28 خرداد 1397, 0:0
بی شک امانوئل کانت فیلسوف قرن هجده میلادی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین فلاسفه تاریخ غرب است. تاثیر او بر روی نظریه شناسایی(Epistomology) و آرای او در مورد گزارههای پسینی و پیشینی هنوز هم مورد بحث و کنکاش است. گرچه ممکن است عده ای نقطه روشن و دقیق فلسفه کانت را در شناخت شناسی و حدود و ثغور تجربه و عقل بدانند اما خود او معتقد است که علم اخلاق مهمترین موضوع فلسفه است! به طوری که پس از بیان اینکه تمام دلایل برای اثبات مفهوم خدا ناتمام است، براهین اخلاقی را معتبر میداند.
اخلاقی که کانت بدان اشاره میکند مبتنی بر احساس وظیفه و تکلیف است. این فیلسوف آلمانی دوران روشنگری عملی را بر پایه اخلاقی میخواند که طبق تمایلات و خواستههای نفس آدمی نباشد و تنها بر اساس حس تکلیف و احترام به قانونهای اخلاقی صورت گرفته باشد. البته او این اعمال اخلاقی را بدون داشتن اراده آزاد و اختیار غیر ممکن میداند. اما نکتهای که باید بدان توجه داشت تفاوت عمل «مطابق با تکلیف» و عمل «به حکم تکلیف» است. بیان مثالی برای شرح دو عبارت ضروری به نظر میرسد. فرض کنید شخصی به صورت مکرر به پزشک مراجعه کرده و پیوسته از بدن خود مراقبت میکند. ممکن است عمل او در راستای سلامت جسمش عملی اخلاقی به نظر برسد. اما کانت این عمل را منوط به انگیزه وی از این کار میداند. اگر هدف آن شخص از مراجعه به پزشک ترس از بیماری و هزینههای درمان و یا حتی عشق مفرط نسبت به بدن خود باشد، الزاما این کار اخلاقی نبوده و مصداق عبارت « عمل مطابق با تکلیف » است. اما در صورتی که انگیزه شخص از این کارها عمل به وظیفه اخلاقی خود مبنی بر حفظ سلامت جسم باشد کار او اخلاقی و منطبق بر « عمل به حکم تکلیف » است.
همان طور که پیداست اخلاق کانتی منطبق بر انگیزه بوده و از این جهت کاملا متفاوت با کسانی است که هدف و نتیجه اعمال را مینگرند. در اینجا لازم است تا قاعدهای کلی برای اخلاق بیان شود تا بتوان به قانون اخلاقی زیستن دست یافت. کانت این قانون را این گونه بیان میکند: همیشه آنچنان عمل کن که گویی میخواهی عمل تو برای نوع بشر قانون شده و همه مطابق با آن عمل کنند. در نتیجه این قاعده اگر کسی زشتی عمل خود را درک کند و دوست نداشته باشد کسی با او این گونه رفتار کند، این عمل از دایره اخلاقیات وی خارج شده و هرگز نباید آن کار را انجام دهد.
البته انتقاداتی نیز به کانت وارد شده است که در ادامه به سه دسته از این انتقادات پرداخته خواهد شد:
1) کانت معتقد به انگیزه است و محک اعمال اخلاقی را در انگیزه صحیح و یا غلط فاعل آن میداند. اما با این قاعده کلی نمی توان از افعال آینده و یا نتایج عینی اعمال سخنی گفت. گویی این قاعده اخلاقی فرد را در انحصار امری غیر محسوس و درک نشدنی قرار داده است. به عناون مثال چگونه میتوان با دروغگویی مقابله کرد که از انگیزه وی خبری در دست نیست؟ به عبارت دیگر نتیجه و عواقب بعضی از افعال عینی است نه انگیزشی!
2) انتقاد دوم آنجا وارد میشود که دو قاعده اخلاقی با یکدیگر در تعارض قرار گرفته و شخص به اجبار باید یکی از آن دو را انتخاب کند. فرض کنید شخصی به دوستش رازی را گفته و از وی وفای به عهد و حفظ آن را خواسته است. حال اگر شخص سومی از او بپرسد آیا از این راز خبر دارد یا خیر، وی بین دو امر اخلاقی گرفتار خواهد شد. او نمیداند که آیا باید وفای به عهد کرده و رازدار بماند و یا راستگو بوده و چیزی را که میداند بیان کند. البته این مسئله از غوامض و پیچیدگیهای علم اخلاق است، ولی در هر حال انتقادی است که میتوان به اخلاق کانتی به مثابه یک نظام اخلاقی وارد ساخت.
3) اما مسئله سوم، اشکالی است که طرفداران اصالت عین به این اخلاق وارد میکنند. آنها معتقدند اخلاق کانتی بیش از حد بر اجرای قواعد اخلاق اصرار میورزد و به نوعی جزمی گرا است. حال آنکه ممکن است نسبی گرایی در بعضی مواقع مناسب به نظر برسد. فرض کنید قاتلی به دنبال شخص خاصی باشد تا او را به قتل برساند. شاید آنچنان اخلاقی به نظر نرسد که فرد سومی که از محل شخص مورد نظر آگاه است، در این موقعیت راستگو بوده و جای آن شخص را به قاتل بگوید! در این سخن اصرار و پافشاری کانت بر اصول اخلاقی مورد انتقاد قرار میگیرد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان