كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين عليه السلام، كوفه، سخنراني زينب كبري(سلام الله عليها)، سخنراني فاطمه صغري، سخنراني ام كلثوم، سخنراني امام سجاد عليه السلام
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
بعد از ظهر روز یازدهم محرم،[1] عمر بن سعد و یارانش در حالی که امام سجاد علیه السلام را به کُند و زنجیر کشیده بودند و زنان اهل بیت علیه السلام را بیمعجر و چادر در برابر دیدگان هزاران مرد کوفی، سوار بر شترهای برهنه و بیجهاز کرده بودند، سرزمین کربلا را ترک کرده رهسپار کوفه شدند.[2]
با رسیدن کاروان اسرا به کوفه بسیاری از مردم این شهر به تماشای اسرا آمدند و برخی از آنان چون اسرا را در این وضع ناگوار دیدند صدا به گریه و زارى بلند کردند. وضع به گونهای بود که نقل شده امام سجاد علیه السلام سر بلند کردند و خطاب به آنان فرمودند: «اگر شما برای ما گریه و زاری میکنید، پس چه کسى ما را کُشت؟»[3]
سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها)
در این هنگام حضرت زینب(سلام الله علیها) با اشاره دست مردم کوفه را به سکوت و آرامش فرا خواند. در پی این اشاره، نفسها در سینه حبس شد و زنگهای چهارپایان از حرکت باز ایستاد آنگاه زینب کبری(سلام الله علیها) به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی و درود و صلوات بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«اما بعد؛ یا اهل الکوفه یا اهل الختل و الغدر و الخذل الا فلا رقات العبره و لا هدات الزفره انما مثلکم کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثاً تتخذون ایمانکم....
ای مردم کوفه، ای اهل فریب و نیرنگ، آیا گریه میکنید؟ هنوز اشک چشم ما خشک و سوز سینههایمان آرام نشده است. مثل شما مثل همان زنی است که رشتههای خود را میبافت و سپس آن را برمیگشود. شما ایمانتان را در میان خود به تباهی کشاندهاید. آگاه باشید در میان شما جز هرزهگویی، خودپسندی، بغض و دشمنی، دروغگویی، تملق و چابلوسی به مانند کنیزان و سخنچینیهای کینهتوزانه چیزی دیده نمیشود. شما هم چون گیاهی هستید که در مزبله روییده است یا نقرهای که در خاک مدفون شده باشد. بدانید که شما بد ذخیرهای برای آخرت خویش فرستادهاید. شما سزاوار خشم خدایید و در عذاب جاوید خواهید ماند. آیا میگریید و صدا به شیون بلند میکنید؟ آری به خدا سوگند باید بسیار بگریید و اندک بخندید ننگ این جنایت دامنتان را آلوده ساخته و با هیچ آبی نمیتوانید آن را بشوید، مگر میشود خون پسر خاتم پیامبران(صلی الله علیه و آله و سلم) و معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت را شست؟ شما کسی را کشتهاید که در سرگردانیها مرجع شما و در سختیها پناهتان بود کسی را کشتهاید که دلیل روشن و زبان گویای سنت شما بود. بدانید که گناهی زشت مرتکب شدهاید. از رحمت خداوند دور باشید و نابودی نصیبتان گردد. کوششهایتان بینتیجه و دستهایتان بریده باد؛ شما سخت زیانکارید؛ شما خشم خدا را به جان خریدید و داغ خواری و بیچارگی را بر خود نقش بستهاید. ای مردم کوفه، وای بر شما آیا میدانید که چه خونی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر زمین ریختید و چه حرمتی را از او هتک کردهاید؛ شما گناهی بزرگ، سخت، زشت، ناروا، خشونتآمیز و شرمآور مرتکب شدهاید گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا در شگفتید که از آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب آخرت ذلتبارتر و سختتر است شما را در آن روز یاری نمیکنند. مبادا مهلتی که به شما دادهاند تحریکتان کند، زیرا خداوند در دادن کیفر شتاب نمیکند و از سپری شدن وقت مکافات بیمی ندارد و پروردگارتان در کمینگاه است.»
از راوی این روایت نقل شده که میگفت: «به خدا سوگند دیدم که مردم در آن روز گریان و سرگردانند دستهایشان را بر دهان گذشتهاند. پیرمردی را دیدم که در کنارم ایستاده بود و آن قدر گریست که محاسنش تر شد و میگفت: «پدر و مادرم فدایتان باد؛ پیرانتان بهترین پیرها و جوانانتان بهترین جوانها و زنانتان برترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است نه خوار میشوید و نه شکست میپذیرید.»»[4]
سخنرانی فاطمه صغری
پس از سخنرانی زینب کبری(سلام الله علیها)، فاطمه -دختر امام حسین علیه السلام- به سخن ایستاد و فرمود:
الحمدلله عدد الرمل و الحصی و زنة العرش الی الثری احمده و اومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداَ عبده و رسوله و ان ذریته ذبحوا بشط الفرات بغیر ذحلٍ و لاتراث....
«خدا را به عدد سنگریزهها و شماره ماسهها حمد میگویم و به وزن عرش تا زمین سپاس میگویم به او ایمان دارم و بر او توکل میکنم و گواهی میدهم خدایی جز خداوند یکتا و بیهمتا نیست و شریکی برای او وجود ندارد و شهادت میدهم که محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست و گواهی میدهم که فرزندانش را در کنار فرات تشنه سر بریدند بدون این که خونی ریخته باشند یا کسی خونی از او طلب داشته باشد. خدایا به تو پناه میبرم از این که دروغی به تو نسبت دهم و یا خلاف آن چه فرستادهای بگویم...
اما بعد؛ ای اهل کوفه، ای اهل حیله و تزویر، خداوند ما اهل بیت علیه السلام را به وسیله شما و شما را به وسیله ما آزموده و گرفتاری ما را سبب اجر برای ما قرار داد و علم خود را به ما سپرد و ما را خزانه علم و حکمت خود قرار داد و حجت خدا در روی زمین. خداوند ما را به کرامت خویش گرامی داشت و ما را به وسیله پیامبرش بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داد و لیکن شما ما را تکذیب کردید و کافر شمردید و کشتن ما را حلال دانستید و اموال ما را به غارت بردید گویا اولاد ترک یا کابل بودهایم چنان که دیروز جدمان امیرمؤمنان علیه السلام را کشتید. خون ما از شمشیرهای شما میچکد و با این کار چشمانتان روشن شد و دلهایتان را به سبب فرو نشاندن کینهای که از گذشته با ما در دل داشتید تسکین دادید و بدان دلهایتان شاد گردید و اینها جز مکر و افتراء بر خدا نیست؛ ولی خداوند بهترین مکر کنندگان است.
وای بر شما، آیا میدانید چه دستی شما را علیه ما شورانید و چه کسی، شما را به جنگ با ما خوانده است و با چه پایی به سوی ما آمدید. دلهای شما به قساوت گرائیده، خدا بر دلهای شما مهر زده و بر گوشها و دیدگان شما پرده افکنده است و هرگز هدایت نمیشوید. مرگ بر شما ای اهل کوفه، چه خونی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) طلب دارید و با چه بهانهای با برادرش علی بن ابیطالب علیه السلام دشمنی میکنید و فرزندانش را میکشید آن گاه بر کشتن آنها افتخار میکنید و میگویید: "ما علی علیه السلام و فرزندانش را با شمشیرهای هندی و نیزه کشتیم و زنانشان را همانند ترکان اسیر کردیم."[5]
ای خاک بر دهان گوینده این سخن که با کشتن کسانی که خداوند آنان را پاک و منزه ساخته و حبس و پلیدی را از آنها دور ساخته افتخار میکند آیا حسد میورزید بر چیزی که خدا ما را به آن فضیلت داده است.»
در این هنگام، صداها به گریه بلند شد و گفتند: «کافى است؛ دیگر نگو ـ اى دختر پاکان ـ که دلهایمان را آتش زدى و درونمان را شعلهور کردى.» پس فاطمه صغری(سلام الله علیها)، ساکت شد و از ادامه سخن باز ایستاد.[6]
سخنرانی امکلثوم
آنگاه امکلثوم - دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام- در حالی که گریه راه گلویش را بسته بود و به سختی میگریست به سخنرانی پرداخت و گفت:
«یا اهل الکوفه، سوءا لکم ما لکم خذلتم حسینا علیه السلام و قتلتموه و انتهبتم امواله ورثتموه و سبیتم نساءه و نکبتموه؟ فتبالکم و سحقا...
ای مردم کوفه، بدا به حالتان چه کردید؟ به حسین علیه السلام خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و آنگاه او را کشتید و اموالش را به غارت بردید و زنانش را به اسیری گرفتید؟ مرگ بر شما، آیا میدانید چه کردید و چه گناه بزرگی را مرتکب شدهاید؟ هیچ میدانید که چه خونهایی را ریختید و چه زنان شریفی را داغدار و چه اموالی را به یغما بردید و لباس چه دختران و زنانی را به تاراج بردید؟ مهر و محبت از دلهایتان برداشته شده است؟ شما بهترین مردان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتید؛ با این حال حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیانکار. آنگاه این اشعار را بر زبان جاری کرد:
قتلتم اخی صبرا فویل لأمکم ستجزون نارا حرها یتوقد
سفتکم دماء حرم الله سفکها و حرمها القرآن ثم محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
الا فابشروا بالنار انکم غدا لفی سقر حقا یقینا تخلدوا
و انی لابکی فی حیاتی علی اخی علی خیر من بعد النبی سیولد
بدمع غزیر مستهل مکفکف علی الخدمنی دائما لیس یحمد
برادرم را کشتید پس وای بر مادرانتان که به زودی دچار آتشی خواهید شد که گرمایی سوزان دارد. خونهایی را ریختید که خدا، قرآن و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را محترم شمرده و حرام کرده بودند. شما را به آتش دوزخ مژده باد که فردا به یقین در آن جاویدان خواهید ماند. من همه عمرم در سوگ جانسوز برادرم و ستمی که بر او رفته است، میگریم بر آن انسان والایی که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از بهترین مردان روزگار بود. من بر او اشک خواهم ریخت و همواره بر او خواهم گریست و دانههای درشت و بیشمار اشکم از گونههایم خشک نخواهد شد.»
در این هنگام صدای گریه و زاری مردم، به آسمان برخاست.[7]
سخنرانی امام سجاد علیه السلام
سپس با اشاره امام سجّاد علیه السلام مردم کوفه ساکت شدند، پس آن حضرت علیه السلام به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی و فرستادن درود و سلام بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط فرات من غیر ذحل و لا تراث.انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله؛ انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا. ....
ای مردم، هر کس مرا میشناسد، میشناسد و هر کس نمیشناسد بداند که من علی بن حسین بن علی بن ابیطالبم علیه السلام من فرزند کسی هستم که حرمتش شکسته شد اموالش به غارت رفت و زنان و فرزندانش به اسارت گرفته شدند. من فرزند کسی هستم که در کنار شط فرات سر از بدنش جدا کردند و همین افتخار مرا بس است.
ای مردم، شما را به خدا سوگند آیا میدانید که شما به پدرم نامه نوشتید؛ ولی به او نیرنگ زدید و با او عهد و پیمان بستید؛ ولی پیمان شکستید و با او به مبارزه برخاستید؟ مرگ بر شما باد با این اندوختهای که برای قیامت خویش پیش فرستادید و چه اندیشه ناپسندی داشتهاید؛ با کدامین چشم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نظر خواهید کرد آنگاه که به شما بگوید: "خاندانم را کشتید و حرمتم را شکستید پس از امت من نیستید."»
راوی میگوید: «در این هنگام صداها از هر طرف بلند شد و مردم به یکدیگر میگفتند: نابود شدید و نفهمیدید.»
سپس حضرت علیه السلام ادامه دادند و فرمودند: «خدا رحمت کند کسی را که نصیحتم را بپذیرد و سفارش مرا درباره خدا و رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) او و اهل بیت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) به یاد آورد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما الگویی پسندیده است.»
آنگاه مردم، همگی گفتند: «ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ما همه شنوا و فرمانبرداریم، پیمان شما را حفظ میکنیم و از اطراف شما پراکنده نخواهیم شد و نسبت به شما بیمیلی نشان نخواهیم داد، خدایت رحمت کند پس هر آنچه خواهی بفرما ما با هر کس که با تو بجنگد در جنگ و با هر کس با تو در صلح باشد در صلحیم؛ یزید را دستگیر خواهیم کرد و از کسانی که بر شما ستم کردهاند، بیزاری خواهیم جست.»
امام علیه السلام فرمود: «هیهات هیهات؛ ای فریبکاران مکار، حیلههایتان دیگر عملی نخواهد شد آیا میخواهید با من هم همان رفتاری را که با پدرانم کردید انجام دهید؟ به خدای شتران راهوار در راه حج سوگند، نه؛ هنوز بر سر جراحاتمان مرهمی نهاده نشده است، پدرم به همراه اهل بیت علیه السلام خویش کشته شد. داغ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرم و برادرانم را فراموش نکردهام، هنوز مصیبتشان را به یاد دارم و تلخی آن را در گلویم احساس میکنم و اندوهش هنوز سینهام را میفشارد؛ اما از شما میخواهم که نه با ما باشید و نه بر ضد ما.»
آنگاه فرمود: «کشته شدن حسین علیه السلام شگفتآور نیست، چرا که پدر حسین علیه السلام از او بهتر و گرامیتر بود [اما او نیز به شهادت رسید]. ای کوفیان از مصیبتی که بر حسین علیه السلام وارد شد شادمان نباشید که این مصیبتی بزرگ است. جانم فدای آن که در ساحل فرات کشته شد، سزای قاتل او آتش جهنم است...».[8]