نویسنده: علیرضا شعاعی
ایمان همانند هر امر باطنی و قلبی دارای مراتبی است. در آیات قرآنی و روایات از مراتب و درجات ایمان سخن به میان آمده و برای هر مرتبهای، مقامات و آثاری بیان شده است. امام صادق(ع) نیز در روایاتی چند به مراتب کمالی ایمان توجه داده است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به یکی از احادیث آن حضرت(ع) بر آن است تا کمال ایمان را از نظر آن حضرت بیان کند.
مراتب کمالی ایمان
ایمان همانند تقوا و دیگر امور دارای مراتب و درجاتی است. قرآن پایین ترین درجه ایمان و باور را اسلام قولی و زبانی دانسته است که با شهادتین آغاز میشود. پس از آن است که در یک فرآیندی از جمله با فتنهها و آزمونها و ابتلائات، مراتب و درجات برتر پدیدار میشود. (حجرات، آیه 14)
البته هر مرتبهای برای خود دارای آثاری است. مثلا اسلام زبانی که حتی بر زبان منافقان جاری میشود، در حالی که قلب ایشان هیچ گونه پذیرشی نسبت به آن ندارد و حتی در جهت خلاف آن یعنی به سوی کفر گرایش دارد، عامل حرمت جان و مال و عرض شخص میشود و کسی نمیتواند شخصی را متهم کرده و برای تصاحب جان و مال و عرض او، عدم اسلام را به او نسبت دهد و با آنکه در زبان، اسلام را بیان میکند، او را متهم به عدم ایمان در این سطح کرده و بخواهد مالش را بگیرد. (نساء، آیه 94)
از اسلام تا مرتبه کمالی بسی راه طولانی است که با آزمونها و فتنهها به دست میآید. از این رو گفته اند هر که مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند. کسب مراتب عالی تر ایمان که همراه با خلوص بیشتر است با رهایی از همه چیز و پیوستن به خداوند امکان پذیر است. برای رسیدن به این مرتبه گاه میبایست از هر آنچه عزیز و گرامی میدارید و حتی از جان عزیزترش میدانید چون فرزند بگذرید؛ چنانکه حضرت ابراهیم(ع) در آزمونی سخت از سوی خداوند انجام داد و سربلند از آزمون بیرون آمد. (صافات، آیات 102 تا 105) رسیدن آن حضرت(ع) به مقام اولوا العزم در میان رسولان و دست یابی به مقام بلند امامت پس از ابتلائات و آزمونهای بسیار سخت بوده است. (بقره، آیه 124)
خداوند در آیه 2 سوره عنکبوت به تودههای مردم هشدار میدهد که هر ادعائی مستلزم اموری است. اگر کسی مدعی اسلام است باید شرایط اسلام را بپذیرد و بدان عمل کند و کسی که مدعی ایمان است گمان نبرد که ادعایش بدون هیچ اما و اگری پذیرفته میشود؛ بلکه باید در آزمونهای سخت و بسیار، سربلند بیرون آید تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
نکتهای که باید توجه داشت اینکه کمال نیز دارای سطوح و درجات و مراتبی است. به این معنا که هر کسی که به کمال ایمان رسید، گمان نبرد که به تمامیت آن دست یافته است؛ بلکه از کمال تا تمام، ره بسیار است. از این رو پیامبران با رسیدن به مقام انسان کامل و بهره مندی از مقام نبوت، تا تمامیت در کمال در انسان، راه بسیار در پیش داشتند. بر همین اساس آزمونهای سختی را میبایست تحمل میکردند که برخی در این امتحانات شکست خوردند و نتوانستند به تمامیت کمالی انسانیت و ربوبیت برسند و مقام خلافت مطلق الهی را به دست آورند. از جمله حضرت آدم(ع) که در آزمونی شکست خورد و به درخت ممنوع نزدیک شد و از میوه آن خورد و خداوند او را به فقدان عزم سرزنش کرده و فرمود: لم نجد له عزما؛ در آدم عزمی را نیافتیم. به این معنا که اراده قوی نداشت تا در برابر وسوسه ها، مقاومت و صبر کند و موفقیت در آزمون را برای خود به ثبت برساند.(طه، آیه 115)
پیامبران دیگری نیز اینگونه در آزمونهایی شکست خوردند از جمله حضرت یونس(ع) که اگر رحمت الهی نبود میبایست تا قیامت در درون نهنگ زندانی میماند. (سوره صافات، آیات 143 و 144؛ بحارالانوار، ج11، ص 82؛ تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 449؛ سوره قلم، آیات 45 تا 48)
خداوند با آنکه همه پیامبران را انسان کامل میداند ولی در همان کمال، ایشان را تمام نمیداند. از این رو سخن از فضیلت و برتری برخی بر برخی دیگر در کمالات به میان میآورد. (بقره، آیه 253 و آیات دیگر)
بنابراین، مراتب کمالیت هر کمالی بس بسیار است. در روایات هنگامی که از عوامل کمال بخش ایمان سخن به میان میآید، امور بسیاری بیان میشود. گاه عواملی به عنوان اسباب کمال مطرح میشود و گاه دیگر اسباب دیگر. این بدان معناست که هر یک از این اسباب در بخشی از مراتب و درجات کمالی نقش دارد و اگر همه آنها در شخص، فراهم شود او به تمامیت در کمال ایمان دست خواهد یافت. بر این اساس نمی بایست گمان برد که تناقضی در روایات است؛ چرا که گاه برای تبیین اسباب و عوامل کمال ایمان اموری مطرح شده و گاه دیگر عوامل دیگری بیان شده است. این تفاوتها در حقیقت بیانگر مراتبی است که کمال ایمان داراست. پس با هر یک از این اسباب و عوامل، مرتبه ای از مراتب کمالی ایمان کسب میشود که با اسباب و عوامل دیگر دست نیافتنی است. هنگامی که همه این اسباب و عوامل فراهم آمد و شخصی همه آنها را در خود تحقق بخشید، آنگاه است که تمامیت مرتبه کمالی ایمان را کسب کرده و در اوج و چکاد ایمان قرار گرفته است.
مکارم اخلاقی، عوامل اصلی کسب مراتب کمالی ایمان
با نگاهی به آموزههای وحیانی اسلام از آیات و روایات، میتوان این معنا را به دست آورد که کسب مراتب کمالی ایمان در گرو کسب مکارم اخلاقی است. به این معنا که انسان در میان رفتارهای خوب اخلاقی آن رفتاری که برتر و نیکوتر از همه است را برگزیند و به تعبیر قرآن احسن و نیکوتر را انتخاب کرده و متصف و متخلق به آن شود. (اعراف، آیه 145؛ زمر، آیه 18)
پیامبر گرامی(ص) نیز میفرماید که من برای اتمام مکارم اخلاقی برانگیخته شدهام. به این معنا که بزرگواریهای اخلاقی در اوج تمامیت آن را برای اهل اسلام آورده تا بدان عمل کنند و در اوج قرار گیرند. پس میان خوب و خوب تر و خوب ترین، آن چیزی که ترینهاست آن را بیان کرده و خواهان اتصاف به این خصلتهای برترین و بهترین است. پس خوبترین، نیکوترین، زیباترین و پسندیدهترین چیزها را برای مسلمان میخواهد که برتر از آن چیزی نیست.
از سویی انسان مسلمان در تحلیل آموزههای قرآنی، انسانی اخلاقی است. به این معنا که همه آموزههای قرآنی بر آن است که تا انسانی اخلاقی را در اوج تمامیت آن بسازد و تحویل جامعه بدهد. اینگونه است که انسان در مقام مظهریت خداوندگاری و متاله شدن، شایسته آن است تا د ر جایگاه خلافت الهی به ربوبیت و پروردگاری جهانیان بنشیند. پس هدف همه آموزههای قرآنی از معارف و احکام برای ساخت انسان اخلاقی در تمامیت آن است؛ چرا که خداوند در اوج اخلاق است و همه فضایل اخلاقی را بی هیچ کم و کاستی د راوج نهایی و تمامیت آن داراست و از بشر خواسته است تا خدایی شده و آن صفات و فضایل را در خود تجلی بخشد.
سه گانه اخلاقی در کسب کمال ایمان
چنانکه گفته شد اسباب و عوامل بسیاری را میتوان در آیات و روایات به دست آورد که بیانگر کسب مراتبی از مراتب و درجات کمالی ایمان است. همه این روایات که در چارچوب اصول اخلاقی سامان یافته است، به انسان میآموزد که چگونه میتواند با تخلق به صفات اخلاقی، خود را به مراتب کمالی برساند و یا از مرتبهای به مرتبهای بالاتر صعود کند و تقرب خویش به خدا را با فضایل اخلاقی و تخلق به صفات نیک و خوب و زیبا افزایش دهد و به او نزدیکتر و نزدیکتر شود.
امام صادق برای کسب مرتبهای از مراتب کمالی ایمان، سه گانههائی را فرموده است که بر محور اخلاق برتر است. ایشان میفرماید: سه چیز است که در هر که باشد ایمانش کامل است: 1- کسی که چون خشمگین شود این امر او را از حق خارج نسازد 2- و چون از چیزی خوشنود گردد این شادی او را به گناه نکشاند 3- و کسی که چون به قدرت رسید گذشت و بخشش نماید. (تحف العقول، ص339)
1- فرو خوردن خشم: خشم یکی از صفات هیجانی انسانی است. انسانها هرگاه با امری ناپسند و زشت و برخلاف خواستههای خود مواجه شوند که موافق طبع و طبیعت ایشان نباشد، غیظ میکنند و خشم میگیرند. این خشم و غیظ میتواند بر خاسته از انگیزههای الهی باشد، ولی چون با عقل مدیریت نشده است و تحت تاثیر هیجانات نفسانی است میتواند تاثیرات بدی بجا گذارد. از مهمترین تاثیرات بد آن میتوان به خروج از دایره اعتدال و عدالت اشاره کرد و یا به خروج از دایره اخلاص در عمل توجه داد. کسی که خشم میگیرد تحت تاثیر هیجانات نفسانی قرار میگیرد و عمل مینماید. در این حالت چون عقل دیگر حاکم و مسلط بر نفس نیست، رفتارهای شخص بیرون از دایره عدالت و اعتدال خواهد بود. از این رو افراد خشمگین هرگز در مسیر درست و عادلانه رفتار و عمل نمیکنند و به سرعت از جاده حق و عدالت بیرون میروند. در این جاست که مدیریت خشم توسط عقل مهم و اساسی است. در داستان معروفی که درباره جنگ امیرمومنان علی(ع) با عمروبن عبدود آمده، آن حضرت پس از آن که عمرو در جنگ شکسته خورده و حضرت(ع) بر سینه او نشسته بود، بر روی حضرت(ع) آب دهان میاندازد. آن حضرت(ع) از روی سینه اش برمی خیزد تا خشم خویش را به سبب عمل زشت عمرو فرو خورد و سپس تنها برای رضایت خداوند جان دشمن خدا را بگیرد تا هیچ گونه غیر و هواهای نفسانی در عمل عبادی جهاد و دشمن کشی در دل راه نیافته باشد. در روایت بالاامام صادق(ع) به این مسئله توجه میدهد که خشم گرفتن امری طبیعی است و انسان به سبب دارا بودن نفس نمی تواند از خشم که جزو طبیعت انسانی است خالی باشد، ولی مدیریت خشم و مهار آن به وسیله عقل، اصل اساسی است که وظیفه هر مومنی است؛ چرا که انسان مومن اهل عقل و فردی خردمند و خردورز است و براساس آیات و روایات اصولاً سرمایه انسانی دین داری و اخلاق، ریشه در عقل دارد و یکی از نشانههای خردورزی انسان، ایمان و اخلاق و حیاورزی اوست. (اصول کافی، کتاب عقل و جهل) پس میان ایمان و عقل ارتباط تنگاتنگی است و بود یکی به معنای بود دیگری و فقدان یکی به معنای فقدان دیگری است؛ چرا که ایمان و عقل لازم و ملزوم یکدیگرند. براین اساس، انسان مومن به سبب خردورزی، به سرعت مهار نفس خویش را به دست میگیرد و خشم خود را کنترل میکند تا خشم طبیعی، او را از جاده حق و عدالت بیرون نبرد. از این رو خداوند از صفات اهل ایمان و احسان را کظم غیظ یعنی فروخوردن خشم دانسته است. (آل عمران، آیه134)
2- شادی به دور از گناه: یکی دیگر از هیجانات نفسانی شادی است. انسانها با دیدن اموری که موافق طبع و طبیعت ایشان است، خشنود شده و اگر این موافقت طبع قوی تر باشد بروز و ظهور خشنودی به شکل هیجانی شدید و شادی و فرح است. در حقیقت ریشه شادی در انسان را میبایست در خشنودی و رضایت نفس او جست و جو کرد؛ چرا که عامل سازگار با طبع و طبیعت او تحقق یافته است. انسانها گاه دچار شگفتی میشوند؛ زیرا با عواملی مواجه میشوند که ایشان را بسیار خوشایند است. در این حالت خوشحالی و شادی آنان به شکل فرح و طرب بروز میکند و افزون بر جوانح و قلب و درون، جوارح و اعضای ایشان را به واکنش شدید وادار میسازد. کلمات شادی بخش از دهان خارج میشود و افزون بر بشاش شدن چهره، دست و پا و بدن آنها نیز متاثر از سرور درونی شدید به حرکت درمی آید. در اینجاست که عقل میبایست وارد شده و مدیریت نفس هیجان زده را به عهده گیرد. هیجانات خشم و شادی، امری طبیعی برای نفس تحت تاثیر عوامل و اسباب بیرونی است. اما انسان مومن که انسانی عاقل است هر دو دسته از هیجانات را مدیریت و مهار میکند و اجازه نمیدهد که این هیجانات، او را از دایره عقلانیت و عدالت و اعتدال بیرون برده و به سوی باطل کشاند. خداوند در آیاتی چند، برخی از انسانها را که تحت تاثیر هیجانات نفسانی عمل و رفتار میکنند سرزنش میکند. پس همان گونه که رفتارهای متاثر از خشم مدیریت نشده از سوی عقل، ناپسند و زشت دانسته شده است؛ رفتارهای متاثر از شادی مدیریت نشده نیز ناپسند و زشت دانسته میشود و خداوند به صراحت اعلام میدارد که رفتارهای فرحناک را دوست نمیدارد؛ چرا که ریشه در خروجی از عقلانیت دارد. (قصص، آیه67)
پس، از نشانههای خردورزی آن است که عقل مدیریت نفس را در هیجاناتی چون خشم و شادی به دست گیرد و اجازه ندهد که هیجانات نفسانی انسان را به رفتارهای زشت و ناپسند بکشاند و از جاده عدل و اعتدال و حق بیرون برد. کسانی که عقلشان حاکم بر نفس نیست، از ایمان کاملی برخوردار نیستند و رفتارهای ضدایمانی و ضدعقلانی از آنان صادر میشود. از این رو حتی به گناه نیز میافتند و در هنگام شادی به سبب عدم تسلط عقل بر نفس در شادی خویش مرتکب گناهانی مانند اسراف و اتراف میشوند.
3- قدرت همراه با گذشت: قوت و قدرت میتواند ذاتی و یا اکتسابی باشد. برخی از انسانها دارای قوت و قدرت بدنی هستند؛ چنانکه خداوند درباره حضرت طالوت میفرماید که او دارای بدنی قوی و قدرتمند بود (بقره، آیه274) همین خصوصیت را خداوند به حضرت موسی(ع) نسبت میدهد و از زبان دختر شعیب(ع) بیان میکند که ایشان مردی قوی و امین بودند. (قصص، آیه26) داشتن قوت بدنی از امور غیر ارادی است هرچند که میتوان با شیوههائی آن را پرورش داد ولی هرکسی نمی تواند با پرورش و ورزش، قوت بدنی را به دست آورد. اما قدرت اکتسابی به این است که انسان از طریق نفوذ مادی و یا معنوی و کسب اعتبار در جامعه از امتیازاتی بهره گردد. قدرتی که از این طرق به دست میآید، در برخی از موارد همراه با نوعی ولایت بر دیگران است. مثلا پدر بر فرزند ولایت دارد و همین ولایت برای او قدرتی را به همراه میآورد. همچنین براساس آموزههای اسلامی، شوهر بر زن ولایت دارد. (نساء، آیه 34) در نظام اسلامی ولی فقیه به تبعیت از اولوالامر دارای ولایت است (نساء، آیه 59) که برای آنان قدرتی را اثبات میکند که گاه ایشان را اولی از خود مردم بر جان و مال و عرضشان قرار میدهد. (احزاب، آیه 6)
قدرت از آن جایی که تسلط بی چون و چرایی را موجب میشود، نیازمند تسلط عقل بر شخص است؛ چرا که اگر عقل ایمانی بر چنین شخصی مسلط نباشد میتواند از قدرت در جهت مفسده و ضرر بهره برد. از این رو کمال ایمان را امام صادق(ع) در مدیریت عقل بر نفس در هنگام قدرت و اجرای آن دانسته است تا اجازه ندهد که نفس بر خلاف عقل و موازین آن از جاده حق و عدالت بیرون رود. در هنگام قدرت اگر انسان بتواند حتی یک گام برتر از عقل از دریچه قلب به مسایل بنگرد بسیار کاری بجا و خوب انجام داده است؛ چرا که عقل، حکم به مجازات گناهکار و خطاکار میکند و مجازات متناسب با جرم، امری است که عقل بدان حکم میکند. از آنجایی که شخص در قدرت است میبایست یک گام برتر رود و از دریچه احسان و قلب به مسئله بنگرد و از خطا و اشتباه بلکه حتی برخی از گناهان، چشم پوشی کند تا خطا کار درس عبرت گیرد و در مسیر درست گام بردارد. از این رو گفتهاند عفو و گذشت از بزرگان است و در آیات و روایات کسانی که در قدرت و اقتدار، عفو و گذشت میکنند به عنوان اهل احسان ستوده شدهاند. مثلاکسی که میتواند قصاص کند ولی از آن بگذرد مورد عنایت الهی است و خداوند از او راضی و خشنود است. در آیات قرآنی از عفو، بسیار تجلیل شده است. عفو، رفتاری احسانی است که به حکم قلب انجام میگیرد نه عقل. به این معنا که قلب آدمی حکم میکند که گذشت نماید. البته عقل مخالف رفتاری که قلب توصیه میکند نیست؛ چرا که عقل اینگونه رفتار را پسندیده دانسته و موافق آن است. به سخن دیگر، کسی که به حکم قلب عمل میکند مخالف نفس عمل کرده است ولی هرگز مخالف عقل عمل نمیکند؛ چرا که اینگونه رفتار مورد تایید عقل است. پس میتوان گفت که احسان و ایثار و عفو و گذشت، رفتاری موافق عقل و مخالف هوای نفسانی است. خداوند در آیاتی از انسانها خواسته است که ایمان خویش را با عفو و احسان و ایثار و گذشت کامل کنند و نشانه دهند که تا چه اندازه در مسیر کمالی گام برمی دارند و ایمان را دوست میدارند و موافق عقل و قلب و ایمان عمل میکنند. (بقره، آیات 178 و 273؛ تغابن، آیه 14 و آیات دیگر)
به هر حال، از نظر امام صادق(ع) رفتارهای عقلانی و موافق عقل که در اصول اخلاقی مورد تاکید است موجب میشود تا انسان مراتبی از کمال ایمان را درک کند. پس باید همواره بر این امور توجه کامل داشته باشیم؛ چرا که خداوند به حکم آیه2 سوره عنکبوت هیچ مدعی ایمان را بدون آزمون رها نمیکند و هر دم ممکن است که به خشم و شادی یا قدرت آزموده شویم و اگر نتوانیم در عین قدرت گذشت و در اوج شادی پرهیز از گناه و در اوج خشم، کظم داشته باشیم، ممکن است از دایره عقل و ایمانی که مدعی آن هستیم دور افتیم و به ورطه کفر و نفاق سقوط کنیم. پس باید همواره بر اصولی از این دست توجه داشته و پایبند آن باشیم تا مراتب عقلانی و ایمانی خویش را تقویت نماییم.