اشاره: انتشارات اطلاعات در سال جاری کتاب «قرآن، عقلالله» را منتشر کرد که در طی بیست روز به چاپ دوم رسید. این امر بهتنهایی گواهی است بر توجه فراوان مردم به مباحث قرآنی؛ از این روی برای آنکه جمع بیشتری بتوانند از این کتاب بهرهمند باشند، در چند شماره بخشهایی از آن در دسترس خوانندگان گرامی قرار میگیرد.
درباره وحی
اولین سؤالی که میخواهم از شما به عنوان یک فیلسوف عقلگرای غرق در عقل، بپرسم درباره عقل و قرآن است. شاید هیچکس به اندازه بنده این توفیق را نداشته که در کلمات شما بیندیشد. با این سابقه، گاهی احساس میکنم نگاه شما به عقل اغراقآمیز است. شما قرآن را چگونه ارزیابی میکنید و قرآن را از منظر عقل چگونه میبینید؟
اینکه فرمودید بنده غرق در عقلم، در جای خودش مطلب کاملاً صحیحی است. تا امروز که با بیش از هشتاد سال عمر، دیگر پیر شدهام و اواخر عمرم است، هنوز نتوانستهام چیزی عظیمتر از «عقل» پیدا کنم. هرچه فکر میکنم که ببینم آیا بالاتر از عقل هم چیزی هست، میبینم که بالاتر از عقل را ـ اگر باشد و ممکن باشد ـ هم خود عقل میگوید و این حکم عقل است. اصلاً حکم از آن عقل است. بالاتر از عقل بودن، حکم عقل است و حکم عقل، خود عقل و عین عقل است. پس، بالاتر از عقل، خود عقل است. عقل حکم میکند که بالاتر از عقل چیزی هست و این حکم خوب و درست است. اما همچنان که گفتم، حکم از آن عقل است و حکم عقل، عقل است؛ بنابراین عقل میگوید که عقل بالاتر است.
البته عقل مراتب دارد و هر عقلی عقل بالاتر از خود را اثبات میکند.
این بیان به زبان فلسفی کاملاً صحیح است. در عین حال، به زبان شریعت هم میتوان گفت خداوند ـ تبارک و تعالی ـ خالق آگاهی است. در اینجا کلمه «عقل» و «عاقل» را درباره خداوند متعال به کار نمیبرم؛ چون اسماءالله توقیفی است و ما نسبت به این مسئله مأذون نیستیم. چون کلمه عقل در باب خدا به کار نرفته، من هم ادب میکنم و به کار نمیبرم، اما آیا آگاهی و علم بدون عقل ممکن است؟
نخیر. خداوند عین علم و آگاهی است.
حالا که قبول میکنید، این مقدمه را به عنوان پاسخی به پرسش حضرتعالی، از من قبول کنید تا به قرآن کریم برسیم. قرآن کریم در کوتاهترین عبارت و تعبیر، وحی محمدی(ص) است. به اعتقاد ما، حضرت محمد(ص) پیامبر خداست و خاتمالانبیا و مورد قبول چندین میلیارد مسلمان که در طول ۱۴ قرن با اسلام آشنا بودهاند و مسلمان زیستهاند. پیامبران همگی معجزه دارند. معجزه پیامبر اسلام(ص) چیست؟ پیامبر مکرم اسلام(ص) مانند حضرت موسی(ع) عصایی نیاورد که اژدها بشود و سحر ساحران فرعونی را ابطال کند؛ همچنین مانند حضرت مسیح(ع) هم مردهای را زنده نکرد و آنچنان که تاریخ گواهی میدهد، کور هم شفا نمیداد.
نمیگویم حضرت ختمیمرتبت(ص) نمیتوانست از این کارها که سنخ کارهای انبیاست، انجام بدهد؛ ولی هرگز این قبیل ادعاها و کارها از او ثبت نشده است. در مجموع، از معجزات شناخته شده سایر انبیا، هیچ معجزهای بدانگونه که معروف و مشهور است، از پیامبر ما صادر نشده است. او با این زبان و با این حرفها سخن نگفته است، ولی «سخن» گفته و صاحب کلام و دعوت است.
این سخن خود قرآن کریم است که: «قُل لئن اجتمعت الانسُ و الجنُ علی ان یاتُوا بمثل هذا القرآن لا یاتُون بمثله ولو کان بعضُهُم لبعض ظهیرا».(اسراءر ۸۸)
من همین آیه را معجزه میدانم و آن را ادعای اعجاز پیامبر اسلام(ص) تلقی میکنم. قرآن کریم همان زبان پیامبر است، له نص همین آیه که میفرماید: اگر علمای اعلام جن و انس در طول تاریخ جمع شوند، نمیتوانند حتی یک سوره بیاورند اگرچه پشتوانه هم باشند و به کمک یکدیگر برخیزند. معنای مصداقی آیه این است که از ازل تاکنون، سورهای در تراز سور قرآن کریم نیامده است؛ پس تا ابد هم نمیآید. این حرف نوعی تحدّی و هماوردطلبی است و به اصطلاح ادعای اطلاق دارد و ذهن را تحریک میکند. به نظرم، معجزاتی نظیر معجزات انبیای سلف اصولاً ممکن است. آنها به گونهای هستند که مثلشان را میتوان شاهد بود. ممکن است الآن هم کسی بیاید و عصایی بیندازد که تبدیل به اژدها بشود؛ اما نظیر قرآن و مثل قرآن را نمیتوان آورد. این نکته بسیار دقیق است و متأسفانه اشخاص به این نکتهها توجه کافی نمیکنند.
اگر آوردن قرآن یا شبیه و نظیرش ممکن بود، حتماً به بروز میرسید. یهودیها و مسیحیها در صورتی که ممکن بود، حتماً در این ابواب کاری میکردند تا ادعای مطلق قرآن را مردود کنند. یا ملاحده کاری میکردند و مثل قرآن را میآوردند تا قرآن را باطل کنند!
خوب حرفی زدید و نکتهای فلسفی گفتید! اگر چیزی از جمله این کار ممکن باشد؛ در لایتناهی گذشت زمان، باید به وجود آمده باشد ولو جزئی و اجمالی. آنچه بالقوّه ممکن است، در لایتناهی به وجود میآید یا نمیآید؟ اگر چیزی ممکن باشد، حتماً در درازنای زمان به وجود میآید، مگر اینکه ممتنع باشد.
به عبارت دیگر، اگر بنا بود باشد، میبود و میشد. اینکه تا حالا نیامده یعنی بعد از این و دیگر نمیآید.
منتفی محض است. این هم یک برهان فلسفی است که بگوییم: مثل قرآن تاکنون نیامده است و بعد از این هم نخواهد آمد. ما قرآنی غیر از قرآن کریم ندیدهایم. بعد از این هم بر اساس همین برهانی که عرض کردم، چیزی در ردیف قرآن کریم نخواهد آمد. پس، قرآن معجزهای است که لیس له نظیر و شبیه. نه تنها مثل آن نیست، شبیه آن هم به این صورت که مثلاً ساحران بتوانند بگویند و بیاورند، نیست. همچنان که اشاره کردم، معجزات دیگر به گونهای است که شبیهش را میتوان درست کرد. معجز موسوی توسط سحرة فرعون مورد تقلید قرار گرفت؛ اما قرآن هرگز مورد تقلید قرار نگرفته و نخواهد گرفت. حقیقتاً مثل قرآن را نمیتوان درست کرد.
حالا باید روی خود قرآن تأمل کنیم و ببینیم که این قرآن کریم از زبان چه کسی شنیده شده است؟ از زبان فردی به نام حضرت محمد(ص) که ظاهراً «اُمّی» بوده است. هم قرآن کریم فرموده است که پیامبر «امی» بود، هم خودش فرموده است و هم تواریخ مسلّم خبر دادهاند، اگر به تاریخ باور داشته باشیم. تاریخهای مستند حاکی از این است که این مرد امی بوده است؛ مردی که به مکتب نرفت و خط ننوشت و استادی از جنس بشر ندید و نداشت، او چنین سخن بینظیری را برای بشر آورده است.
البته پیامبر ما امین بود و کسی کار ناروا از او ندید؛ اما در یک مرحله از بلوغ و پختگی تمام که اربعین عمرش بود، آیات قرآنی از زبانش خارج شد. میدانید که ۴۰سالگی عهد بلوغ عقلی است. بلوغ عقلی در ۴۰سالگی روی میدهد و به همین جهت هم، برای عدد ۴۰ آثار فراوان ذکر کردهاند. باری، لحن یک مرد بزرگ آسمانی، یکمرتبه در این سن عوض میشود و او برای اولین بار سخنانی گفت که تا آن وقت نگفته بود. مطالبی تازه در سخنانش بود و فضایی در سخنانش ایجاد شد که این فضا نه در سخنان قبلش بود، نه در فضایی که او زندگی میکرد و نه در جامعهای که در آن میزیست. سخن او، من جمیع الحیثیات کاملاً بدیع بود. نه در بُلغا، نه فصحا و نه شعرای جاهلی، نه تاریخی که او در آن زندگی میکرد، این سنخ سخن دیده نشده بود. سخن او از سنخ دیگر و از جنس دیگر بود با معانی دیگر و بلاغتی دیگر و فصاحت دیگر. امر تازهای به منصه ظهور رسید.
این گفتار با شنیدن «اقرأ» و نزول سوره علق شروع شد که ظاهراً قرآن از مصدر آن ساخته شده و «قرآن» شده است.
«اقرأ» فعل امر است. «قرَا» فعل ماضی است و «یقرا» که فعل مضارع است و هر صیغهای که از این مشتق میشود، از قرائت و قرآن مشتق میشود. «القرآن» مصدر است. حالا باید دید چرا قرآن با الف لام آمده است؟ وجه «القرآن» و «الکتاب» ذکر شدن قرآن مهم است. قرآن درباره خودش میفرماید: «ذلک الکتاب»(بقره،۲). قرآن کریم، «القرآن» و «الکتاب» است.
سیبویه ـ نحوی بزرگ تاریخ ادب بشری که ایرانی بود و صرف و نحو زبان عربی را از برکت قرآن کریم نوشت ـ اسم کتابش را گذاشته است: «الکتاب». او میخواست قرآن را بفهمد. سیبویه مؤمن به قرآن بود و میخواست قرآن را درک کند. به همین جهت، صرف و نحو عربی را از خود قرآن استخراج کرد و این موضوع مهمی است. صرف و نحو را نباید دستکم گرفت. کسی که صرف و نحو بداند، خیلی چیزها میداند و کسی که صرف و نحو نداند، به این زودیها چیزی نخواهد دانست.
شنبه ۲ دی ۱۳۹۶
روزنامه اطلاعات