دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مبدأ و معاد در نهج البلاغه ، با نگاه تطبیقی به معنویت‌های کاذب

مبدأ و معاد یعنی اعتقاد خدا به منزله سرآغاز آفرینش و معاد یعنی اعتقاد به سرانجام انسان و عالم. مبدأ و معاد مجموعه اعتقادهای انسان را در بر می گیرد. از بدو پیدایش اسلام، پیشوایان دین، راه و رسم ارتباط با خدا را در زندگی فردی و اجتماعی انسان بیان نموده و بر سرانجام زندگی و اعمال انسان تاکید ورزیده اند. در مقابل گروه های متعدد معنویت گرا نگاهی متفاوت به این مسأله را بیان داشته اند برخی منکر مبدأ و معاد گشته اند و برخی تفسیری غلط از آن، بیان نموده اند.
No image
مبدأ و معاد در نهج البلاغه ، با نگاه تطبیقی به معنویت‌های کاذب

حسین تکمیلی

توجه به مبدأ
مدعیان معنویت در مورد خدا تصویرهای مختلفی ارائه می کنند. آنچه در غالب عرفان های نوظهور دیده می شود انکار خداست. البته این امر یا به صورت انکار وجود خدا و یا به صورت نادیده گرفتن اعتقاد به خدا و یا در برخی موارد، تفاسیر نادرست از خدا، دیده می شود. برای نمونه خدا در عرفان اوشو وجود خارجی ندارد بلکه خدا همان به فعلیت رسیدن توانایی ها و استعدادهای خود شخص است؛
«کلمة خدا فقط یک بهانه است.... هر گاه انسان به نقطه ای برسد که خودش را کاملاً خارج از ذهن ببیند، آن وقت انسان خدا شده است.»[1]
«مردم به نزد من می آیند و می گویند ما آرزوی جستجوی خداوند را داریم. من به آنها می گویم در این باره با من صحبت نکنید. این مقوله را به بحث نکشید، هر گونه صحبتی دربارة جستجوی خدا بی فایده است. هیچ معنا و مفهومی در آنچه می گویند نیست.»[2]
عرفان اِکَنکار نیز هدف اصلی تمرینات معنوی خود را خداشناسی می داند[3] اما خدای مورد نظر اکنکار با خدای ادیان الهی متفاوت است. اینان بعضاً تأکید می کنند که خدایی که ادیان الهی و حتی برخی از ادیان هندی مبلّغ آن هستند، اساساً وجود ندارد. پال توئیچل از زبان ربازار تارز،[4] رهبر معنوی خود، می گوید خدایی که ادیان مطرح می کنند وجود خارجی ندارد بلکه ساختة خود آنان است.[5]
در میان روشنفکران نیز، معنویت نسبت به خدای ادیان توحیدی و یا غیر آن لا اقتضاست.[6] گاهی اعتقاد به خدا را برای انسان مدرن امری کودکانه تلقی می کنند:
«از حدود سیصد سال پیش یعنی تقریباً اوائل قرن هیجدهم بدین سو شمار فزاینده ای از فیلسوفان اخلاق و دانشمندن علوم انسانی و اجتماعی مدام بشر را به پشت سر گذاشتن دوران طفولیّت و کودک منشی و پا نهادن به آستانه دورانِ رشد و بلوغ دعوت کرده اند و می کنند و جالب توجه اینکه از جمله مهم ترین امور کودکانه ای که از بشر کنار نهادن آنها را می خواهند، سه مدعاست: وجود خدا، حجیّت معرفت شناختی تجارب عرفانی و اینکه جهان هستی، نظامی نیکو و اخلاقی دارد؛ این هر سه توهمی عظیمند که ... روی در صدق و صحت ندارند.»[7]
اما در مقابل امیرمومنان حضرت علی علیه السلام یکی از شاخصه های مهم معنویت را اعتقاد به خدا می دانند و معرفت و شناخت خدا را اصل و اساس دین معرفی می کنند؛
«أَوَّلُ‌ الدِّینِ‌ مَعْرِفَتُهُ‌ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُه‌[8]
«سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا، باور داشتن او و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست»
نگاه توحیدی امیرالمومنینعلیه السلام بر کسی پوشیده نیست و در سراسر زندگی و سخنان حضرت به چشم می خورد؛ اما در یک بیان به صورت روشن و گویا بیان می دارند که هدایت فقط از جانب خداوند میسر است و راهی که غیر از طریق خدا صورت پذیرد، به گمراهی ختم خواهد شد؛
«و مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ‌ دَلِیلًا هُدِیَ‌ لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‌ فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِف»‌[9]
و آن کس که سخنان خدا را رهنمای خود قرار دهد به راست ترین راه هدایت خواهد شد. پس همانا همسایه خدا در امان و دشمن خدا ترسان است.
آنچه از این فراز استفاده می شود این است که هر کس خداوند را دلیل و راهنمای خود در زندگی قرار دهد به هدایت و نجات خواهد رسید. از این رو اگر مفهوم این عبارت را در نظر بگیریم به این نتیجه رهنمون خواهیم شد که؛ اگر کسی خدا را در نظر نگیرد و هدایت را از غیر خداوند اخذ نماید، نتیجه ای جز گمراهی و ضلالت نخواهد داشت.
بر این اساس می توان گفت: توجه به خدا و مبداء لازمه عرفان و معنویت است و نمی توان به حقیقت رسید مگر از راه خدا، به دیگر بیان؛ باید سمت و سو و جهت انسان، خداوند باشد.
این بیان حضرت را می توان در قالب استدلال چنین تقریر کرد:
الف: راه های متعددی در معنویت وجود دارد؛
ب: تنها راهی که از جانب خدا و با راهنمایی او باشد، موجب هدایت واقعی است؛
ج: دیگر راه ها هر چند زیبا ترسیم شود و حالاتی را برای انسان ایجاد کند چیزی جز گمراهی نیست؛
نتیجه: توجه به خدا محور اساسی معنویت است.
حضرت علی علیه السلام در نامه ای که در مسیر بازگشت از صفین به فرزندش امام حسنعلیه السلام نوشتند، هدایت واقعی را زمانی می دانند که انسان در مسیر خدا باشد و دلش با یاد او زنده گردد و به ریسمان او چنگ زند؛
فَإِنِّی أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ -أَیْ بُنَیَّ- وَ لُزُومِ أَمْرِهِ وَ عِمَارَةِ قَلْبِکَ‌ بِذِکْرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ وَ أَیُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِه‌[10]
پسرم همانا تو را بهترس از خدا سفارش می کنم که پیوسته در فرمان او باشی و دلت را با یاد خدا زنده کنی و به ریسمان او چنگ زنی، چه وسیله ای مطمئن تر از رابطه تو با خداست اگر سر رشته آن را در دست گیری؟

توجه به معاد
بعد از توجه به مبدأ و خدا، یکی از شاخصه های مهم در معنویت را می توان توجه به معاد و جهان پس از مرگ دانست. هرگاه نگاه انسان منحصر به دنیا باشد و زندگی را فقط در این دنیا ببیند معنویت برخواسته از این دنیا نیز رنگ و بوی دنیایی خواهد داشت و هدفی جز لذت و آرامش در این دنیا را دنبال نخواهد کرد، بر این اساس انسان معنوى درصدد است که با معنوى شدن، امورى همچون آرامش درون و امید را در همین دنیا تحصیل کند.[11] از دیدگاه روشنفکران برای انسان سنتی، احساس شادی و آرامش از عبادات مطرح نیست. برای او آنچه اهمیت دارد، آن سوست. اما انسان مدرن می گوید دین باید همین جا آرامشی، شادیی، امیدی، رضایت باطنی و معنایی به زندگی من بدهد... بنابراین معنویت یک نوع تجربه گرایی دینی است یعنی می گوید من باید در همین دنیا تجربه کنم.[12]
انسان معنوی یک انسان سکولار است بدین معنا که برای پذیرش هر نسخه و راهکار عملی برای زیست بهتر، از روش آزمون پذیری این دنیایی بهره می گیرد.[13] معنویت مدرن به نتایج و آثار و وعده و وعیدهای پس از مرگ و در جهان عقبی کاری ندارد.
وجه مشترک تمام عرفان های نوپدید نیز انکار معاد و خلاصه کردن حیات در زندگی دنیوی است. اینان از سویی با اعتقاد به تناسخ، جهان آخرت را انکار می کنند و از دیگر سوی، رسیدن به شادی و لذت دنیایی را جایگزین آن می سازند.
برای نمونه اوشو بر تناسخ تأکید می ورزد و دلیل بر تناسخ را تجربة شخصی خود می داند. وی می گوید:
«من مراقبه کرده ام. من به نقطه ای رسیده ام که از آنجا می توانم زندگی های قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است. این شناخت من است. این تجربة من است این به میراث هندوان، باورها یا هیچ چیز دیگرشان ربطی ندارد. من بر اساس اختیار خود سخن می گویم[14]»
اما آخرت گرایی از دیدگاه امام علی علیه السلام از شاخصه های اساسی معنویت و یکی از صفات اصلی مومن به شمار می رود تا جایی که حضرت، دشمن خود را به این ویژگی توجه می دهد. امیرالمومنین علیه السلام در یکی از نامه های خود به معاویه پیش از جنگ صفین این گونه می نویسند؛
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا وَ ابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا لِیَعْلَمَ‌ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا وَ لَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا وَ إِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا لِنُبْتَلَی بِهَا»[15]
یعنی خداوند سبحان دنیا را برای آخرت قرار داده و مردم را در دنیا به آزمایش گذاشت تا روشن شود کدام یک نیکوکارتر است. ما را برای دنیا نیافریده اند و تنها برای دنیا به تلاش فرمان داده نشدیم، به دنیا آمدیم تا در آن آزمایش گردیم.
حضرت در این عبارت به صراحت هدف از خلقت دنیا را رسیدن به آخرت بیان می دارند که باید تمام تلاش و همت انسان در این جهان، رسیدن به آخرت باشد. اعمال و کردار ما در دنیا وسیله آزمایش ما است که نتیجه آن در سرای دیگر آشکار می شود، هر کس در آن سرا اعمال بهتری را آورده باشد، نیکوکارتر است. نه تنها ما برای این دنیا خلق نشده ایم و مأمور به تلاش برای دنیا، منهای آخرت نیستیم بلکه هدف از خلقت خود دنیا نیز، آخرت می باشد.
الدُّنْیَا خُلِقَتْ‌ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا[16]
دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد، نه برای رسیدن به خود.
پس ملاک و مبنای برتری یک شخص و یا گروه، سربلندی او در آزمایش های دنیایی است که نتیجه اش در آخرت دیده خواهد شد و بنابراین اگر معنویت و عرفان صرفا لذت، آرامش، امید و رفاه و حتی مقامات و کرامات این دنیایی را تبلیغ نماید مورد تأیید امیرالمومنینعلیه السلام نبوده و کاذب خواهد بود.
حضرت در ادامه نامه بر آخرت گرایی تأکید می کنند و آخرت را مسیر ضروری همه انسان معرفی می کنند؛
فَاتَّقِ اللَّهَ فِی نَفْسِکَ وَ نَازِعِ الشَّیْطَانَ قِیَادَکَ‌ وَ اصْرِفْ إِلَى الْآخِرَةِ وَجْهَکَ فَهِیَ طَرِیقُنَا وَ طَرِیقُکَ[17]
یعنی (ای معاویه) از خدا بترس و با شیطانی که مهار تو را می کشد، مبارزه کن و به سوی آخرت که راه من و تو است بازگرد.
تعبیر وَ اصْرِفْ إِلَى الْآخِرَةِ وَجْهَکَ به معنای این است که جهت و پیشانی تمام امورت را، آخرت قرار بده نه اینکه در ظاهر معتقد به آخرت باش ولی در عمل برای دنیا عمل کن. همانند آیه شریفه که می فرماید فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفا[18] که در بیان معنای آن علامه طباطبایی رحمه الله می فرمایند: مراد از اقامه وجه برای دین، اقبال با توجه کامل بدون غفلت است مانند کسی که به چیزی روی می آورد، در حالی که به آن چشم دوخته و به هیچ سویی توجه نمی کند.[19]
از این بیان نتیجه گرفته می شود که معنویت نیز اگر فقط برای لذت و آرامش دنیایی طلب شود همانطور که روشنفکران معنویت گرا مدعی هستند و یا همانند عرفان های نوظهور، آخرت را نادیده بگیرد، نتیجه ای جز گمراهی نخواهد داشت بلکه معنویت حقیقی آن است که با توجه به آخرت بوده و انسان را در آن سرا، سربلند سازد.
امام العارفین حضرت علی علیه السلام در بیانی دیگر پیامد عدم توجه به معاد و حسابرسی نفس را مورد اشاره قرار می دهند و سرگردانی و هلاکت و نیز طغیان و سرکشی و در نهایت آتش قهر الهی را نتیجه عدم توجه به آخرت می دانند؛
«فَکَأَنَّکُمْ‌ بِالسَّاعَةِتَحْدُوکُمْ‌ حَدْوَ الزَّاجِرِبِشَوْلِهِ ‌فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَیَاطِینُهُ فِی طُغْیَانِهِ وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَایَةُ السَّابِقِینَ وَ النَّارُ غَایَةُ الْمُفَرِّطِین»‌[20]
گویا پایان زندگی و قیامت شما را فرا می خواند چونان خواندن ساربان شتر بچه را، پس آن کس که به حساب نفس خویش نپردازد خود را درتاریکی ها سرگردان، و در هلاکت افکنده است. شیطان ها مهارش را گرفته و به سرکشی و طغیان می کشانند، و رفتار زشت او را در نظرش زیبا می نمایانند، پس بدانید که بهشت پایان راه پیشتازان و آتش جهنم سرانجام کسانی است که سستی می ورزند.
و به چه زیبا پیامدی اشاره می کنند؛ شیطان، معنویتی را که از آخرت بریده و در گذرگاه دنیا منحصر گشته، برای مدعی آن به زیبایی جلوه می دهد و او به گمان خویش بر معنویتی متکی است که او را به حقیقت می رساند در حالی که او را با سرعت به سوی جهنم می دواند.
در جایی دیگر حضرت علی علیه السلام در نامه ای به ابن عباس به آخرت گرایی سفارش کرده و بیان می دارند که تمام همت خود را در مسیر آخرت بکار ببند:
«فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ یَسُرُّهُ‌ دَرْکُ‌ مَا لَمْ یَکُنْ لِیَفُوتَهُ‌ وَ یَسُوؤُهُ فَوْتُ مَا لَمْ یَکُنْ لِیُدْرِکَهُ‌فَلْیَکُنْ سُرُورُکَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِکَ وَ لْیَکُنْ أَسَفُکَ عَلَى مَا فَاتَکَ مِنْهَا وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْیَاکَ فَلَا تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَیْهِ جَزَعاً وَ لْیَکُنْ هَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْت»‌[21]
یعنی همانا انسان گاهی خشنود می شود به چیزی که هرگز از دستش نمی رود و ناراحت می شود برای از دست دادن چیزی که هرگز به آن نخواهد رسید. ابن عباس! خوشحالی تو از چیزی باشد که در آخرت برای تو مفید است و اندوه تو برای از دست دادن چیزی از آخرت باشد، آن چه از دنیا به دست می آوری تو را خشنود نسازد و آن چه در دنیا از دست می دهی زاری کنان تأسف مخور و همت خویش را به دنیای پس از مرگ واگذار.
در این جا نیز حضرت به صراحت تأکید می کنند که باید همت خویش را برای آخرت به کار گرفت و هر کاری را با هدف آخرت انجام داد. لذت و شادی نیز باید برای مقاماتی باشد که در آخرت برای انسان حاصل می شود و غم و اندوه را برای نعمت هایی قرار دهد که در آخرت از دست می دهد.
استدلال برآمده از این روایات:
از مجموع این روایات استفاده می شود که آنچه برای امیرالمومنینعلیه السلام اهمیت دارد، آخرت گرایی است. از این رو می توان یکی از شاخصه های معنویت را این ویژگی قرار داد. مفاد روایات ذکر شده در قالب استدلال این گونه است؛
الف: آخرت و جهان پس از مرگ حقیقی و واقعی است؛
ب: دنیا زودگذر و موقتی است و به مثابه پلی است که انسان را به جهان جاویدان می رساند،
ج: تمام اعمال و کردار انسان باید سمت و سویش آخرت باشد؛
د: آنچه در مرتبه اول ارزشمند است، لذت و آرامش و مقامات اخروی است که باید برای آن تلاش نمود؛
ه: هرکاری زمانی ارزشمند خواهد بود که انسان در آخرت بتواند از آن استفاده کند؛
نتیجه: معنویتی که انسان را به آخرت نزدیک کند و مقامات عالی اخروی به دنبال داشته باشد حقیقی و در غیر این صورت کاذب خواهد بود.

پی نوشتها

[1] . اوشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص251-253.
[2] . همان، ص135.
[3] . حکمت اک، ص6، (ذیل عنوان راه اک-ویدیا)
[4]. ربازار تارز شخصیتی افسانه ای است که توئیچل از او نام می برد و مدعی است 500 و اندی سال عمر دارد و هنوز نیز زنده است وی او را رهبری معنوی اک می داند و بسیاری از تعالیم خود را از وی نقی می کند.
[5] . پال توئیچل، سرزمین های دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص27.
[6]. مصطفی ملکیان، مقاله پرسش هایی پیرامون معنویت در سنت و سکولاریسم، ص338 سروش نیز با نفی برهان پذیری باورهای دینی ادیان می گوید: «دیگر در نیمه دوم قرن بیستم کمتر فیلسوف یا متکلمی مانده است که به جرأت ابراز کند که مى‌توان دلیل قطعى براى اثبات وجود خدا آورد.»، عبدالکریم سروش، فربه تر از ایدئولوژی، ص174.
[7]. مصطفی ملکیان، مهر ماندگار، ص 31.
[8]نهج البلاغة، ترجمه دشتی، خطبه 1.
[9]. نهج البلاغة، ترجمه دشتی، خطبه 147. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی این عبارت را با اندکی تفاوت این گونه نقل می کند: وَ إِنَّهُ مَنِ انْتَصَحَ‌ لِلَّهِ‌ و اتَّخَذَ قَوْلَهُ‌ دَلِیلًا، هَدَاهُ لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ، وَ وَفَّقَهُ‌ لِلرَّشَادِ، وَ سَدَّدَهُ وَ یَسَّرَهُ لِلْحُسْنى‌، فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ‌ آمِنٌ مَحْفُوظٌ، وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ، کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج‌15، ص851.
[10]نهج البلاغة، ترجمه دشتی، نامه31.
[11]. مصطفی ملکیان، مقاله پرسش هایی پیرامون معنویت در سنت و سکولاریسم، ص 316.
[12]. همان، ص279-280، و نیز ر.ک: محمد مجتهد شبستری، کیان، ش 52، ص 14.
[13]. مصطفی ملکیان، مقاله پرسش هایی پیرامون معنویت در سنت و سکولاریسم، ص 278 و نیز ص 316.
[14]. اوشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص46.
[15].. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، نامه 55.
[16]. همان، حکمت 463.
[17]. همان، نامه55.
[18]. سوره الروم، آیه30.
[19]. «فقوله: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ‌» المراد بإقامة الوجه للدین الإقبال علیه بالتوجه من غیر غفلة منه کالمقبل على الشی‌ء بقصر النظر فیه بحیث لا یلتفت عنه یمینا و شمالا»، محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌16، ص178
[20]. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 157.
[21]. نهج البلاغة، ترجمه دشتی، نامه 22.

منابع
1.  قرآن کریم
2.  نهج البلاغه
3.  اوشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، تهران، زرین1380.
4.  اوشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، باغ نو، تهران، 1380ش.
5.  توئیچل، پال، سرزمین های دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، زرین= نگارستان کتاب، تهران، 1379ش.
6.  سروش، عبدالکریم و دیگران، سنت و سکولاریسم، تهران، صراط، 1381.
7.  سروش، عبدالکریم فربه تر از ایدئولوژی، موسسه فرهنگی صراط، تهران، 1372.
8.  طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسسه اسماعیلیان، قم،1352.
9.  کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالحدیث، تهران، بی تا.
10. ملکیان، مصطفی، مهر ماندگار، تهران، نگاه معاصر، 1385.

مقاله

جمع آوری و تدوین رسول غفارپور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

ارائه 70 مقاله پاسخ به شبهات الحادی

ارائه 70 مقاله پاسخ به شبهات الحادی

در پروژۀ گفتمان های الحادی ....
No image

آماده سازی کتاب فرهنگ تاریخ ادوار مسیحیت

فاز اول پروژۀ مسیحیت شناسی، در قالب معرفی تفصیلی تاریخ ادوار مسیحیت مشتمل بر 50 مدخل که به بررسی تاریخی مسیحیت از قبل از میلاد مسیح تا قرن اخیر پرداخته است،
درگذشت علامه فضل الله

درگذشت علامه فضل الله

علامه "سید‌محمد حسین فضل‌الله " مرجع عالی شیعیان در لبنان که بر اثر خونریزی شدید معده، امروز دار فانی را وداع گفت، در سال 1935م (1354ق) در نجف اشرف در خانواده روحانی دیده به جهان گشود.
تأثیر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن بشری

تأثیر بعثت نبوی بر فرهنگ و تمدن بشری

عنصر محوری این گردهمایی وزین ارزیابی رهاورد وحی و نبوت از یک سو، بررسی یافته‌های بشری از سوی دیگر و مقدور و کیفیت تأثیر داده‌های آسمانی در داشته‌های زمینی از سوی سوم است تا در تلو این تحقیق مُضلّع نوآوری و شکوفایی تمدن انسانی که عصاره تلفیق عقل و نقل است، روشن شود.

پر بازدیدترین ها

No image

اساس نواندیشی دینی ترکیب تغییر و ثبات است

استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل در نشستی که عصر امروز در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، گفت: مبنای جامعه‌شناختی نواندیشان دینی دو اصل تغییر و مداومت هستند. در قرآن و سنت نیز اصل تغییر بر مبنای مداومت و حفظ سنت مورد تأیید قرار گرفته‌اند. به گزارش خبرنگار مهر، عصر امروز در نشست "نگاهی به افکار فقهی و درون فقهی نواندیشان دینی معاصر" که در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد، دکتر احمد کاظمی موسوی، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، به اندیشه‌های پنج نواندیش دینی در عصر حاضر، محمد اقبال لاهوری، محمود طه، ابوسلیمان، طه جابر و نصر حامد ابوزید پرداخت. دکتر کاظمی سخن خود را با اشاره به مبنای جامعه‌شناختی نواندیشان دینی آغاز کرد و آن را دو اصل تغییر و مداومت خواند و گفت: در قرآن و سنت نیز اصل تغییر بر مبنای مداومت و حفظ سنت مورد تأیید قرار گرفته‌اند و این اندیشمندان برای جلوگیری از تغییرات ناگهانی و انقلاب در اندیشه‌ها به تفسیر و نواندیشی می‌پردازند. وی که سالها به عنوان استاد دانشگاه مالزی به تدریس مطالعات اسلامی می‌پرداخته، در ادامه مهمترین شاخص اندیشه‌های محمد اقبال لاهوری را تأکید او بر خودباوری خواند و گفت: اقبال معتقد است که اگر انسان به خودش باور نداشته باشد، نمی‌تواند به سوژه مدرن بدل شود و همواره به صورت ابژه باقی می‌ماند. درحالی‌که در اصول دینی ما نیز بر بازگشت به خود تأکید شده است. او در کتاب "اسرار خودی"، به این موضوع با توجه به دو بحث انسان به عنوان خلیفه خدا در زمین و تخلق انسان به خلق خدا تأکید می‌کند. دکتر کاظمی سپس با تأکید بر اینکه از نگاه اقبال، با ختم نبوت عقل جانشین وحی می شود، به معرفی اندیشه‌های محمود طه، نواندیش سودانی پرداخت و گفت: محمود طه با رساله "رساله الثانویه"، که غوغایی در جهان عرب به پا کرد، کوشید نشان دهد که در اسلام عقیده به مساوات و عدالت طبی اصل است و انسانها، زن و مرد در پیشگاه خدا یکسانند. وی با اشاره به روش تفسیر طه از آیات مکی و مدنی قرآن، به تأثیر او بر دیگر نواندیش مسلمان، عبدالحمید ابوسلیمان اشاره کرد و گفت: ابوسلیمان که مدتها رئیس دانشگاه بین المللی مالزی بوده، همچون نقیب العطاس بحث اسلامی کردن علوم را دنبال می‌کرده و با تأکید بر اصول ضرورت و تلفیق، بر اهمیت نواندیشی در اصول فقهی اسلامی صحه می‌گذارد. دکتر کاظمی به تأثیر اندیشه‌های ابواسحاق شاطبی بر تفکر ابوسلیمان تأکید کرد و گفت: شاطبی انسان بسیار متدینی بوده که در دو کتاب "مقاصد الشریفه" و "الموافقات" کوشیده با تفاسیر قشری از کتاب و سنت مخالفت کند. ابوسلیمان با تأکید بر اصل تلفیق معتقد است که بحران فکری مسلمانان در عصر جدید تحجر و ناتوانی از تلفیق با شرایط جدید است. او به‌خصوص در روابط بین‌الملل به فقه شافعی نقد دارد و از تفاسیر جنگ‌طلبانه پرهیز دارد. دکتر کاظمی در ادامه به اندیشه‌های طه جابر الفیاض العوانی، متفکر عراقی پرداخت و گفت: عوانی که دانش آموخته الازهر است، معتقد است که اصول فقه مهمترین منبع برای فهم منابع اسلامی هستند، اما برای فهم درست از آن باید سه کار صورت بگیرد: نخست درک درست سنت، دوم تشکیل شورای علما که متاسفانه صورت نگرفته است و سوم فهم مقاصد شریعت در بستر آنها. دکتر کاظمی بخش پایانی سخن خود را به معرفی اجمالی اندیشه‌های نصر حامد ابوزید، متفکر مصری مقیم هلند اختصاص داد و عنصر محوری در اندیشه او را وارد کردن هرمنوتیک به تفسیر متون و نصوص دینی خواند و گفت: ابوزید معتقد است که تمدن اسلامی، تمدن متن است، بر خلاف تمدن یونانی که تمدن عقل است و این را از سیره امام علی(ع) نیز می‌توان استنباط کرد. وی گفت: ابوزید همچون پیتر نورث راس، معتقد است که فهم یک متن با خواندنش شروع نمی‌شود بلکه پیشتر با گفتگویی آغاز می‌شود که آن متن با فرهنگی که ادراک خواننده را تشکیل می‌دهد، شروع می‌شود. وی بر این اساس معتقد است که سه عامل باعث بدفهمی ما از دیالوگ نص با خودمان می‌شوند: نخست اشتباه گرفتن دلالت لغوی با دلالت شرعی، دوم تفسیر نادرست آیات مدنی و مکی که به نظریه اشاعره در مورد لوح محفوظ منجر شده است و سوم آشفته شدن بستر محتوایی آیات. دکتر کاظمی در پایان گفت: از نظر ابوزید، منطوق آیات قرآن بسته به ثابت است، اما مفهوم آنها قابل فهم در هر عصری است و با این حساب مسلمانان همیشه در تاریخ بسته به ضرورت، مناسبت، مقاصد و اولویت ها به اجتهاد در نص و تعویق بعضی از نصوص می‌پرداخته‌اند.
Powered by TayaCMS