كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، رژيم غاصب صهيونيستي، رضاشاه، محمدرضاشاه پهلوي، شناسايي سياسي
نویسنده : فاطمه كرم پور
در دوران پهلوی اول هنوز دولت رسمی رژیم غاصب صهیونیستی در فلسطین اشغالی ایجاد نشده بود و به طبع آن نیز نمیتوان انتظار روابط دیپلماتیک داشت. اسناد تاریخی مربوط به این دوران در آرشیو وزرات خارجه ایران نشان دهنده نقش ویژه "میرزا حبیبالله خان آلرضا" همان "عینالملک هویدا" در فلسطین است. وی از بهاییان مقیم عکا بود که در سال 1920 عهدهدار سمت کنسول ایران در شام بوده است، وی در چند گزارش از تحرکات دولتمردان انگلیسی و یهودیان برای خرید اراضی فلسطینیان خبر داده است.
در سال 1310ش "حاج امین الحسینی" مفتی مسلمانان فلسطین کنفرانس اسلامی را با شرکت بیست و دو کشور اسلامی در بیتالمقدس برپا کرد. قطعنامه کنفرانس بر حفظ و تقدیس مسجدالاقصی و سایر اماکن مقدسه بیتالمقدس و محکومیت صهیونیسم و سیاست انگلیس در فلسطین تاکید داشت. این کنفرانس به دلیل رقابت سران کشورهای اسلامی با یکدیگر و تعلقات، گرایشات سیاسی و نفوذ انگلیس دستاورد مهمی نداشت؛ نمایندگان ایران در این کنفرانس "حاج میرزا یحیی دولت ابادی" از وکلای مجلس و "سید ضیاءالدین طباطبایی" نخستوزیر کودتا بودند.[1]
با انتصاب سید باقر کاظمی، مهذبالدوله، به وزارت امورخارجه از سوی محمد علی فروغی، در شهریور 1312ش تغییراتی در سیاست خارجی ایران رخ داد، از آنجا که وی وجهه ملی مذهبی داشت، موضعگیری او در جانبداری از حقوق فلسطینیها در خط مشی سیاسی خارجی ایران موثر بود. وی در اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل که در اکتبر 1935 در ژنو برگزار شد، ریاست هیات نمایندگی ایران را برعهده داشت و در نطقی به دفاع از حقوق مسلمانان مظلوم فلسطین پرداخت. این سخنرانی بازتاب مثبتی به ویژه از سوی فلسطینیها و حاج امین الحسینی به همراه داشت.[2]
اما اشتغال خاطر بیشتر رضاشاه به مسایل داخلی و تمرکز برای تحکیم پایههای قدرتش در ایران، موضوع فلسطین را در سیاست خارجی به امری حاشیهای مبدل ساخت به گونهای که دولتهای وقت به ندرت سیاستهای فعالانه و تاثیرگذار را در قبال جریانات فلسطین در پیش گرفتند.
در سال های بعد "عنایت الله سمیعی" وزیر امور خارجه دولت محمود جم در گزارشی درتاریخ 22/12/1315 به دفتر مخصوص شاهنشاهی در یک چرخش غیره منتظره، ضمن برشمردن تهدیدات بالقوه اعراب نسبت به مرزهای غربی و جنوبی ایران، سیاست حمایت از تشکیلات دولت یهود در سرزمین فلسطین را به عنوان موضع رسمی ایران توصیه کرد، گزارش مزبور نخستین سند، نظریه رسمی یکی از دولت مردان ایران در حمایت از طرح تشکیل دولت یهود در فلسطین به شمار میآید.[3]
صرف نظر از تمایلات سیاسی مختلف در میان دولت مردان عصر رضاشاه سیاست عمومی و موضع رسمی ایران در این مقطع زمانی از جمله در اواخر سلطنت وی سیاست گرایش به آلمان نازی و دفاع از حقوق مردم فلسطین و جانبداری از آنان در مجامع و محافل بین المللی استوار بود.
در آستانه جنگ جهانی دوم بین سالهای 1934 تا 1938 عدهای از یهودیان از طریق سمرقند و خراسان به تهران آمدند با توجه به اینکه یهودیان در این زمان دارای تشکیلات منظمی نبودند، یهودیان ثروتمند ایران به آنها کمک میکردند.[4]
پهلوی دوم
به طور کلی میتوان روابط سیاسی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی را در دورهء پهلوی دوم به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول: دوره ناپایداری روابط سیاسی از سال 1327 - 1332ش است که دوره شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی و بازتاب های خارجی و داخلی آن مربوط شده است.
دوره دوم: پایداری روابط و تثبیت روابط سیاسی از سال 1332 - 1342 است. دوره سوم: دوره تحکیم روابط از سال 1342 - 1357 که به فعالیت نمایندگان سیاسی و سفرای دو کشور مربوط میشود.
دوره اول: ناپایداریهای سیاسی
بیثباتی سیاسی داخلی و نبودن سیاست خارجی مدون از مشخصههای وضعیت سیاسی ایران در دهه 20 میباشد، سقوط دیکتاتوری رضاخان و پایان دوران اختناق راه را برای حضور و فعالیتهای گروهی مختلف در عرصه سیاست بازکرد و قدرتهای بزرگ با بهرهبرداری از فرصت به دست آمده، در رقابتهای پنهان و آشکار درصدد جذب نیروهای داخلی برای دستیابی به اهداف خود برآمدند.
مسئله فلسطین
در آوریل 1947 ـ اردیبهشت 1326 - مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اجلاس فوقالعاده خود کمیسیونی را با شرکت یازده عضو از جمله ایران، مامور مطالعه و یافتن راه حلی برای مسئله فلسطین نمود، کمیسیون مزبور تحقیقات محلی را در اردوگاههای پناهندگان آغاز کرد و دو گزارش به مجمع عمومی تسلیم کرد که یکی متعلق به اکثریت اعضا مرکب از کانادا، چکسلواکی، گواتمالا، هلند، پرو، سوئد و اروگوئه بود و دیگری را اقلیت مرکب از نمایندگان ایران، هند، یوگسلاوی و استرالیا امضا کرده بودند. طرح اکثریت، تقسیم فلسطین به دو کشور مستقل عرب و یهود همراه با یک منطقه بین المللی در بیتالمقدس بود. دولت ایران این پیشنهاد را غیر عملی و غیر موثر و برخلاف منافع اعراب دانست، اقلیت معتقد بودند که رفاه کلی کشور فلسطین و تمامی مردم آن بر آمال یهودیان برای تاسیس کشور یهودی برتری دارد، بنابراین پیشنهاد یک کشور مستقل فدرال در فلسطین ارائه دادند؛ گزارش اقلیت دایر بر تشکیل یک دولت فلسطینی واحد متشکل از دو ایالت فدرال عرب و یهود بود طرح اقلیت مورد موافقت کشورهای عربی و صهیونیستی قرار نگرفت و در نتیجه مجمع عمومی در 29 نوامبر 1947 – 8 آذر 1326- گزارش اکثریت را تصویب کرد؛ طرح تقسیم فلسطین منجر شد تا صهیونیستها در سال 1327 دولت رژیم غاصب صهیونیستی را تشکیل دادند.[5]
ملاحظات راهبردی - امنیتی در شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی
در سیستم فرعی خاورمیانه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی به خاطر دارا بودن موقعیت ژئوپولیتیک و توانایی خاص خود جزء قدرتهای منطقهای محسوب میشدند، غیر عربی بودن و وابستگی به بلوک غرب نیز از ویژگیهای خاص دو کشور در مقایسه با کشورهای عربی این منطقه به شمار میرفت، درباره ملاحظات و اولویتهای ویژه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی در سطح ملی دو کشور داشتن روابط حسنه با قدرتهای منطقهای و از جمله با یکدیگر را ابزاری برای رفع نگرانی خود در این زمینه در نظر گرفته بودند، نگرانی و اولویتهای ملی ایران که در رژیم محمدرضا شاه تصور میکرد که میتوان با برقراری و گسترش تناسبات با رژیم غاصب صهیونیستی به آنها دست پیدا کنند، عبارت بودند از: 1- فقدان پایگاهی مردمی و وابستگی رژیم به خارج 2- مقابله با کشورهای عربی رادیکال 3- استفاده ایران از رژیم غاصب صهیونیستی و لابیهای یهودی به منظور نفوذ بیشتر در دستگاه سیاستگذاری ایالات متحده به منظور کسب جنگ افزارهای بیشتر برای به اجرا در آوردن طرح ژندارمی منطقه. اولویتهای ملی رژیم غاصب صهیونیستی در این زمینه عبارت بودند از: 1- خروج از انزوای سیاسی – امنیتی و اقتصادی 2- به رسمیت شناختن آن کشور به صورت دوژور از جانب ایران و قدرتهای جهان عرب 3- انتقال یهودیان از طریق خاک ایران
شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی
رفتار دولت ایران از زمان تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی در سال 1948 تا اسفند 1950 در قبال این دولت مبهم و دو پهلو بود؛ اما در سال 1950 – اسفند 1328- دولت ایران اقدام به شناسایی دو فاکتوی دولت رژیم غاصب صهیونیستی نمود.[6]
رژیم غاصب صهیونیستی شناسایی دوفاکتوی خود را با پرداخت رشوه قابل توجه به ساعد نخست وزیر وقت بدست آورد، مذکرات در این خصوص را از جانب رژیم غاصب صهیونیستی یک آمریکایی رهبری میکرد که با موساد همکاری داشت و نامش هرگز فاش نشد، او ضمنا یک تاجر ایرانی را میشناخت که شریک ساعد بود. نخست وزیر از طریق این شخص مبلغ 400000 دلار درخواست کرد تا موافقت هئیت وزیران را جلب و شاه را متقاعد کند که شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی خدمت به منافع ایران و تعدادی زیادی بازرگانان یهودی ایرانی تبار در فلسطین است که حفظ حقوقشان ضرورری است. در نتیجه مبلغ 12000 دلار به عنوان قسط اول پرداخت شد، در مرحله دوم نخست وزیر با روحانیت در اینکه بین سیاست و مذهب باید تفکیک قائل شد، به مذاکره پرداخت. حکمت وزیر امور خارجه که با شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی مخالف بود، برکنار و به جای او دکتر علیاکبر سیاسی که شخصیتی دانشگاهی و غیر سیاسی بود، منصوب شد، شناسایی دوفاکتوی رژیم غاصب صهیونیستی در 14 اسفند سال 1328 به وسیله هئیت وزیران در دوران فترت مجلس تصویب شد.[7]
در دهه بیست مجلس به علت ضعف دربار و دولت نقش تعیین کنندهای در مسایل و رویدادهای مختلف ایفا کرد و با ورود آیت الله کاشانی و دکتر مصدق به دوره شانزدهم مجلس، نقش مجلس بیش از گذشته پررنگ شد و با طرح مسئله نفت جنوب نهضتی تازه به وجود آمد که حمایت و پشتیبانی مردم را به همراه داشت و در فضای مناسب ایجاد شده، ماده واحدههای مربوط به ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید، در واقع نهضت ملی به پیروزیهایی دست یافت؛ اما روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی با تاثیر پذیری از عوامل داخلی منطقهای و نظام بین المللی شکل گرفت و در واقع فضای بیثباتی سیاسی حاکم بر ایران روابط اثر گذاشت. در این دوره با در نظر گرفتن عوامل قدرت سیاستهای داخلی و نظام حاکم بر سیستم بین اللملی عوامل زمینه ساز شکلگیری شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی از سوی دولت ایران شد.
رژیم شاه همراهی لازم برای اعزام دواطلبان حامی فلسطین به ویژه گروههای ضد رژیم غاصب صهیونیستی که از سوی آیتالله کاشانی و نواب صفوی برای نبرد با رژیم غاصب صهیونیستی ایجاد شده بود، از خود نشان ندادند و با تغییر موضع خود نسبت به مسئله فلسطین و در حمایت از مردم فلسطین جهتگیری سیاست خود را به سمت نزدیکی به رژیم غاصب صهیونیستی و شناسایی آن سوق داد.[8]
تاثیرات شناسایی رژیم غاصب صهیونیستی:
قطع رابطه ایران و مصر:
بین سالهای 1962 تا 1967 شاه دولت "جمال عبدالناصر" را خطرناکترین دشمن ایران در منطقه خاور میانه میدانست. یکی از عوامل تشنج روابط ایران و مصر در این دوره اتحاد ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود که از نظر ناصر یکی دیگر از نشانههای همدستی شاه و صهیونیسم علیه اعراب بود، به دنبال کنفرانس قاهره، مصاحبه مطبوعاتی شاه در 1960 که طی آن وی شناسایی غیر رسمی رژیم غاصب صهیونیستی از سوی ایران را مورد تصریح قرار داد عبدالناصر اقدام به قطع روابط دیپلماتیک با کرد؛ در دهه 1960 عملیاتی مشابه ساواک و موساد که به حمایت از کردهای عراق علیه دولت جمهوری خواه یمن که از حمایت همه جانبه مصر و اتحاد شوروی برخوردار بود، صورت گرفت. هدف از این عملیات ممانعت از گسترش ناسیونالیسم عربی به شبه جزیره عربستان و جلوگیری از تشکیل جبههای از دولتهای رادیکال عربی در منطقه علیه ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود. به همین منظور رژیم غاصب صهیونیستی اسلحه و مهمات مورد نیاز قبایل سلطنت طلب یمن شمالی را به ایران میفرستاد تا همراه با کمکهای نظامی ایران با هواپیما به عربستان سعودی منتقل شود، به وسیله دولت عربستان در اختیار آنها قرار دهد، مداخله ایران و رژیم غاصب صهیونیستی نقش مهمی در جلوگیری از تسلط دولت جمهوری خواه یمن بر تمام اراضی آن کشور داشت.
ایران و عراق
انقلاب عراق در گرایش رژیم پهلوی به سمت رژیم غاصب صهیونیستی به دلیل وحشت شاه از به خطر افتادن سلطنت تاثیر داشت، بدین ترتیب شاه در تحکیم مناسبت با کشورهای طرفدار غرب از جمله رژیم غاصب صهیونیستی مصمم شد، زیرا دریافته بود، در زمینه مقابله با حکومتهای ضد سلطنتی و رادیکال منطقه دارای منافع مشترکی با اسرئیل است و به همکاری در زمینه مختلف با این رژیم اقدام کرد. همکاری اطلاعاتی بین ساواک و موساد تبادل اطلاعات و اجرایی عملیات مشترک در اولویت قرار گرفت. یکی از اهداف همکاری طرفین مقابله با دشمن مشترک؛ یعنی عراق بود. در سال 1958 رژیم شاه موافقت کرد تا پایگاههای در استانهای کردستان، ایلام، و خوزستان برای عملیات علیه عراق در اختیار رژیم غاصب صهیونیستی قرار دهد. در این پایگاههای افسران موساد با همکاری پرسنل ساواک اقدام به جذب و آموزش عراقیها به عنوان جاسوس میکردند. در مراحل بعد این پایگاهها دایره خود را گسترش دادند، تا جایی که شامل جاسوسی در عربستان، کویت و شیخنشینهای خلیج فارس و سوریه گشت.
در سال 42 ایران و رژیم غاصب صهیونیستی متفقا در تلاش برای متزلزل کردند، دولت رادیکال بعث عراق که در ارتباط تنگاتنگی با مسکو داشت اقدام به کمک به "حزب دموکرات کردستان عراق" به رهبری "ملا مصطفی بارزانی" که در حال جنگ با دولت عراق بود نمودند. حمایت نظامی و مالی از حزب دموکرات کردستان عراق تا سال 1353 که شاه قرارداد الجزایر را با دولت عراق امضا کرد ادامه داشت؛ پس از عقد این قرار داد ایران در مدت زمان کوتاهی تمام کمکهای خود را به کردهای عراق خاتمه داد. [9]
روابط تجاری و امنیتی
سابقه روابط بین ایران و اسرائیل به اسفند 1328 بازمیگردد که در این سال دولت ساعد در هنگام فترت پارلمانی اسرائیل را به صورت دوفاکتوی به رسمیت شناخت.[10] وی که این عمل را در قبال دریافت 400000دلار رشوه انجام داده بود علت آن را حفظ منافع ایرانیان مقیم فلسطین اعلام کرد بدین سان شناسایی دو فاکتوی اسرائیل عملی شد و سرکنسولگری ایران در بیت المقدس مشغول به کار شد؛ ولی 15 ماه بعد در اوایل حکومت مصدق در نتیجه اعتراض نمایندگان مجلس در جلسه 19 تیر 1330 باقر کاظمی وزیر امور خارجه وفت انحلال کنسولگری ایران را در اسرائیل اعلام کرده و بر عدم تصمیم ایران به پذیرش نمایندگانی از اسرائیل در آینده تاکید کرد با این حال همکاری رژیم شاه با اسرائیل یک سال پس از کودتای 28 مرداد آغاز شد[11].
به دنبال بحران کانال سوئز و دکترین آیزنهاور و فعال شدن سیاست خاورمیانهای آمریکایی برای جلوگیری از نفوذ کمونیست پیش آمد که بر اساس آن مقرر شد که رژیم شاه نفت مورد نیاز رژیم غاصب صهیونیستی را تامین کند، از آن پس روابط دو کشور رو به افزونی نهاد، لیکن این روابط که در بالاترین سطح بود، همیشه مخفی نگه داشته میشد.[12] چنانکه یک سال بعد که نیازهای نفتی رژیم غاصب صهیونیستی به علت مهاجرتهای دسته جمعی و پیشرفتهای اقتصادی افزایش یافته بود، بن گوریون تصمیم گرفت، لوی اشکول را به تهران بفرستد تا با شاه ملاقات داشته باشد. این سفر آن چنان پنهانی بود که حتی "دکتر دوریل" نماینده اتاق بازرگانی رژیم غاصب صهیونیستی در ایران نیز از آن آگاه نشد؛ اشکول به همراه "کوزولف" و "دکتر زوی ابن شتاین" رییس اداره ارزهای خارجی رژیم غاصب صهیونیستی به تهران وارد شدند.[13]
با پیروزی رژیم غاصب صهیونیستی در جنگ اکتبر 1956 و تحولات خاورمیانه و نزدیکی مصر و سوریه به شوروی، شاه را هر چه بیشتر به سمت غرب و به دنبال آن رژیم غاصب صهیونیستی کشاند. رژیم غاصب صهیونیستی علاوه بر ایران، با ترکیه و اتیوپی همکاری استراتژی برقرار کرده بود، طرح "میثاق حاشیهای" بن گوریون، چهار کشور مزبور را که از نفوذ شوروی اعلام نگرانی کرده بودند، به همکاری بیشتر تشویق میکرد؛ اما جز ترکیه دو کشور دیگر ترجیح میدادند روابطشان با رژیم غاصب صهیونیستی محرمانه باشد.
با آغاز دهه چهل شمسی و نا آرامیهای مذهبی در ایران که منجر به واقعه 15 خرداد 42 شد و حملات امام خمینی(ره) به رژیم غاصب صهیونیستی و تقابل شخص ایشان با رژیم پهلوی به طور مشخص در رابطه با رژیم غاصب صهیونیستی در حدی بود که رژیم در خرداد 1342 از گویندگان و وعاظ خواست از سه موضوع سخنی به میان نیاورند که یکی از آنها روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی بود، به همین سبب روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی دچار وقفه طولانی شد.[14] اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور را گسترش یافت. با این همه در سال 41 و 42 همکاری اقتصادی و نظامی بین ایران و رژیم غاصب صهیونیستی ادامه داشت، چندین سفر از سوی مقامات بلند پایه رژیم غاصب صهیونیستی به ایران صورت گرفت که البته همه آنها به کلی سری نگاه داشته شد، از جمله این دیدارها بازدید "آل شویمر" رییس صنایع هواپیمایی و "زوی دار" رییس صنایع نظامی به ایران بود؛ ولی از جمله مهمترین این دیدارها بازدید "موشه دایان" وزیر کشاورزی وقت رژیم غاصب صهیونیستی از ایران بعد از زلزله بوئین زهرا بود که روزنامههای تهران برخلاف همیشه به تفصیل در مورد آن نوشتند. [15]
در نتیجه تحولات عراق و قتل "عبدالکریم قاسم" توسط بعثیان در بهمن 41 و کودتای بعثی در سوریه و به رسمیت شناخته شدن جمال عبدالناصر، نگرانی شدیدی برای رژیم غاصب صهیونیستی، ایران و کشورهای بیطرف عربی آغاز شد، در نتیجه این تحولات ژنرال هارون یاریف رییس جمهور اطلاعات رژیم غاصب صهیونیستی در فروردین 42 به تهران سفر کرد و با مقامات نظامی ایران در این باره صحبت کرد. [16]
بن گوروین در آخرین روز نخست وزیریش در خواست خود را مبنی برقراری مناسبات رسمی سیاسی بین دو کشور مجددا بیان کرده بود که شاه مخالفت جدی روحانیون را دلیل اصلی عدم برقراری رابطه دانست.
یکی از علل گرم شدن روابط تحولات خاورمیانه و تغییر سیاست مصر رویکردی کامل به سمت شوروی پیدا کرد، در نیمه دهه 40 شاه برای جلب حمایت هر چه بیشتر اروپا و آمریکا درصدد همکاری بیشتر با رژیم غاصب صهیونیستی در چارچوب کمکهای کشاورزی و آموزشی، نظامی بود که با خرید تسلیحات نظامی بود از این کشور انجام داد. با این همه مخالفتهای از این ارتباط در ایران ادامه داشت، جدیترین این نمودها این مخالفتها در زمان مسابقات فوتبال آسیا در تهران در استادیوم صد هزار نفری بادکنکهای با علامت صلیب شکسته به هوا فرستاده شد و پیکره عروسکی "موشه دایان " ولگدمال کردند، شدت احساسات رژیم را برای رژیم را تا درصدد برقراری نظم و آرامش برآید [17]
همکاری اقتصادی:
در زمینه کشاورزی، رژیم غاصب صهیونیستی الگوی مناسب و موفقی برای مدرنیزه کردن کشاورزی به شمار میرفت. استفاده از دانش فنی رژیم غاصب صهیونیستی در این خصوص و بهرهگیری از شیوه جدید "اصلاحات اراضی" مورد نظر شاه بود، بازدید یک هئیت اسراییلی از فعالیتهای کشاورزی جیرفت، خوزستان، و تشکیل شرکت کشاورزی شمیایی مشترک به نام "ساماز" بود. طرحهای خاک شناسی، طرح مرغداری را میتوان از جمله این همکاریها دانست. همکاری کشاورزی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی عمدتا به صورت استفاده از کارشناسان و تکنیسینهای اسراییلی در طرحهای توسعه کشاورزی ایران بوده است، این نکته مهم را نباید فراموش کرد که ایران بازار خوبی برای کالاهای اسراییلی به شمار میرفت.[18]
نیازمندیهای رژیم غاصب صهیونیستی در بخش انرژی، سوخت و مواد اولیه از طریق ارسال نفت مورد احتیاج صهیونیستها تامین میشد به این بهانه میلیونها دلار اقلام غیر ضروری از سلاحهای جنگی تا فراوردههای غذایی از رژیم غاصب صهیونیستی وارد بازار ایران میشد؛ یعنی صهیونیستها هم نفت و مواد انرژی زای مورد نیاز خود را از این راه تامین میکردند و هم برای عرضه و فروش کالاهای خود بازار آماده و تضمین شده داشتند.[19]
روابط اطلاعاتی:
روابط استراتژی ایران و رژیم غاصب صهیونیستی به دنبال اعلام دکترین آیزنهاور آغاز شد که در آن رییس جمهوری آمریکا خواستار فعال شدن سیاست ایالات متحده در خاور میانه به منظور جلوگیری از کمونیسم گردید. در این هنگام کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک به تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور در ایران بود، ایالات متحده کشورهای منطقه را تشویق کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاری کننده رژیم غاصب صهیونیستی را نیز در جریان بگذارند. شکلگیری نظام دو قطبی و جنگ سرد حاصل از آن پس از جنگ جهانی دوم باز دارندگی و موازنه قوا را به منزله جوهره نظام بین المللی در آورد. ایران و رژیم غاصب صهیونیستی نیز تحت نفوذ آمریکا در این دوره به عنوان متحدین بلوک غرب تحت تاثیر تحولات جهانی و همسو با منافع بلوک یاد شده اقدام به گسترش و تحکیم مناسبات محرمانه خود کرد تا از این طریق بتواند مانع نفوذ شوروی در منطقه خاور میانه ومنطقه اقیانوس هند گردد.[20]
در سالهای سلطنت محمدرضا شاه سازمان اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی (موساد) پس از سازمانهای امریکا، شوروی و انگلستان فعالترین شبکه اطلاعاتی در ایران بود و در تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) نقش تعیین کنندهای داشت. در سال 1339ش گروه آموزشی سیا ایران را ترک کرد، گروهی از مربیان آموزشی موساد، آموزش نیروهای ساواک را بر عهده گرفتند، این گروه تا سال 1342 در ایران باقی ماندند و آموزشهای لازم را در راستای آموزشهای ساواک ارائه کردند. براساس پیش نهاد این گروه اداره کل نهم (تحقیق) در ساواک شکل گرفت، زمانی که گروه آموزشی موساد در ایران بود، ساواک تحت راهنمایی و سرپرستی فردوست که از طرف شاه با عنوان قائم مقام و جهت اطلاع سازمان ساواک منصوب شده بود، برنامه آموزشی خود را ایجاد کرده و با استفاده از جزوات آموزشی سیا و موساد توانست، آموزشهای نیروهای خود در ایران را به عهده بگیرد.[21]
رژیم غاصب صهیونیستی در ایران دارای سه پایگاه برون مرزی در خوزستان ایلام و کردستان بود و با روسای ماموران اصلی ساواک روابط صمیمانه داشت. پایگاههای رژیم غاصب صهیونیستیی تا سال 46 در یاران به فعالیتهای جاسوسی خود ادامه میدادند. در این سال این پایگاهها تعطیل و پرسنل آن به رژیم غاصب صهیونیستی منتقل شد.
روابط جدی امنیتی بین ایران و رژیم غاصب صهیونیستی در سالهای 1961-1962م به طور رسمی هنگامی آغاز شد که تیمی از مامورین اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی جایگزین تیمی از سیا که پرسنل ساواک را تعلیم میدادند شد. تیمهای آموزشی موساد به طور متوسط دارای دو تا هشت عضو که تا سال 1965 در ایران باقی ماندند. در همین ایران و اسرایل اجرای عملیاتی پنهانی علیه کشورهای و سازمانهای تندرو عربی در سراسر خاور میانه آغاز شد.
از بهار 1357 سرویس اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی گزارشات هشدار دهندهای درباره وضعیت ایران ارسال میکردند، این هشدارها به علت این که موساد نتوانسته بود، حمله مصر را پیشبینی کند و اعتماد سرویسهای آمریکایی را از دست داده بود، مورد توجه واقع نشد.[22] و حتی در دی ماه 57 با عجله "یوری لوبرانی" که دوستان نزدیکی در محافل نزدیک به شاه داشت به منظور ارزیابی وضعیت سیاسی ایران به تهران فرستاد، وی در گزارشاتی کار رژیم شاه را تمام شده، ارزیابی کرد و به عبارت دیگر از نظر او روابط ایران و رژیم غاصب صهیونیستی باید خاتمه یافته تلقی میشد.[23]
آموزش های نظامی
در دوران برقراری رابطه بین رژیمهای ایران و رژیم غاصب صهیونیستی تعداد نامعینی از افسران ایرانی را در رژیم غاصب صهیونیستی آموزش دید نه تقریبا تمام امرای ارتش ایران به رژیم غاصب صهیونیستی سفر کرده و صدها هزار نفر از افسران جزء نیز در رژیم غاصب صهیونیستی دوره ای دیده بودند .به منظور استفاده از تجربه های رژیم غاصب صهیونیستی در جنگ خلبانان و چتر بازان و افسران توپخانه خود را برای گزراندن دوره آموزشی به رژیم غاصب صهیونیستی فرستادند با توجه به آمارهای که مطبوعات اروپایی در سال 36 انتشار دادند حدود پانزده هزار نفر نظامی ایران در ایران دورههای نظامی را گذراندهاند.
همکاری تسلیحاتی
شاه در محاسبات خود از برقراری و گسترش روابط با رژیم غاصب صهیونیستی ملاحظات گوناگونی داشت، توانایی یک ارتش نو پا در جنگ و ستیز با واحدهای عربی و تحمیل شکستهای پی در پی به اعراب باعث شده بود که شاه روز به روز به سازمانهای نظامی رژیم غاصب صهیونیستی شیفتهتر شد در سالهای پایانی حکومت شاه ایران بزرگترین مشترک تسلیحات رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی بود و میزان قراردادهای اجرا شده، تسلیحاتی ایران در پیش از انقلاب اسلامی در رابطه با رژیم غاصب صهیونیستی به حدود دو میلیارد دلار بالغ میشد.
آنها برای حفظ و تقویت پایگاهشان در ایران در صدد تبدیل به یک زردخانه جنگی تحت نظارت و کنترل رژیم غاصب صهیونیستی بودند. در راستای این ارزیابی، نظام اطلاعاتی صهیونیسم طرح تجهیز ایران به سلاح اتمی را در دستور کار خود قرار داد طبق اسناد و منابع موجود یکی از مرموزترین قرارهای نظامی و اطلاعاتی در منطقه خاورمیانه نیم قرن گذشته "پروژه گل" به قول دیگر عملیات گل نام داشت براساس این پروژه "اوری لوبرانی" رییس نمایندگی رژیم غاصب صهیونیستی در ایران طی گفت و گویی با رییس ساواک آمادگی دولت صهیونیست را برای همکاری اتمی با ایران اعلام و تصریح کرد که براساس ضروری میداند تا ایران رابه بمب اتم مجهز کند، منابع غربی در این باره نوشتند در سال 1977م1356 ش "شیمون پرز" وزیر جنگ رژیم غاصب صهیونیستی توافق نامهای را در زمینه همکاری ایران با برنامه موشک بالستیک اتمی ایران را امضا کرد که براساس آن ایران هزینه این مکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام میپرداخت و یک فرودگاه و یک سایت پرتاب آزمایشی دوربرد موشکی نیز محلی برای سوار کردن موشک در اختیار رژیم غاصب صهیونیستی میگذاشت.[24]
روابط فرهنگی
از آن جا که رژیم غاصب صهیونیستی یکی از اهدافش نفوذ در وسایل ارتباط جمعی بود، اهتمام زیادی در این زمینه به خرج داده وسعی کرد با استخدام روزنامهنگاران و نویسندگان ایران در نشریات و روزنامهها .... را در این زمینه عملی کنند. آنان با تلاش و کوشش گسترده که در این زمینه داشتند، موفق نشدند عدهای از مطبوعات و نویسندگان و مدیران و مسئولین مطبوعات را با خود همراه نمایند و از طریق آنها به اهدافشان نایل آیند.
محورهای عمده آن براساس اسناد ساواک: الف) به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی و شکستن قبح رابطه با این رژیم ب) تبلیغ پیروزیهای ارتش رژیم غاصب صهیونیستی بر اعراب ج) ایجاد جنگ روانی بر علیه کشورهای عرب مسلمان.[25]