدا درآمد. آنها در اندیشه نیرویى براى رویارویى با حکیم و قدرت افسانه اى حوزه بودند و البته براى این مأموریت نیرویى مناسب تر از حزب بعث وجود نداشت.

جمهورى تزویر

سرانجام نقشه هاى استعمارگران جامه عمل پوشید و حزب بعث با کودتا به قدرت دست یافت. مرجع بیدار شیعه که بعثیان را نیک مى شناخت، بى درنگ، عشایر، دانشوران و مردم اهل سنت را در یک جبهه گرد آورد تا در انجام واکنشهاى مناسب یارى اش دهند، ولى سیاست کودتاگران آن فقیه روشن بین را از واکنش منفى بازداشت. حزب بعث، که به چیزى جز حذف اسلام از کشورهاى عربى نمى اندیشید، به پخش پیوسته قرآن و مراسم عزادارى سالار شهیدان از رادیو و تلویزیون پرداخت.([42])

حکیم ناگزیر سیاست صبر و انتظار پیش گرفت. به نمایندگانش فرمان داد از هرگونه سازش یا رویارویى با کودتاگران بپرهیزند و خود نیز از پذیرش صدام خوددارى کرد.([43])

مدتى بعد چون کودتاگران ارکان قدرت خویش را مستحکم یافتند، پرده از چهره زشت خویش برداشته، ضمن اطلاعیه اى «ارتجاع دینى» را بزرگترین مانع در برابر احزاب خواندند.([44]) در پى این اطلاعیه تهاجم آشکار دولت بر مرزهاى دین آغاز شد برخى از مؤسسات فرهنگى مذهبى مصادره گردید.([45]) و خدمت وظیفه براى همه حتى طلاب الزامى شد. مرجعیت شیعه فرزندش را براى اعتراض به تلاشهاى دولت نزد احمد حسن البکر فرستاد و چون این اقدام را بى ثمر یافت، تصمیم گرفت خود به بغداد رفته، کارگزاران استعمار را گوشمالى دهد. بنابراین مردم را به یک همایش بزرگ مذهبى فرا خواند در این گردهمایى بزرگ، که در صحن حضرت على(علیه السلام)برگزار گردید، اطلاعیه مهم مرجعیت شیعه توسط فرزندش محمد مهدى حکیم خوانده شد. نگاهى گذرا به بخشهایى از آن اطلاعیه سودمند مى نماید:

... اى مسلمانان!... نجف شما مستحکم، جهادگر و استوار در راه امامان معصوم ایستاده است... همه مردم مى دانند از زمانى که اعتقادات و جانهاى امت مورد تجاوز و ستم قرار گرفت و هویتشان را آماج ستمهاى اجتماعى، اقتصادى، قومى و ملى واقع شد حوزه علمیه به رهبرى مرجعیت تنها جایى بود که سخن حق را همیشه مى گفت و بزودى نیز این کلمه حق را خواهد گفت...([46])

نظام که خطر را درک کرده، اهمیت زمان را در رویارویى با دشمن نیک مى شناخت، در یورش ناگهانى گروهى از روحانیان را دستگیر کرده، زیر شدیدترین شکنجه ها قرار داد و تا در برابر خبرنگاران به جاسوسى خود و سیصد تن از روحانیان و مؤمنان سرشناس مانند سید محسن حکیم، امام خمینى، سید موسى صدر اعتراف کند.([47])

شرایط روز به روز دشوارتر مى شد. مرجعیت شیعه پس از رایزنى با جمعى از روحانیانِ بغداد راه پایتخت پیش گرفت تا به وضعیت موجود پایان دهد. گروهى از سران نظام به امید کارگر افتادن تهدیدها و اقدامهاى خشن دولت حضور مرجع حکیم امت رسیدند ولى با قاطعیت آن رهبر فرزانه روبرو شدند، بویژه آنکه آن روزها مصادف با تولد پیامر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود و دولت هرگونه جشن و بزرگداشت را ممنوع مى دانست. حکیم ضمن اعتراض شدید به این امر([48]) درباره دستگیریهاى پیاپى روحانیان و دین باوران به اتهام جاسوسى گفت: این کار درستى نیست این لکه دار کردن عراقیان در سطح جهان است. شما مى گویید اینها که گرفته اید همه جاسوسند، دنیا مى بیند در این کشور فرهنگیان، استادان و پزشکان جاسوسند آنگاه با خود مى اندیشد کشورى که گروههاى ممتازش جاسوس باشند، حال باقى مردم آشکار است اگر بگوید این افرا فکرشان با ما و سیاست ما مخالف است، معقول مى نماید ولى اینکه مى گویید همه جاسوسند، ممکن نیست.([49])

آن بزرگوار در دیدار با فرستاده احمد حسن البکر، که وى را به دستگیرى تهدید مى کرد، فرمود:

اینک نفرت مردم از شما به اندازه اى رسیده است که اگر به شما دست یابند، با گلوله نمى کشند، زیرا به اندازه بهاى گلوله نمى ارزید، بلکه شما را با دندانهایشان مى کشند.([50])

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS