24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : مساوقت وحدت با وجود، وجود، واحد، وحدت
نویسنده : حسن رضايي
هر موجودی از جهت موجود بودنش، واحد است. حتی کثرتی هم که در خارج تحقق دارد، از آن جهت که موجود است دارای یک کثرت است و واحد میباشد و هر واحدی هم یا وجود عینی دارد، یا لاأقل وجود ذهنی دارد، پس وحدت و وجود با یکدیگر تلازم دارند.[1] و در صدق بر اشیاء، متساوی هستند.[2] علاوه بر این، این دو مفهوم از حیث قوت و ضعف هم با یکدیگر موافق هستند؛[3] یعنی هر چه وجود چیزی قویتر باشد وحدت آن نیز أتمّ خواهد بود.
شیخ الرئیس، به صورت گذرا به این بحث اشاره کرده است،[4] ولی فخر رازی،[5] خواجه نصیر الدین،[6] علامه حلی به صورت مستقل و مجزا به این بحث پرداختهاند و از این زمان، به صورت یک بحث مستقل فلسفی در اکثر کتابهای فلسفی مورد بحث و جرح و تعدیل قرار گرفته است. عدهای این قاعده را قبول ندارند و نقضهائی بر آن وارد میکنند ولی مشهور فلاسفه، این نظریه را قبول کرده و به اشکالات آن جواب دادهاند.
ممکن است برخی مخالفین بگویند وحدت، وصفی است که حمل بر مفاهیم و ماهیات میشود با صرف نظر از وجود آنها مثل وحدت نوعی و وحدت جنسی در حالی که وجود تا زمانی که ماهیت موجود نشده است بر آن حمل نمیشود پس از موجود شدن هم در حقیقت بر موجودیت ماهیت حمل شده است نه بر خود ماهیت. پس این دو مفهوم، در صدق بر اشیاء، متساوی نیستند.[7]
در جواب از این ایراد میتوان گفت؛ اگر چه حمل وجود بر نوع و جنس، ممکن نیست (چون نوع و جنس، وجود خارجی ندارند) ولی به اعتبار وجود ذهنی آنها، می توان وجود را بر آنها حمل کرد[8].
کثیر، از جهت کثیر بودنش، موجود است ولی واحد نیست. پس نتیجه میگیریم، برخی از موجودات، واحد نیستند. پس انقسام موجود به واحد و کثیر با مساوقت وجود با واحد منافات دارد.[9]
جوابی که از این ایراد داده شده این است که:
واحد دو اعتبار دارد؛ اعتبار اول: وحدت مطلقه و فی نفسه که شیء، بدون قیاس بعضی از مصادیقش با برخی دیگر لحاظ میشود در اینصورت واحد با وجود مساوق و ملازم است و حتی کثیر هم به این اعتبار واحد است؛ اعتبار دوم: وحدت نسبی، که شیء با قیاس بعضی از مصادیقش با برخی دیگر لحاظ میشود که در اینصورت برخی از مصادیق، مصداق عدم انقسام هستند (واحد) و برخی مصداق انقسام (کثرت مثل عشرة) پس هیچ تعارضی بین تقسیم موجود به واحد و کثیر و مساوقت وجود و واحد نیست.[10]
وحدت از معانی انتزاعی عقلی و معقول ثانی است که اگر حقیقت خارجی بخواهد داشته باشد، باید خود وحدت هم وحدتی داشته باشد (به خاطر مساوقت وجود با وحدت) و هکذا وحدتش هم باید وحدتی داشته باشد و این تا بی نهایت ادامه دارد و مستلزم تسلسل است.[11]
جوابی که از این ایراد دادهاند این است که؛
وحدتی که خود وحدت دارد، عین ذات آن میباشد، نه زائد بر آن. پس وحدت ذاتاً واحد است و محتاج به وحدت عارضی دیگری نمیباشد.[12]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان