علل برخورد رسول خدا(ص) با بنینضیر
مقدمه
حمله به بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه عنوان مقالاتی است که در یکی از سایتهای ضد دینی انتشار یافته است. ما در بخشهای قبل تحت عنوان « ویژگیهای قوم یهود و اقدامات ناشایست آنها در زمان پیامبر(ص) » و «علل برخورد رسول خدا(ص)با بنیقینقاع» مطالبی را ذکر کردیم. در این بخش به دومین گروه از یهودیان مدینه(قبیله بنینضیر) که پیامبر با آنها برخورد کرد، میپردازیم و تلاش میکنیم به اشکالاتی که در این خصوص و به نحوه عملکرد پیامبر و مسلمانان وارد است، پاسخ گوییم. در مقاله بعدی(پایانی) به «علل برخورد رسول خدا(ص) با بنیقریظه» اشاره میکنیم.
علل برخورد رسول خدا(ص) با بنینضیر
«بنینضیر» یکی دیگر از قبایل یهود بود که با پیمانشکنی خویش سبب شد، رسول خدا(ص)از آنها بخواهد که مدینه را ترک کنند. در اینکه چه عواملی سبب شد که بنینضیر به سرنوشتی همانند بنیقینقاع دچار شوند، اقوال پراکندهای وجود دارد. منابع تاریخی تمامی جزئیات را ثبت نکردهاند؛ بنابراین شاید در همه موارد نتوان به تحلیلی درست دست یافت. در خصوص علت حمله مسلمانان به این قبیله، علل گوناگونی بیان شده که البته بعضی از این عوامل خالی از اشکال هم نیستند. ما در این قسمت به این عوامل اشاره میکنیم.
1- "کعب بن اشرف" و اقدامات ناروای او و یارانش
کعب بن اشرف، یکی دیگر از یهودیان بود که نقش مهمی در تحریض و تحریک یهود بر علیه مسلمانان داشت. او پیامبر و اصحابش را در اشعاری هجو کرد.[1] و در اشعارش به زنان مسلمان اهانت کرد، (یشبب بنساء المسلمین ).[2]برخی گفتهاند: او حتی نسبت به زنان رسول خدا(ص) نیز چنین جسارتی را مرتکب شد[3] و موجب آزار آنها شد. سپس به مکه رفت و قریش را بر علیه پیامبر تحریک کرد.[4] طبرسى مینویسد: « بیشتر مفسران قائلند که بعد از جنگ اُحد، کعب بن اشرف به همراه هفتاد نفر از یهودیان، سواره به سوى قریش رفت تا با آنان علیه رسول خدا(ص) پیمان ببندد و پیمانى را که بین آنها و رسول خدا(ص) بود نقض کند. یهودیان پس از رسیدن به مکه، در منازل قریشیان ساکن شدند و کعب بن اشرف هم به منزل ابو سفیان رفت. ابو سفیان او را بسیار تحویل گرفت و احترام کرد.
اهل مکه به یهودیان گفتند: شما و محمد، هر دو از اهل کتاب هستید و ما اطمینان نداریم که مکر و حیلهاى در کار نباشد! پس اگر مىخواهى با تو همکارى کنیم و به سوى یثرب حرکت کنیم، باید در مقابل این دو بت سجده کنى و به آنها ایمان بیاورى! کعب این کار را کرد!
سپس کعب به آنها گفت: اى اهل مکه، باید سى نفر از شما و سى نفر از ما بیایند و سینههاى خود را به کعبه بچسبانند و آنگاه با خداى این خانه عهد ببندیم که تمام تلاش خود را در راه جنگ با محمد مبذول کنیم. و این کار را کردند.
سپس ابو سفیان به کعب گفت: بگو که کدام یک از ما بر طریق حق و درست هستیم، ما یا محمد؟...
کعب گفت: شما از محمد به راه راست و حق نزدیکتر هستید! و در این مورد، آیه23 سوره آل عمران نازل شد.»[5] که:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا. أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیراً...»
آیا کسانى را که بهرهاى از کتاب دارند، ندیدى چگونه به جبت و طاغوت گرویدند و مشرکان را گفتند راه شما به صواب نزدیکتر از طریقه اهل ایمان است. آنان کسانىاند که خداوند از رحمت خود دورشان کرده و کسى را که خدا از رحمت خود دور کند یاورى برایش نخواهى یافت.
شیخ مفید(ره) در ارشاد مىنویسد: « قریشیان از دعوت به جنگ با رسول الله، با نشاط و فعّال شدند، و در این حال ابو سفیان به قریش گفت: هر آینه خدا! شما را بر دشمنتان تمکین و قدرت داده است! این جماعت یهودند که علیه محمد با شما متحد شدهاند و از شما جدا نمىشوند تا بر محمد پیروز شوید یا همگى شکست بخورید. با این اقدام یهود، عزم و اراده قریش در جنگ با رسول اللّه (ص) تقویت شد. سپس یهودیان (از مکه) خارج شدند و نزد قبایل غطفان و قیس عیلان رفتند و آنها را بر جنگ با رسول اللّه (ص) فرا خواندند و پیروزى و کمک به آنها را تضمین کردند و به آنها خبر دادند که با قریش بر سر این مسأله به توافق رسیدهاند.»[6]
در نقلی دیگر آمده است: «سوره حشر درباره بیرون کردن بنىنضیر نازل شده... وقتى پیامبر(ص) داخل مدینه شدند، بنىنضیر با آن حضرت مصالحه کردند و پیمان بستند بر اینکه با آن جناب جنگ نکنند و به کمک او هم نروند، (نه له باشند و نه علیه او). پس آن حضرت از ایشان پذیرفت. چون پیامبر خدا(ص) در جنگ بدر بر مشرکین پیروز شد، گفتند: بخدا قسم که او پیامبرى است که ما صفاتش را در تورات یافتهایم. چون در جنگ احد، مسلمین فرار کردند، در شک و تردید افتاده و پیمان را شکسته و نقض عهد کردند. سپس "کعب بن اشرف" یهودى با چهل نفر از یهودیان سواره، به مکّه نزد قریش آمده، بر اینکه بدون اختلاف بر علیه محمّد(ص) باشند، قسم خوردند و پیمان بستند. پس ابو سفیان با چهل نفر از قریش، و کعب با چهل نفر از یهود وارد مسجد الحرام شده و بین پردهها و پوشش کعبه با یکدیگر پیمان را محکم کردند. سپس کعب بن اشرف و یارانش به مدینه برگشتند.»[7] وقتی کعب به مدینه برگشت پیامبر فرمود: چه کسی شر ابن اشرف را کم میکند؟ "محمد بن مسلمه" و عدهای دیگر از مسلمانان او را به قتل رساندند.[8]
عدّهای قائلند این اقدامات یهود، از ظاهرترین مصادیق محاربه محسوب میشود.[9] منابع مینویسند: « پس از اینکه مسلمانان سراغ کعب رفتند، همسرش او را از رفتن منع کرد و گفت: «انک امرو محارب»؛ تو محارب هستی، بنابراین صلاح نیست در این ساعت بیرون روی.[10]برخی از نویسندگان مغرض قائلند: «کعب بن اشرف پس از قلع و قمع شدن یهودیان توسط پیامبر، یقین داشت که محمد بدون کمترین ناراحتی و کدورت خاطری، مردمان بیگناهی را میکشد؛ لذا برای حفاظت از یهودیان به مکه رفت و از مکیان برای حفاظت از مردمش - در صورتی که محمد تصمیم بر حمله به آنها بگیرد - کمک خواست».[11]به نظر میرسد این ادعا درست نباشد؛ چرا که پیامبر(ص) تا این زمان به قلع و قمع یهودیان نپرداخته بود. تنها دو نفر از یهود، آن هم به جرم تحریک بر علیه پیامبر و مسلمانان و هجو پیامبر(ص) توسط مسلمانان کشته شده بودند. علاوه بر اینکه در پیماننامه یهود و قریش، سخنی از این نیست که «قریش در صورت تعرض پیامبر به یهود» به کمک آنها بیایند. بلکه همانگونه که بیان شد، پیمان نامه در واقع اتحادی بود بین یهود و قریش برای براندازی پیامبر و مسلمانان.
بر فرض اینکه پیامبر تصمیم به نابودی یهود میگرفت و قرار بود قریش برای کمک کردن به یهود به مدینه بیایند، پیامبر به راحتی میتوانست یهود را تا قبل از رسیدن قریش نابود سازد. فاصله زیاد بین مکه و مدینه، ارسال پیک به مکه، آماده شدن قریش و سپس حرکت آنها به مدینه، فرصت کافی برای پیامبر به وجود میآورد که یهود را نابود سازد. بنابراین این ادعا از اعتبار چندانی برخوردار نیست. باید اضافه کرد که در تاریخ نه بیان شده که بنینضیر، قبل از برخورد پیامبر با آنها پیکی را به مکه فرستاده باشند، و نه خبری هم رسیده که قریش به این منظور به سوی مدینه حرکت کرده باشند.
2- خیانت قبیله بنینضیر به پیامبر(ص)
برخی از مورخان، در باب علت حمله پیامبر اکرم(ص) به بنینضیر، کشته شدن دو نفر از قبیله بنیعامر و متعاقب آن رفتن پیامبر به نزد بنینضیر در خصوص کمک گرفتن از آنها در پرداخت دیه مقتولین و همچنین تصمیم بنینضیر به قتل آن حضرت را ذکر کردهاند. منابع آوردهاند: «پس از واقعه بئر معونه[12] "عمرو بن أمیّه" رهسپار مدینه شد و در بین راه دو نفر از «بنىعامر» را که خوابیده بودند، کشت و از عهد و پیمانى که میان رسول خدا(ص)و بنىعامر بود، خبر نداشت و چون به مدینه رسید و رسول خدا(ص) را از کشتن آن دو نفر خبر داد، رسول خدا(ص) فرمود: دو مرد را کشتهاى که باید دیه آن دو را بدهم. سپس با کمتر از ده نفر از اصحاب خویش، براى کمک خواستن از بنىنضیر به سوى ایشان رهسپار شدند و آنان هم در پاسخ رسول خدا(ص) گفتند: به هر اندازهاى که بخواهى از کمک دریغ نخواهیم کرد.
سپس در باب کشتن رسول خدا(ص)، با هم به مشورت پرداختند و گفتند: این مرد را هرگز به این حالت نخواهید یافت، (رسول خدا(ص) در کنار دیوار ایشان نشسته بود)، کیست برود و از بالاى بام، سنگى بر وى بیندازد و ما را آسوده کند؟ "عمرو بن جحاش بن کعب" گفت: من این خدمت را انجام مىدهم. عمرو بالای پشت بام رفت. رسول خدا(ص)به وسیله وحى از تصمیم بنىنضیر خبر یافت و برخاست، چنان که پى حاجتى مىرود، راه مدینه را در پیش گرفت و چون باز نگشت، اصحاب هم با نگرانى در جستجوى وى رفتند و از مردى که از مدینه مىآمد، پرسیدند و او گفت: رسول خدا(ص) را دیدم که وارد شهر شد. پس همه به مدینه بازگشتند. پیامبر آنان را خبر داد، که یهودیان در فکر غدر و مکر بودند، و آنگاه اصحاب را فرمود، تا براى جنگ با ایشان آماده و رهسپار گردند.»[13]
موضوع کمک خواستن پیامبر از بنینضیر با اشکالاتی همراه است. از جمله اینکه چرا پیامبر از بنینضیر (همپیمانان مقتول) در خصوص دیه مقتول کمک میخواهد؟ برخی در جواب این شبهه قائلند: پیامبر نزد بنینضیر رفت تا از کیفت و میزان دیه آنها با بنیعامر سوال کند و این به خاطر پیمانی بود که بین بنینضیر و بنیعامر بسته شده بود.[14] برخی هم گفتهاند بنینضیر با رسول خدا(ص) پیمان داشتند که در پرداخت خونبها او را یاری دهند.[15]
از دیگر اشکالاتی که بر این قضیه مترتب است، میتوان به این نکته اشاره کرد که چرا رسول خدا(ص) شخصا برای اخذ دیه و یا سوال در این خصوص به نزد آنان رفت؟ علاوه بر اینکه مگر دیه این دو نفر چقدر زیاد بوده که پیامبر بخواهد از یهود کمک بگیرد؟ منابع در این خصوص نمیتوانند چندان ما را یار ی کنند. به هر حال باید به این قضیه با چشم تردید نگریسته شود.
3- دلیل سوم
یکی دیگر از عللی که در باب حمله به بنینضیر ذکر شده، مطلبی است که در کتاب «المصنف» میباشد. ایشان مینویسد: «بنینضیر، پس از جنگ بدر، تصمیم به خیانت گرفتند. آنها از رسول خدا(ص) خواستند که با 30 نفر از یارانش نزد آنان رود تا با 30 نفر از احبار گفت و گو کنند و هر گروهی که قانع شدند، دیگران به او ایمان آورند. سرانجام تعداد را به سه نفر کاهش دادند. آنگاه سه یهودی سلاح خود را پنهان کرده، به قصد ترور آن حضرت بیرون آمدند. اما زنی از بنینضیر که بستگانش در میان مسلمانان بودند، قبل از ملاقات پیامبر با این گروه، جریان را افشا کرد و پیامبر به خاطر این پیمانشکنی آنان را محاصره کرد.»[16]مطلبی که در این کتاب ذکر شده، چندان مورد توجه نیست. و قائلی هم به جز صاحب المصنف ندارد. البته از طرفی هم باید توجه داشت که صاحب المصنف خود از مورخان اولیه و معاصر واقدی است.[17]
4- اعلام جنگ از طرف بنینضیر
به نظر میرسد پس از بازگشت کعب بن اشرف و همراهانش از مکه و آگاهی پیامبر(ص) از پیمان آنها با کفار قریش، آن حضرت ابتدا دستور قتل کعب را صادر کرده، سپس برای اینکه از دست یهود و توطئه چینیهای آنها آسوده شود و همچنین اتحاد بنینضیر را با قریش به هم بزند، به آنها اعلام کرده که باید از مدینه کوچ کنند.[18] اما آنها نه تنها به این خواسته توجه نکردند، بلکه به پیامبر اعلان جنگ دادند. «"حیی بن اخطب" برادرش "جدی" را فرستاد تا هم به پیامبر اعلام جنگ کند و هم از منافقین کمک بخواهد.[19]علاوه بر این، آنها سلاح خویش، سنگ و تیر را آماده کرده بودند(معهم النبل و الحجاره).[20] از طرفی آنها چون به حمایت "عبدالله بن ابی منافق" دلگرم بودند، از اعلام جنگ، چندان واهمهای نداشتند. «عبدالله بن ابی به آنها گفته بود از قلعههای خود خارج نشوید.[21] اگر مبارزه کنید ما با شما هستیم و شما را خوار نمیسازیم. یهودیان با دیدن رسول خدا(ص) و اصحابش، بالای قلعههای خود رفتند و شروع به پرتاب سنگ و تیر کردند.[22] پیامبر، نماز صبح را در یکی از منازل بنینضیر خواند. "سعد بن عباده" خیمهای از چوب برای پیامبر ساخت. مردی یهودی به نام "عزوک" تیری به آن زد و باعث شد پیامبر محل خیمه را تغییر دهد تا از دسترس تیرهای یهود در امان باشد.[23] در ایام محاصره، عدهای از یهودیان بنینضیر، قصد شبیخون داشتند که حضرت علی(ع) با کشتن سردسته آنها این توطئه را خنثی کرد.[24] این اقدامات نشاندهنده بیتوجهی یهود به پیمان خویش با پیامبر و در واقع اعلام جنگ از طرف آنها بود.
بنابراین هر یک از گزارشهایی که در این خصوص نقل شده را بپذیرم - خصوصا اقدام کعب و یارانش و همچنین اعلام جنگ از طرف بنی نضیر - موضوع پیمانشکنی آنها ثابت است. باید توجه داشت که شکسته شدن پیماننامه توسط بنیقینقاع دلالت بر لغو و از بین رفتن آن با سایر قبایل نداشت؛[25] چرا که در جریان حمله به بنیقینقاع، یهود بنینضیر و بنیقریظه با عدم همکاری خویش با آنها میخواستند نشان دهند که بر عهد خویش پایبندند و همچنین درگیری پیامبر با بنینضیر و بنیقریظه هم بعد از پیمانشکنی جداگانه آنها بود. علاوه بر این، در جریان غزوه بنیقریظه خواهیم گفت که آنها در ابتدا خود را پایبند به تعهد خویش با پیامبر میدانستند.[26]
حاصل سخن:
دومین گروه یهودی که پیمان خویش را شکستند، بنینضیر بودند. عدهای از افراد این قبیله به مکه رفتند، با قریش بر علیه پیامبر پیمان بستند، و بدین وسیله پیمان خویش را با پیامبر شکستند. اگر سوء قصد آنها به جان پیامبر که بسیاری از مورخان آن را ذکر کردهاند، درست باشد، موردی دیگر از نقض پیمان، توسط این گروه به حساب میآید. سرانجام آنها در جواب در خواست پیامبر که از آنها خواست مدینه را ترک گویند، اعلام جنگ کردند. برخورد پیامبر با آنان، همانند برخورد با گروه قبل بود.
کتابنامه
- 1) قرآن کریم
- 2) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369ش.
- 3) ابن الجوزی؛ زاد المسیر، بیروت، دار الفکر،1407ه.
- 4) صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الکتب العلمیه،1414ه.
- 5) طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان، بیروت، موسسه الاعلمی، 1415ه.
- 6) ابن حبان، محمد؛ الثقات، حیدر آباد، موسسه الکتب الثقافیه،1393ش.
- 7) محمد بن سعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بیتا.
- 8) ابن سید الناس؛ عیون الاثر، بیجا، موسسه عز الدین، 1406ه.
- 9) ابن هشام؛ السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، بیجا،1383ه.
- 10) مسعودی، علی بن حسین؛ التنبیه والاشراف، بیجا، بیتا.
- 11) عسقلانی، ابن حجر؛ فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه، بیتا.
- 12) صنعانی، عبدالرزاق؛ المصنف، بیجا، المجلس العلمی، بیتا.
- 13) احمدی میانجی، احمد؛ مکاتیب الرسول، قم، دار الحدیث، بیتا.
- 14) شیبانی؛ السیر الکبیر، بیجا، بیتا.
- 15) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخالطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بیتا.
- 16) ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، 1415ه.
- 17) عاملی، سیدجعفرمرتضی؛ الصحیح من سیره النبی الاعظم، بیروت، دار الهادی، 1415ه.،چهارم.
- 18) قرطبی؛ تفسیر القرطبی، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1405ه.
- 19) برهان الدین حلبی، علی؛ سیره حلبی، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
- 20) بغوی، حسین بن مسعود؛ معالم التنزیل، بیروت، دار المعرفه، 1415ه.
- 21) محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، بیتا.
پی نوشت:
-
[1] .التنبیه والاشراف، ص 209 .
-
[2] .التنبیه و الاشراف، ص210 و السیره النبویه،(ابن کثیر)، ج3، ص11.
-
[3] .مکاتیب الرسول، ج3، ص42 .
-
[4] .الطبقات الکبری، ج2،ص32.
-
[5] .مجمع البیان، ج 3، ص106 و اسباب النزول، ص104 و تفسیر القرطبی، ج5، ص249.
-
[6] .الارشاد، ج 1، ص 85 .
-
[7] .مجمع البیان، ج 3، ص424.
-
[8] .همان و تاریخ مدینه دمشق، ج33،ص 223 .
-
[9] .الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج6ص44 و مکاتیب الرسول، ج3 ، ص 42.
-
[10] .تاریخ الطبری ج 2 ،ص 180 و السیر الکبیر، ج2، ص273 و الطبقات الکبری، ج2، ص32.
-
[11] .یکی از سایت های اینترنتی.
-
[12] .در ماه صفر سال 4 هجری طایفه بنى عامر هفتاد نفر از مسلمانان و قاریان قران را که برای تبلیغ اسلام به نجد رفته بودند،کشتند. این واقعه به ماجراى «بئر معونه» مشهور است.
-
[13] .المغازی،ج1 ص 363 -365و تاریخ الطبری،ج2،ص223 224و السییره النبویه،(ابن هشام)ج3 ص682
-
[14] .الدر المثور ج6 ص 190و الصحیح من سیره النبی العظم ج8،ص46 به نقل از السیره النبویه (دحلان) ج1 ص 260.
-
[15] .سیره حلبی، ج2،ص599 و معالم التنزیل، ج2 ص 19 .
-
[16] .المصنف، ج5، ص359 -360 و سبل الهدی، ج4، ص321.
-
[17] .سال وفات وی 211 هجری می باشد.
-
[18] .فتح الباری، ج7 ، ص256 و سبل الهدی ج4، ص320 و الطبقات الکبری، ج2، ص57.
-
[19] .تاریخ الطبری، ج2، ص 225 و سبل الهدی و الرشاد، ج4، ص 321.
-
[20] .الطبقات الکبری، ج2، ص 58 و عیون الاثر، ج2، ص25.
-
[21] .فتح الباری، ج7، ص256 و سبل الهدی، ج4، ص320 و زادالمسیر، ج7، ص320 و عیون الاثر، ج2، ص25 .
-
-
-
[24] .المغازی، ج1، ص371 و الارشاد، ج1، ص 92.
-
[25] .برخی قائلند پیامبر با اخراج بنی قینقاع خود پیمان نامه را شکسته بود . بنابراین سایر یهودیان موظف به رعایت آن نبودند.
-
[26].تاریخ الطبری، ج2، ص237.