درس چهارم:حوزه های تأثیر گذاری سخنرانی دینی
- آشنایی بیشتر با آثار سخنرانی دینی؛
- اطلاع از تأثیرگذاری سخنرانی در سه حوزه اندیشه، احساس و رفتار و شناخت تأثیر متقابل
اندیشه، احساس، هيجان، گرايش و رفتار.
ما هميشه و در هر جا با نگرشهايمان زندگي مي كنيم. واژه «نگرش»[1]
معادلهاي فارسي متعددي مثل «طرز تلقي»، «وجهه نظر»، «بازخورد»،
«وضع رواني»، «ايستار» و... دارد. «نگرش كه به ساخت
روحي و آمادگي رواني فرد اطلاق مي شود، از تركيب باورها، گرايشها و احساسات مساعد و
نامساعد براي نشان دادن واكنش فرد به كار مي رود و به طور كلي يك نيروي اكتسابي موجود
است. كسي كه نسبت به شخصي، شيئي يا موقعيتي نگرش خاصي پيدا كرده است، بيش از همه به
امر مورد نظر توجه نشان مي دهد.»[2]
محققان براي نگرش، ابعاد شناختي، عاطفي و رفتاري در نظر مي گيرند. بنابراين افكار و
عقايد، احساسات و عواطف، و تمايلات رفتاري سه مؤلفه نگرش هستند. به عنوان مثال در موضوعي
مثل «مار» مؤلفه شناختي «مار» دلالت بر عقايدي درباره اين
موضوع عيني و حقيقي دارد؛ مانند اينكه مارها نرم و لطيف هستند. و مؤلفه عاطفي مبيّن
احساسات فرد است؛ مانند اينكه با ديدن «مار» دچار احساس ترس و وحشت مي
شويم. مؤلفه رفتاري نيز بر تمايلات رفتاري تأكيد دارد؛ مثل لمس كردن مار يا ردّ درخواست
لمس مار زنده.[3]
مثال ديگر را درباره يكي از اصلي ترين نگرشها در فرهنگ ديني، يعني «نگرش ايماني»
مي توان مطرح كرد. ايمان داراي سه بعد «عقيده وشناخت»، «علقه قلبي
و عاطفي» و «رفتار ظاهري» است.[4]
«ايمان هرمي است كه قاعده اش را عقيده قلبي تشكيل مي دهد و اضلاعش را اعمالي
كه بر آن قاعده استوار شده اند. عقيده قلبي در اينجا مجموع عاطفه و عقل است و لذا انسان
به واسطه عقل و عاطفه اش، يعني؛ (جمع جبري) همه وجودش به سوي يك رفتار سوق پيدا مي
كند.»[5]
براي ايجاد يا تغيير «نگرش» در افراد بايد به سه بُعد آن توجه نمود. و
ما براي رسيدن به اهداف سخنراني ديني كه در درس گذشته توضيح داده شد، با غمض عين از
بعضي تداخلها، حوزه هاي تأثيرگذاري سخنراني ديني را با توجه به اين سه مؤلفه بيان مي
كنيم.
الف) حوزه انديشه
يكى از رايج ترين تأثيرات سخنرانى؛ اثرگذاری در انديشه، تفكر، آگاهى و فهم مخاطبان
است كه از ايجاد يا افزايش آگاهيهاى آنان تا ايجاد بصيرت و نگاه ژرف، تأثيرات متفاوتى
را شامل مى شود.
مهم ترين ابزار سخنرانى كه كلمه و كلام است، نيز بيشتر با تأثيرگذارى در آگاهى
و انديشه تناسب دارد و از دريچه تأثيرگذارى در انديشه بر احساسات و علايق و رفتارهاى
مخاطب مى توان اثر گذاشت؛ هر چند براى اثرگذارى بر احساس و رفتار، راههاى ديگرى نيز
وجود دارد.
به كار انداختن انديشه مخاطبان، يكى از اهداف تبليغى پيامبران الهى بوده است؛ چنان
كه امام على7 می فرماید: «... يَحتَجُّوا عَلَيهِمِ بِالتَّبليغِ
وَ يُثيروُا لَهُم دفائِنَ العُقُولِ...؛[6] [خداوند بزرگ، پيامبران را فرستاد تا با
مردم ] از راه تبليغ با برهان سخن بگويند و گنجينه هاى پنهان خِرَدها را براى آنان
آشكار كنند و به كار اندازند... .»
در سخنرانى دينى بايد از دو جهت بر افکار مخاطبان اثر گذاشت:
الف) اثبات انديشه هاى صحيح؛
ب) ابطال انديشه هاى غلط.
الف) اثبات انديشه هاى صحيح
همراه با اثبات انديشه هاى صحيح، همه يا برخى از موارد ذیل محقق مي شود؛ يعني در واقع
برايند اثبات انديشه هاي صحيح، همه يا برخي از موارد زير است:
- اطلاعات و آگاهى پيدا كردن؛
- تغيير در نگرش و ذهنيت مخاطب؛
- افزایش قدرت تفكّر و تعقّل؛
- بوجود آمدن زمينه براي ايجاد باور.
براى تأثير گذارى در هر يك از موارد فوق، لازم است مواد، محتوا و چينشهاى مناسبى
در سخنرانى به كار گرفته شود كه در جاى خود از آن بحث خواهيم كرد.
ب) ابطال انديشه هاى غلط
گاهى سخنران فقط به اثبات انديشه های صحيح مى پردازد و توجهى به ابطال افکار
غلط ندارد؛ در حالى كه زمانی تأثيرگذارى مطلوب در انديشه، كامل مى شود كه انديشه غلط
از ذهن مخاطب خارج، و او از باطل بودن آن آگاه شود.
ابطال انديشه هاى نادرست در مخاطبان، نتايج مطلوبى را در پى خواهد داشت كه برخى از
آنها عبارت اند از:
- فهم كاذب بودن آگاهيهاى غلط؛
- تغيير نگرش و ذهنيتهاى غلط؛
- باز شدن مسير پذيرفتن حق؛
- توان مقابله با مجادله ها و مغالطه ها.
نكته ها
- اثبات انديشه و ابطال انديشه نبايد به گونه اى صورت گيرد كه از تأثير عاطفى و احساسى
سخنرانى بكاهد و مجموعه سخن به صورت خشك و كاملاً علمى درآيد؛ البته در عين حال نبايد
در حيطه مباحث عقلى از احساسات مخاطب سوء استفاده كرد.
- پرهيز از جانبداريهاى غيرعقلاني، بى مورد و زننده، از اصول اساسى در اثبات و ابطال
انديشه ها است.
- در ابطال افکار غلط، بايد سخن مخالفان كاملا روشن شود و آن گاه با برهان يا استدلالي
كه مورد پذيرش مخاطب باشد، ابطال شود؛ همان گونه كه علماى بزرگ همچون: شهيد مطهرى،
شیخ انصاری و... در كتابهاى خود اين چنين عمل كرده اند.
- هنگام ابطال انديشه هاى نادرست كاملا توجه شود كه شبهه آفرينى نشود و اذهان مخاطبان
معمولي را درگير شبهه غير فراگير نسازد؛ از اينرو لازم است از طرح شبهاتي كه داراي
فراواني گسترده در جامعه نيست، خودداري گردد.
- در صورت نداشتن تسلط كامل بر جوانب يك شبهه، از طرح آن پرهيز شود.
ب) حوزه احساس، هيجان و گرايش
همه ما شورى و شيرينى غذا را حس مى كنيم، درد ناشى از صدمه ديدن يكى از اعضاى
بدنمان را درک مى كنيم، احساس ناخوش آیندى از رفتارهاى بد و احساس خوش آيندى از رفتارهاى
خوب ديگران داريم، عشق و محبت و يا نفرت و كينه را حس مى كنيم؛ به عبارت ديگر همه ما
احساس داريم و آن را مى فهميم.
احساس در لغت به معناي دريافتن، درك كردن، دانستن، آگاه شدن، ديدن، و درك چيزي با يكي
از حواس آمده است.[7]
در يك نگاه كلي به دو نوع تعريف از احساس بر مي خوريم. در نوع اول، «انتقال اثر
محرّك[8] از گيرنده حسّي[9]
به سيستم اعصاب مركزي، كه به صورت عيني قابل پي گيري است، احساس ناميده مي شود.»[10]
از نظر روان شناسي، احساس هنگامي پديد مي آيد كه دستگاه حسّي، محرّك معيني را دريافت
كند؛ يعني محرّك در ميدان عمل عضو حسي قرار گيرد. اما اگر به شيئي احساس شده معنا و
مفهومي داده شود، در آن حال مي گويند ادراك حاصل شده است.
البته بايد توجه نمود كه گرچه دستگاههاي حسي همه افراد سالم تقريباً همه محركها را
يكسان دريافت مي كنند، امّا ادراك آنها غالبا متفاوت است. مثلاً با مشاهده يك تابلو
نقاشي ممكن است يكي آن را زيبا و هيجان انگيز بداند، در صورتي كه ديگري آن را زشت و
بي روح بنامد و نفر سوم بسيار ساده و عادي (نه زشت و نه زيبا) بشناسد. پس مي توان گفت
كه چشم «دريافت مي كند»؛ اما ذهن «ادراك مي كند.»[11]
در نوع دوم از تعريف، «احساس، برداشتي است كه از برانگيختگي هيجاني به فرد دست
مي دهد.» وقتي هيجاني برانگيخته شود، احساسهاي مختلفي مانند شادي، غم، ترس و
خشم در شخص پديد مي آيد. احساس به طور كلي جنبه ذهني دارد، چنانكه در حالت ترس گروهي
احساس مي كنند كه «دلشان فرو مي ريزد» و در حالت شادي «روحشان پرواز
مي كند.»[12] در مجموعه مباحث آينده
هر گاه سخن از احساس به ميان آيد، بيشتر اين تعريف مورد توجه است.
هيجان را نيز به صورتهاي مختلف معنا و تعريف كرده اند، مانند: حالت آشفتگي، به هم خوردن
تعادل، و دادن پاسخ شديد و ناموزون به محرّك. جنبۀ مؤثر حالت هيجاني، احساسي است كه
به فرد دست مي دهد. واژه هيجان را زماني به كار مي بريم كه بخواهيم به توصيف احساسهايي
مانند عشق يا مهر و محبّت، كينه و نفرت، غم و شادي، ترس واميد، رحم و شگفتي و نظير
آنها كه وضع و رفتار خاصي بوجود مي آورند بپردازيم.[13]
در واقع «واژه هيجان گوياي احساساتي است كه هر يك از ما مي تواند با درون نگري
در وجود خود شناسايي كند يا با برون نگري به ديگران نسبت دهد.»[14]
از سوى ديگر، گرايش در لغت به معناي ميل، تمايل، خواهش، قصد، اراده، آهنگ آمده است
و گراييدن به معناى متمايل شدن، قصد كردن و آهنگ كردن[15]
مي باشد.
گرايش و ميل از ديدگاه فلسفي نوعي كشش به سوي نقطه كمال هر موجود است. با اين توضيح
كه هر موجودي در عالم، در تغيير و حركت است و در هر موجودي نوعي جاذبه قرار داده شده
كه او را به سوي كمال خود رهنمون مي شود.
- ميل طبيعي: اين ميل و گرايش در آن دسته از موجودات طبيعي قرار دارد كه مبدأ مباشر حركت
آنها عمدتا ناآگاهانه است، مانند ميلي كه در نباتات وجود دارد.
- ميل شعوري: كششي است در حيوان و انسان كه با آگاهي و شعور همراه است و در وقوع فعل
براساس آن، اراده و اختيار دخالت دارد.[16]
در اين مباحث مراد ما از گرايش و ميل، ميل شعوري است.
در حقيقت منظور از گرايشها در اينجا كششها و تمايلات قلبى انسان است كه مى تواند از
عميق ترين انواع علايق مخاطب و ماندگارترين آنها تا سطحى ترين و گذراترين آنها را در
برگيرد.
با تحريك احساسات معنوى مخاطبان، مى توان به ايجاد و تقويت گرايشهاى دينى آنان
پرداخت؛ برای مثال وقتى مخاطب، هنگام شنیدن سخن، رفتارهايى را از سخنران مشاهده می
کند که نمایشگر ایمان و اعتقاد جازم او به خدا و عالم غیب است، تأثيرات مثبت فراوانى
را در روح خود مى تواند احساس كند و اين احساس در تقويت ايمان و علايق معنوى وی مؤثر
است.
گرايشهاى انسان را به دو گونه مى توان تقسيم كرد:
گرايشهاي حيواني: اين نوع گرايشها ميان حيوانات و انسان مشترك است و به عبارت ديگر
تمايلات حيواني از ويژگي و روح حيواني موجود در انسان و حيوانات برخاسته است. نمونه
هاي عمده اين گرايشها عبارت است از:
الف. غريزه [17] حبّ ذات و صيانت از نفس، كه
تمايلاتي نظير تمايل به تغذيه و دفاع، به آن بر مي گردد و بقاي فرد را سبب مي شود.
ب. غريزه جنسي كه منشأ بقاء نوع بشر است.
ويژگي تمايلات و گرايشهاي حيواني اين است كه به بدن يا عضوي از آن مربوط مي شود و به
طور عمده پايگاه فيزيولوژيكي دارند.
گرايشهاي انساني: در انسان گونه ديگري از تمايلات، برتر از گرايشهاي غريزي و حيواني
مشاهده مي شود كه در حيوانات ديگر وجود ندارد، يا حداقل نشانه هايي از آنها را در حيوانات
نمي يابيم. اين گرايشها بر خلاف گونه اول غالباً به بدن يا عضوي از آن وابسته نيست
و به دليل اختصاص آنها به انسان، آنها را گرايشهاي انساني مي نامند كه از روح و انسانيت
انسان نشأت يافته اند. در شمارش اين گرايشها نه حصر عقلي ممكن است و نه حصر استقرايي.
برخي از مهم ترين گرايشهاي انساني عبارتند از:
- حقيقت جويي يا گرايش به شناخت حقايق؛
- فضيلت خواهي يا گرايش به ارزشهاي اخلاقي؛
- زيبايي خواهي (زيبايي دوستي)؛
- ميل به خدا و پرستش؛
- جامعه گرايي؛
- تمايل به جاودانگي؛
- قدرت جويي.[18]
دين با یک نگاه جامع به هر دو نوع گرایش فوق نظر دارد و حد و مرز آنها را مشخص می کند.
به طور عمده در گرایشهای نوع اول هم تشویق می کند و هم تعدیل؛ یعنی هم فرمان می دهد
که انسان به این تمایلات خود توجه کند و هم آن را به حدود خاص محدود می کند. دستور
به خوردن و آشامیدن و در عین حال، پرهیز از اسراف[19]
از جمله این دستورها است.
در گرایشهای نوع دوم نيز حد و مرز هر گرايش را روشن مي كند. مثلا در گرايش انسان
به قدرت، در مكتب تربيتي اسلام اين گرايش هدايت مي شود و تأكيد بيش تري بر قدرتهاي
معنوي صورت مي گيرد.
گرايشهاي موجود در انسان داراي ويژگيهايي است كه مهم ترين آنها عبارتند از:
- محرّك بودن: مهم ترين تأثير گرايش در انسان اين است كه وي را به حركت و تلاش براي رسيدن
به هدف و تأمين خواسته هايش وادار مي كند.
- شدت و ضعف: هر يك از تمايلات انسان داراي درجات شديد و ضعيف است و تقويت و شكوفايي
هر يك از آنها تا حد زيادي به اختيار و اراده انسان بستگي دارد و مقداري از آن نيز
طبيعي است. اگر ميل شدت فوق العاده يابد، به عشق تبديل مي شود. شدت و ضعف هر يك از
گرايشها بر گرايشهاي ديگر تأثير مي گذارد و گاهي شدت يك ميل كه به عشق مبد ّل شده،
نقش محوري و عمده در شخصيت انسان پيدا مي كند.
- كشش به بي نهايت: هر يك از تمايلات به سوي بي نهايت است و انسان از هر كمالي كه به
آن گرايش دارد، غير متناهي آن را مي طلبد.
- زايش: گرايشهاي اصلي توليد كننده گرايشهاي فرعي اند. تمايل انسان در اصل به امور كلي
مثل كمال، علم و فضيلت و ... است؛ اما به دليل اينكه غالبا اين امور به طور مستقيم
قابل دسترسي نبوده و رسيدن به آنها به مقدمات ويژه اي وابسته است، طبعاً انسان به آن
مقدمات نيز گرايش مي يابد. براي مثال دستيابي به علم، بي مطالعه و تفكر ممكن نيست؛
به همين دليل، ميل به علم و دانش به مقدمات آن سرايت كرده و انسان ميل به مطالعه نيز
پيدا مي كند.
- تركيب و تعاضد: آميختگي و كمك رساني به يكديگر نيز از ويژگيهاي تمايلات است. گاهي «فعل
واحد» مقتضاي دو ميل مختلف است. مثل اينكه ميل به شناخت حقيقت و حقيقت جويي و
ميل به شهرت و كسب درآمد اقتصادي، فردي را به مطالعه و تحقيق وادار كند.
- تزاحم و تعارض: همان گونه كه گاهي تمايلات مؤيد و معاون يكديگرند، در بسياري از اوقات
ميان آنها ناسازگاري وجود دارد و انسان بايد يكي از دو گرايش متضاد را انتخاب و ديگري
را فدا كند.[20]
در سخنرانى دينى، تأثيرات زيادی بر گرايشهاى مخاطب گذاشته مى شود که برخی از
آنها عبارت اند از:
الف) ايجاد: نخستین تأثير در حوزه گرايشها، ايجاد گرايش در مخاطب است؛ مثلاً برای ایجاد
گرایش به خشوع در مؤمنان از این آیه می توان استفاده کرد: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ
؛[21] «آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى
مؤمنان در برابر ذكر خدا خاشع شود؟»
ب) تقويت: دومين نوع تأثير در گرايشها، تأثیرگذاری برای تقويت گرايشهاى موجود در مخاطب
است.
برای مثال قرآن كريم براى سوق دادن مخاطبان به سوي قرض الحسنه، منفعت طلبي آنها
را تحريك كرده و مى فرمايد:
مَن ذَالّذى يُقرِضُ اللَّهَ قَرضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ
لَهُ اَضْعافاً كَثيرَةً [22]؛ «كيست كه به خدا قرض الحسنه اى دهد تا آن را براى او
چندين برابر كند؟»
و يا براي حركت دادن آنان به سوي جهاد، همين گرايش را تقويت كرده و مى فرمايد:
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ اَدُلُّكُم عَلى تِجارَةٍ
تُنجيكُم مِنْ عَذابٍ اَليمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ
فى سِبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ ؛[23] «اى كسانى
كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى
بخشد؟! به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد.
اين براى شما بهتر است؛ اگر بدانيد.»
طبیعی است که انسان به سبب منفعت طلبی و ضرر گریزی حرکت کند و اقدام مناسب آن را انجام
دهد.
ج) تجلّى: در مرحله تجلّى، براى ايجاد رفتارهاى خاص هر گرايش در مخاطب، زمينه سازى
مى شود تا رفتارها بروز و ظهور كند و احساس در رفتار تجلى يابد؛ يعنى كارى مى كنيم
كه مخاطب، احساس خود را بروز دهد؛ مثل اينكه مى گوييم گريه كن يا كارى مى كنيم كه گريه
كند؛ چنان که آشکار است، ایجاد و تقویت گرایشها، در تجلی و ظهور آنها تأثیری انکارناپذیر
دارد و در مرحله خاصی از تقویت، تجلی صورت می گیرد.
ج) حوزه رفتار
براى تأثيرگذارى در رفتار مخاطبان، افزون بر اقناع انديشه و تأثير در احساسات
و گرايشهاى آنان، بايد تا حد امکان برنامه عملى نيز ارائه کرد؛ گرچه گاهى بدون ارائه
یک راه عملی نیز رفتارهای مخاطب تغییر می یابد و غرض حاصل می شود. دو گونه برنامه عملى
در سخنرانى دينى مى توان ارائه کرد:
- برنامه عملى براى ترك عادتها و رفتارهای بد؛ مثلاً وقتى مخاطب در اوج احساس محبت به
امام حسین 7 قرار می گیرد و براى آن حضرت اشك مى ريزد، به او مى گویيم: «با اين
چشمى كه براى امام حسين7 اشك ريخته اى، ديگر به نامحرم نگاه نكن.»
- برنامه عملى براى اقدام به كارهاى خوب و كسب فضایل؛ مثلاً پس از اقناع انديشه مخاطبان
درباره نماز و تحريك حس در اين باره، به آنان مى گوييم: «بياييد از اين به بعد
نمازمان را اول وقت بخوانيم، يا بياييد از اين به بعد هميشه نوافل را بخوانيم و...
.»
سه مؤلفه نگرش با يكديگر تعامل دارند. هيچ رفتاري نيست كه هر قدر هم عقلاني باشد، واجد
عوامل عاطفي به عنوان محرك نباشد و نيز بالعكس نمي توان شاهد حالت عاطفي بود، مگر اينكه
ادراك يا فهم در آن مداخله دارد.[24]
مثلا آگاهى از رأفت و رحمت الهى و انديشه در نعمتهاى او، احساس شوق انگيزى در انسان
ايجاد مى كند. آگاهى از اخلاق اهل بيت عصمت و طهارت : سبب احساس شیفتگی به ایشان می
شود. آگاهى از ظلمهاي بنى اميه به امامان معصوم:، احساس نفرت از آنان ايجاد مى كند.
اندیشه و بينش ما دربارة اهل بيت : بر گرايش و رفتار ما در برابر ایشان اثر دارد و
همين طور گرايش ما به آن بزرگواران بر بينش و رفتار، و رفتار ما بر بينش و گرايشمان
به آنان تأثير مى گذارد.
به مثالهاي زير درباره تأثير متقابل انديشه، احساس و هيجان و گرايش، و رفتار بر يكديگر
توجه كنيد:
- قرآن كريم، انديشه «تنگدستى به دلیل داشتن اولاد» را سبب رفتار خاص،
يعنى كشتن اولاد مى داند و مى فرمايد: وَ لا تَقتُلُوا اَولادَكُم
خَشيَةَ اِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ اِيّاكُم اِنَّ قَتلَهُم كانَ خِطأً كبيراً؛[25] «و فرزندانتان را از ترس فقر
نكشيد. ما آنها و شما را روزى مى دهيم. مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
آيه فوق، نشان دهنده تأثير بينش و تفكر بر رفتار انسان است؛ البته بیانگر تأثیر
احساس (ترس) بر رفتار او نیز هست.- قرآن كريم مى فرمايد:
اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ اِذا مَسَّهُ
الخَيرُ مَنوعاً ؛[26] «به يقين،
انسان، حريص و كم طاقت آفريده شده است و هنگامى كه بدى به او برسد، بى تابى مى كند
و هنگامى كه خوبى به او برسد، مانع ديگران مى شود [و بخل مى ورزد].»
در اين آيه گرايش به دنيا و حرص، عامل رفتار خاصى معرفى شده است.
- رسول خدا 9 می فرماید: «حُبُّكَ لِلشَّيْى ءِ يُعْمى
وَ يُصِمُّ؛[27] دوستى و محبت به هر
چيزى [تو را] كور و كر مى كند.»
امام على7 نيز می فرمود: «مَن عَشِقَ شَيئاً اَعشى بَصَرَهُ
وَ اَمرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ وَ يَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ
سَميعَةٍ؛[28] هر كس به چيزى عشق
ورزد، چشم او
را مى پوشاند و قلبش را بيمار مى کند. پس او با چشمى غير صحيح مى نگرد و با گوشى غير
شنوا مى شنود.»
اين، نشان دهنده تأثير عميق گرايشهاى انسان بر احساس ظاهري و در نتيجه ادراك و بينش
و انديشه اوست؛ زيرا حقيقتاً به سبب گرايش، كانالهاى ورودى معرفت تغيير مى كند.
و چه زيبا مولوى در مثنوى، اين تأثيرگذاري را ترسيم كرده است:
- خـاسيـت بنهـاده در كف حشيشكو زمانى وارهانـد از خـوديش
-
خواب را يزدان بدان سان مى كند كز دو عالـم فكـر را بر می کند
-
جـرعـه مـى را خـدا آن مى دهـد تا بدو مست از دو عالم می رهد
-
كـرد مجنـون را از عشق پـوستىكـو نبشناسـد عــدو ازدوستى
-
صد هزاران اين چنين مى دارد اوتا كه بر ادراك تـو بگمـارد او [29]
- 1. سير طبيعى تأثير گذارى در سخنرانى بدين صورت است كه اول بر انديشه، سپس بر احساس
و آن گاه بر رفتار مخاطب اثر گذاشته شود؛ امّا هميشه به اين صورت نیست و گاهی تأثيرگذارى
را از هر یک از این سه طريق مى توان شروع كرد.
- 2. گاهى سخنران بدون اقناع انديشه به تحريك احساس مى پردازد. اين امر در برخى موارد
مى تواند خطر ساز باشد. قرآن كريم در بيان راهبردهاى تبليغى پيامبر اكرم صلی الله علیه
وآله وسلم ، اول حكمت (برهان) را مطرَح و
سپس موعظه حسنه (تحريك احساس) را بيان مى كند.[30]
- نگرش را تعريف كرده، با يك مثال مؤلفه هاي آن را بيان كنيد.
- چه چیزهایی در اثبات اندیشه های صحیح محقق می شود؟
- ابطال اندیشه های غلط چه نتایج مطلوبی دارد؟
- در اثبات و ابطال اندیشه ها به چه نکته هایی باید توجه داشت؟
- احساس را تعريف كنيد.
- منظور از هيجان چيست و چه نسبتي با احساس دارد؟
- منظور از گرایش چیست؟
- انواع گرایشهای انسان را نام برده، تفاوت آنها را بنویسید.
- اسلام در مواجهه با گرایشهای انسان چگونه برخورد می کند؟
- مهم ترين ويژگيهاي گرايشهاي انسان را بيان كنيد.
- انواع تأثیر بر گرایشها را توضیح دهید.
- دو گونه برنامه عملی را در سخنرانی توضیح دهید.
- تأثیر متقابل اندیشه، احساس و رفتار بر یکدیگر را در قالب مثالهايي
توضیح دهید.
تلاش بیشتر
با کمک استاد خود و مطالعه کتابهای مناسب، تفاوت احساس، ادراك، هيجان و انگيزش را بررسی
کنید.
[1]. Attitude.
[2]. زمينه روان شناسي، دكتر محمد پارسا، ص 126.
[3]. روان شناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي
، جمعي از مؤلفان، ص 136.
[4]. همان ، ص 140.
[5]. الحياۀ ، محمدرضا حكيمي، ج1، ص206.
[6]. نهج البلاغه ، خ اول، ص 43.
[7]. لغت نامه دهخدا ، علي اكبر دهخدا، ج1، ص926؛
فرهنگ فارسي ، محمدمعين، ج1، ص158.
[8]. «محرّك (Stimutus) را آن نوع تغيير
فيزيكي، شيميايي و مكانيكي مي دانند كه بر عضو حسي تأثير كند. در اينجا عامل «تغيير»
كيفيت مهمي به شمار مي آيد و در جلب توجه فرد كارساز است. يعني در زندگي همواره تغييرات
گوناگون مي باشند كه توجه ما را به خود جلب مي كنند.» ( زمينه روان شناسي ، محمد
پارسا، ص 103 و 104.)
[9]. «عضو حسي (Sense Organ) كه گاهي آن
را گيرنده حسي (Recoptor) هم مي نامند بخش ويژه اي از بدن است كه فقط براي دريافت محرك
يا نوع معيني از متغيرها در محيط فيزيكي به كار مي رود. چنانكه چشم فقط مي تواند امواج
نوري را دريافت كند؛ ولي نسبت به محركهاي صوتي يا محركهاي ديگر هيچ گونه حساسيتي نشان
نمي دهد. كسي كه حس شنوايي خود را از دست داده است، هر گونه سر وصدايي كه در اطراف
او ايجاد كنند را نمي شنود.» (همان، ص 103.)
[10]. روان شناسي احساس و ادراك ، محمود ايرواني
– محمدكريم خداپناهي، ص21.
[11]. زمينه روان شناسي ، محمد پارسا، ص 126
و 127.
[12]. همان ، ص 97.
[13]. همان ، ص 94.
[14]. انگيزش و هيجان ، آلكس موكيلي و روبرت
دانتزر، مترجمان: حمزه گنجي – علي پيكاني، ص 135.
[15]. فرهنگ فارسى ، محمدمعين، ج 3، ص 3225.
[16]. فلسفه تعليم و تربيت ، پژوهشكده حوزه
و دانشگاه، ج1، ص435.
[17]. غريزه داراي دو اصطلاح است:
الف) اصطلاح عام: به معناي تمام گرايشها، چه حيواني و چه انساني؛ بنابراين فطرت را
نيز شامل مي شود.
ب) اصطلاح خاص: كه فقط به معناي گرايشهاي حيواني است و در مقابل فطرت و گرايشهاي انساني
قرار مي گيرد.
همچنين واژه «فطري» داري سه اصطلاح است:
الف) اصطلاح عام كه هر گونه گرايش اصيل و ذاتي حيواني و انساني را شامل مي شود.
ب) اصطلاح خاص كه شامل گرايشهاي انساني مطلق است.
ج) اصطلاح اخص كه منحصراً به معناي گرايش به خداوند و دين است. ( فلسفه تعليم و تربيت
، همان، ج1، ص436).
[18]. فلسفه تعليم و تربيت ، پژوهشكده حوزه
و دانشگاه، ج1، ص436 – 437.
[19]. كُلُوا
وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا ؛ «بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف نکنید.»:
اعراف/31.
[20]. فلسفه تعليم و تربيت ، پژوهشكده حوزه
و دانشگاه، ج1، ص 446 – 448.
[21]. حديد/16.
[22]. بقره/ 245.
[23]. صف/10 و 11.
[24]. روان شناسي اجتماعي با نگرش به منابع
اسلامي ، جمعي از مؤلفان، ص138.
[25]. اسراء / 31.
[26]. معارج / 19 - 21.
[27]. من لا يحضره الفقيه ، شيخ صدوق، ج 4،
ص 380.
[28]. نهج البلاغه ، خ 109، ص 160.
[29]. مثنوى معنوى ، دفتر چهارم.
[30]. اُدعُ اِلى
سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِاللَّتى هِىَ
اَحسَن ؛ «[اى پيامبر!] مردم را با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت
فراخوان و با نيكوترين شيوه با آنان مجادله كن.» :نحل/125.