نویسنده: حسین کریمی
گفتمان، اصطلاح معاصری است که معانی چندی دارد. یکی از معانی که مراد این نوشتار است گفتمان به معنای فرهنگ غالب و چیرهای است که از هر راهی خود را بر افکار و اندیشهها تحمیل میکند و اجازه نمیدهد تا انسان خود در فضای آزاد اندیشه ورزد و برپایه دادههای علمی تحلیل و تبیین کند و برای خود و دیگران توصیه ای داشته باشد.
برای روشن شدن مطلب، به این نکته اشاره میشود که انسان برای شناخت خود و محیط اطراف و تشخیص موقعیت خود در هستی نیازمند ابزارهای شناختی است. قرآن این ابزارها را ابزارهای حسی دانسته است که مهمترین آن گوش وچشم است. البته گوش و چشم میتوانند به عنوان ابزاری مفید، دادههای اطلاعاتی را دریافت و به انسان منتقل کنند. اما آن چه از راه چشم و گوش به عنوان شناسههای دیداری و شنیداری دریافت میشود به طورکلی و عمومی امور جزئی و دادههای کوچکی است که نمی توان با آن به قضاوت پرداخت. از این رو قلب و عقل به عنوان مهم ترین ابزار داده پردازی انسان عمل میکند و این امکان را به وی میبخشد تا با چیدمان خاصی آن را به معقول اولی و ثانوی تبدیل کند. بنابراین از ویژگی هایی که درچند داده مشترک به دست میآورد حکم میکند که محمد و علی و تقی و نقی انسان هستند و آنگاه حکم میکند که اینها از یک نوع میباشند که تحت عنوان کلی انسان (جانوری خردمند و گویا) قرارمی گیرند. از این پس است که تبیین و تحلیلهای عقلانی انجام میشود و داده پردازی، مسیر انسانی را تعریف و تبیین و توصیه میکند.
بنابراین ابزارهای شناختی از احساس تا عقل، نقش مهمی در ایجاد شناخت و بینش و نگرش انسانی ایفا میکند که بدون هریک از آنها نمی توان از انسان به مفهوم شناخته شده سخن گفت.
دراین میان قرآن، توضیح میدهد که گاه در ابزارهای شناختی از حس و عقل خللی از سوی خود شخص و یا دیگران پدیدار میگردد و دادهها به درستی به دست نمیآید و یا دربخش داده پردازی خللی بوجود میآید و انسان شناخت ناقص و یا نادرستی ازخود و محیط و موقعیت و وضعیت خویش در جامعه و جهان به دست میآورد و بینش و نگرش و گرایشهای وی نیز از آثار و پیامدهای سوء آن در امان نمیماند.
تاثیر محیط بر انسان
یکی از علل و عواملی که در روند درست دادهگیری و داده پردازی خلل و اخلال ایجاد میکند، مسئله گفتمان هاست. بی گمان در هر زمانی گفتمان خود را بر مردم و جامعه چیره میسازد. در گذشته این مسئله کمتر اتفاق میافتاد؛ زیرا ارتباطات و فناوری ارتباط به گونه ای نبود که بتواند مردم را تحت سیطره خودش درآورد. اما با افزایش و پیشرفت فن آوری، این فرصت از آدمی سلب شده است که خودش باشد و لذا هر شخصی به نظر، خودش است ولی در باطن، دیگری است. به این معنا که لیبرالیسم فردی هر روز با فن آوری و افزایش و گسترش ارتباط کاهش مییابد و سوسیالیسم خود را بر همه بخشهای انسانی تحمیل میکند. هر شخصی پیش از آن که خود باشد، دیگر و جامعه است و این گونه است که حریم خصوصی به معنای اندیشه و تفکر فردی، از هم فرو میپاشد و جایی برای تنفس و زندگی نمی یابد.
قرآن از این مسئله به عنوان تاثیر محیط یاد میکند. در جامعهای که گفتمانی چیره شود کم تر انسانی میتواند از تاثیر و آثار آن در امان ماند. به عنوان نمونه در عصری که همگان خورشید را مرکز هستی تلقی میکردند و یا از ایستایی آن سخن میگفتند کسی نمی توانست فکر کند که خورشید نیز همانند ستارگان دیگر در حرکت است و ایستایی ندارد. این تحمیل گری همواره غیرمستقیم است و فرد بی آن که بفهمد همان گونه میاندیشد که گفتمان غالب و چیره خواسته است. در عصر حس گرایی عقلایی، گفتمان چیره این است که روش تجربی و حسی مساوی با حقیقت است و هر آن چه به روش تجربی قابل آزمون و آزمایش نباشد، خرافات است و این گونه است که متافیزیک به عنوان تفکری خرافی به کناری نهاده میشود.
گفتمان کفرآلود زمان نوح(ع)
قرآن گفتمان عصر نوح را مورد تحلیل و تجزیه قرار میدهد و بیان میکند که چرا خداوند و حضرت نوح(ع) به این نتیجه رسیدند که این مردم قابلیت هدایت را نداشته اند و باید نابود گردند. در تعبیر قرآنی که در سوره کوتاه نوح آمده خداوند از زبان حضرت نوح(ع) میفرماید: این مردمان جز فاجر و کافر نمیزایند. به این معنا که زایش ایشان برخلاف زایش طبیعی است که میبایست براساس فجور و تقوا و تسویه میان آن دو باشد؛ زیرا در سوره شمس آیه 7 و 8 میفرماید: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس انسان که خداوند آن را در حالت استوا و اعتدال آفرید و همزمان تقوا و فجور را به او الهام کرد. این الهام چه به معنای الهام غریزه و فطرت باشد و چه معنای آموزش از راه اکتساب، آدمی را در حالتی ترسیم میکند که هر دو گونه قابلیت را دارا میباشد و هنگام زایش از آن برخوردار است. اما مردم عصر حضرت نوح به گونهای بودهاند که دیگر در این حالت تسویه زاده نمیشدند و آن چه با ایشان همراه بود فجور بیتقوا بوده است. دلیل این مسئله را قرآن، تاثیر محیط زیست بر بشر میداند. از آن جایی که محیط زمان نوح در آن حد و اندازه آلوده شده و به لجن و فجور کشیده شده بود که به فرزندان اجازه داده نمیشد تا از تسویه برخوردار گردند و همزمان با فجور از الهام تقوایی نیز برخوردار گشته و به شکل اختیار و انتخاب یکی از دو گزینه را برگزینند، بلکه آنان تحت تاثیر گفتمان چیره و غالب همواره تنها از فجور بهره مند میشدند و کودکان و فرزندان نمیتوانستند از تقوا و ایمان آگاه گردند و شناختی نسبت به آن به دست آورده و به اختیار انتخاب و گزینش کنند.
چنین افرادی دیگر امکان این را به دیگری (فرزندان) نمیدهند تا خود به اختیار گزینش کنند و میان حق و باطل و ایمان و کفر و فجور و تقوا یکی را برگزیند. این همان مسئله گفتمان غالب در اصطلاح این نوشتار است.
در زمان ما نیز گفتمانها آثار مخربی به جا میگذارند. البته میتوان تصور کرد که زمانی تنها گفتمان غالب تقوا و ایمان و عدالت باشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که گفتمان غیرغالب امکان حضور و بروز ندارد؛ زیرا این معنای جبر است که بی ابتلایی، به ایمان و بهشت ختم میشود. در تحلیل قرآنی هر چند امکان این وجود دارد که گفتمان غالب حق و ایمان و عدالت باشد ولی این هرگز به معنای جبر و فقدان فجور و کفر نیست که انسان را تنها در یک راه اجباری قرار دهد. از این رو در عصر حاکمیت اسلام در دوره نبوی و علوی هر چند گفتمان غالب، اسلام و ایمان بود، ولی کفر و نفاق و فجور نیز امکان حضور داشتند، همچنانکه در عصر ظهور نیز با وجود گفتمان غالب مهدویت و عدالت، گفتمان مسیحی و یهودی نیز وجود خواهد داشت و کفر حتی این امکان را مییابد که حضرت ولی عصر (عج) را به شهادت برساند.
روش گفتمان کفر و نفاق
اما آن چه مدنظر این نوشتار است آن که گفتمان غالب کفر و نفاق و فجور برخلاف گفتمان حق و عدالت و ایمان، میکوشد تا به گونه ای عمل کند که گفتمانهای دیگر هرگز فرصت ظهور ولو نابرابر را نیابد و به عنوان گفتمان مغلوب خود را نشان دهد. این گونه است که گفتمانی تک محور و تک نهاد میشود و کسانی که در این گفتمان زندگی میکنند و نفس میکشند امکان آن را نمی یابند تا با گفتمانها رقیب و یا آشنا شوند چه برسد که بدان بپیوندند. به سخن دیگر شرایط را چنان فراهم میآورند که تنها همان اندیشه و تفکر به گوش برسد و به چشم آید و صدای اندیشه و فکر رقیبی شنیده نشود و یا حتی اگر شنیده شد، با جوسازی امکان گرویدن افراد را به آن سلب کنند. این روش در گذشته تجربه شده و اکنون با فن آوری ارتباطات و ابزارهای موجود و جوسازی به گونه ای عمل میشود که به عنوان مثال چادر امر مذموم تلقی شود و یا نماز خواندن ضدروشنفکری معنا شود و یا تقلید و اطاعت از ولایت معصوم(ع) امر دور از خرد و عقلانیت معنا یابد.
در چنین فضا و گفتمانی است که هم نوایی و همرایی و همدلی با گفتمان غالب عین خردورزی و تفکر و روشنفکری قلمداد میشود و به دیگران یا فرصت تفکر دیگر نمی دهند و یا اگر صدای مخالفی شنیده شد در فضا و جوی قرار میدهند که شخص به طور طبیعی اختیار انتخاب و گزینش را نداشته باشد. این گونه است که باید گفت: لایلدوا الا فاجرا کفارا؛ چنین جامعهای فرصت برابر اندیشه و تفکر و انتخاب را به نام تفکر و اندیشه و انتخاب از آدمی سلب میکند و نمی گذارد تا انسان به استوا و تعادل، زاده شود و رشد کند و راه خویش را به اختیار خویش انتخاب کند. به نظر میرسد که برخی از احزاب و تفکرات موجود در جوامع به پیروی از اقتدار رسانه ای غرب و تفکر لیبرال دمکراسی غربی که گفتمان غرب است این گونه رفتار میکنند و فرصت برابر هرگونه تفکر و اندیشه و شناخت و انتخابی را از جوانان آن مرز و بوم میگیرند.