كلمات كليدي : مكاشفه، لوتر، يوحنا، جوج و ماجوج، 666، ديونيسيوس، سيريل، ائوسبيوس
نویسنده : محمد ضياء توحيدي
این کتاب، آخرین کتاب در مجموعهی عهد جدید و یگانه کتاب عهد جدید است که با رویکرد مکاشفهای نگاشته شده است. این اثر در 22 باب تنظیم شده است.
این کتاب، مشتمل بر مکاشفهای است که به اعتقاد مسیحیان، یوحنای حواری در جزیرهی پطمس[1] یعنی در جایی که بدان تبعید شده بود رؤیت کرد و آن را در حدود سال 96 میلادی به قلم تحریر در آورد.[2]
این کتاب از لحاظ ساختار و محتوا تا حدودی شبیه کتابهای حزقیال، زکریا و دانیال در مجموعهی عهد عتیق است چرا که این کتابها نیز به زبان رمزی نگاشته شدهاند به گونهای که درک آنها با مطالعهی ظاهریشان امکان پذیر نیست و تنها با مراجعه به تفاسیر است که میتوان تا حدودی از محتوای آن مطلع گردید.البته تفسیر این کتاب تا بدان حد مشکل است که حتی مفسران عهد جدید نیز از تفسیر کامل این کتاب بر نیامدهاند.[3]
هدف نویسنده و محتوای این کتاب
با مطالعهی این کتاب میتوان دریافت که هدف نگارنده از خلق این اثر، تشویق مسیحیان به ایستادگی در برابر پرستش امپراتور بوده است. او خوانندگان را نوید می دهد که پیروزی نهایی خداوند بر شیطان نزدیک گردیده است.وی همچنین مسیحیان را هشدار می دهد که آزار و شکنجه و جفای بر مسیحیان از سوی شیطان و عمال او افزایش خواهد یافت و بر آنهاست که در مقابل این مصائب مقاومت کنند.او بشارت میدهد که به زودی حضرت مسیح باز گشته و نیروهای اهریمنی برای همیشه از بین خواهند رفت.[4]
در این کتاب، از سلطنت هزار سالهی حضرت عیسی بر روی زمین در پی شکست شیطان و برپایی داوری نهایی سخن به میان آمده است و نیز از تشکیل آسمان جدید و زمین جدید در آخر الزمان خبر داده شده است:
«و دیدم فرشتهای را که از آسمان نازل می شود و کلید هاویه را دارد و زنجیری بزرگ بر دست وی است.و اژدها یعنی مار قدیم را که ابلیس و شیطان میباشد، گرفتار کرده، او را تا مدت هزار سال در بند نهاد.و او را به هاویه انداخت و در را بر او بسته، مهر کرد تا امتها را دیگر گمراه نکند تا مدت هزار سال به انجام رسد؛ و بعد از آن میباید اندکی خلاصی یابد.و تخت ها دیدم و بر آن ها نشستند و به ایشان حکومت داده شد و دیدم نفوس آنانی را که بجهت شهادت عیسی و کلام خدا سر بریده شدند و آنانی را که وحش و صورتش را پرستش نکردند و نشان او را بر پیشانی و دست خود نپذیرفتند که زنده شدند و با مسیح هزار سال سلطنت کردند. و سایر مردگان زنده نشدند تا هزار سال به اتمام رسید. این است قیامت اول.
خوشحال و مقدس است کسی که از قیامت اول قسمتی دارد. بر اینها موت ثانی تسلط ندارد بلکه کاهنان خدا و مسیح خواهند بود و هزار سال با او سلطنت خواهند کرد.و چون هزار سال به انجام رسد، شیطان از زندان خود خلاصی خواهد یافت تا بیرون رود و امت هایی را که در چهار زاویه جهانند، یعنی "جوج" و "ماجوج"را گمراه کند و ایشان را بجهت جنگ فراهم آورد که عدد ایشان چون ریگ دریاست. و بر عرصه جهان برآمده، لشکرگاه مقدسین و شهر محبوب را محاصره کردند.پس آتش از جانب خدا از آسمان فرو ریخته، ایشان را بلعید و ابلیس که ایشان را گمراه میکند، به دریاچه آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالاباد شبانهروز عذاب خواهند کشید. و دیدم تختی بزرگ سفید و کسی را بر آن نشسته که از روی وی آسمان و زمین گریخت و برای آنها جایی یافت نشد.و مردگان را خرد و بزرگ دیدم که پیش تخت ایستاده بودند...و هر یکی بحسب اعمالش حکم یافت...و دیدم آسمانی جدید و زمینی جدید، چونکه آسمان اول و زمین اول درگذشت و دریا دیگر نمیباشد. و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا ازآسمان نازل میشود.....
و آن تختنشین گفت: ... من الف و یا و ابتدا و انتها هستم.... من عیسی فرشته خود را فرستادم تا شما را در کلیساها بدین امور شهادت دهم».[5]
از ویژگیهای این کتاب، استفادهی مکرر این کتاب به عدد هفت است به گونهای که در این کتاب 52 بار از عدد هفت استفاده شده است. از جملهی این موارد میتوان به 1: 3 (هفت خوشا بحال ِ)، 1: 4 و 11 (هفت کلیسا)، 1: 4 (هفت روح)، 1: 12 (هفت چراغدان زرین)، 5: 1 (هفت مهر)، 5: 6 (هفت شاخ و هفت چشم)، 8: 2 (هفت شیپور) و ... اشاره کرد.
نکتهی مهم دیگر آنکه در این کتاب به عدد 666 اشاره شده است؛ عددی که نماد موجودی شریر است و امروزه در کتابها و رسانههای مسیحی به عنوان سمبل شیطان و شخصیتهای شیطانی به کار برده میشود. هر یک از گروههای مسیحی نیز با توجه به نوع گرایش خود سعی در منطبق کردن این عدد بر یکی از شخصیتهای مخالف داشتهاند. از جمله افرادی که به عنوان مصداق این عدد معرفی شدهاند میتوان به شخصیتهای ذیل اشاره کرد: لوتر، پاپ، ناپلئون و هیتلر.[6]
چهار رویکرد مطرح در تفسیر این کتاب
چنانکه پیشتر اشاره شد، این کتاب متنی بسیار رمزآلود است و درک محتوای آن بسیار سخت است.میان مفسران عهد جدید در مورد اینکه مطالب مندرج در این کتاب را چگونه میبایست تفسیر کرد، چهار دیدگاه مهم وجود دارد:
1. برخی بر این باورند که تمام تعبیرات و استعارههای موجود در این کتاب مربوط به زمان نگارش این کتاب است و مدعی آن هستند که بیشتر مطالب این کتاب به وقوع پیوسته است.
2. گروهی بر این باورند که این کتاب در حقیقت فهرستی از وقایع تاریخ کلیسا از جزیرهی پطمس تا پایان تاریخ است.
3. گروه دیگری بر این عقیدهاند که تمام وقایع ذکر شده در این کتاب مربوط به آخر الزمان است.
4. عدهای نیز معتقدند که مطالب ذکر شده در این کتاب، صرفا جنبهی نمادین دارد و حکایت از پیروزی خیر بر شر دارد و در نتیجه، محدود به زمانی خاص نمیباشد.[7]
نویسنده احتمالی این کتاب و تاریخ نگارش آن
از متن کتاب بر میآید که نویسندهی این کتاب فردی یهودی (یعنی با پیشینهی یهودی) و آشنا به کتاب مقدس یهودیان بوده است. همچنین از این کتاب میتوان دریافت که نگارنده از رهبران کلیسا در آسیای صغیر بوده است.[8]
نویسنده این کتاب، در چهار موضع یعنی در باب اول، آیات 1، 4 و 9 و نیز در 22: 8خود را یوحنا معرفی میکند اما این سؤال جدی مطرح است که آیا براستی نویسندهی این کتاب، همان یوحنای حواری است؟
از دیرباز بسیاری از دانشمندان، انتساب این کتاب به یوحنای حواری را نمیپذیرفتهاند.ائوسبیوس (عالم و مورخ شهیر کلیسا در قرن چهارم میلادی) در کتاب تاریخ کلیسای خویش در مورد پاپیاس مینگارد:
«لازم به ذکر است که نام یوحنا در کتاب های وی (پاپیاس)دو بار تکرار شده است.نام اول که همراه با پطرس و یعقوب و متی و سایر حواریون ذکر میشود که به روشنی مراد از آن یوحنای نویسندهی انجیل است. اما پاپیاس در جایی دیگر از یوحنای دیگری یاد میکند که او را در میان افرادی که حواری نیستند ذکر میکند... و به روشنی او را کشیش میخواند. این مطلب صحت گفتهی کسانی که میگویند در آسیا دو نفر با نام یوحنا زندگی میکردهاند را روشن میکند. اکنون دو قبر در افسس وجود دارد که هر دو نام یوحنا را بر خود دارند. این مسأله دارای اهمیت است زیرا ممکن است که یوحنای دوم، همان کسی باشد که مکاشفه ی منسوب به یوحنا از آن او باشد زیرا کسی مایل نیست که کتاب مکاشفه را به یوحنای رسول نسبت دهد».[9]
"دیونیسیوس"اسقف اسکندریه در قرن سوم میلادی نیز از شخصیت های مهمی است که هر گونه انتساب این کتاب به یوحنای حواری را مردود شمرده است.[10]
در نقطهی مقابل، برخی نیز انتساب این کتاب به یوحنای حواری را پذیرفته بودهاند. ایرنئوس[11] اسقف لیون (180.م) انتساب پنج کتاب موجود در عهد جدید به یوحنای حواری را مورد تأیید قرار میدهد.او اظهار میدارد که یوحنا انجیل و رسالات خویش را در افسس و کتاب مکاشفه را در جزیره پطمس[12] نگاشته است.[13]
در مورد تاریخ نگارش این اثر نیز نمیتوان به طور قطعی اظهار نظر کرد اما اغلب مفسران عهد جدید بر این باورند که این کتاب در حدود سال 96 میلادی و پس از خرابی اورشلیم نگاشته شده است.[14]
تردیدها در مورد اعتبار این کتاب؛ دیدگاه مارتین لوتر در اینباره
این کتاب از جمله کتابهایی است که در جامعهی مسیحی، برای مدتهای طولانی در مورد اعتبار آن شک و تردید وجود داشته است.
ائوسبیوس مطلب مهم و قابل توجهی را از قول دیونیسیوس در مورد این کتاب نقل میکند:
«برخی از پیشینیان این کتاب را نمیپذیرند و آن را کلا مردود میشمارند و باب باب آن را به چالش میکشند و مدعی آن هستند که این کتاب فاقد معنی و فاقد دلیل است و معتقدند که این کتاب ساختگی است زیرا آن ها معتقدند که این کتاب نوشته ی یوحنا نیست و اصلا این کتاب، مکاشفه نیست. و تأکید میکنند که این کتاب را هیچیک از حواریون و قدیسان و یا از بزرگان کلیسا آن را ننوشتهاند....».[15]
گفته میشود که افزون بر دیونیسیوس، شخصیتهای مهم دیگری از جمله ائوسبیوس[16] و سیریل (کیرلس) هم آن را از مجموعهی کتابهای قانونی و معتبر عهد جدید خارج میدانستهاند.[17] یوحنای زریندهان و تئودور موپسستیایی نیز از دیگر کسانی هستند که این کتاب را در زمرهی کتابهای مقدس، قرار ندادهاند.[18]
صرف نظر از این شخصیتها، در کلیساهای یونان و نیز در مکتب انطاکیه، اعتبار این کتاب به شدت مورد انکار قرار گرفته بود. این نزاع برای مدتهای مدید و تا پایان قرن پنجم همچنان ادامه داشت و در قرن ششم بود که این کلیساها اعتبار این کتاب را پذیرا شدند. کلیسای سریانی در این باب، مقاومت بیشتری از خود نشان داد و آنها تا قرن دوازدهم میلادی، همچنان از پذیرش این کتاب به عنوان بخشی از عهد جدید سر باز زدند و تنها از این زمان به بعد بود که آن را به عنوان بخشی از کتاب مقدس پذیرا شدند.[19]
اگر چه این کتاب، به مرور زمان و پس از نزاعها و مناقشات فراوان در نهایت مورد پذیرش تمام مسیحیان قرار گرفت اما در قرن شانزدهم میلادی، بار دیگر اعتبار آن زیر سؤال رفت. در این قرن، مارتین لوتر مصلح بزرگ پروتستان با قاطعیت تمام این کتاب را مردود شمرده و آن را کتابی فاقد ارزش و دونمایه دانست.[20] وی اظهار میداشت که این کتاب، نوشتهای نامفهوم و مشتمل بر وعد و وعیدهای بی سر و ته است و از نظر رسالت، بیارزش است.[21]