كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، خديجه(س)، ابو هاله، عتيق، هند بن ابي هاله
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
در راستای تلاش حکام مستبد اموی در زدودن نام پیامبر(ص) از مأذنهها و کاستن از قداست و عظمت آن بزرگوار جعل حدیث به عنوان حربهای کارآمد، در مقیاس وسیعی به کار گرفته شد؛ این احادیث مجعول در سرتاسر سیره نبوی(ص) با حجم بسیار زیاد وارد شده، به طوریکه بسیاری از این احادیث مجعول که امروزه به عنوان مشهورات سیره نبوی(ص) به خصوص در لسان اهل سنت شناخته میشود، بسیاری از احادیث صحیح و مسلم تاریخی را کنار زده از شهرت انداختهاند. از جمله مواضعی که در آن احادیث مجعول به وفور داخل گردیده است، جریان ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه(س) و وقایع پیرامون آن است. در این مقاله سعی شده بر اساس عقل و نقل از دیدگاهی متفاوت با آن چه که ادعای شهرت شده، به موضوع ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه پرداخته شود.
ازدواج با پیامبر(ص)
در سبب این ازدواج گفته شده که خدیجه(س) دختر خویلد بن اسد زنی بازرگان، توانگر و صاحب جاه و شرف بود. او مردان را برای تجارتاجیر میکرد یا برای آنها نصیبی از سود خود مقرر مینمود.[1](مضاربه). چون خدیجه(س) اوصاف امانتداری و راستگویی و مکارم اخلاق پیامبر(ص) را شنید نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد داد که با مال و کالای وی به شام سفر کند[2] و بهرهی بیشتر و بهتر از سایرین دریافت نماید. خدیجه(س) غلام خود میسره را نیز در این سفر با حضرت(ص) همراه نمود. در بازگشت از این سفر تجاری، میسره بانوی خود را از وقایع و اتفاقات سفر آگاه نمود.[3] خدیجه(س) که زنی شریف و خردمند و با تدبیر بود برای حضرت(ص) پیغام فرستاد و گفت: «ای پسر عمو من خواهان ازدواج با تو هستم چرا که خویشاوند منی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار، خوشخلق و راستگویی»[4] و به روایتی دیگر دوست خود نفیسه بنت منبه(منیه) را نزد رسول خدا(ص) فرستاد تا در این رابطه با محمد(ص) گفتگو کند. نفیسه نزد پیامبر(ص) آمد و از علت ازدواج نکردن ایشان جویا شد حضرت(ص) پاسخ دادند: «چیزی ندارم که با آن ازدواج کنم» نفیسه گفت: «اگر این مانع بر طرف گردد و از تو دعوت شود با کسی که در زیبایی و مال و شرف همتای توست با او ازدواج میکنی؟» حضرت پرسید: «او کیست؟» گفت: «خدیجه(س)».[5] خدیجه(س) از لحاظ نسب در ردههای میانی قریش و از لحاظ مجد و شرف و ثروت والاترین زن قریش به شمار میآمد از اینرو تمام مردان قریش در آرزوی آن بودند که بتوانند با او ازدواج کنند پس خواستگاریها کرده و حاضر شده بودند مهریههای سنگین بپردازند.[6]
چون پیغمبر(ص) از این پیشنهاد آگاه شد با خویشان و اعمام خود مشورت نموده آنگاه به اتفاق ابوطالب و چند تن از اعمام خود نزد ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه(س) رفتند و ایشان را از او خواستگاری نمودند.[7]
در مجلس خواستگاری، ابوطالب لب به سخن گشود و گفت:
«حمد و سپاس خدای این خانه را آن کسی که ما را از ذریه ابراهیم و اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امنی فرود آورد و بر مردم برتری داد و به این سرزمین برکت و نعمت بخشید؛ اما این برادرزادهام بر تمام مردان قریش برتری و رجحان دارد و در این برتری با هیچ کس مقایسه نشود و در میان مردم برایش همانندی یافت نشود. اگر چه از جهت مالی تهیدست است؛ اما مال عاریهای است که پایدار نمیماند و سایهای است که زایل میشود. او به خدیجه(س) راغب و خدیجه(س) نیز به او مشتاق است ما آمدهایم که با رضایت خدیجه(س) او را از شما خواستگاری کنیم، کابین او بر عهدهی من میباشد که اگر بخواهید پرداخت میکنم قسم به خدای این خانه، محمد(ص) دارای اقبالی بلند و دینی شایع و خردی کاستیناپذیر است».[8] سپس عموزاده خدیجه(س) شروع به سخن کرد؛ اما به لکنت افتاد و از پاسخ ابوطالب بازماند، پس خدیجه(س) شروع به سخن کرد و رضایت خود را از این ازدواج اعلام داشته و بیان داشت که حاضر است، مهریه خود را از مال خویش بپردازد که این سخن تعجب حاضران را برانگیخت پس گفتند: «عجیب است کابین مرد را زنان میدهند؟» ابوطالب خشمگین شد و از جای برخاست و گفت: «اگر مثل برادرزادهام بودید زنان شما را با بیشترین کابین طلب میکردند و اگر فردی مثل شما باشد، حتی با کابینهای بالا، زنان حاضر به ازدواج با او نیستند».[9] آنگاه ابوطالب شتری کشت و رسول خدا(ص) بر خانوادهاش وارد شد.
این سخنان به خوبی نشان از جایگاه پیامبر(ص) در قلوب مردم مکه در قبل از بعثت داشته، خود میتواند در رد روایات مجعولی که آن حضرت(ص) را یتیم ابیطالب دانسته و چنان شخصیت پست و حقیری برای حضرت ساخته و پرداختهاند که خواستگاری ایشان از خدیجه(س) را به سخره گرفتن شخصیت حضرت(ص) و دیگران معرفی کردهاند، [10] کافی است؛ روایات بیپایه و اساسی که تنها جهت کاستن از مقام منیع شخصیت پیامبر(ص) و انحراف اذهان مردم از سوی دشمنان دین جعل شدهاند. از اینرو نقل این اکاذیب را که از سوی برخی مورخان و سیرهنگاران روایت شده شایسته مقام منیع ایشان ندیده از پرداختن به آن صرف نظر کردیم.[11]
سرانجام مهریه این ازدواج دوازده اوقیه طلا[12] یا بیست ماده شتر جوان[13] در نظر گرفته شد و خدیجه(س) به منزل رسول خدا(ص) وارد شدند.
ملاحظاتی در باب این ازدواج
در باب این ازدواج خجسته و پر میمنت مواردی از سوی مورخان و علمای اهل فن ایراد گردیده که پرداختن به آن در اینجا امری مهم و در خور توجه است.
الف ـ سن ازدواج
اینکه سن شریف آن بانو در زمان ازدواج چقدر بوده همواره از موضوعاتی بوده که مورخین اعم از شیعه و سنی از گذشتههای دور تاکنون بدان پرداخته، مطالبی را عنوان کردهاند. در ذکر سن رسول خدا(ص) و خدیجه کبری(س) بین مورخین اختلاف است، بعضی از آنان سن حضرت(ص) را بیست و سه سال، [14] عدهای بیست و پنج سال، [15] برخی بیست و هشت سال[16] و عدهای هم سن ایشان را زمان ازدواج سی سال برشمردهاند.[17] این اختلاف دربارهی سن جناب خدیجه(س) از شدت بیشتری بین مورخان برخوردار است. غالب مورخان و علمای اهل سنت که کتبشان در دست است بر چهل ساله بودن آن بانو در زمان ازدواج تأکید کردهاند.[18] البته اقوال دیگر علماء نیز در این باره قابل توجه است به گونهای که خواننده را در اینکه واقعاً سن حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج چهل سال بوده یا نه جداً به تردید وا میدارد و این ظن را در شخص به وجود میآورد که سن ایشان در واقع بسیار کمتر از آن چیزی است که بسیاری از علمای اهل سنت و حتی بعضی از علمای شیعه بر آن تأکید داشته ادعای شهرت کردهاند.
اقوال دیگر علماء در این باره:
قول به بیست و پنج ساله بودن ایشان:
این قول را بیهقی در دلائل النبوه[19] و ابن کثیر در البدایه و النهایه اصح اقوال دانستهاند[20] قاضی ابرقوه نیز در کتابش این قول را اشهر اقوال معرفی کرده است.[21] این قول از سوی کتب السیرة الحلبیه[22] و... نیز بیان شده است.
قول به بیست و هشت ساله بودن ایشان:
بسیاری از علماء و مورخان اینکه سن شریف آن بانو در زمان ازدواج با رسول خدا(ص) بیست و هشت سال بوده است را مورد تأکید قرار داده، این قول را بر اقوال دیگر ترجیح دادهاند. شذرات الذهب،[23] انساب الاشراف،[24] سیر اعلام النبلاء،[25] السیرة الحلبیه،[26] تاریخ خمیس[27] و... از جمله کتبی هستند که متذکر این قول شده، آن را بر دیگر اقوال برتری دادهاند.
سی ساله بودن ایشان:
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب السیرة الحلبیه،[28] تاریخ الخمیس،[29] و... به آن پرداخته شده است.
قول به سی و پنج ساله بودن ایشان:
این قول نیز از جمله اقوالی است که در کتب البدایه و النهایه[30] و السیرة الحلبیه[31] عنوان گردیدهاست.
ضمن اینکه قول به چهل ساله،[32] چهل و چهار ساله،[33] چهل و پنج ساله،[34] و چهل و شش ساله[35] بودن ایشان نیز از جمله اقوالی است که علماء و مورخان بدان پرداخته در کتبشان از آن یاد کردهاند.
در کتاب دلائل النبوه بیهقی و السیرة النبویه ابنکثیر نیز اشاره شده است که سن خدیجه(س) با رسول خدا(ص) در زمان ازدواج لااقل کمتر از سی سال بوده است، آن جا که در سن وفات آن بانو میگوید: « بلغت خدیجه خمساً و ستین سنه، و یقال خمسین سنه و هو اصح»[36] اگر قول مشهور در سن رسول خدا(ص) را بیست و پنج سال بدانیم با احتساب اینکه حضرت(ص) در چهل سالگی مبعوث شدند و در سال دهم بعثت خدیجه(س) وفات کردهاند، میتوان گفت سن خدیجه(س) در زمان ازدواج بیست و پنج سال بوده است.
حاکم نیشابوری نیز در کتاب مستدرک خود از هشام بن عروه نقل میکند که «خدیجه در حالی وفات کرد که سن شریفش شصت و پنج ساله بود؛ این قول شاذ است و به نظر من سن او به شصت سال نرسید»[37] که در این صورت میتوان گفت که او هم معتقد بوده که سن حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج کمتر از سی و پنج سال بوده است.
ازدواج خدیجه(س) قبل از ازدواج با پیامبر(ص)
اینکه ادعای شهرت شده، خدیجه(س) قبل از ازدواج با رسول خدا(ص)، دو بار ازدواج کرده و از شوهران سابقش فرزندانی داشته[38] نیز جای تردید جدی است؛ چرا که در این مورد نیز ابهاماتی وجود دارد که باید بدان پرداخته شود. ملاحظاتی را که میتواند در این باب لحاظ شود بدین قرار است:
اول این که از ابن شهرآشوب نقل شده که احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتابهایشان و سید مرتضی در الشافی و ابو جعفر[شیخ طوسی] در تلخیص [الشافی] متذکر این امر شدهاند که پیامبر(ص) با خدیجه(س) ازدواج کرد؛ در حالی که ایشان دختری باکره بود. این گفته در کتابهای الانوار و البدع نیز مورد تأکید قرار میگیرد، در آنجا که میگوید: «رقیه و زینب دختران هاله خواهر خدیجهاند.»[39]
ثانیاً: ابوالقاسم کوفی نقل کرده که از اجماع عام و خاص و از آثار اهل علم و راویان اخبار چنین بر میآید که کسی از اشراف و بزرگان قریش باقی نماند؛ مگر آن که از خدیجه(س) خواستگاری کرده و خدیجه(س) به او جواب رد نداده باشد، پس چون خدیجه(س) با رسول خدا(ص) ازدواج کرد زنان قریش بر او غضب کرده رهایش کردند. آنان به خدیجه(س) گفتند: «اشراف و بزرگان قوم از تو خواستگاری نمودند؛ اما نپذیرفتی و ردشان کردی و حال با محمد(ص) یتیم ابوطالب که فردی فقیر و تهیدست است، ازدواج کردهای؟» حال سئوال این است، چگونه است خدیجهای که به تمام خواستگاران متمول و با حسب و نسب خویش جواب رد داده به ازدواج با اعرابی بینام و نشان از تمیم و مخزوم تن در دادهاست و آنان را بر اشراف قریش برتری داده است؟[40]
اگر گفته شود بر فرض پذیرفتن اینکه سن حضرت خدیجه(س) در زمان ازدواج بیست و پنج یا بیست و هشت ساله بوده است، چگونه ممکن است، دختری به این سن برسد و پدرش او را به امر ازدواج مجبور نکرده باشد. در جواب گفته میشود که اولاً پدرش قبل از جنگ فجار از دنیا رفته بود[41] و از اینرو اجباری از سوی پدر نبوده است. عموی او نیز که بعد از پدر خدیجه(س) عهدهدار سرپرستی او بوده نیز مسلم است که سلطه پدر را نداشته است. از طرفی بر زنی شریف و پارسا که در جاهلیت به جهت شرافت و عفت بیمانندش به طاهره[42] و سیده قریش[43] مشهور بوده است عیب نیست که صبر کند تا مرد کامل و فاضل و ایده آل خود را بیابد آن هم در دورهای مثل دوران جاهلیت.
ثالثاً: روایت شده که خدیجه(س) از همسران سابق خود فرزندانی داشته است که هند از جمله آنهاست در وجود این هند که در مذکر یا مؤنث بودن او نیز اختلاف است. در نام پدر هند اختلاف است آیا پدرش ابیهاله، همان نباش بن زراره است یا بر عکس زرارة بن نباش یا نامش هند و یا به قولی مالک بوده است آیا او صحابی پیامبر(ص) بوده یا نه؟ آیا قبل عتیق با خدیجه(س) ازدواج کرد یا بعد او آیا این هند فرزند عتیق است یا فرزند ابیهاله اگر فرزند عتیق است دختر است و اگر فرزند ابیهاله است پس پسر است آیا در جمل کشته شد یا به طاعون بصره؟[44]
فرزندان خدیجه(س)
مورخان و نسب شناسان ثمرهی ازدواج خدیجه(س) با پیامبر(ص) را دو پسر و چهار دختر دانستهاند. قاسم، عبدالله معروف به طیب و طاهر، زینب، امکلثوم، رقیه و فاطمه(س)[45]
به تبع نفی ازدواج خدیجه(س) با غیر از رسول خدا(ص) درباره بعضی از فرزندان منتسب به خدیجه(س) نیز ملاحظاتی مترتب است کهبدان پرداخته میشود:
اولاً: نقل است زینب و رقیه فرزندان خدیجه(س) نبودهاند؛ بلکه فرزندان هاله خواهر حضرت خدیجه(س) بودهاند. هاله با مردی مخزومی ازدواج کرده بود و از او صاحب دختری به نام هاله شده بود، سپس بواسطهی مرگ یا طلاق شوهر، هاله(هاله مادر) با مردی تمیمی به نام ابوهند ازدواج کرد و از او نیز فرزندی به نام هند به دنیا آورد. این مرد تمیمی همسر دیگری نیز داشته که از او زینب و رقیه متولد شدند. تا اینکه این زن و سپس شوهر تمیمی هاله وفات کردند. بعد از مرگ آنها هند به قوم و عشیرهاش ملحق شد.[46] اما هاله و فرزندش و نیز فرزندان همسر دیگر آن مرد تمیمی تنها ماندند خدیجه(س) آنان را نزد خود آورده بود. هاله(مادر) بعد از ازدواج رسول خدا(ص) با خدیجه(س) از دنیا رفت و این دو کودک نزد خدیجه(س) باقی ماندند و از آنجا که عرب ربیبه را دختر شخص میدانستند.[47] از اینرو این دختران را به حضرت رسول(ص) منسوب میکردند؛ در حالیکه آنها فرزندان ابیهند شوهر خواهر خدیجه(س) بودند.[48] این مطلب بواسطهی مؤیداتی نیز تأیید و پشتیبانی میشوند. بنا به تصریح برخی از مورخان رسول خدا(ص) و خدیجه(س) تا قبل از بعثت تنها صاحب پسری بودند و بقیهی فرزندان ایشان پس از بعثت متولد شدند.[49] حال آنکه نقل شده است که در جاهلیت دخترانی از رسول خدا(ص) به عقد ابوالعاص و عتبة بن ابیلهب درآمدند که پس از بعثت پسر ابیلهب با اصرار و اجبار پدر، همسر خود(رقیه) را طلاق داد.[50] همچنین روایت شده که رقیه پس از طلاق پیش از هجرت مسلمانان به حبشه با عثمان ازدواج کرد و سپس به همراه او به حبشه هجرت کرد.[51] میدانیم که هجرت به حبشه در سال پنجم هجری صورت گرفته است.[52] پس چگونه ممکن است، رقیهای که پس از بعثت به دنیا آمده است، قبل از بعثت با پسر ابیلهب و پس از بعثت با عثمان ازدواج کرده باشد. این موضوع لااقل در بر دارندهی این امر میتواند باشد که این دختران فرزندان رسول خدا(ص) نبودند، بلکه ربیبههای ایشان بودند و گرنه چه توجیه دیگری میتوان نسبت بدین امر پیدا کرد.
شاید از مهمترین مواردی که دستآویزی برای اثبات وجود هند به عنوان فرزند خدیجه(س) بخصوص در بین شیعیان شده است روایتی است که از امام حسن(ع) نقل شده است در این روایت امام حسن(ع) از هند بن ابیهاله به عنوان دایی یاد کرده و از او اوصاف رسول خدا(ص) جویا شده است در این روایت که با «سألت خالی هند بن ابیهاله من حلیة رسول الله(ص)... » آغاز شده، ایراداتی وجود دارد که بدان پرداخته میشود:
اولا: اشکالات سندی این روایت است که تمامی از یک طریق و آن هم از طریق مردی از بنیتمیم از فرزند ابی هاله از امام حسن(ع) روایت شده است.
ثانیاً: تمام این روایت پر از شک و ریبه است.
ثالثاً: اصلاً در وجود فرزندی به نام هند برای خدیجه(س) همانگونه که گفته شد تردید جدی وجود دارد.
رابعاً: امام حسن(ع) خود پیامبر(ص) را دیده و به همراه او در واقعه مباهله و... حضور داشته چه دلیلی وجود داشته که این مطلب را از هند بن ابیهاله بپرسد؟ اصلاً چرا حضرت(ع) از پدر بزرگوارشان که بیش از همه به احوال پیامبر(ص) آگاه بوده و یار و یاور همیشگی آن حضرت(ص) و وصی و جانشین به حق ایشان بودند نپرسیدند؟
خامساً: ما هیچ نصی هر چند جعلی در دست نداریم که ثابت کند هند با رسول خدا(ص) زندگی کرده باشد یا نزدیک او باشد یا در مجلسی از مجالس او شرکت کرده باشد یا در جنگی حضور یافته باشد. [53]