نویسنده: دکتر بهزاد حمیدیه
ایران و رشد دین نماهای جدید
جنبشهای نوپدید دینی، که مخففاً تحت عنوان (NRMs ) شناخته میشوند، دینهای جایگزین آیینها و کیشها هر یک در ادبیات علوم اجتماعی تعریف فنی خاصی دارند، همچنین گاه از واژه معنویتاستفاده میشود. با چشم پوشی از بررسی تعاریف و تمایزات ظریف معنایی میان این مفاهیم که مجالی دیگر میطلبد، میتوان موضوع نوشتار حاضر را با تعریفی گسترده عبارت دانست از گروه هایی که پس از جنگ جهانی دوم، خصوصاً در دهه هفتاد و مابعد آن، در غرب و بویژه آمریکا ظهور یافته، آگاهانه و عامدانه یا به غفلت، متصدی ارائه پاسخ به برخی پرسشهای غایی شدهاند که ادیان اصلی پیشتر بدانها میپرداختند : آیا خدایی وجود دارد؟ خدا را باید کجا و چگونه یافت؟ هدف و معنای غایی زندگی چیست؟ پس از مرگ بر ما چه اتفاقی میافتد؟ چه مناسک و شعائری به ارضای وجودی انسان میانجامد؟ .... این شبه تعریف، حتی برخی «ادیان» و فلسفههای الحادی همچون برخی فرقههای بودیسم و جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامیدارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند یا جنبشهای مختلف اجتماعی (همچون برخی جنبشهای سبز) را نیز در بر میگیرد. از جمله جنبشهای مشهور میتوان از مونیها (کلیسای وحدت بخش)، انجمن بین المللی هارا کریشنا، علم شناسی، جنبش راجنیش و جنبش خانواده (که گاه تحت عنوان فرزندان خدا نامیده میشود) یاد کرد.
همه ادیان در زمان خود، دینی نوظهور تلقی میشدند: مسیحیت، زرتشت، اسلام، متودیسم.... خصوصیت ویژهای که در NRMs معاصر وجود دارد و آنها را از ادیان سنتی جدا میکند، تکثر، تنوع و التقاط گرایی شدیدی است که در میان آنها یافت میشود. اولین موج ظهور فرق جدید در غرب نظیر «بیداریهای بزرگ» در آمریکا یا آیینهایی نظیر «علم مسیحی»، «شهود یهوه» و «مورمون ها» که در قرن نوزده ظهور کردند، تقریباً همگی مشترکاتی با سنت یهودی- مسیحی داشتند؛ اما موج جدیدتر، اولاً به ادیان غیر ابراهیمی نظیر هندوئیسم، بودیسم و شینتو تمایل و تشابه فراوان نشان داده اند و ثانیاً ترکیبی التقاطی از ادیان رسمی، مفاهیم اومانیستی و سایکولوژیک در قالبی تجربه گرایانه مهیا ساخته اند؛ علاوه بر این، جامعه شناسان دین از یک نوع ادیان بسیار جدید نیز یاد کرده اند که خصوصیت فروکاهشی دین در آنها بسیار ملموستر و مشهودتر است. به طور کلی سیری فروکاهشی در ادیان جدید دیده میشود:
1. به مثابه وحی لایتغیر الهی به دین چونان عناصر معنوی و تجربی؛ متفرق و انتخابی اما معطوف به غایت الهی؛2. از این دین معنوی فروکاسته به دین معنوی معطوف به غایات اومانیستی؛3. از دین اومانیستی به دین مصرفی عرضه شده در بازار دینی؛4. از بازار دینی به دین چونان ابزاری معطوف به اهداف اقتصادی دون پایه.
البته در این مجال به همین فهرست بسنده میشود و توضیح هر مرحله از مراحل فوق به مجالهای دیگر ارجاع میشود و تا حدی جنبش پتانسیل انسانی که اعضایش را وامی دارد تا به دنبال «خدای درونی» بگردند را نیز دربرمی گیرد ولی اکنون به سه مطلب مهم دیگر باید پرداخت: الف. اهمیت مبحث ادیان جدید برای ایران ؛ ب. وجه تمایز میان یک دین جدید و ادیان رسمی ؛ ج. آن چه باید انجام داد.
الف. اهمیت مبحث ادیان جدید برای ایران: بسیاری از تحلیلگران علت پیوستن افراد خصوصاً جوانانی از قشر متوسط تحصیلکرده را در شستشوی مغزی جسته اند. بمباران محبت از سوی فرقهها (همچون وعده شغل، مسکن، تسکین آلام روحی، بهبود امراض مزمن یا صعب العلاج جسمی، قرار گرفتن در محیطی کاملاً صمیمی، یافتن یاران شفیق و ...) توجیهی است که این تحلیلگران اجتماعی ارائه میدهند. ولی اگر از این تحلیل با مزایا و کاستی هایش صرف نظر کنیم، شاید بتوان علل اجتماعی ذیل را برای پدیده گرایش به فرق جدید برشمرد:
1. از چیزی فرار میکنند؛ مثلااز خانوادهای با محبت اما بیش از اندازه انحصارگرا، دوستی بد یا زندگیای نامرضی.
2. معتقدند دینهای سنتی گرفته و خفه، خسته کننده، ریاکارانه و بی حس و بی عاطفه هستند؛ در حالی که ادیان جدید، جمعهای کوچک تر، صمیمی تر، هیجان انگیزتر و جذاب تر ایجاد میکنند.
3. برخی جویندگان میخواهند رابطهای نزدیک تر با خدا یا جهانی بهتر (با ملکوت خداوند) داشته باشند.
4. برخی دوست دارند به جامعه دوستانهای از افراد خوش فکر تعلق داشته باشند.
5. برخی نیز دوست دارند با کشف «خود حقیقی شان» خط مشی زندگی یا روابط خود یا سطح موفقیت خود در درس یا کار اقتصادی را بهبود بخشند.
توجه به عوامل فوق، برای آنچه در این راستا در شهرهای بزرگ ایران خصوصاً تهران مشاهده میشود مهم است. وجود برخی فرقهها که نیمه مخفیانه تحت عناوین آموزش مدیتیشن و یوگا به عضوگیری و فعالیت مشغولند، ظهور افرادی که با تکیه بر فن بیان، چهره جذاب، نیروهای طبیعی فوق العاده همچون انرژی درمانی و ... به جذب افراد میپردازند، گسترش نشر و اقبال به کتب برخی اساتید مشهور فرق جدید همچون سایی بابا، چاپهای متوالی و با تیراژ بالای کتب پائولوکوئلیو، اشو، خوزه سیلوا و ... ، تشکیل و تبلیغ کلاسهای خصوصی یا نیمه خصوصی، آموزشهای وسیع الطیف تحت عنوان موفقیت، مدیریت، آرامش و... که میکوشند مجموعه کاملی از پاسخهای لازم به سئوالات غایی ارائه کنند و انسان را از رجوع به ادیان سنتی بی نیاز سازند، همه و همه سیگنالهای کاملاً معناداری از رشد ادیان جدید در ایران دارند.
خطرات این ادیان جدید، جای بسی تامل دارد. مهم ترین خطر، متوجه مفهوم دین است. ادیان جدید با فروکاستن مفهوم دین، زدودن اتوریته الهی آن، جایگزینی خود محوری به جای خدامحوری و فرعی سازی دین نسبت به غایات اومانیستی، بزرگ ترین ضربه را بر کیفیت تدین وارد میآورند؛ هرچند کمیت دینداران را احیاناً بالا میبرند (ذیلااین نکته تفصیل بیشتر مییابد). علاوه بر این، ادعای NRMs در مورد در انحصار داشتن حقیقت، ساختارهای اتوریتهای که اطاعت بی چون و چرا میطلبند، تشویق به وابستگی فزاینده به جنبش از نظر مادی، معنوی و منابع اجتماعی، بریدن گروه از جامعه، همه و همه، خطرات بالقوه دیگری هستند که نباید از آنها غفلت کرد. خطرات بالفعل از یک فرقه تا فرقه دیگر فرق دارد، خطراتی همچون اخذ پول زیاد از افراد و مشتریان و کسب پولهای بادآورده کلان، تخریب قدرت کار و شغل در اعضا، عدم ازدواج یا بی بندوباری جنسی، احساس ترس یا گناه، از میان بردن تام احساس مسئولیت، هدایت کردن افراد به زندگی پرحیله، بی رحمانه و جنایت کارانه.
«معنویت» و طرح آن در ایران
گاه از آنچه محتوای اصلی ادیان جدید را تشکیل میدهد، به «معنویت» تعبیر میشود. غایت و هدف اصلی معنویت، «تحول فردی» است. اصولا«ادیان خود» که گاه «کیشهای روان درمانی» و گاه «جنبش نهفته بشری» خوانده میشوند، هدف خود را «تحول فردی» اعلام میکنند. مفاهیم کلیدی مورد علاقه «معنویت» عبارتند از: مدیتیشن، اگو «ego» و سلف «self»، تمرکز فکر و نشان دادن تاثیر خلاقه ذهن بر عین، آرامش و رهایی از رنج، رازهایی همچون روح، غیبگویی و تسخیر نفوس، آزاد کردن نیروهای عظیم نفسانی بشر و ... . کریسایدز در یک تیپولوژی مقدماتی، جنبشهای دینی نوپدید را در پنج دسته جای میدهد و در بیان دسته چهارم مینویسد: «دسته چهارم: دسته ای از علایق که نوعا با معنویت در ارتباطند : شفابخشی، مراقبه، تجسم بخشی و تمرین هایی که اغلب رازوَرانه نامیده میشوند؛ مانند فال گیری، قَبالا(عرفان یهودی) و شاید واسطه گری در احضار روح».
شاخصه بسیار اصلی معنویت، فاصله گرفتن از ادیان سنتی در اموری همچون تفاسیر آزاد متون دینی و خالی شدن از مناسک و شعائر است. کریسایدز معتقد است که جهت گیری ادیان بشری، نداشتن مناسک است. خالی شدن ادیان مبتنی بر معنویت جدید از محوریت وحی و اتوریته فوق بشری، موجب آن میشود که انواع «معنویت»، بی اندازه متکثر و غیر مشابه شود؛ به گونه ای که مفهوم «معنویت»، همچون مثالی که ویتگنشتاین به کار میبرد یعنی «بازی»، جز با «شباهت خانوادگی»، قابل بازشناسی نخواهد بود. ظاهراً همین امر است که جناب مصطفی ملکیان را وامی دارد تا تعریفی کارکردی از «معنویت» ارائه دهد: «ما معنویت را بر اساس فونکسیون آن این گونه تعریف میکنیم: فرایندی که فرآورده آن، کمترین درد و رنج ممکن باشد».
علاوه بر غایتی که بنابه اعتقاد مصطفی ملکیان، عبارت است از کاستن درد و رنج انسان نه بار یافتن به عبودیت و تهی گشتن از انیت و انانیت، بدایت معنویت نیز ناظر به انسان است. انسان روشنگری شده و غوطه ور در نگرش اومانیستی، آغاز پروژه «معنویت» را نه در خارج بلکه در درون فرد انسانی میجوید. خود «ego» حتی «معنویت» را نیز به سود خویش برمی گیرد. «معنویت»، دیانتی است در خدمت بشر، نه آنکه بشر در خدمت معنویت باشد. «معنویت» تا آنجا معتبر، قابل احترام و لازم الاطاعه است که فرد انسانی، آن را خادم و نه سربار و مزاحم خویش بیابد. کوگیام ترونگپا، مروج تعلیم شامبهالا که در سرتاسر ایالات متحده، کانادا و اروپا شهرت یافته است، نکته اصلی هر تمرین معنوی را گام برداشتن به سوی خروج از بوروکراسی «خود» اعلام میدارد و مینویسد: «این به معنای خروج از نیاز دائمی »خود« به روایتی هر چه برتر، معنوی تر و متعالی تر از دانش، دین، فضیلت، داوری، آسایش یا هر آنچه »خود« جزئی میجوید است». بدین ترتیب میتوان دید که صبغه اومانیستی «معنویت»، کاملاغالب است. در آنچه ترونگپا «مادی گرایی معنوی» مینامد، شاخصه اصلی تقویت نوعی خودمحوری «egocentricity» به وسیله تکنیکهای معنوی است.