نویسنده: جواد پارسایی
چکيده
اگر مجموعه فرهنگ و تمدن يک جامعه را سبک زندگي بناميم، سبک زندگي هر جامعه مبتني بر جهانبینی و تفکري خاص است؛ بهعبارتدیگر هر تفکر خاص، فرهنگ و تمدن خاصي (سبک زندگي) را توليد میکند. در اين نوشتار ابتدا بیانشده که پيشرفت و توسعه ابزاري غرب در دوران رنسانس و بعد از آن مبتني بر چه جهانبینی و تفکري است، سپس با تحليل جنبههای مختلف جامعه تکنيکي (جامعه مبتني بر ماشين و تکنولوژي)، عوارض و آثار توسعه مقلدانه از جوامع غربي مورد بررسي قرارگرفته شده است؛ در پایان بیانشده که تقلید از توسعه غربي، سبک زندگي خاصي را به همراه دارد که در آن ارزشها و اعتقادات اسلامي کمرنگ میشود؛ از اینرو سبک زندگي اسلامي با هر توسعهای سازگار نیست.
کليد واژگان: آثار تکنولوژي، سبک زندگي، جهانبینی، جامعه تکنيکي، کثرتگرایی.
مقدمه
تاريخ تفکر غرب چهار دوره کلي را طي کرده است: دوران يونان، قرونوسطی، دوران رنسانس، دوره معاصر؛ دوران رنسانس از اين جهت که با تغيير جهانبینی انسان نسبت به عالم و تحول اساسي در علوم تجربي منجر به پيشرفت چشمگیر انسان در حيطه ابزارسازی و تکنولوژي شد و زندگي بشري شکل ديگري به خود گرفت، از مهمترين دورههای تاريخي زندگي بشر است. با ورود تکنولوژی مدرن به جوامع مسلمان بهتدریج لوازم فرهنگی تکنولوژی نیز به این جوامع وارد شد و سبک زندگی فردی و اجتماعی آنها دچار تغییرات اساسی شد. سبک زندگی که در بسیاری از موارد با آموزههای دینی در تعارض بود. در اینجا بود که بحث از سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی به میان آمد. در این مقاله در پی پاسخ سؤالاتی از این قبیل هستیم که توسعه تکنولوژی چه رابطهای با جهانبینی دارد؟ تکنولوژی جدید در پرتو چه جهانبینی ظهور پیدا کرد؟ مبانی و مؤلفههای توسعه تکنولوژی در دوران رنسانس چیست؟ آیا تکنولوژی جدید دارای لوازم فرهنگی و تمدنی خاصی است و سبک زندگی خاصی را به وجود میآورد یا خیر؟ سبک زندگی جامعه تکنیکی چه ویژگیهایی دارد؟ آیا این مؤلفهها با سبک زندگی اسلامی سازگار است؟ و... .
يکي از مهمترين ويژگي که انسان را از ساير موجودات متمايز میکند، قدرت تفکر است. انسان با عقل خود عالم را مورد تحليل قرار میدهد و جهانبینی خاصي نسبت به آن پيدا میکند و بر اساس همين نگاهي که به عالم دارد اساس زندگي خود را پیریزی میکند. به سخن ديگر هر انساني با توجه به اصول عقلاني خود به يک سري ارزشها، بایدونبایدها و امور اخلاقي و رفتاري معتقد میشود و طبق همين ارزشها، سختافزار زندگي خود را میسازد؛ بنابراين هر زندگي هر انساني سه جنبه دارد:1. جهانبینی و اعتقادات (تفکر)؛ 2. بایدونبایدها، ارزشها و گزارههای اخلاقي (فرهنگ)؛ 3. جنبه سختافزاري و ساختار زندگي (تمدن) مثلاً شخصي که اعتقاد به وجود خداوند دارد (تفکر) بايد خداوند را عبادت کند و نماز بخواند (فرهنگ) و نياز به مکاني براي عبادت دارد؛ بنابراين مسجد میسازد (تمدن). تمدن هر جامعه زاييده فرهنگ آن است و فرهنگ هر جامعه زاييده تفکر و اعتقادات آن است. سبک زندگي، يعني مجموع فرهنگ و تمدن خاص يک جامعه که از تفکري خاص سرچشمه میگیرد. به همين جهت هر جهانبینی و تفکر خاصي سبک زندگي متناسب با خود را ايجاد میکند و هر سبک زندگي، تفکري خاص را ترويج میکند؛ پس میتوان نتيجه گرفت که ارتباط تفکر، فرهنگ و تمدن دوسويه است. اگر در جامعهای فرهنگ و تمدن غیرتوحیدی ورود پيدا کند و سبک زندگي اسلامي تضعيف شود، اين سبب میشود که اعتقادات توحيدي و الهي مردم آن جامعه نيز رو به تضعيف شدن برود.
2. ویژگیهای جهانبینی جدید
1-2. سکولاریسم و انزواي کليسا
دنياگرايي و فساد اخلاقي ارباب کليسا و نامعقول بودن گزارههای ديني مسيحيت و تعارض با بعضي از نظريات علمي جديد منجر به انزوا و سرکوب شدن کليسا و دين مسيحيت شد، بهطوري که حاکميت کليسا از صحنه جامعه رخت بر بست. همزمان با اين فساد اخلاقي و دنیاطلبی بر زندگي مردم سيطره پيدا کرد و همين امر باعث شد که هرچه بيشتر به فکر علوم و ابزاري باشند که از طبيعت و موجودات آن بهرهکشی بیشتری کنند و لذت ببرند.
2-2. نگاه کمي به طبيعت
کپلر، گاليله، نيوتن، بيکن، دکارت از بنیانگذاران علوم جديد هستند که با نگاه کمّي به طبيعت، تفسير جديدي از عالم و موجودات آن ارائه کردند، تفسير کمي و ذرهاي که معرفت کامل را رياضي معرفي کرد (برت، 1374، 59) و گالیله زبان عالم طبيعت را رياضي دانست (بیزونسکی، 1388، 21). «فلوکسيون» نيوتن و «ديفرانس» لايب نيتس، همراه «هندسه تحليلي» دکارت عامل اصلي به وجود آمدن علوم عملي چون ديفرانسيل و انتگرال شد (دانتزیگ، 1387، 10). انسان مدرن بهوسیله علومي، چون رياضي، فيزيک و شيمي، بيوشيمي، بيوتکنولوژي با به دست آوردن رابطه خاص ذرات و ترسيم رابطه و چينش جديد، توانستند دخل و تصرف بنيادي در موجودات انجام دهند و سرّ تحول در ابزار و تولد تکنولوژي در همين نگاه نهفته است.
3-2. حذف علت فاعلي و غايي از عالم
ماشين انگاري از نتايج نگاه ذرهاي و کمّي به عالم در نتيجه بود. با بنا نهادن علم فيزيک و تبيين حرکات سيارات و اشياء بهصورت کمّي، سؤال از «چگونگي» سقوط اشياء را بهجاي سؤال از «چرايي» آن نشاند و بهتدريج علت فاعلي و غايي ناديده گرفته شد و حتی متديناني چون نيوتن براي تبيين بعضي از حرکات سيارات که قابل توجيه علمي نبود متوسل به پذيرفتن خداي ساعتساز شد (بابور، 1362، 43)، درحالی که پس از چندي لاپلاس همان حرکات را توجيه علمي کرد و گفت که نياز به فرضيهاي به نام خدا ندارد (استیس، 1377، 117). فرانسيس بيکن معتقد بود «پژوهش در علت غايي بينتيجه است و همانند باکرهاي است که وقف خداست، چيزي به بار نميآورد» (کاپلستون، 1380، 3، 352). نگاه کمي به عالم منجر به اين عقيده شد که کساني چون هيوم گفتند: «به دور تا دور دنيا نظري بيفکنيد، چيزي بهجز يک ماشين عظيم نخواهيد ديد که به تعداد بيشماري از ماشينهاي کوچکتر تقسیمشده است» (استیس، همان، 162). اين نگاه چنان ادامه يافت که انسان را همانند ماشين پنداشتند و حتي اعلام کردند که حالات و خلقيات انسان بهوسیله فعلوانفعالات شيميايي مغز قابل توجيه است (هات،1382، 138-137).
4-2. انسانمحوری
انسانمحوری يا اومانيسم در دوران جديد، ريشه در کوژيتو دکارت دارد. طبق اين مبنا، اين انسان انديشمند است که ملاک و محور همه چيز قرار ميگيرد. به سخن ديگر بعد از این، نفس عنانگسیخته انسان بر جاي خدا مينشيند؛ اين انسان است که تعيين ميکند کدام کار اخلاقي و غیراخلاقی است؛ اين انسان خود بنياد است که قوانين حاکم بر زندگي فردي و اجتماعي خود را وضع ميکند؛ بنابراين اگر انسان متمايل به همجنسگرایی شد هیچکس نميتواند او را منع کند، چونکه در اينجا آنچه مهم است نفس اوست. در اين نگاه تمام هستي در خدمت انسان است و او هر طور که بخواهد ميتواند در موجودات آن دخل و تصرف کند، خط قرمز او در بهرهکشی از تمام هستي آنجايي است که حيات خود اين انسان به خطر بیفتد وگرنه هیچچیزی غير از منيت او شايسته اعتنا نيست. همين انسان خود بنياد است که به فکر لذت و کامجویی از طريق غارت و بهرهکشی از طبيعت باشد و تمام عمر خود را صرف ساخت ابزار و تکنولوژي بکند که او را به اين هدف شوم برساند. «اومانيسم و فرزندان او «ليبراليسم» و «دموکراسي»، ميان نيازهاي انسان تفاوتي قائل نميشوند؛ آنها ازآنجاییکه براي انسان «حقيقتي غايي» نميشناسند، اعتقاد يافتهاند که همه نيازهاي بشر بايد بهطور يکسان برآورده شود؛ حال آنکه در اين صورت، شدت نيازهاي حيواني، عشق به کمال را که منشأ نيازهاي فطري است، محجوب خواهد داشت و راه انسان را بهسوی سعادت مسدود خواهد شد» (آوینی، b، 1390، 1، 20).
5-2. نظريه تکامل و پيشرفت
نظريه تکامل انواع که در قرن نوزدهم توسط چارلز داروين مطرح شد، مبني بر آن بود که انسان در گذر ميليونها سال از تکامل يک موجود تکسلولی به وجود آمده است؛ بنابراين تبار انسان برمیگردد به ميمونهايي که در دوره چهارم زمينشناسي ميزيستهاند؛ بر اساس اين نظريه انسان خردمند امروزي، روزي متوحش بوده و در غارها ميزيسته و همانند حيوانات ديگر تغذيه و زندگي ميکرده، اما با گذر زمان بهتدريج انسان ابزار جديدتر ميسازد و کشاورزي و دامپروری ميکند و سير خطي تاريخ تبديل به انسان مدرنِ متمدن ميشود. «نظریه ترقي، تاريخ را در يک سير ارتقايي خطي معنا ميکند و بر اين اساس، انسان اين عصر از همه اعصار گذشته کاملتر ميبيند» (باقری، 1389، 134). چرا که انسان مدرن پيشرفتهترين ابزار و تکنولوژي را در اختيار دارد. در اين نگاه تمدن و تکامل انسان مترادف ميشود با پيشرفت ابزاري او؛ بدینجهت کشورهاي مدرن و پيشرفته، متمدن و متکاملاند و کشورهاي ديگر جهانسومی و غير متمدناند. پس تمام برنامهریزی و هدف اين کشورها بايد در راه رسيدن به تکنولوژي و پيشرفت ابزاري باشد.
نظريه تکامل در دست مباني فلسفي علم جديد باعث ظهور قول به قابليت تحويل به و تنزل علمي همه چيز بود. کمال مطلوب فيزيکدانان قرن يازدهم/هفدهم آن بود که بتوانند همه واقعيات مادي را برحسب حرکت اتمها توضيح بدهند. شيميدانان کوشيدند تا کنشها و واکنشهای شيميايي را در پرتو اين فکر ببينند و شيمي را بهگونهای از فيزيک تبديل کردند و زيستشناسان نيز سعي کردند تا علمشان را به صرف کنش و واکنشهای شيميايي و نهایتاً به حرکت ذرات فيزيکي اقتصار کنند. فکر فروکاستن يا تحويل گرايي را ذاتي علم جديد است و تنها سنگر و قلعه آن نظريه تکامل است، ميتوان به معناي تحويل روح به ذهن يا روان مقيد، روان مقيد به فعليت زيستي، زندگي به ماده بيجان و سرانجام تحويل ماده بيجان به ذرات کاملاً کمي يا انرژي بيپايان دانست که ميتوان حرکات آن را بهصورت کمّي درآورد و سنجيد (نصر، 1387، 270).
نتيجه آنکه تغيير در جهانبینی انسان رنسانسي باعث شد که ساختار زندگي بشر بسيار متفاوت از دورههای ديگر تاريخي باشد. پيشرفت روز افزون تکنولوژي و سرعت و کثرت چشمگير اختراعات و ساخت ابزار و وسايل ماشيني، تمدني ديگر را براي انسان به ارمغان آورد به صورتی که میتوان اين تمدن را تمدن ماشيني و تکنولوژيکال ناميد. امروزه بشر بدون ابزار ماشيني و تکنولوژي جديد هیچگونه فعاليتي را نمیتواند انجام دهد و اساس و شرط حيات جامعه انساني به تکنولوژي مدرن وابسته است؛ به همين جهت تمام تلاش کشورها و تمام برنامهریزیهای علمي و آموزشي براي پيشرفت تکنولوژکال و ماشيني است و ملاک توسعهیافتگی هر کشوري همين است؛ بنابراين توسعه ابزاري و ماشيني براي هر کشوري در اولويت قرار دارد.
3. ویژگیهای سبک زندگی در جامعه تکنیکی
باوجود دست آوردهايي که تکنولوژي مدرن براي انسانها به ارمغان آورده اما تمدن و فرهنگ خاصي را با خود به جوامع مختلف وارد کرده است. به سخن ديگر توسعه در تکنولوژي مدرن سبک زندگي انسانها بهویژه جوامع اسلامي را دست خوش تغيير کرده است. در ادامه جنبههای مختلف سبک زندگي جديد که حاصل توسعه ماشيني و تکنيکي جوامع است، مورد تحليل قرارگرفته شده است تا با آسيب شناسي که وجود دارد در پي راه حلي مناسب براي رفع مشکلات موجود باشيم و بهسوی تحقق سبک زندگي اسلامي گام بر داريم.
1-3. فردگرايي
فرد گرايي و انزوا از اجتماع يکي از عوارض سبک زندگي مدرن است. تکنولوژي باعث شد که انسانها براي تامين نيازهاي خود هر چه کمتر بايکديگر تعامل و ارتباط مستقيم داشته باشند. انسانهاي مدرن در عين حال که پيشرفتهترين ابزار و وسايل ارتباط جمعي را دارند ليکن تنهاترين انسانهاي تاريخند. انسان متجدد دل به تکنولوژي، آن رفيق بيرقيب خود داده است.
افراد در چنين جامعهاي به کمک اينترنت و چند کليک ميتوانند پيچيده و سنگينترين خريد و فروشها و معاملات را انجام دهند. بدون آنکه طرف مقابل خود را از نزديک ملاقات کنند؛ از اخبار و حوادث سراسر جهان با خبر شود بدون گفتوگو با مخبري؛ مهمترين و آخرين نظريات و تئوريهاي علمي را ياد بگيرند و بحث و تحقيق بگذارند، اما هرگز يگديگر را نشناسند و نبينند؛ دانشجويان نيازي به دانشگاه و کلاس رفتن ندارند و بهوسیله آموزش مجازي در اتاق و رختخواب خود درسهاي استاد را از طريق اينترنت پي گيري کنند، امتحان بدهد، مدرک بگيرد و با استاد و هم کلاسي ارتباط مستقيم نداشته باشد؛ افراد به وسيله هواپيما و ديگر وسايل نقليه از شرق به غرب عالم بروند بدون آنکه همسفرانشان را بشناسند و با يکديگر سخني بگويند؛ در ادارات، کارخانهها و اتاق کار خود مشغول کار شوند بدون آنکه نياز داشته باشند با کسي همنشين و هم صحبت شود و تنها وظيفه خاص تعريف شده خود را انجام دهند؛ انسان بهوسیله سيستمهاي مکان ياب وارد دياري شود و تمام مناطق آن را بگردد و آدرسي از کسي نپرسند؛ بهوسیله کارت هاي اعتباري هوشمند در فروشگاهها خريد کنند، از وسايل نقليه درون شهري استفاده کنند، پول خود را از خودپرداز دريافت کند و قبوض خود را بپردازد، حضور و غياب خود را به محل کار اعلام نمايند و بسيار امور ديگري انجام دهند بدون آنکه با انسانهاي ديگر تعامل داشته باشند.
همچنين کودکان عصر مدرن با بازيهاي رايانهاي دوست ميشوند و هم محلهاي و بازيهاي دسته جمعي را به تاريخ ميسپارند. دوست هميشگي انسان مدرن، گوشي موبايل و نوت بوک است، بهطوري که همواره در ميان جمع و تنهايي سر در اين جعبههاي جادو دارد. بهطور مثال پژوهشگران دانشگاه کارنگي- ملون در پروژهاي يک و نيم ميليون دلاري به اين نتيجه رسيدند که «استفاده بيشتر از اينترنت همراه با کاهش برقراري ارتباط با اعضاي خانواده، کم شدن گسترهي حضور اجتماعي و افزايش نوميدي و انزواي آنها بوده است» (دریفوس، 1389، 6). در حقيقت در جامعه ماشيني، ماشين و تکنولوژي واسطه ميان انسانها هستند و مانع ارتباط مستقيم انسانها با يکديگر شده است، اما بايد توجه داشت اين فردگرايي و انزوای انسان مدرن به هيچ وجه به معناي ايجاد خلوت و توجه به خود و خداي خود نيست، بلکه اين فردگرايي در عين کثرت گرايي و توجه به غير و فراموشي خويشتن است. چنين اموري اگرچه ممکن است در جوامع در حال توسعه و غير مدرن هنوز محسوس نباشد، اما در کشورهاي پيشرفته کاملاً مشهود و روز به روز در حال گسترش است. هر قدر جامع رو به ماشينيشدن بنهد و تکنولوژي در زندگي آدمي وارد شود، فرآيند فرد گرايي و تنهايي پنهان، بيشتر گريبان انسان را خواهد گرفت.
2-3. کثرتگرايي و غفلت از خويشتن
مهمترين هدف در سبک زندگي اسلامي خودشناسي و در نتيجه خداشناسي است؛ به همين جهت روش زندگي انسان بايد به گونهاي باشد که او را به اين هدف مهم برساند، اما در سبک زندگي غربي تمام امکانات و وسائل رفاهي در جهت غفلت از خود بهکار ميرود. تکنولوژي مدرن از يک سو با ايجاد يک تحول بنيادين در حيات بشر همه تمدنها را نابود کرده و تمامي بشريت را در صورت واحدي از معيشت جمع آورده است؛ از سوي ديگر، همه نيازهاي بشر را در جنبه مادي و حيواني وجودش خلاصه کرده و با ارضاي گسترده اين سوائق تا حد اشباع، او را نسبت به حيات معنوي خويش غفلت بخشيده و آثار وضعي اين غفلت در زندگي انسانِ امروز، اگرچه سخت اسفبار است، اما اسفبارتر از آن، جهل مرکبي است که اجازه نميدهد تا او بر اين غفلت آگاهي پيدا کند (آوینی، a، 1390، 46). انساني که در چنين نظامي سکني گزيده به ناچار دچار کثرتگرايي ميشود.
توجه افراطي به تکنولوژي و لوازم آن، انسان را از ساحت روحاني و الهي خود باز داشته و او را غرق در کثرت و برآورده کردن نيازهاي حيواني کرده است. سيستم رسانهاي و اطلاع رساني جديد که شامل ماهواره، تلويزيون، راديو، اينترنت، سينما، روزنامه، موبايل و...، چنان بر انسان سيطره پيدا کرده که خودي او را از او ستانده است. انسان در عصري که عصر انفجار اطلاعات است، از کانال هاي مختلفي مورد هجوم اخبار اطلاعات قرار ميگيرد، اخبار و اطلاعاتي که اغلب ذهن او را به موضوعات کاذب، مشغول ميکند که تفکر درباره آن هيچ نفعي براي او ندارد. اين سيل عظيم اطلاعات چنان است که شخصي که خبري درباره مثلاً کشته شدن ده کودک فلسطيني را وقتي ميشنود و متاثر ميشود، به محض آنکه خبر بعدي در رابطه با مثلاً مسابقه گاو بازي در هلند يا ساخت بزگترين پيتزا در چين را که ميشنود، ديگر خبر قبلي از يادش ميرود و فرصتي نميماند درباره آن فکر کند؛ به همين دليل او در ظرف ده دقيقه بيست خبر را ميشنود که فرصت تفکر بر هيچ کدام ندارد و يا تماشاگر تلويزيون و سينما که با غرق شدن در واقعيت درون فيلم به نوعي بيخودي و مستي دست مييابد (آوینی، 1375، 9).
سبک زندگي مدرن آنقدر پيچيده و چالشزا است که افراد بيشتر وقت خود را در شبانه روز در مواجه با آن به سر ميبرند. گذارندن بيشتر روز، در محل کار با کارهاي تکراري و خسته کننده، رفت و آمدهاي اداري و نظام بروکراسي براي خريد و فروش، پرداخت و دريافت پول در بانکها، خريد و نصب و تعمير وسايل، گرفتن جوازها و پروانهها از سازمانها و ادارهها و... همچنين تمرکز جمعيت و امکانات مدرن در شهرهاي صنعتي، سيستم حمل و نقل و ترافيک و آلودگي جوّي و صوتي، سبب شده که افراد ساعتها از عمر خود را در اين وضعيت براي رفتن و برگشتن به محل کار خود طي کنند و به خستگي و کسالت شديد دچار شوند و براي فرار از اين خستگي روحي به سرگرميهاي غافل کننده، مثل تماشاي فيلم و مسابقات ورزشي و بپردازند، بهطوري که هيچگاه وقت نميکنند که درباره خود و هدف زندگي خود بيانديشند و در اين سير تکراري زندگي ماشيني غرق ميشوند.
سيستم وسايل تمام رسانهاي که با تبليغات و اخباري که در دسترس همه بهصورت مساوي قرار ميدهد، دغدغهها و مشغوليتهاي کاذب سياسي، اجتماعي و اقتصادي را براي بيننده خود به ارمغان ميآورد. چنانکه اخبار و اطلاعات و دغدغههايي که پدر خانواده ميشنود، همينها را هم کودک و نوجوان خانواده ميشنود، از همين جاست که «نيل پستمن»[1] ظهور رسانه را همراه با زوال کودکي ميداند.
در مسير توليد ماشين و ابزار جديد، انسان متجدد براي ارضاء هر چه بيشتر حس شهوت و جبران نقص ابزار فعلي خود همواره در انديشه ساخت وسيلهاي کاملتر و جديدتر است و اين سير هيچگاه پاياني ندارد و انسان در اين مسير خسته نميشود؛ بنابراين انسان تمام توجه خود را به بيرون معطوف ميکند و از خود و هستي خود غفلت ميورزد. «انسان متجدد زماني که به فراموشکردن خويش، تن داد، در واقع دستش در آتشي که خود، افروخته بود سوخت. او که به شيوه فاوست[2]، روح خويشتن را در قبال سلطه و سيطره بر محيط طبيعي فروخت، باعث پديدآمدن اوضاع و احوالي شد که همين سيطره بر محيط، به خفقان آن محيط انجاميد و نه فقط زيستبومکُشي که در نهايت خودکشي را نيز در پي داشت» (نصر، 1383، 24). آري انسان متجدد همانند «فاوست» است، اما با اين تفاوت که «جادوي اين فاوست جديد تکنولوژي است. تکنولوژي خود مولود اين تصرف شيطاني در عالم وجود است، تصرفي محدود و بيغايت که نفي و انکار خويش را در خود نهفته دارد؛ آيا زمان اين انکار نرسيده است؟» (آوینی، 1386، 75).
3-3. زايل شدن ارزشها و عواطف انساني
مهمترين عامل ايجاد علقه محبت و عاطفه در بين افراد سبک زندگي سنتي آن بود که افراد براي بر طرف کردن نيازهاي يکديگر تعامل نزديک و مستقيم بسياري با هم داشتند، بهطوريکه مثلاً افراد در يک محله همديگر را ميشناختند، به خانه يکديگر رفت و آمد داشتند و در بسياري از کارها و مشکلات يکديگر را ياري ميکردند، کاسبهاي يک بازار نيز بيشتر از حال يکديگر با خبر بودند و روابط دوستانه با يکديگر داشتند، به دليل طولاني بودن و کيفيت سفرها، همسفران درباره اوضاع و احوال يکديگر به گفتوگو ميپرداختند و چه دوستيهايي که در سفرها ايجاد نميشد و صدها نوع فعاليت و رابطه ديگر که اينچنين قابل تحليل است. در معماري که درشهرها بهکار برده ميشد، جايگاه خاصي براي بناي مساجد، حوزههاي علميه و ديگر مکانهاي مذهبي و تربيتي ديده ميشد. بهطوري که مردم بيشترين سر و کار را با اين مکانها داشته باشند و اين سبب پررنگ شدن ارزشها و آموزهاي ديني در زندگي مردم بود، در معماري مساجد و مکانهاي مذهبي معمارياي با ذوق معنوي و عرفاني بهکار برده ميشد، ساختار معماري خانهها از درب خانه تا آشپز خانه و اتاقها منطبق بر ارزشهاي ديني بود، اما در جامعه مدرن ابزار جايگزين انسانها شدند، در حقيقت نيازهاي افراد را ابزار تامين ميکند در نتيجه به سبب فرد گرايي که بيان شد روابط بين انسانها در حال کاهش است، به دليل آنکه انسانها نيازي ندارند که با يکديگر تعامل گذشتگان را داشته باشند. عواطف و احساسات انساني رو به زوال است و ارزشها به فراموشي سپرده ميشود.
خانوادههاي زيادي نزديک به هم در آپارتمانها کنار يکديگر زندگي ميکنند بدون آنکه حتي نام يکديگر را بدانند و همسايگي و هم محلهاي و تمام آثار و احکامش رخت بر ميبندد. آري «تکنولوژي ميآيد و خانه انس را بر هم ميزند؛ بشر وقتي در عالم تکنيک و در سايه آن سکني ميگزيند ديگر همسايه ندارد. گويي در عالم تکنيک، همسايگي بيمورد و بيمعنا ميشود» (داوری اردکانی، 1379، 29). به سبب تغيير کيفيت وسايل نقليه معناي همسفر بودن هم عوض ميشود، افراد همانند رباتهايي چنان بياحساس کنار هم مينشينند که گويي کسي ديگر در اطراف آنها و جود ندارد. نوع معماري جامعه تکنيکي نه تنها خالي از ارزش و ذوق معنوي و عرفاني است، بلکه ساختار دروني خانهها منافي عفت و حيا هم است.
ابزار ارتباطي مدرن اگرچه باعث شده افراد به راحتي از طريق پيام متني و صوتي ارتباط برقرار کنند، اما همين نظام ماشيني چنان شخص را در گير کار و زندگي کرده که وقت چنين ارتباطي را هم از او گرفته است. علاوه بر اينکه اين ارتباطي خالي از عواطف و احساسات است. اين ارتباط هيچگاه گنجايش انتقال معنا و عواطف انسانها نسبت به يکديگر را ندارد. عواطف و احساساتي که تنها با حضور چهره به چهره درک ميشود. همين نظام تکنيکي عامل از هم گسيختگي خانوادهها شد. «بسياري از مشاغل تخصصي و کارمزد گيري، افراد را تا حدي از زندگي خانوادگي جدا ميکند، بيآنکه تماسهاي نزديک ديگري با مردم برايشان فراهم آورد» (پیسی، 1367، 176).
در سبک زندگي مدرن فرزندان به اميد کسب تحصيلات و شغل مناسب خانواده و ديار خود را ترک ميکنند و هنگام شاغل شدن، به دليل مشغله زياد ارتباط محدودي با اعضاي خانواده خويش خواهند داشت و عُلقه محبت در بينشان کمرنگتر ميشود. اين تا جايي پيش ميرود که کساني که در کارخانهها و شرکتها و ادارات شاغل هستند، بيشتر طول روز مشغول کارهاي تکراري و خسته کننده هستند و زماني هم که به خانه ميروند به دليل خستگي و بيحوصلگي ارتباط عاطفي محدودي با اعضاي خانواده خود دارند. به نظر آقاي ناس از دانشگاه استنفورد، خطر نهايي استفاده شديد از فن آوري اين است که با محدود کردن ميزان تعامل افراد با يکديگر، حتي افرادي که در يک اتاق حضور دارند، همدلي را کاهش ميدهد؛ او ميگويد: «ما در يک نقطه عطف قرار داريم. ما اکنون شاهد يک گسست جدي در تجربيات انسانها هستيم» (ناس، 1389، 84، 119).
در حقيقت انساني که در جامعه مدرن زندگي ميکند يا بهتدريج تشبه به ماشين پيدا ميکند و عواطف و احساساتش کمرنگ ميشود بهطوري همانند رباتي ميماند که برنامهریزی شده که هر روز در ساعات معيني کار خاصي را آغاز کند و به پايان برساند و از مسير خاصي به خانه برود و اين پُرسه هر روز تکرار ميشود؛ و يا به دليل تامين نشدن نيازهاي عاطفي و روحيش دچار افسردگي و بيماريهاي رواني ميشود. چنانکه يکي از مهمترين عوامل افسردگي و بيماريهاي رواني همين نوع اشتغال و نظام پيپچده بروکراتيک اداري و آلودگيهاي صوتي و تصويري تکنولوژي است که عامل بسياري از تنشهاي اجتماعي نیز است.
4-3. دنياي مجازي
دنياي مجازي و انتزاعي، يکي ديگر از ارمغانهاي تکنولوژي براي انسان است. بازيهاي رايانهاي، فيلمهاي اکشن و تخيلي، محيط مجازي رايانه و اينترنت، تلويزيون، سينما و...، انسان را هر چه بيشتر از واقعيت دور کرده و زندگي مجازي و انتزاعي براي او ساخته است. موبايل، کامپيوتر، اينترنت، ماهواره، سينماها، موسيقي مدرن، ديسکوتکها، ميکدهها، شهرهاي بازي و بسياري ديگر از مظاهر تمدن امروز، گريزگاه هايي هستند که بشر براي گريز از حقيقت وجود خويشتن ساخته است (آوینی، 1386، 12). انسان متجدد باوجود اين همه کثرات چگونه ميتواند با خويش خلوت کند و خويشتن را در يابد؟ بنابراين «غايت الغايات بشر جديد نوعي «بيخودي» است که با غفلت از فطرت الهي و وجدان تاريخي براي او حاصل ميشود» (همان، 13).
مايک ونتورا مينويسد: «باوجود نمايشگرهاي ريز و درشت و گوناگوني که در قالب رايانهها، تلفنهاي همراه، آي پدها، آي فونها، بلک بريها، صندوقهاي پرداخت و غيره که تمام فضاي زندگي انسان امروز را به اشتغال خود در آوردهاند و واقعيت را از رهگذر خود به کاربرانشان مينمايند، تعجبي ندارد که بهويژه براي نسلهاي جوانتر، واقعيت مجازي جاي واقعيت ملموس را بگيرد» (ونتورا، 1389، 87، 5)؛ به دليل کميتگرايي افراطي در مدرنيته، حتي انسانها نيز داراي هويتي کمّي و انتزاعي میشوند، بهطوري که شناسايي هويت هر شخص با چند عدد و با نام شماره ملي، شماره شناسنامه، تاريخ تولد، درجه مدرک و...، است.
در نظام اتوماسيون جديد، نظمي انتزاعي و ظاهري حاکم است، نظمي که هر چه انسان به ماشين شبيهتر شود، آن جامعه با نظمتر خواهد شد. نظم کاذبي که اکنون بر زندگي جوامع مدرن و پيشرفته حاکم است، جز اضطرار نظام تکنيکي چيزي منشأ آن نيست. اين نظم گسترده «نهيليستي» بسيار قدرتمند مينمايد، اما در واقع چنين نيست. عالم امروز عالمي انتزاعي است که بر مبناي علوم انتزاعي همچون رياضيايات و هندسه تحليلي صورت پذيرفته و بشر امروز نظم حيات فردي و اجتماعي خود را با نظم انتزاعي کارخانهها و سيستمهاي گسترش بروکراتيک تطبيق داده است. علت عدم آگاهي بشر امروز از انتزاعي بودن اين علوم آنست که او فرصت لازم را براي تفکر و تامل در اين نظم گستردهاي که از بدو تولد در تمام شئون زندگيش با او بوده را نداشته است (آوینی، 1386، 80).
5-3. اهمیت یافتن سرعت
مهمترين هدف علم تجربي در دوران مدرن، ساختن ابزار در راستاي افزايش سرعت است؛ اما نياز به سرعت در تمام شئونات زندگي بشر داراي دو منشأ است؛ اول آنکه انسان در دوران رنسانس به حذف معنويت و مبدا و معاد از زندگي خود در انديشه آن بود زندگي مرفهي داشته باشد و تا حد توان از زندگي خود لذت ببرد. لازمه برآورده شدن اين هدف آن بود که انسان به فکر ساخت ابزاري باشد که هر چه سريعتر او را جابجا کند، در زمان کمتري بيشترين مواد و منابع طبيعت را استخراج کند و با ساخت ديگر ابزار مدرن هر چه سريعتر و بيشتر به نيازهاي مادي خود دست پيدا کند. منشأ دوم نياز به سرعت آن است با به وجود آمدن شهرهاي مدرن و تغيير سبک زندگي انسان، ساختارهايي جامعه مدرن نيز پيچيده تر و در نتيجه روند تامين نيازهاي انسان نيز طولانيتر شد؛ براي مثال با به وجود آمدن کارخانه ها در شهرها، سيستمهاي اداري و سازمانهاي مربوط به آن نيز به وجود آمد و همين باعث شد که جمعيت زيادي از انسانها براي مشغول شدن به کار در اين کارخانهها، ادارهها و سازمانها در شهرها ساکن شوند، همين باعث به وجود آمدن شهرهاي صنعتي بزرگ شد. با کوچ انسانهاي روستايي و کشاورز به شهرها از يک طرف جمعيت شهري روز به روز افزايش يافت و از طرف ديگر توليدات کشاورزي و مواد غذايي کمتر شد. براي جلوگيري از بحران کمبود مواد غذايي و کشاورزي، انسان به فکر آن افتاد که با دستکاري ژنتيکي و يا کودهاي شيميايي محصولات کشاورزي را با سرعت و کميت بيشتري توليد کند و براي جابهجايي مواد کشاورزي وسايل نقليه بسازد که هرچه سريعتر آنها را جابهجا کند و براي زندگي شهري جديد که خانوادهها وقتي براي پخت و پز طولاني ندارند، مواد کنسرو شده و فست فودها و يا وسايلي که غذا را که سريعتر آماده میکند را توليد کند.
با به وجود آمدن سازمانها و ادارات و وزارت خانهها و بانکها، بشر نيازمند آن بود که حجم بيشتري از اطلاعات را در کمترين زمان انتقال و بايگاني کند به همين سبب رايانهها و ابر رايانهها و اينترنت را توليد کرد و روز به روز با پيچيدهتر شدن ساختارهاي جامعه مدرن به دنبال تکنولوژي است که کارها را با سرعت بيشتر در مکان و زمان کمتري انجام دهد. در سبک زندگياي که سرعت در انجام کارها مطلوبيت دارد، سرعت در ديگر جنبههای که مقدمه انجام سريعتر امور میشود مطلوبيت دارد؛ بنابراین تحصيل علم نيز بهصورت هرچه سريعتر و فشردهتر است. درمان بيماريها در مدت زمان کمتر و سريعتر است پس در نظام آموزشي و پزشکي مدرن نیز سرعت، مؤلفه مهمي است. در مقابل نظام آموزشي و درماني سنتي که سرعت در آن جايي ندارد؛ بنابراين سرعت، نتيجه ساختارهاي جامعه و زندگي ماشيني مدرن است، بهطوري که روند زندگي مدرن چنان پيش ميرود که انسان روز به روز نيازمند سرعتي بيشتر از قبل است و گرنه به بحرانهاي جديدي دچار خواهد شد.
6-3. سلب انديشه و تعقل
انسان داراي قواي مختلفي است که هر کدام از اين قوا (حسي، خيالي، وهمي و عقلي) اقتضايي دارند. آن قوه که انسان را از ديگر حيوانات متمايز ميکند، قوه تعقل و تفکر است. در حقيقت کمال و سعادت آدمي که انسان با ايجاد تعادل در بين قواي حيواني خود زمينه را براي تکامل قوه تعقل و تفکر خود فراهم سازد. توجه افراطي به هرکدام از قواي حيواني (حس و خيال و وهم) انسان را از سعادت خود که همان رشد و تکامل قوه تفکر و تعقل اوست، باز ميدارد. نظام تکنولوژيکال از دو جهت تفکر و اختيار را از بشر گرفته است.
جهت اول: يکي از مهمترين دستاوردهاي بشر مدرن، خرق حصر زمان و مکان و خلق امواج پيام رسان بود. انتقال اطلاعات از مکاني به مکان ديگر، توسط امواج الکترونيکي قلب تپنده دهکده جهاني مدرن است. بهطوري که کريستين نيستروم اين پديده را «متافيزيک نامرئي صنعت» ناميده است (پستمن، 1378، 136). اين انقلاب اطلاعرساني در سال ۱۸۳۲ بهوسیله ساموئل ف. ب. مورس با اختراع تلگراف، کليد خورد و پس از آن با ظهور تلفن، دوربين عکاسي، راديو، تلويزيون، سينما و اينترنت، «انقلاب بصري» رخ داد. «انقلاب الکتروني و و انقلاب بصري دست در دست هم هر چند ناهماهنگ به تهديدي عظيم عليه زبان و فرهنگ پرداختند و جهان انديشه را به جهان نور و موج مبدل ساختند» (پستمن، همان، 142).
با فراگير شدن وسايل ارتباط جمعي بهتدريج ارتباط کلامي و حقيقي جاي خود را به ارتباط تصويري و مجازي داد؛ ديگر افراد براي گفت وگو با يکديگر نيازي به ارتباط حضوري نداشتند و وسايل ارتباط صوتي و تصويري جاي گفت وگوی چهره به چهره و کلامي را گرفتند. تبليغات حضوري و کلامي جاي خود را به پوسترها، تصاوير، فيلمهاي کوتاه و انيميشنها دادند؛ خريد تلفني و اينترنتي جاي معاملات حضوري و چهره به چهره را گرفت؛ نه تنها ماهواره، تلويزيون و اينترنت وارد خصوصيترين زمان و مکان زندگي انسانها شدند، بلکه تبليغات تصويري، پلاکاردها، ال سي ديهاي نصب شده در سطح شهرها و داخل مترو و سيستم حمل و نقل شهري، يک لحظه ذهن انسان مدرن را رها نميکند؛ چنانکه بيشترين اطلاعاتي را که يک فرد در شبانه روز به دست ميآورد بهوسیله قوه بينايي اوست، اما اين پايان قصه نبود، انقلاب بصري نظام آموزشي و تربيتي را نيز متحول کرد. نظام آموزشي که کاملاً استاد محور و مبتني بر حضور چهره به چهره و پرسش و پاسخ دو طرفه بود، بهتدريج جاي خود را به مدارس هوشمند و سيستم آموزش مجازي يک طرفه داد، سيستمي که به گفته «هيوبرت ال. دريفوس» هم دانش آموزان و هم معلمان ضعيف تري به وجود ميآورد (دریفوس، 1389، 68).
به سبب گسترش فايلهاي صوتي، فيلمها و انيميشنهاي آموزشي و آموزش از راه دور و مجازي، آموزش حضوري و مبتني بر کتاب و گفتوگو دو طرفه و همکلاسي رو به افول رفت. تربيت عملي و تدريجي که همواره همراه با يک استاد و معلم بود جاي خود را به فيلمها و انيميشنهاي تلويزيون داد. «نيکلاس کار» نويسنده کتاب فضاهاي توخالي: بلايي که اينترنت به سر مغزهايمان ميآورد مينويسد: «مطالعات نشان ميدهند، کساني که متنهاي ديجيتال را ميخوانند که با پيوند تزيين شدهاند، به نسبت به کساني که متنها را به شکل سنتي آن را ميخوانند، کمتر آنها را درک ميکنند. کساني که محصولات چند رسانهاي شلوغ را تماشا ميکنند، به نسبت کساني که اطلاعات را به شيوه آرام بخشتر و متمرکزتر دريافت ميکنند، کمتر آنها را به ياد ميآورند. کساني که مداوما توسط ايميلها، هشدارها و ساير پيامها حواسشان پرت ميشود، کمتر از کساني که قادر به تمرکز کردن هستند، مطالب را درک ميکنند» (کار، 1389، 85، 113). بازيهاي رايانهاي و گردش در اينترنت، هر چه بيشتر انسان را در دنياي خيالي و مجازي تکنيکي غرق کرد، بهطوري که موبايل و رايانه بهعنوان نمونه اين دنياي مجازي، جز جدانشدني وجود بشر مدرنش شد. تمام اين تحولات و به اصطلاح پيشرفتها در وسايل تصويري، جز غرق کردن انسان در دنياي حس و خيال و وهم و لذتهاي مادي رسالت ديگري نداشت. توجه افراطي انسان متجدد به مقوله تصوير و قواي حيواني او را از انديشه و تعقل انساني باز داشت. نیل پستمن معتقد است که اگرچه گفته ميشود که ارزش يک تصويرگاه از ارزش هزاران کلمه بيشتر است، اما نبايد فراموش کرد که عکس، هرگز هم سنگ کلام نيست و تاثير آن در روح و دماغ برابر نميباشد. افق فکر و انديشه مخاطبان تصوير و کلام با يکديگر متفاوت است، زيرا يک کلام يا حتي لغت همواره بيانگر يک انديشه و ايده است و محصول قدرت تخيل و تصور است. عکسها و تصاوير نشانهاي از مفاهيم ندارند و فقط نشان دهنده اشياء ميباشند بر خلاف کلام و عبارت، تصوير تصوير قابل مجادله و معارضه نيست و چارچوب منطقي خاصي را در بر ندارد (پستمن، 1378، 142).
رگينارد دامرال از تصوير و هر مقوله بصري به عنوان «ابزار ايستاي تفکر» ياد ميکند و رودلف آنيهام نیز معتقد بود که تلويزيون در مسير يک انقلاب بصري قواي دماغي و ابزارهاي تعقل را به خواب فرو ميفرستد. اين اظهارات به سال ۱۹۳۵ باز ميگردد؛ زماني که تصوير و نمايش بر ساختار و فضاي فکري و فرهنگي انسانها سيطره نداشت. چهل و پنج سال بعد «ربرت هايل برونر» در تمجيد از «آرنهايم» گفت: پيامهاي مصور، عوامل تهيسازي فرهنگ مکتوب و منهدم کننده پايههاي تفکر و تعقل انساني است (همان، 142-144). از نظر نیل پستمن بسيار سادهلوحانه است که اگر تصور شود که ميتوان افق انديشه را در تلويزيون بالا برد، زيرا ساختار تلويزيون چنين اقتضايي را ندارد (همان، 152)؛ بنابراين سيستم اطلاعرساني تصويري مدرن اقتضا دارد که انسان مدرن توجه افراطياش به قوه خيالي و ديگر قواي حيوانيش معطوف کند و قدرت انديشهورزي و تعقل را از ستاند.
جهت دوم: پيچيدگي نظام ماشيني مدرن و دغدغههايي که براي انسان به وجود آمده تمام توجه او به انجام کار و خور و خواب معطوف کرده است. زندگي در شهرهاي مدرن و نظام ماشيني حاکم بر محل کار، ادارات سيستم حمل و نقل چنان تاثير رواني مخربي بر انسان گذاشته که اکثريت ساکنان آن دچار بيماريهاي روحي رواني شدهاند. مثلاً «در کارخانههايي آمريکايي مانند «آديداس»، «نايک»، «هانس»، کارگران فقط ده دقيقه زمان براي ناهار دارند. آنها حتي در دستشوييها هم دوربين کار گذاشتهاند و هر کارگري بيش از حد در دستشويي بماند، توسط بلندگو احضار ميشود. کارگرها حق ندارند با هم حرف بزنند و...» (الیچ، 1389، 86، 113). شغلهاي پر دغدغه و زمان طولاني کار سبب شده که در کمترين فرصت انسانها براي رهايي از اين چالشها به سرگرميهاي غافل کننده همچون سينما، تماشاي مسابقات ورزشي، تلويزيون، شهربازي، سيرکها، کنسرتهاي موسيقي و... روي آوردهاند؛ بنابراين اصطلاح «اوقات فراغت» زاييده نظام مدرن است. مدرنيته اوقات فراغت و غير فراغت را چنان پر کرده است که انسان هيچگاه فرصت انديشيدن و تعقل آن را ندارد که از کجا آمده و براي چه آمده و به کجا ميرود و زندگي او را سيستم ماشيني حاکم بر او به سمت و سويي خاص روانه ميسازد. در حقيقت «ما آنچنان محسور امور تکنولوژيکي هستيم که هرگز به ساحت تحقيق در آنچه ناظر به اصل تکنولوژي است ورود پيدا نميکنيم و از آنچه لازمه ماهيت تکنولوژي است، نميپرسيم» (ریختگران، 1389، 176).
7-3. يکسان سازي فرهنگ و تمدن
همانطور که ذکر شد هر تفکري، فرهنگ و تمدن خاص خود را به وجود ميآورد. در گذشته ملتها و اقوام مختلف هرکدام به مقتضاي موقعيتي خود، داراي سبک زندگي خاصي بودند. اين تفاوتها نه تنها بين ملتها وجود داشت، بلکه بين اقوام و شهرهاي يک کشور نيز بود. مردمي که در مناطق گرمسير زندگي ميکردند از در ساخت مسکن از معماري و مواد ساختماني خاصي استفاده ميکردند که با مناطق سردسير و مرطوب متفاوت بود. هر منطقهاي داراي غذاهاي محلي و ميوه و سبزيجات خاصي بود که تقريباً از نظر طب سنتي متناسب با مزاج و آب و هواي آنجا بود. افراد هر قومي لباس و پوشش و لهجه خاصي داشتند؛ خلق و خو، آداب و رسوم و شغل مردم هر منطقهاي با ديگر مناطق متفاوت بود و همچنين ساير ويژگيهاي قومي و ملي که وجود داشت. شهيد آويني در اينباره مينويسد: «در اين فرهنگ [فرهنگ تکنولوژي مدرن] حقيقت جهان مغفول واقع ميشود و او را جز از دريچه نيازهاي مادياش نميتوان ديد و اينچنين خواه ناخواه تکامل، مفهوم «توسعه امکانات مادي» را خواهد يافت تا آنجا که بشر حتي بهايي هم بايد در قبال اين توسعه بپردازد نميانديشد، چرا که فرصت انديشيدن ندارد. انسان امروز فرصت انديشيدن ندارد و همين فرهنگ واحد جهاني است که اين فرصت را از او دريغ ميکند» (آوینی، 1390،a، 46).
يکي از نتايج کنفرانس بينالمللي بحران در علوم مدرن (مالزي ۱۹۸۶ م) اين بود که «شواهد قانع کنندهاي براي اثبات اين نظر وجود دارد که علم و تکنولوژي غربي به همراه اخلاق سرمايهداري- که ذاتي اين علم و تکنولوژي است- اصليترين ابزار نظري و مادي براي تخريب فرهنگهاي بومي بوده است» (جمعی از نویسندگان، 1385، 89).
مدرنيته با فرستادن جعبه جادو در خانههاي ساکنين دهکده جهاني، به آنها اعلام کرد که کدام غذا را بخورند، کدام لباس را بپوشند، وسايل مورد نياز زندگي چيست و بر کدام طريق زندگي کنند. مدرنيته، فرهنگ و تمدن خود را چنان متکامل و مطلوب نشان داد که هر شخصي از هر قومي ديگر خجالت ميکشيد که از فرهنگ وتمدن خود سخن بگويد و افتخار تمام ملتها در اين بود که هرچه بيشتر به فرهنگ و تمدن مدرن نزديکتر شوند. همين سبب شد که در کشورهاي متمدن مدرن زده، نسل جديد جوانان و نوجوانان دچار نوعي بحران هويت شوند، چون که فرهنگ و تمدن وارداتي مدرن با مباني اعتقادي و تفکري آنها تعارض پيدا کرد و هويت آنها را دچار تزلزل و بهم ريختگي شد. برخي ابزار مدرن همانند اينترنت نيز بهصورت نامحسوس هويت فردي شخص را دچار تغيير ميکند. پژوهشهاي ميداني حاکي از آن است که هر چقدر زماني که کاربران در اينترنت صرف ميکنند، بيشتر باشد و هرچقدر بيشتر در معرض و مواجهه سايتهاي خبري، علمي و آموزشي باشد، ميزان تاثيرپذيري و تغيير هويت ملي بيشتر ميشود (عباسی قادی و خلیلی کاشانی، 1389، 190-187).
سيستم اطلاع رساني، شبکههاي اجتماعي، گپ و گفتوگو در اين شبکه مجازي، اين زمينه را ايجاد کرده که هر شخصي از هرکجاي عالم بهوسیله هويتي مستعار خبري را انتشار دهد يا مخاطب گپ و گفتوگو قرار گيرد. شري تارکل در کتاب زندگي روي پرده توضيح ميدهد که چگونه اينترنت با تغيير دادن محيط اطرافمان، شخصيتيهاي جديدي براي ما پديد آورده است، او مينويسد: «اينترنت ما را تشويق ميکند که به خودمان چونان موجوداتي تغيير پذير، در حال تکوين، غير متمرکز، متکثر، انعطاف پذير و هميشه در حال پيشرفت نگاه کنيم» (دریفوس، 1389، 96).
8-3. تخريب طبيعت و بحران سلامتي
انسانها در قبل از دوران رنسانس همواره در پي اين بودند که خود را با طبيعت هماهنگ سازند و طبيعت را داراي يک نظام و سيستم يکپارچه و دقيق مي دانستند که انسان هم جزيي از اين طبيعت بود که بايد تمام نيازهاي خود را همگام با آن تامين کند؛ بنابراين انسان در پي تغيير طبيعت و بر هم زدن اين نظام يکپارچه نبود، اما در دوران رنسانس با نگاه کمّي و ذرهاي به طبيعت علوم تجربي جديد به سرعت رشد يافتند بهطوري که نتيجه اين امر آن بود که بشر با دخل و تصرفهاي بنيادي، ساختار طبيعي طبيعت را بر هم زد و طبيعت را با خود هماهنگ و همگام کرد، ولي مشکلات و عوارض اين تغييرات که منجر به تولد تکنولوژي شد آن بود که بشر با علم ناقص خود با بر هم زدن اين ساختار طبيعي و ايجاد يک ساختار جديد در طبيعت از نتايج و عوارض تغييرات آگاه نبود، نتايج اين تغييرات به وجود آمدن بحران محيط زيست و سلامتي موجودات زنده شد. هر ماده شيميايي، ابزار جديد، دارو، ميوه و فراوردههاي ژنتيکي جديدي که توليد شد بعد از مدتي تاثيرات منفی بر روي سلامتي انسان يا محيط زيست گذاشت. آلودگي هوا حاصل از سوختهاي فسيلي و فراوردههاي نفتي بهوسیله کارخانهها، وسايل نقليه و...، انسان مدرنِ ساکن در شهرهاي صنعتي را از طبيعيترين حق او يعني، هواي پاک (که يکي از سته ضروريه طب سنتي است) محروم کرده است. بهطوري که بر اثر اين آلودگي سالانه هزاران نفر جان خود را از دست ميدهند و يا به بيماري صعب العلاج دچار ميشوند «مثلاً در سال ۱۹۸۳ بيش از ۳۹ ميليارد دلار خرج کنترل آلودگي و پيشگيري از آن شده است» (ریفکین، 1374، 105). طبق گزارشهای توسعه انساني سال ۱۹۹۸، «برنامه توسعه سازمان ملل» بيست درصد از جمعيت جهان که در کشورهاي برخوردار از بيشترين ميزان درآمد، زندگي ميکنند، مسئول بالغ بر پنجاه درصد از آلودگيهاي دي اکسيد کربن هستند و در مقابل، يک ششم جمعيت جهان که از نظر مال جزء فقيرترين مردم جهان هستند، مسئول سه درصد اين آلودگيها هستند (ولایس، 1388، 72، 25).
با مدرن شدن زندگي بشر، تغيير سبک زندگي و شيوع مصرف گرايي، استفاده از مواد غذايي کنسرو و بستهبندي شده و ظروف و وسايل يکبار مصرف شيميايي به سرعت افزايش يافت و نتيجه اين نوع زندگي، بحراني را به عنوان توليد زباله به وجود آورد؛ روزانه ميليونها تُن زباله به سبب همين زندگي در دنيا توليد ميشود. مقداري از اين زبالهها زير خاک ميشوند و تا صدها سال باقي ميماند؛ مقداري ديگر سوزانده و آلودگي هوا را به وجود ميآورد.
مواد هستهاي و راديواکتيو يکي ديگر از نتايج به دست آمده از تغييرات بنيادي طبيعت است. تشعشعات اين مواد نه تنها سرطانزاست، بلکه نشت اين مواد در طبيعت و پسماندههاي نيروگاههاي هستهاي حيات تمام موجودات زنده و حتي گياهان را تهديد ميکند، بهطوري که اثرات اين مواد بهصورت ارثي به نسلهاي بعدي نيز انتقال ميیابد و باعث تغييرات ژنتکي ميشود و ميليونها سال بايد بگذرد که اثر مخرب اين مواد از طبيعت ناپديد شود. بيل مکبين مينويسد: «اختراع سلاحهاي هستهاي ممکن است نقطه آغاز طبيعت بوده باشد؛ ما سرانجام قدرت و توانايي سلطه بر طبيعت را به دست آورديم» (مکبین، 1387، 102).
همچنين وسايل مدرني همچون آنتنهاي تلفن همراه، موبايل، ماهوارهها و تمام فرستندهها و گيرندههاي امواج مغناطيسي، صفحات نمايش موبايل، رايانه، تلويزيون و تمام وسايل الکترونيکي که در اطراف ماست، با توليد و جذب مواد راديو اکتيو و پرتوزا سلامتي بشر را به مخاطره انداخته است. لامپهاي فلورسنت وکم مصرفي که امروزه در تمامي خانهها يافت ميشوند، چونکه در آها بخار جيوه بهکار برده شده، باعث عوارضي چون سرطان پوست، خستگي چشم، کسالت و خستگي، ميگرن و... ميشود. با شکسته شدن اين لامپها بخار سمي جيوه آزاد ميشود و محيط را آلوده و موجب سرطان ميشود.
افزايش گازهاي گلخانهاي يکي ديگر از عوارض استفاده از سوختهاي فسيلي و تخريب جنگلها است. فعاليتهاي صنعتي انسان مدرن موجب شده که مقدار زيادي گازهاي گلخانهاي مثل دي اکسيد کربن، C FCها، متان و...، وارد جو زمين ميشود. همين امر سبب تغييرات آب و هوايي کره زمين شده، بهطوري که دماي کره زمين در حال گرمتر شدن است و يخهاي عظيم قطب شمال و جنوب در حال ذوب شدن در نتيجه سطح آبهاي جهان بالا آمده و شهرهاي زيادي در معرض زير آب رفتن هستند. «با آغاز عصر صنعتي در اواسط قرن هجدهم و سوزاندن مقادير بسيار زياد سوختهاي فسيلي (ذغال سنگ، نفت و گاز)، مقدار دياکسيد کربن بخش بالايي اتمسفر بسيار زياد شده و از فرار گرما از سياره ما به فضا جلوگيري کرده است. در نتيجه زمين به اندازهاي گرم شده است که نظير آن در تاريخ زمين رخ نداده است. از سال ۱۸۶۰ تاکنون، ملل صنعتي جهان با سوزاندن سوختهاي فسيلي، متجاوز از ۱۸۵ ميليارد تن کربن وارد اتمسفر کردهاند. در همين مدت، توليد دياکسيد کربن از ۹۳ ميليون تن به قريب ۵ ميليارد تن در سال افزايش يافته است. دانشمندان پيشبيني ميکنند که در حدود سال ۲۰۳۰، تراکم دياکسيد کربن در اتمسفر به دو برابر افزايش خواهد يافت و به ميزاني خواهد رسيد که هيچوقت چنان نبوده است» (لسترراسل و همکاران، 1377، 34). همچنين براثر افزايش گازهاي گلخانهاي در سالهاي اخير و واکنش آنها با گازهاي لايه اتمسفر، لايه اوزون در حال نازکتر شدن است و در نتيجه اشعههاي مضر و سرطان زا خورشيد، حيات انسان و موجودات کره زمين را تهديد ميکند. براساس پيشبيني N A S A در سال ۲۰۵۰ م، ده درصد لايهي اوزون از بين خواهد رفت. E. P. A پيشبيني ميکند که اين کاهش چشمگير سپر محافظ اوزون، موجب خواهد شد که ساليانه دو ميليون مورد سرطان پوست بر آنچه فعلاً پيش ميآيد، افزوده خواهد شد (ریفکین، 1374، 9).
با ظهور تکنولوژي و سبک زندگي مدرن، بشر جديد ديگر وقت و توانايي توليد مواد غذايي خود نداشت و شرکتهاي مواد غذايي و فروشگاههاي زنجيرهاي، هايپر استارها، رستورانها، کافي شاپ و فست فودها از همين جا سر برآوردند. سرمايهدارها با به دست گرفتن سيستم توليد و پخش مواد غذايي براي توليد بيشتر محصولات اوليه به کودهاي شيميايي و دستکاري ژنتيکي متوسل شدند، بهطوري که «بزرگترين خطري که محيط زيست را تهديد ميکند، از ناحيهء ترکيبهاي سمي تجزيهناپذير در مواد دفع آفات کشاورزي است. اين قبيل موادبه همراه کودهاي شيميايي، از خاک شسته ميشوند و به آبهاي کم عمق که آبگيرها، رودخانهها، درياها و حتي داخل زمين نفوذ ميکنند» (پتریانوف، 1359، 16، 561). همچنين در کارخانهها با افزودن طعم دهندهها، مواد نگهدارنده، فرآوردههاي شيميايي و مواد غذايي مصنوعي، سلامتي انسان را به صورت جدي به خطر افتاد، بهطوري که «اگر گفته شود، غذايي که امروزه ميخوريم، از نفت به عمل آمده است، نه از خاک، سخني نادرست نگفتهايم» (ریفکین، 1374، 159). در این جاست که تمام همّت و افتخار پزشکي مدرن اين شد که بخش کوچکي از اين خطرات و عوارض را برطرف و درمان کند.
انسان متجدد، با نگاه تکنيکي خود به طبيعت با استفاده از ساخت ابزار جديد در پي بهرهکشی بيشتر از طبيعت برآمد. غارت کردن معادن و منابع زيرزميني، از بين بردن پوشش گياهي، نابود سازي جنگلها، منقرض شدن حيات انواع حيوانات و در نتيجه برهم خوردن اکوسيستم طبيعي طبيعت، همگي معلول فعاليتهاي انسان متجدد است. بهطوري که برآورد ميشود سالانه حدود ۱۵ ميليون هکتار از زمينهاي کشاورزي، ناشي از فعاليتهاي انساني از بين برود (آئورليوپچي و همکاران، 1370، 78).
بهرهکشی و تخريبي که در عصر معاصر نسبت به طبيعت شد در تاريخ بيسابقه بوده، بهطوري که آيندگان را در معرض بحران محيط زيست و کمبود منابع قرار خواهند داد. تمام اين مخاطرات و بحرانهاي محيط زيستي که انسان دچار آن شده ريشه در تغيير جهانبینی او در دوران رنسانس دارد. جهانبینی که غايت الغايات آن تصرف و بهرکشي هر چه بيشتر از طبيعت براي هر چه بيشتر لذت بردن انسان اومانيستي است.
نتيجهگيري
۱. توسعه علمي و تکنولوژيک يک نوع فرهنگ و تمدن خاصي را با خود دنبال دارد؛
۲. پيشرفت يک جانبه ابزار و توسعه بدون بررسي آثار و فرهنگي که بهواسطه آن به وجود ميآيد، باعث به وجود آمدن فرهنگ و تمدن جديدي میشود که ارزشها و عقائد اسلامي را کمرنگ میکند؛
- بحث و تحقيق درباره مدرنيته و تکنولوژي و سبک زندگي که از آن متولد میشود و کندوکاو در ماهيت آنها براي همه دانشآموزان و دانشجويان ضروري است، چرا که با علم به اثرات فردي و اجتماعي، روحي و رواني، اين توانايي را به قشر علمي کشور ميدهد که هرچه بهتر ريشه بسياري از بحرانهاي اخلاقي، رواني، اجتماعي، اقتصادي، سلامتي و... را دريابند و در پي کاهش اين بحرانها باشند و با آسيبشناسي آگاهانه و شناخت سبک زندگي اسلامي که مبتني بر عقائد و ارزشهاي اسلامي است، راه رسيدن به آن را هموار کنند؛
۴. سبک زندگي داراي سه لايه تفکر، فرهنگ و تمدن است که هر کدام از اين لايهها بر ديگر اثر ميگذارد؛ بنابراين زماني میتوان سخن از سبک زندگي اسلامي کرد که فرهنگ و تمدن موجود در جامعه کاملاً منطبق با فرهنگ و تمدن اسلامي باشد. اين نوع از سبک زندگي مسير را مهيا میکند که انسان به سعادت دنيوي و اخروي خودش دست يابد؛
- با توجه به اينکه تفکر خاص، فرهنگ و تمدن خاص خود را توليد میکند؛ بنابراين تفکر اسلامي که خدا محور و شريعت محور است، فرهنگ و تمدني غير از فرهنگ و تمدن امروز غربي را توليد میکند. فرهنگ و تمدن و سبک زندگي امروز غربي منطبق با جهانبینی چون اومانيست، سکولاريزم، کميتگرايي، غايتزدايي و تکامل است و فرهنگ و تمدن توليد شده از اين تفکر کاملاً مادي و معنويتزدا است؛ بنابراين تفکر و سبک زندگي اسلامي با هر نوع توسعهای سازگار نيست، بلکه بايد سخن از توسعهای زد که اهداف و ارزشهاي اسلامي را دنبال کند.
- ملاک پيشرفت انسان بر مبناي تفکر اسلامي پيشرفت در جنبه روحي و معنويت است و پيشرفت و توسعه مادي و ابزاري زماني ارزش دارد که در خدمت اين جنبه روحي و معنوي انسان باشد اما پيشرفت و توسعهای که انسان را روز به روز به دنيا مشغول کند، باعث تخريب طبيعت شود، در پي لذت و رفاه بيشتر باشد با مباني پيشرفت اسلامي سازگار نيست.
- نقد مباني تکنولوژي و تحليل و بررسي عوارض آن به معناي فرار از واقعيت موجود و انزوا و کنارهگيري از زندگي و ابزار کنوني نيست، بلکه شناخت اين مسائل بايد ما را به طرف راه حل درست و برنامهریزی دقيقتر براي آينده سوق دهد. اگرچه برخي از بحرانها و عوارض موجود در کشورهاي مدرن هنوز در کشور ما ظهور نکرده، اما پيروي کورکورانه و آموزش علوم غربي و توليد و بهکارگيري ابزار مدرن بدون شک ما را به سمت و سوي همان چالشها و بحرانها ميبرد؛ بنابراين قبل از دچار شدن به اين امر بايد با شناخت کافي نسبت به اين مسائل به فکر تغيير دادن اين مسير باشيم.
منابع
* قرآن
- استيس، والتر ترنس؛ (۱۳۷۷)؛ دين و نگرش نوين؛ مترجم احمد جليلي، تهران: حکمت.
- آويني، مرتضی؛ (a) (1390)؛ آغازي بر يک پايان؛ تهران: واحه.
- آويني، مرتضی؛ (b) (1390)؛ آينه ي جادو؛ ج ۱، تهران: واحه.
- آويني، مرتضی؛ (1375)؛ حکمت سينما؛ تهران: بنياد سينمايي فارابي.
- آويني، مرتضي؛ (1386)؛ فردايي ديگر؛ تهران: ساقي.
- بابور، ايان؛ (1362) علم و دين؛ مترجم بهاءالدين خرمشاهي، تهران: نشر دانشگاهی.
- باقری، مجید؛ (1389)؛ آويني پاسخ ميگويد؛ قم: خادم الرضا.
- برت، ادوين آرثر؛ (1374)؛ مبادي مابعد الطبيعه علوم نوين؛ مترجم عبدالکريم سروش، تهران: علمي و فرهنگي.
- بيزونسکي، میشل؛ (1388)؛ سرگذشت فيزيک نوين؛ مترجم لطيف کاشيگر، تهران: فرهنگ معاصر.
- پستمن، نیل؛ (1378)؛ نقش رسانههاي تصويري در زوال دوران کودکي؛ مترجم صادق طباطبايي، تهران: اطلاعات.
- پيسي، آرنولد؛ (1367)؛ تکنولوژي و فرهنگ؛ مترجم بهرام شاالگوني، تهران: مرکز.
- دانتزيگ، توبياس؛ (1361)؛ عدد، زبان علم؛ مترجم عباس گرمان، تهران: کتابهاي جيبي.
- داوري اردکاني، رضا؛ (1379)؛ درباره علم؛ تهران: هرمس.
- دريفوس، هيوبرت؛ (1389)؛ درباره ي اينترنت؛ مترجم علي فارسينژاد، تهران: ساقی.
- ريخته گران، محمد رضا؛ (1389)؛ پديدارشناسي، هنر، مدرنيته؛ تهران: ساقی.
- ريفکين، جرمي؛ (1374)؛ جهان در سراشيبي سقوط؛ مترجم محمود بهزاد، تهران: سروش.
- عباسي قادي، مجتبي و خليلي کاشاني، مرتضي؛ (1389)؛ تاثير اينترنت بر هويت ملي؛ تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي.
- کاپلستون، فردريک چارلز؛ (1380)؛ تاريخ فلسفه؛ ج 3، تهران: علمي و فرهنگي.
- لستر راسل، براون و ديگران؛ (1377)؛ وضعيت جهان ۱۹۹۸؛ مترجم فرزانه بهار و ديگران، مشهد: جهاد دانشگاهي.
- ليوپچي، آئور وديگران؛ (1370)؛ جهان در آستانه قرن بيست ويكم؛ مترجم علي اسدي، تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
- مجموعه سخنرانیهای کنفرانس مالزی؛ (1385)؛ بحران علم مدرن؛ مترجم سيد مجتبي عزيزي، تهران: کتاب صبح.
- مکبين، بيل؛ (1387)؛ پايان طبيعت؛ تهران: کتاب صبح.
- نصر، حسين؛(1383)؛ اسلام و تنگناهاي انسان متجدد؛ مترجم انشا الله رحمتي، تهران: سهروردي.
- نصر، حسين؛ (1387)؛ جوانان مسلمان و دنياي متجدد؛ مترجم مرتضي اسعدي، تهران: طرح نو.
- هات ، جان اف؛ (1382)؛ علم و دين از تعارض تا گفت و گو؛ مترجم بتول نجفى، قم: كتاب طه.
منابع مقالات
- ولایس، رادنی؛ (1388)؛ «مصرف بیش از حد، مشکل همگان»؛ سیاحت غرب، 72، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
- ناس، کلیفورد؛ (1389)؛ «گرفتار در چنبره وسايل الکترونيکي»؛ سیاحت غرب، 84، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
- کارل، نیکلاس؛ (1389)؛ «چگونه اینترنت ما را کودنتر میکند؟»؛ سیاحت غرب، 85، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1389.
- الیچ، گریگوری؛ (1389)؛ کارخانههای بیگاری، موتورهای فقر و فلاکت؛ سیاحت غرب، 86، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
- پتريانوف، و.ی؛ (1359)؛ علم تکنولوژي و بحران محيط زيست؛ هدهد، 16، تهران.
پینوشتها
[1] نيل پستمن استاد دانشگاه نيويورک، جامعه شناس و پزوهشگر مسائل ارتباط جمعي است که از جمله کتب مشهوراو مي توان «تکنوپولي»، «ظهور رسانه و زوال کودکي» و « زندگي عيش، مردن در خوشي» را نام برد.
[2] .طالع بين و ساحر آلماني(1488م) که مشهور بود روح خود را در ازاي قدرت به شيطان فروخته است.