دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد حسن آشتیانی (میرزای آشتیانی)

محمد حسن آشتیانی (میرزای آشتیانی)
محمد حسن آشتیانی (میرزای آشتیانی)

میرزامحمّدحسن آشتیانى

(1248 ـ 1319 هـ.ق.)

عنوان مقاله: فقیه فرزانه

نویسنده: غلامرضا گلى زواره

زادگاه و دوران کودکى

آشتیان یکى از شهرهاى استان مرکزى است که با وسعتى برابر 520 کیلومتر مربع، بین شهرستانهاى تفرش، قم و اراک واقع گردیده است. این دیار از دیر باز مهد دانشورانى بوده است که در عرصه هاى گوناگون علمى و فرهنگى، فروزندگى داشته اند و در جهت ارزشهاى دینى و دفاع از حقیقت، گامهاى مؤثرى برداشته اند.([1])

یکى از رجال این شهر، میرزا جعفر فرزند محمّد نام دارد که در سال 1248 هـ.ق. صاحب فرزندى گردید که نامش را محمّد حسن گذاشت. محمّد حسن سه ساله بود که پدر پارسایش از دنیا رفت.([2])

پس از رحلت پدر، مادرى پاکدامن و مشتاق معارف دینى وى را تحت تربیتهاى سازنده خود قرار داد. پس از آن که محمّد حسن به سن تمییز رسید، مادرش او را جهت فراگیرى قرآن، حساب و سواد فارسى نزد معلمان و مربیان فرستاد. در این مدت، ذهن کنجکاو محمّد حسن مشاهده کرد مربیانش در خصوص مباحث علم نحو با یکدیگر به گفت وگو مشغـولاند. او با دیدن این وضع، مشتاق فراگیرى علوم و معارف دینى گردید و در حدود سال 1261 هـ.ق، در حالى که نوجوانى 13 ساله بود، عازم بروجرد گردید.([3])

تحصیلات

موقعى که محمّد حسن به بروجرد گام نهاد، حوزه علمیّه این شهر به دلیل تدبیر و مدیریت توأم با ابتکار ملاّ اسدالله بروجردى، آن چنان توسعه علمى و اشتهار اجتماعى را به دست آورده بود که به یکى از معروفترین و بزرگترین حوزه هاى ایران تبدیل شده بود.

وى 4 سال نزد ملاّ اسدالله بروجردى، ادبیات و فقه و اصول را یاد گرفت و به تدریس آنها پرداخت. او در سنّ کم، به تدریس مطوّل مى پرداخت. شمارى از طلاّب سالخورده نیز در درس او شرکت مى کردند. محمّد حسن به موازات تحصیل نزد ملاّ اسدالله بروجردى و تدریس در مدرسه علمیّه این شهر، محضر علاّمه سیّد شفیع جاپلقى را غنیمت شمرد و حدود 18 ماه در محضر این عالم محقق به فراگیرى معارف تشیّع اشتغال داشت.([4])

عزیمت به نجف

محمّد حسن 17 بهار را با تحمل مشکلات فراوان سپرى کرد و در سال 1365 هـ.ق. براى تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف اشرف گردید. او در مسیر راه، بر اثر گزیدگى حشرات، دچار بیمارى سختى شد و با سیماى رنجور و بدنى متورم، وارد کربلا گردید و پس از زیارت بارگاه مطهر سالار شهیدان، این شهر را به قصد اقامت در نجف ترک نمود. وى وقتى به محلّى به نام «خان جضغان» رسید و دیدگانش متوجه حرم مولاى متقیان گردید، موجى از هیجان و شور و شعف روح و ذهنش را تحت تأثیر قرار داد. محمّد حسن در گوشهاى از حرم امیرمؤمنان(علیه السلام)نشست و براى رهایى از مشکلات گوناگون، به پیشگاه مقدس آن امام همام متوسل گردید. با عنایت و کرامت نخستین امام، در مدتى کوتاه کسالت وى برطرف شد، زخم هایش التیام یافت و سلامتى خویش را به دست آورد. محمّد حسن هنگام خروج از صحن مطهر حضرت على(علیه السلام)، با یکى از همشهریان خود به نام شیخ على نقى آشتیانى ملاقات کرد که بیش از 40 سال در نجف مى زیست. همشهرى اش وقتى به قیافه این جوان 17 ساله مى نگرد، سیماى میرزا جعفر در ذهنش نقش مى بندد و با هوشیارى و فراست در مى یابد که وى محمّد حسن، فرزند جعفر است. محمّد حسن با او به گفت وگو مى پردازد. شیخ على نقى به او مى گوید: خیلى مایل بودم به علوم دینى روى آورى. نامهاى درباره ات به مادرت نوشتم. اکنون حجرهام را با تمام وسایل آن و کتابهایم در اختیارت مى گذارم. اگر مرا به عنوان میهمان خویش پذیرفتى که نزدت مى مانم و در صورتى که تمایلى به این کار ندارى، مى روم حجرهاى دیگر براى خودم تدارک مى نمایم. آنگاه دست محمّد حسن را گرفت و به حجره خود برد و خدمتگزارى او را عهده دار گردید.

در محضر شیخ انصارى

همه شاگردان شیخ مرتضى انصارى میان سال یا کهن سال بودند. محمّد حسن به دلیل جوانى، پشت پردهاى مى نشست و به درس استاد جدیدش گوش مى داد. روزى محمّد حسن سؤالى را در درس شیخ انصارى مطرح مى کند که باعث تحوّل در زندگى او مى شود. شیخ انصارى از سؤال متفکّرانه طلبه جوانِ آشتیانى به وجد مى آید و او را به سوى منبر خویش فرا مى خواند و از نام و زادگاهش مى پرسد. شیخ انصارى پس از درس، محمّد حسن را به منزل خویش مى برد و با او گفت و گو مى کند. شیخ انصارى از توانایى علمىِ شاگردِ جوان خود و شوقِ فراوان او براى کسب دانش به وجد مى آید و محمّد حسن از پذیرایى گرم استادِ بزرگ حوزه علمیّه نجف از یک طلبه گمنامِ جوان و عظمتِ علمى وى، خوشحال مى شود و تصمیم مى گیرد به شرکت خود در درس شیخ انصارى ادامه دهد. شیخ انصارى این شاگرد خلاّق و مبتکر را به شاگردان خود معرفى مى کند و هوش و توان علمى وى را مى ستاید و آنها را براى رفع مشکلات درسى به وى ارجاع مى دهد. محمّد حسن به علّت بیان رسا و یادداشتهاى زیبایش در درسهاى شیخ انصارى، به لسان شیخ شهرت یافت. عدهاى قابل توجه از مشتاقان معارف فقهى در درس او حضور مى یافتند و از پرتو پر فروغ اندیشه اش بهرهمند مى گشتند و این همه استعداد و مهارت و نبوغ علمى را مورد تحسین و تمجید قرار مى دادند.([5])

سید محسن امین مى نویسد: «میرزاى آشتیانى، دانشمندى محقق و ژرفنگرى در فقه و اصول و از بزرگترین شاگردان شیخ انصارى به شمار مى رود. او نخستین کسى است که افکار بلند شیخ انصارى را در ایران منتشر ساخت.»([6]) از آن جا که محمّد حسن اندیشه هاى تازه شیخ انصارى را به ویژه در فن اصول، به شیوهاى جالب و بدیع، بیان مى کرد، طلاّب به سوى او روى آوردند.([7])

میرزا محمّد قزوینى که محضر او را درک کرده، به این واقعیت اشاره کرده و نوشته است: «حاج میرزا محمّد حسن آشتیانى از اعاظم علماى تهران و داراى تبحر و احاطه فوق العاده به علم اصول فقه، که در این قرن اخیر بعد از مرحوم شیخ انصارى - اعلى الله مقامه - هیچ یک از علماى شیعه در این فن به پاى او نمى رسیدند، مطلقاً و اصلا، و حاشیه بسیار مبسوط و مفصل او بر فرائدالاصول مرحوم شیخ انصارى به چاپ رسیده است.»([8]) آیت الله آشتیانى در درس استادان دیگر حوزه علمیّه نجف، مانند علاّمه شیخ محسن خنیفر و آیت الله شیخ محمّد حسن (صاحب جواهر) نیز شرکت کرد،([9]) ولى پس از آشنایى با شیخ انصارى در درس هیچ کس حاضر نشد.

تدریس در حوزه علمیّه تهران

در سال 1282 هـ.ق. آیت الله محمّد حسن آشتیانى در حالى که یک سال از رحلت استادش، شیخ انصارى مى گذشت، به تهران رفت.

ناصرالدین شاه نمى خواست مردم تهران از وى استقبال کنند، امّا او با استقبال با شکوه مردم، وارد پایتخت گردید.([10])

در این موقع، وى بر فرازین قله اجتهاد نائل آمده بود. او در اصول فقه، مباحث تازه و نکته هاى پژوهشى عمیقى را مطرح کرد. طلاّب به محضرش شتافتند تا از پرتو دانش او استفاده کنند. رفته رفته وى بر سایر عالمان تهران پیشى گرفت و مورد توجه طبقات گوناگون جامعه واقع گردید.([11])

اعتماد السلطنه درباره او نوشته است: «در تاریخ جمع این تألیف، از رؤساى بزرگ دارالخلافه است. تحصیل و تکمیل وى در خدمت استاد کل، شیخ الطائفه، حجةالحق، شیخ مرتضى شوشترى انصارى - رضوانالله علیه - شده. از وقتى که این بزرگوار به تهران آمده است، تکمیل اصول الفقه را بر سبک جدید وسیله اى عظمى پدید شده ]است[. بعد از مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى، عمده تلمّذ طلاّب و مستعدین در دارالخلافه بر این دانشور یگانه است و سالها مى گذرد که زحمات حکومات شرعیه کلیّه بر عهده وى قرار گرفته ]است[....»([12])

آیت الله میرزا حسن آشتیانى ضمن تشکیل حوزه علمیّه در تهران و پرداختن به تدریس معارف فقهى، از شرایط اجتماعى غافل نبود و به مسایل جامعه توجه داشت و در حدّ امکانات و مقدورات، در جهت رفع مشکلات و معضلات مردم مى کوشید. به همین دلیل، او جایگاه رفیعى در میان اهالى تهران و سایر نقاط ایران پیدا کرد.([13])

آیت الله آشتیانى علاوه بر دقت و موشکافى که در بحثهاى اجتهادى داشت، داراى ذوق خاص و بیان گیرا بود و این ویژگى بر شهرت و برترى علمى او افزود.([14]) وى از هنگام ورود به ایران تا زمان رحلتش، مرجع احکام شرعى بود([15]) و در چند سال آخر عمر، متولّى و متصدّى تمام اوقافى که تولیت آنها با اعلم علماى تهران بود، از قبیل موقوفات مدرسه مروى گردید.([16])

پرورش یافتگان

روش علمى، شیوایى سخن و یافته هاى جدید علمى آیت الله آشتیانى و تشریح اندیشه هاى شیخ انصارى توسط او، آوازهاش را در سراسر ایران طنین افکن نمود. یکى از شاگردانش مى گوید: «من گمان مى کنم که اگر مرحوم شیخ مرتضى انصارى زنده مى بود، تصدیق مى کرد که بیانى اوفى از بیانش و تقریرى اکمل از تقریرش نمى شود و فضلایى که به تدریسش حاضر بودند، در این باب تصدیق مى کنند و دلیل بدین امر، بیان اوست مطالب مصنف را در حاشیه کبیره....»([17])

شمارى از افرادى که در درس او شرکت کردند، عبارتند از:

1 - آیت الله حاج آقا حسین قمى (28 رجب 1282 - 14 ربیعالاول 1366 هـ.ق.)

وى در حوزه علمیّه تهران، فقه و اصول را نزد میرزاى آشتیانى و شیخ فضل الله نورى آموخت و پس از 5 سال تحصیل در حوزه علمیّه تهران، براى ادامه تحصیل به عراق رفت. او پس از طى مراحل علمى، به مقام مرجعیت رسید و آن چنان محبوب دلها شد که وجیه ترین و ارجمندترین شخصیت علمى در منطقه خراسان به شمار آمد. واکنش شجاعانه وى نسبت به ماجراى کشف حجاب و حرکت اعتراض آمیزش از مشهد به تهران و نقش او در قیام خونین گوهرشاد، موجب شد که رژیم پهلوى او را در سال 1354 هـ.ق. به عراق تبعید کند.([18]) در سال 1325 هـ.ش. که آیت الله سیّد ابوالحسـن اصفهـانى درگذشت، وى اندک زمانى مرجع تقلید شد، امّا در همین سال رحلت یافت.([19])

2 - آیت الله سیّد عباس شاهرودى، فرزند سیّد اسماعیل موسوى شاهرودى مشهدى: وى فلسفه را نزد حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى و فقه را نزد میرزا محمّد حسن آشتیانى آموخت. وى استاد حوزه هاى علمیّه تهران و مشهد بود و در سال 1341 هـ.ق. وفات یافت.([20])

3 - حاج سیّد نصرالله تقوى، فرزند سیّد رضا: وى علوم معقول را نزد میرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى و علوم منقول را نزد میرزا حسن آشتیانى فرا گرفت و در اندک زمانى، در حکمت و عرفان مشهور عصر خویش گردید.([21])

4 - ابراهیم، فرزند ابو الفتح زنجانى (متوفا: 13 رمضان سال 1351 هـ.ق.)

وى پس از استفاده از محضر حکیم جلوه و میرزاى آشتیانى، در زنجان به تدریس و تصنیف روى آورد. رسالهاى در خمس، شرح زبده شیخ بهائى، رسالهاى در شرح حساب عقود از آثار اوست. وى غیر از میرزا ابراهیم زنجانى است که شیخ فضل الله نورى را محاکمه و به اعدام محکوم کرد.([22])

5 - سیّد محمّد بن محمّد تقى حسینى تنکابنى(1277 - 1359 هـ.ق.): وى در توضیح مطالب اصولى شیخ انصارى، نهایت کوشش را نمود و خلاصهاى از بیانات و تحقیقات استادش، آشتیانى را در خلال اثرش، ایضاح الفرائد حاشیه بر «فرائد الاصول شیخ انصارى» گنجانیده است.([23])

6 - آیت الله میرزا محمّد شاه آبادى (1292 - 1369 هـ.ق.): وى فقه و اصول را نزد حاج میرزا حسن آشتیانى و فلسفه را نزد میرزا هاشم گیلانى (متوفا: 1332 هـ.ق.) فرا گرفت.([24]) و پس از چندى به نجف رفت و در درس آخوند خراسانى، حاج میرزا حسین خلیلى و میرزا محمّد تقى شیرازى شرکت کرد.([25])

7 - میرزا محمّد قزوینى (15 ربیع الاول 1294 هـ.ق. - جمعه ششم خرداد 1328 هـ.ش.): وى مى نویسد: «.. و نگارنده این سطور در مجالس درس آن مرحوم (آیت الله آشتیانى) که فرائد الاصول را تدریس مى فرمود، در دو - سه سال اواخر عمر آن مرحوم، در تهران حاضر مى شدم.»([26])

او مقالات و یادداشتهاى زیادى بر جاى نهاد و برخى از آثار معروف ادبى، چون «لباب الباب» عوفى، «چهار مقاله» نظامى عروضى، «تذکرةالاولیا عطّار نیشابورى» و «تاریخ جهانگشاى جوینى» را تصحیح و تحشیه نمود.([27])

محمّد قزوینى مى گوید: «وقتى در تهران بودم، به درس مرحوم میرزاى آشتیانى مى رفتم. بعد که به اروپا رفتم و بعضى از متخصصین را در فن خودشان دیدم، حس مى کردم که میرزا حسن آشتیانى در فن خودش همان معنى واقعى تبحر را دارد.»([28])

8 - آیت الله فیض قمى (1293 - 1370 هـ.ق.): وى پس از تحصیلات مقدمات و سطح در قم، براى تکمیل تحصیلات به تهران رفت و فقه و اصول را نزد آیت الله آشتیانى آموخت. وى در سال 1333 هـ.ق. مدرسه فیضیه قم را بازسازى کرد و خود در آنجا تدریس کرد.([29])

9 - آیت الله فیاض (1275 - 1360 هـ.ق.) فرزند ملاّ محمّد مدرس دیزجى: وى پس از اتمام تحصیلات دروس ابتدایى حوزه، در زادگاه خویش، به تهران رفت و فلسفه را نزد میرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى و فقه و اصول را نزد آیت الله آشتیانى آموخت و پس از نیل به درجه اجتهاد، به عراق رفت و در نجف اشرف، در درس علاّمه حاج شیخ هادى تهرانى شرکت کرد و در سال 1326 هـ.ق. به زنجان بازگشت و به بحث و درس علوم دینى پرداخت.([30])

10 - میرزا مسیح طالقانى: وى شاگرد آیت الله آشتیانى و ملاّ محمّد تقى آملى (شاگرد حکیم جلوه) بود. وى پس از سالها تدریس در مدرسه علمیّه مروى تهران، در جمادى الاوّل سال 1329 هـ.ق. درگذشت و در ضلع جنوبى آرامگاه حکیم جلوه، واقع در ابن بابویه شهر رى دفن شد.([31])

11 - شیخ على اکبر حَکَمى، فرزند محمّد مهدى یزدى قمى: وى معقول را نزد آقا محمّد رضا قمشه اى و منقول را نزد میرزا ابوالقاسم کلانترى و حاج میرزا محمّد حسن آشتیانى فراگرفت. آیت الله آشتیانى به وى اجازه اجتهادداد.([32])

12 - سیّد ابوالقاسم حسینى: وى از شاگردان مشهور میرزاى آشتیانى، شیخ زین العابدین مازندرانى و حاج میرزا حسین نورى (نویسنده حواشى بر تفسیر صافى و کتاب وافى و رسالهاى در قبض و کتاب الوسیله در سیر و سلوک است.) وى از مشایخ روایت آیت الله مرعشى نجفى مى ,باشد.([33])

13 - ملاّ رحمت الله کرمانى: وى از مدافعان مشروطه مشروعه و شاگرد میرزاى آشتیانى بود. وى حاشیه اى بر «فرائد الاصول» شیخ انصارى نوشت و استاد اجازه آیت الله مرعشى نجفى است.([34])

14 - سیّد اسماعیل مرعشى (1275 ـ 1354 هـ.ق.) ملقب به شریف الاسلام: وى در طب، شیمى و علم حروف، مهارت داشت و اصلاح المزاج، وقایة الجسد و اسرار الحروف از اوست.

15 - ملاّ اسماعیل محلاتى (1269 - 1343 هـ.ق.) نویسنده «لباب الاصول» و «الدرر اللوامع».

16 - شیخ على اکبر صدرالفضلاء (1281 - 1361 هـ.ق.): «شرح دیوان حضرت على(علیه السلام)» و حاشیه بر رسائل شیخ انصارى از اوست.

17 - شیخ على اکبر نهاوندى: نویسنده انوارالمواهب، خزینةالجواهر و عبقرى الحسان.

18 - حاج شیخ ابوالقاسم کبیرقمى: نویسنده «اصول فقه» و «رساله عملیه».

19 - شیخ محمّد تقى نهاوندى: نویسنده «حاشیه بر شرح لمعه» و مترجم «شرایع».([35])

آثـار

آیت الله میرزاى آشتیانى علاوه بر مسئولیتهاى سنگین مرجعیّت، تدریس، تصدّى موقوفات، ارشاد مردم و حلّ مشکلات آنان، این توفیق را به دست آورد که اندیشه هاى علمى و دانسته هاى فقهى و اصولى خود را تدوین کند. نوشته هاى پر ارزش وى که به صورت کتاب، رساله و حاشیه بر کتابهاى دیگران، به یادگار مانده است، عبارتنداز:

1 - بحرالفوائد فى حاشیةالفرائد: این اثر را وى هنگامى نوشت که در درس شیخ انصارى شرکت مى کرد. بنا به نظر شیخ آقا بزرگ تهرانى، در میان 40 حاشیه که بر «رسائل» شیخ انصارى نگاشته شده است، این اثر از همه آنها پر مایهتر، بهتر و مفیدتر است.([36]) مدرّسان حوزه هاى علمیّه ایران، همگى اتفاق نظر دارند که بحرالفوائد بهترین شرح بر رسائل است.([37])بحرالفوائد پس از تهذیب و تنقیح، در سال 1315 هـ.ق. در تهران به چاپ رسید.([38])

2 - رسالة فى الاجزاء: در سال 1315 هـ.ق. به چاپ رسید.

3 - مباحث الالفاظ: تقریر مباحث اصولى شیخ انصارى.

4 - رسالة فى قاعدة نفى العسرو الحرج: در سال 1314 هـ.ق. در تهران چاپ شد.

5 - کتاب القضاء و الشهادات: بر گرفته از دروس شیخ انصارى است و در موضوع خود اثرى بدیع و پرنکته است. این اثر در 490 صفحه، توسط انتشارات هجرت، در سال 1363 هـ.ش. منتشرشد.

6 - رسالة فى حکم اوانى الذهب و الفضة: در سال 1313 هـ.ق. چاپ شد.

7 - ازاحة الشکوک فى حکم اللباس المشکوک: در 141 صفحه، در سال 1313 هـ.ق. در تهران چاپ شد.

8 - رسالة فى الجمع بین تصدّى القرآن و الدعاء: در 139 صفحه، در سال 1314 هـ.ق. در تهران چاپ شد.

9 - رسالة فى نکاح المریض: در سال 1314 هـ.ق. در تهران چاپ شد.

10 - کتاب الاجارة: تقریر درسهاى شیخ انصارى مى باشد.([39])

11 - الخلل فى الصلاة: شرح مبحث خلل از کتاب شرایع الاسلام مى باشد. نسخهاى خطى از آن به شماره 7741 در کتابخانه آستان قدس رضوى نگاهدارى مى شود.

12 - رسالة فى انه اذا سلّمت جماعة یکتفى بجواب واحد بصیغة الجمع ام لا.

13 - رساله سؤال و جواب.

14 - کتاب الوقف: تقریر درسهاى شیخ انصارى است.

15 - کتاب الخمس.

16 - کتاب الزکاة.

17 - احیاء الموات و الاجارة.

18 - کتاب الرهن.

19 - کتاب الغصب.

20 - کتاب الصید و الذباحه.([40])

ستیز با سلطه گرى

ناصر الدین شاه (1264 - 1313 هـ.ق.) در سفر سوم خود به اروپا، در سال 1306 هـ.ق. امتیاز انحصارى دخانیات، توتون و تنباکو را در داخل و خارج به یک شرکت انگلیسى واگذار کرد و در ازاى این حرکت که استقلال سیاسى ایران را تهدید مى کرد و راه را براى سلطه بیگانگان بر مسلمانان ایرانى مى گشود، مبلغى دریافت داشت. دست اندرکاران خرید و فروش دخانیات نخست به اعتراض و سپس به تظاهرات علیه دولت دست مى زنند و سپس مردم کوچه و بازار به آنان مى پیوندند و مسئله به صورت قیام عمومى در مى آید. نایب السلطنه، کامران میرزاکه براى ساکت نمودن مردم جلو مى آید، کتک مى خورد و سربازان دولتى به مردم تیراندازى مى کنند. عدهاى کشته مى شوند و شاه سخت مى ترسد. دامنه نهضت بالا مى گیرد و مردم به علما متوسل مى شوند که در صدر آنها حاج میرزا محمّد حسن آشتیانى قرار دارد.([41])آیت الله آشتیانى در مقام رهبرى این مقاومت، کوشید علاوه بر گوشزد نمودن زیانهاى اقتصادى این قرارداد، آثار سوء فرهنگى و اجتماعى آن را به مردم یادآور شود. مردم به نداى علما پاسخ مثبت دادند و دست به قیام گسترده و عمومى زدند و کار به آنجا کشید که فتواى تحریم تنباکو از سوى میرزاى شیرازى صادر گردید و بساط سلطه را درهم نوردید.

آیت الله آشتیانى قرارداد مذکور را مخالف مذهب اسلامى و استقلال کشور قلمداد نمود و چندین مرتبه با امین السلطان و ناصرالدین شاه ملاقات کرد و آثار سوء این قرارداد را به آنان گوشزد کرد، ولى آنان به بهانه این که امضاى شاه اعتبار دارد و طرف قرارداد، در حقیقت دولت انگلیس است، به سخنان وى وقعى ننهادند.([42])در واقع، هسته اصلى مبارزه ضدّ این امتیاز آیت الله آشتیانى بود.([43]) حاج میرزا حسن آشتیانى در آن موقع، در محلّه سنگلج و در یکى از کوچه هاى گلوبندک ساکن بود. در واقع، باید گفت بزرگترین نهضت سیاسى ایران بر ضدّ استعمار خارجى (واقعه رژى) از همین خانه آغاز شد و از همین مکان بود که وى مقاومت در مقابل استبداد و استکبار را پى گرفت و فعالیتهاى عزّت آفرین او به پیروزى شیعیان ایران و شکست بیگانگان و دولت وابسته به اجانب انجامید.([44])

به همت و پشتکارى علما، نهضت تنباکو پا گرفت و زمینه براى حرکت نهایى آماده شد. علماى تهران به رهبرى آیت الله آشتیانى، وقتى چنین دیدند، از میرزاى شیرازى خواستند حکم خویش را ابلاغ کند. میرزا با مطالعه همه جانبه قضیه و مکاتبات فراوان با ناصر الدین شاه، فتواى تاریخى خود را صادر کرد و آن را براى میرزاى آشتیانى ارسال داشت. این فتوا توسط وى در ایران انتشار یافت.([45]) مردم خیلى سریع از متن فتوا اطلاع پیدا کردند. هیجان عظیمى ایران را فرا گرفت. فتواى مرجع تقلید شیعیان در عمق جانها اثر کرد. امین السلطان(صدر اعظم) و نایب السلطنه (حاکم تهران) به مأموران دستور داده بودند که با تمام نیرو از نشر این فتوا جلوگیرى کنند.

امین السلطان که در این قرارداد، رشوه کلانى گرفته بود، به پیشنهاد وزیر مختار انگلیس، از ناصرالدین شاه خواست که میرزا حسن آشتیانى را تبعید کند. شاه که از این کار بیمناک بود، با اصرار وى تن به چنین کارى داد و حکم کرد که میرزاى آشتیانى یا باید در مجامع عمومى به منبر برود و قلیان بکشد، یا این که از تهران خارج شود. این دستور توسط عبدالله خان والى، در روز یکشنبه دوم جمادى الثانى 1309 هـ.ق. به میرزاى آشتیانى ابلاغ شد. وى در مقام اجراى حکم شاه بر مى آید و به میرزا مى گوید: حتماً باید قلیان بکشید و مسلمانان را به استفاده از دخانیات رخصت دهید یا این که از تهران بیرون بروید. میرزاى آشتیانى در پاسخ، مى گوید: برایم امکان ندارد که حکم میرزاى شیرازى را نقض کنم، امّا رخت خود را از این موج فتنه خیز بیرون کشیده، از این شهر نقل مکان مى کنم.([46]) پس از لغو امتیاز داخلى و خارجى، امین السلطان بار دیگر از میرزاى آشتیانى حکم جواز را مى خواهد که او در جواب مى گوید: «وضع این حکم از من نیست، تا رفع آن از من و به دست من باشد. منع این حکم از حضرت حجت الاسلام ]میرزاى شیرازى[ بوده، رفع این منع نیز موکول به جناب ایشان است.»([47])

ارمغان استقامت

خبر حرکت میرزاى آشتیانى در تمام نقاط تهران انتشار یافت. با وجود سرماى شدید و بارش برف فراوان، مردم در مساجد و محافل عمومى جمع شدند و در این باره به گفت و گو پرداختند. در منزل میرزا عدهاى از خویشاوندانش براى وداع جمع شدند. سرانجام آن شب اندوهناک گذشت و بامداد روز سوم جمادى الثانى 1309 هـ.ق. (14/10/1270 هـ.ش.) خورشید طلوع کرد و اشعه کم رنگ خود را از لابلاى ابرهاى تیره و تار روى کلبه هاى گلى و آجرى محلّه سنگلج که خانه میرزاى آشتیانى هم آنجا بود، افکند. در این روز به مناسبت ایّام شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) روضهاى منعقد بود و مردم در حال حرکت بودند. عدهاى از بازاریان مغازه هاى خود را بستند و کفن پوشان به سوى خانه میرزا روان شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیّت افزوده مى شد. زنها پیشاپیش مردان به سوى قصر شاه روانه گشتند. زنان و مردان در حالى که یا على و یا حسن مى گفتند، به شدت مى گریستند. وقتى مردم خشمگین به نزدیک ارک سلطنتى رسیدند، به شاه و اطرافیان او گفتند. عبدالله خان والى نزد میرزاى آشتیانى مى رود و به او مى گوید: منظور شما چیست؟ هر چه مى خواهید بفرمایید تا شاه انجام دهد. میرزا مى گوید: «تنها مقصود من لغو انحصار دخانیات، اعم از داخله و خارجه و کوتاه کردن دست بیگانگان است و هیچ تقاضاى دیگرى ندارم.» ناصرالدین شاه بعد از اطلاع از این جریان، بلافاصله حکمى به این شرح صادر کرد: امتیاز داخله را که برداشته بودیم حال امتیاز خارجه را هم برداشتیم و مردم مجبور در کشیدن غلیان نیستند تا حکم از جانب میرزاى شیرازى برسد. متن حکم را به دست میرزاى آشتیانى رسانیدند و در بین مردم انتشار دادند، ولى مردم همچنان با شور و هیجان وصف ناپذیرى به محاصره محل سکونت شاه ادامه دادند و به پرتاب سنگ و چوب پرداختند. در این موقع، نظامیان به دستور فرمانده خود - معین نظام آقا بالاخان - به سوى مردم شلیک کردند و گروهى از مردم را به شهادت رسانیدند. مردم اجساد چهار تن از مقتولان را روى تخته هایى نهادند و به منزل میرزا حسن آشتیانى بردند. ناله و ضجّه مردم با دیدن پیکرهاى خونین، به هوا بلند شد. آیت الله آشتیانى براى جلوگیرى از خونریزى، بر فراز منبر رفت و با بیانات مؤثرى مردم را آرام کرد و از آنان خواست تا متفرق شوند و به خانه هاى خود بروند و خود نیز از عزیمت به عتبات و ترک تهران صرف نظر نمود.([48])

ادوارد براوان، این قیام شکوهمند را چنین گزارش نموده است: «به محض اطلاع از این امر (خبر بیرون رفتن میرزاى آشتیانى از تهران) تظاهرات بزرگى از مردم برخاست و به زودى گروهى انبوه به پیشوایى سیدى مصمم، قصر شاهى را دوره کرد. فریادهاى خشمگین سر دادند و سنگباران آغازیدند. سربازان بر آنها شلیک کردند. چند نفر از جمله سیدى از پاى در آمده، هفت تن کشته و بیش از بیست نفر زخمى گردیدند و جماعت پراکنده شدند.»([49])

امام خمینى از میرزاى آشتیانى به عنوان کسى که مهمترین نقش را در این حرکت داشت، یاد مى کند: «یکى قضیه تنباکوست ... میرزاى شیرازى بزرگ امر فرمود و علماى ایران ... که در رأس آنان میرزاى آشتیانى بود، در تهران اجرا کردند. این مطلب را و دولت ساقط شده ایران را زنده کردند.»([50])

امام خمینى در جاى دیگر مى فرماید:

«قضیه تنباکو ابتدایش از روحانیون ایران و عراق، از مرحوم میرزا فتوا بود و از علماى تهران قیام و عمل البته مردم هم به اینها علاقه داشتند و دنبال اینها را مى گرفتند و کارها را انجام مى دادند.»([51])

پیکهاى شاه مدام به خانه میرزاى آشتیانى در رفت و آمد بودند و براى دلجویى او، شاه هدایایى به وى تقدیم کرد که آن مجتهد عظیم الشأن از پذیرش آنها امتناع ورزید. میرزاى آشتیانى به شاه اعلام مى کند که پایان قیام، مشروط به این است که شاه موارد زیر را بپذیرد:

الف) دادن خونبهاى مقتولان این حادثه ب) مصونیت کسانى که در تظاهرات حضور داشته اند ج) لغو تمام امتیازهاى خارجى.([52])بعد از این که شاه درخواست او را مى پذیرد، میرزاى آشتیانى مى خواهد که شرکت انگلیسى نیز لغو انحصار را اعلام کند. بنا به درخواست شاه، لغو قرارداد از طریق رئیس کمپانى اعلام مى گردد. میرزاى آشتیانى رفع تحریم تنباکو را مشروط به حکم میرزاى شیرازى مى کند. میرزاى شیرازى در نامه اى به آیت الله آشتیانى، حکم تحریم را بر مى دارد.([53])

پس از واقعه رژى هر وقت از نهضت تنباکو و پیروزى علما سخن به میان مى آمد، شاه ناراحت مى شد و ابراز تأسف مى کرد و از میرزاى آشتیانى شکایت مى کرد و خواستار در هم شکستن اقتدار اجتماعى او بود.([54]) محیط طباطبایى در این باره مى نویسد: «ناصرالدین شاه که در قضیه تنباکو از میرزاى شیرازى و میرزاى آشتیانى - که جریان مبارزه را در تهران خوب رهبرى کرده بودند - سخت رنجیده بود و با وجودى که على الظاهر رنجش خود را نهفته مى داشت، در باطن خواستار وسیله اى براى در هم شکستن قدرت آشتیانى در تهران بود.»([55])وى در جاى دیگر یادآور مى شود: «ناصرالدین شاه به تلافى این شکست، در صدد بر آمد تا دست میرزا حسن آشتیانى را از دخالت در امور کوتاه سازد و براى این کار، سیّد محمّد طباطبایى را ـ که پس از وفات پدرش، سیّد صادق همدانى مقیم سنگلج تهران، که در عتبات عضو حوزه میرزاى شیرازى در سامرّابود ـ با تجلیل و احترام به تهران آورد، امّا سیّد محمّد بر عکس تمایل شاه، به آیت الله آشتیانى نزدیک شد و زمینه]را[ براى دیگر شاگردان میرزاى شیرازى آزاد باقى گذارد.»([56])

اخلاق و رفتار

آیت الله میرزا محمّد حسن آشتیانى فقیهى پارسا بود. مدرس تبریزى در معرفى وى نوشته است: « ... عالم محقق و فاضل مدقق از اعیان علما و مجتهدین ایرانى که به فضل و دیانت و وثاقت معروف بود.»([57]) مرحوم کشمیرى او را در زمره «اعاظم علماء کرام» و «متفقهین اصولیین عظام» معرفى کرده است.([58]) سیّد محمّد تنکابنى، نویسنده «ایضاح الفرائد» که بیش از 15 سال در درس میرزاى آشتیانى شرکت کرد، دربارهاش گفت: «آن مرحوم مواظب طاعات و عبادات و نماز شب و زیارت عاشورا در جمیع اوقات عمرش و زیارت جامعه کبیره در شبها و مجدّ در نشر علوم و تألیف کتب و جواب استفتاءات بودند.»([59]) فرزند بزرگوارش، حاج شیخ مرتضى آشتیانى فرمود: «ایشان موقع ارتحالش زیارت جامعه کبیره را مى خواند و در حالى که این عبارات را مى خواند: «من والاکم فقد والى الله و من عاداکم فقد عادالله و من احبکم فقد أحبّ الله ...» روحش به سوى موالیانش پرواز و حشرش با ایشان گردید.»([60])

سید محمّد مهدى موسوى اصفهانى او را به عنوان «عالمى فاضل و مجتهدى بزرگ که بر اقران خود برترى داشت» معرفى مى کند و مى افزاید: «او هم اهل فضل بود و هم در دیانت و پارسایى شهره بود و نیز مورد وثوق علما و مردم محسوب مى گشت.»([61])

در خصوص فروتنى وى نوشته اند: «وقتى شیخ مرتضى انصارى رحلت یافت، مردم در پى تعیین تکلیف براى امر تقلید، به شاگردان وى مراجعه مى کردند. این امر باعث شد که شاگردان شیخ در خانه میرزا حبیب الله رشتى گرد آیند و به چاره جویى بنشینند. پس از ساعتى مشاوره، به گفته میرزاى آشتیانى، همگى بر مقدم بودن میرزاى شیرازى، اتفاق کردند. پس از آن، در پى میرزا فرستاده، بعد از حضور او در مجلس، خطاب به وى گفتند: مردم نیاز به مرجع تقلید و زعامت دینى دارند و ما همگى بر شایستگى شما اتفاق کرده ایم. میرزاى شیرازى در پاسخ آنان گفت: من آمادگى این مهم را در خود نمى بینم و توانایى برآوردن احتیاجات مردم را هم ندارم و جناب آقاى شیخ میرزا محمّد حسن آشتیانى فقیه زمان است و شایسته تر از من بدین کار مى باشد. میرزاى آشتیانى گفت: به واسطه وسواس و عدم قاطعیت که در من مى باشد و اگر من به این امر دخالت کنم خراب مى کنم، این کار بر من حرام است بلکه ریاست و مرجعیت عامّه براى شما واجب عینى است. و هر کدام از علما این نکته را مورد تأیید قرار دادند. پس میرزاى شیرازى پذیرفت، در حالى که از دیدگان او اشک جارى بود.»([62])

مسافرتها

نخستین سفر آیت الله آشتیانى از زادگاهش (آشتیان) به بروجرد بود که براى تحصیل علوم دینى انجام شد. سفر بعدى وى به عتبات بود و در سال 1281 هـ.ق. به سوریه و سپس به سامرّا رفت و در سال 1283 هـ.ق. به تهران رفت. او در سال 1311 هـ.ق. تهران را به قصد حجاز ترک نمود و حج را بجا آورد. وى پس از این مراسم معنوى، به قصد زیارت اماکن مذهبى شام و فلسطین، وارد دمشق شد. در این سفر، دانشمندان سنى و شیعه به دیدنش آمدند و با هم گفت و گو کردند و از او سؤال کردند: چرا میرزاى شیرازى دخانیات را حرام کرد؟ اگر فتوا به منع استعمال آن داد، چگونه پیروانش قلیان مى کشند؟ او در جوابشان گفت: میرزاى شیرازى به دلیل عوارض منفى آن، از جمله سلطه اجانب بر مسلمین، آن را حرام ساخت و ما هم پیروى کردیم و زمانى که این مشکل بر طرف گردید، ما بدان باز گشتیم.([63])

فرزندان

امام خمینى در پیامى که به مناسبت رحلت آیت الله شیخ محمّد باقر آشتیانى صادر فرمود، یادآور شد: «خاندان محترم ایشان از اساطین فقاهت و چهره هاى بارز بین علما و فقها بودند و خدمتها به علم و حوزه هاى علمیه نمودند.»([64])فرزندان آیت الله میرزا محمّد حسن آشتیانى عبارند از:

1 - آیت الله شیخ مرتضى آشتیانى (1281 - 1365 هـ.ق.): وى در سال 1281 هـ.ق. که مصادف با رحلت شیخ انصارى بود، در نجف به دنیا آمد. به همین علّت، پدرش نامش را مرتضى گذاشت.([65]) وى معقول و منقول را نزد پدر بزرگوارش و حکمت را از محضر حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى آموخت و براى ادامه تحصیل به عراق رفت و در درس میرزاى شیرازى و میرزا حبیبالله رشتى شرکت کرد، تا به درجه اجتهاد رسید. وى مدرّس حوزههاى علمیّه تهران و مشهد بود. او در سال 1317 هـ.ق. به تهران رفت و در مدرسه علمیّه مروى به تدریس پرداخت. وى در ماجراى مشروطه، با استبداد به مبارزه پرداخت و در استبداد صغیر، در حرم حضرت عبدالعظیم متحصّن گردید. او در قیام گوهرشاد در سال 1354 هـ.ق. نقش مهمى داشت و به مخالفت با دولت رضاخان پرداخت و به همین دلیل به تهران تبعید گشت.([66]) وى در ماجراى بانک روس و حوادثى که منتهى به لغو امتیاز آن شد، نقش به سزایى داشت. سرانجام این عالم مبارز در روز دوشنبه بیست و سوم ذى الحجه سال 1365 هـ.ق. دارفانى را وداع گفت و در جوار حرم رضوى مشهد دفن گردید. حاج میرزا محمود آشتیانى، حاج میرزا ابراهیم و میرزا اسماعیل (متخلص به شعله) از فرزندان او هستند.([67])

2 - میرزا احمد آشتیانى: وى در سال 1300 هـ.ق. در تهران به دنیا آمد و پس از فراگیرى ادبیات فارسى و عربى نزد پدرش، به فراگیرى فقه و اصول پرداخت و سالها در درس میرزا هاشم رشتى، آقا میرزا حسن کرمانشاهى، آقا شیخ محمّد رضا نورى و آقا سیّد محمّد یزدى، شرکت کرد و علوم عقلى و نقلى را فرا گرفت. وى در مدرسه سپه سالار قدیم و جدید مشغول تدریس معقول و منقول گردید. او در اوقات فراغت از تدریس علوم، مجمعى به عنوان اصول عقاید براى عموم طبقات تشکیل داد و با بیانى ساده، به ارشاد همگان پرداخت. وى در سال 1340 هـ.ق. به نجف رفت و 10 سال در درس استادان حوزه علمیّه نجف شرکت کرد. او با آیت الله میرزا حسین نائینى مأنوس گشت و از وى اجازه نقل حدیث و گواهى اجتهاد گرفت و در سال 1350 هـ.ق. به ایران بازگشت و به تحقیق، تألیف و تدریس پرداخت. ایشان 63 جلد کتاب و رساله در علوم گوناگون اسلامى از خود به یادگار نهاد که نیمى از آنها چاپ شده است. آیت الله میرزا احمد آشتیانى در 14 جمادى الثانى 1395 هـ.ق. مطابق با 2/4/1354 ش. رحلت یافت و در حرم حضرت عبدالعظیم حسنى دفن گشت. فرزند آیت الله حاج شیخ محمّد باقر آشتیانى (1323 - 1404 هـ.ق.) از علماى بزرگ تهران بود که با امام خمینى مأنوس بود. امام خمینى از بیانیهاى که به مناسبت ارتحالش صادر فرمود، مراتب علمى، تقوا، صفاى باطن و اخلاق کریمانه اش را ستود.([68])

3 - میرزا مصطفى آشتیانى (1282 - 1328 هـ.ق.): وى علاوه بر کسب علوم دینى و مهارت در معقول و منقول، از ادیبان و شاعران با ذوق بود و در اشعارش، «صهبا» تخلص مى کرد. او در 18 سالگى، در مدت 6 ماه، اثرى به سبک شاهنامه فردوسى در شرح زندگانى و فضایل حضرت على(علیه السلام) به نظم پدید آورد، که شگفتى اهل فرهنگ و ادب را برانگیخت و موجب حیرت همگان شد. این کتاب «افتخار نامه حیدرى» نام دارد. وى ضمن تلاش در تکمیل دانسته هاى خود در عرصه فقه، اصول و حکمت تا مقام اجتهاد، از حوادث سیاسى ـ اجتماعى غافل نبود و با استبداد به مبارزه برخاست و چون مشاهده کرد مشروطه خواهان نیز راه آشفته اى را ادامه مى دهند، از آنان نیز کناره گرفت. وى در 45 سالگى، در حالى که مشغول نماز شب بود، به شهادت رسید. جنازهاش در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم حسنى دفن گردید.([69])

4 - میرزا هاشم آشتیانى (1250 - 1328 هـ.ش.): آثارى در فقه و اعتقادات از او برجاى مانده است. کتاب «ابواب الجنات» او که درباره دعاهاست، به صورت دوره دو جلدى چاپ شده است. کتاب قضا تألیف میرزاى شیرازى به اهتمام وى به چاپ رسید. وى در دوره سوم مجلس شوراى ملّى، به نمایندگى مردم تهران وارد مجلس شد و در دوره چهارم از سوى اهالى سبزوار به مجلس رفت. او در دوره هاى پنجم تا هشتم نیز نماینده مجلس بود. او و شهید آیت الله مدرس جزو نمایندگانى بودند که با تمام توان، به مبارزه با دشمنان کشور برخاستند.

وى پس از کودتاى سوم اسفند 1299 ش. رضاخان و روى کار آمدن سیّد ضیاء (کابینه سیاه) به مخالفت با کودتا برخاست و بدین جهت، از سوى سید ضیاء بازداشت شد. تدیّن که مهمترین مهره سیاسى رضاخان در مجلس شمرده مى شد و از دشمنان مدرس محسوب مى گردید، در مجلس پنجم شوراى ملّى، در تاریخ 22 بهمن 1302 ش. با اعتبارنامه آشتیانى مخالفت کرد که مدّرس به دفاع از وى پرداخت و اعتبارنامه اش به تصویب رسید. میرزا هاشم یکى از مخالفان سرسخت غوغاى جمهورى بود و در کنار مدرّس، براى خنثى کردن این توطئه اقدام نمود. وى در واقعه ترور مدّرس به دست عمّال رضا خان، نطق مفصل و مهیجى در مجلس ایراد کرد و خواهان دستگیرى و مجازات عاملان ترور گردید. سرانجام میرزا هاشم آشتیانى در سال 1328 هـ.ق. در 78 سالگى رحلت یافت.([70])

4 - فاطمه آشتیانى: ملقّب به آقازاده خانم، تنها دختر میرزا محمّد حسن آشتیانى نیز بانویى دانشمند و پرهیزگار بود. میرزا مهدى آشتیانى که به «فیلسوف شرق» معروف است، فرزند اوست.([71])

رحلت ستاره فقاهت

سرانجام آن عالم مجاهد و فقیه فرزانه در تاریخ 28 جمادى الاول سال 1319 هـ.ق. در 71 سالگى، در تهران هنگام قرائت زیارت جامعه کبیره بدرود حیات گفت و میهمان قدسیان گردید. پیکرش را پس از تشییعى شکوهمند و با حضور علما و مردم سوگوار، در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم به امانت سپردند، تا پس از مدتى به نجف انتقال دهند. فرزندش، آیت الله مرتضى آشتیانى فرمود: پس از 8 ماه که تصور مى کردیم بدنش دیگر خشک شده و سبک گشته، از امانتگاه در آوردیم که به عتبات ببریم، مشاهده کردیم بدنش هیچ تغییرى نکرده و همان طور که سپرده بودیم، مى باشد و حتى این که ران چپش ورم داشت و در موقع رحلت آن را دیده بودیم، ابداً کم نشده بود. پیکرش را به نجف اشرف بردند و در کنار قبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى دفن کردند.([72])


[1] - ر.ک: سیماى آشتیان، محسن آشتیانى.

[2] - نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 389 و اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج 5، ص 27.

[3] - مجله مسجد، شماره 41، ص 67.

[4] - اعیان الشیعه، ج5، ص37 طبقات اعلام الشیعه، ج1، ص390 و چهل مقاله، رضا استادى، ص597.

[5] - طبقات اعلام الشیعه، ج 1، ص 390.

[6] - اعیان الشیعه، ج 5، ص 37.

[7] - دایرة المعارف بزرگ اسلامى، زیر نظر سیّد محمّد کاظم موسوى بجنوردى، ص 92.

[8] - یادداشتهاى قزوینى، به کوشش ایرج افشار، ج8، ص166 و 167.

[9] - معارف الرجال، حرزالدین، ج 1، ص 239.

[10] - سیماى آشتیان، ص 49.

[11] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، مؤلف شیخ مرتضى انصارى، ص265.

[12] - چهلسال تاریخ ایران (المآثر و الآثار)، محمّد حسن خان اعتماد السلطنه، به کوشش ایرجافشار، ج1، ص204.

[13] - سیماى آشتیان، ص 49.

[14] - ادوار اجتهاد، محمّد ابراهیم جناتى، ص 399.

[15] - فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، آذر تفضلى و مهین فضایلى جوان، ص 494.

[16] - چهل مقاله، ص 60.

[17] - علماء معاصرین، ملاعلى واعظ خیابانى، ص379.

[18] - حاج آقا حسین قمى، قامت قیام، محمّد باقر پورامینى، ص36، 37، 53 و54.

[19] - زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج5، ص198.

[20] - همان، ج 4، ص 102.

[21] - ریحانة الادب، ج1، ص341.

[22] - تاریخ زنجان، سیّد ابراهیم زنجانى موسوى، ص 44 و مجلّه کوثر، شماره 22، ص 71.

[23] - مجلّه حوزه، شماره 47، (آذر ـ دى 1370)، ص 181.

[24] - گلشن جلوه، به اهتمام نگارنده، ص 258.

[25] - زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 4، ص 100 و ریحانة الادب، ج 3، ص 167.

[26] - یادداشتهاى قزوینى، ج8، ص167.

[27] - زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 5، ص 177 مجله آینده، سال هفتم، ش 11 - 12 و رشد ادب فارسى، شماره 29 و 30، ص68.

[28] - امامت و رهبرى، شهید مطهرى، ص 90.

[29] - زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 5، ص 151.

[30] - همان، ص 137.

[31] - میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم فروتن، ص195.

[32] - زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 503.

[33] - ریحانةالادب، ج 2، ص 244.

[34] - مجله حوزه، شماره 47، ص 175.

[35] - مجله مسجد، شماره 41، ص 68.

[36] - الذریعه، آقا بزرگ تهرانى، ج2، ص44 و نقباء البشر، ج1، ص390.

[37] - مجله مسجد، شماره 41، ص 70.

[38] - مجلّه حوزه، شماره 65، ص 64.

[39] - شیخ آقا بزرگ تهرانى این اثر را در میان کتب علاّمه سیّد محمّد بن العلامه سیّد ابراهیم لواسانى نجفى دیده است (ر.ک: الذریعه، ج1، ص122).

[40] - در تدوین آثار آیت الله آشتیانى، از منابع ذیل کمک گرفته شده است: الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج1، ص274، 309 و527، ج 2، ص 44، ج7، ص248، ج17، ص9 و 141 نقباء البشر، ج1، ص390 مقدمهاى بر فقه شیعه، سیّد حسن مدرسى، ص358 اعیان الشیعه، ج5، ص38 کشف الاستار عن وجه الکتب و الاسفار، سیّد احمد صفایى خوانسارى، ج4، ص265 چهل مقاله، ص599 سیرى کوتاه در جغرافیاى تفرش و آشتیان، مرتضى سلیمى قمى تفرشى، ص250 مجلّه مسجد، شماره 41، ص75 و 74 و مجله مشکوة، شماره 44، ص102.

[41] - سده تحریم تنباکو، به اهتمام موسى نجفى و رسول جعفریان، ص 64 - 15.

[42] - تحریم تنباکو، اولین مقاومت منفى در ایران، ابراهیم تیمورى، ص 86.

[43] - تشیّع ومشروطیت درایران، عبدالهادىحائرى، ص132.

[44] - سیرى کوتاه در جغرافیاى تفرش و آشتیان، ص 251.

[45] - شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج1، ص335.

[46] - تاریخ دخانیه، شیخ حسن اصفهانى کربلایى، ص 154.

[47] - مجله حوزه، شماره 50 - 51، ص 227. به نقل از قرارداد رژى، ص 123.

[48] - شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 316 و 317 اولین مقاومت منفى در ایران، ابراهیم تیمورى، ص 150 ـ 170، تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانى، ص 11 ـ 25، کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ص281 - 283.

[49] - شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 317.

[50] - امام و روحانیت، دفتر سیاسى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ص 189 در جستجوى راه از کلام امام (روحانیت)، ص 208 و صحیفه نور، ج 1، ص 431.

[51] - صحیفه نور، ج 8، ص 189.

[52]- میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ملحقات، ص140.

[53] - قرارداد رژى، شیخ حسن کربلایى، ص 129.

[54] - مجلّه حوزه، شماره 50 - 51، ص 244.

[55] - نقش سیّد جمال الدین اسدآبادى در بیدارى مشرق زمین، ص 35.

[56] - تَطَوُّر حکومت در ایران بعد از اسلام، سیّد محمّد محیط طباطبایى، ص75.

[57] - ریحانة الادب، ج 1، ص 49.

[58] - نجوم السماء، میرزا محمّد مهدى کشمیرى، ج1، ص342.

[59] - علماء معاصرین، ص379.

[60] - اختران فروزان رى و تهران، ص 173.

[61] - احسن الودیعة فى تراجم مشاهیر مجتهدى الشیعه، سیّد محمّد مهدى موسوى اصفهانى کاظمى، ج 1، جزء اول، ص100.

[62] - هدیةالرازى الى الامام المجدّد الشیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص 38 و 39 فوائد الرضویه، مرحوم محدّث قمى سیماى آشتیان، ص50 و مردان علم در میدان عمل، سید نعمتالله حسینى، ج1، ص212.

[63] - اعیان الشیعه، ج5، ص38.

[64] - مجله مسجد، شماره 41، ص 73.

[65] - تاریخ علماء خراسان، میرزا عبدالرّحمن، ص 245.

[66] - مکارم الآثار، ج 7، ص 2340 و 2341.

[67] - چهل مقاله، ص602 و یادداشتهاى قزوینى، ج8، ص244، مسلسل، ص 2279.

[68] - گنجینه دانشمندان، محمّد شریف رازى، ج4، ص364 و365 کاروان علم و عرفان، از نگارنده، ص 283 و284 اختران فروزان رى و تهران، ص 180 - 182 پا به پاى آفتاب، امیر رضا ستوده، ج 1، ص 245 و 246 و مجلّه معارف اسلامى، شماره اول، سال اول، شهریور 1345.

[69] - تاریخ مشروطه، احمد کسروى، ص 295 شرح حال رجال ایران، ج 4، ص 101 و اختران فروزان رى و تهران، ص189.

[70] - زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 1، ص 38 تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکى، ج1، ص240 و388 ایران با آمدن رضاخان و بر افتادن قاجار و نقش انگلیسىها، سیروس غنى، ترجمه حسن کامشاد، ص332 مدرس و مجلس، ص 186 و مرد روزگاران، على مدرسى، ص690.

[71] - چهل مقاله، ص 604 ریحانة الادب، ج 5، ص 273 علماء معاصرین، ص 258 و سیماى آشتیان، ص67.

[72] - اختران فروزان رى و تهران، ص 173 چهل مقاله، ص26 کرامت صالحین، محمّد شریف رازى، ص 320 اجساد جاویدان، على اکبر مهدىپور، ص 257 فوائد الرضویه، ص 67 و منتخب التواریخ، حاج محمّد هاشم خراسانى، ص 192.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام محمد حسن
نام خانوادگی آشتیانى
نام پدر میرزا جعفر بن محمد (عالم دینى)
نام معروف میرزاى آشتیانى
تاریخ تولد (شمسی) 1211
تاریخ تولد (قمری) 1248
مکان تولد ایران،مرکزی،آشتیان
تاریخ فوت (شمسی) 1280/6/21
تاریخ فوت (قمری) 1319/5/28
مکان فوت ایران،تهران
مکان دفن عراق،نجف اشرف

حکایات

No image

فروتنى

No image

رحلت ستاره فقاهت

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد سوم

کتاب گلشن ابرار - جلد سوم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS