در قرآن كريم آمده است: «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احدا الا الله و كفي بالله حسيبا» [1] ; «كساني كه پيامهاي خدا را مي رسانند و از او بيم دارند و از هيچ كس جز او خوفي ندارند و خدا براي حساب كردن اعمال كافي است.»
كار انبيا و اوليا و علماي بزرگ اين است كه سخن حق را به مردم برسانند. آنان براي گسترش فرهنگ الهي و نفي سنتهاي جاهلي، موهوم و باطل و اضمحلال بدعتها و امور معارض با ديانت كمترين هراسي ندارند. اصولا كار بزرگان دين و جانشينان آنان اين است كه راه را براي اصلاح جامعه و رشد و آگاهي افراد آن و سوق دادن انسانها به سوي ايمان و پارسايي هموار سازند. ايشان براي عملي ساختن اين برنامه، آفتها و موانع را از بين مي برند، قاطعانه پيش مي روند، سخنان غير منطقي و سست و بي اساس بدگويان و مخالفان را تحمل مي كنند و بي اعتنا به جوسازي ها و غوغاي خواص و عوام و توطئه فاسدان و مفسدان، به برنامه هاي خود ادامه مي دهند; چرا كه آنان در مسير حق گام برداشته اند و به اين واقعيت توجه دارند كه همه حساب ها به دست خداست.
حديث معروفي است كه خاطر نشان مي كند «ان العلماء ورثة الانبياء [2] ; عالمان وارثان پيامبرانند.» ارث پيامبران چيزي جز هدايت، تعليم، پايداري، ارشاد، احياي نفوس و تصحيح مسير بشريت نيست. عالماني كه وارث فرستادگان الهي هستند، 2در تعهدات و تكاليف انساني و اجتماعي و ديني پيامبر وارث او هستند و بايد جاي خالي پيامبر را در ميان قوم پركنند. عالمي مي تواند استمرار دهنده حركت انبيا باشد كه چون حضرت ابراهيم عليه السلام بتهاي خودپرستي و جهل و خرافه را بشكند، تلاش حضرت موسي عليه السلام را براي سرنگوني جباران در هر چهره اي كه باشند پي گيرد و چون حضرت محمد صلي الله عليه و آله با خلق عالي خويش مروج فضايل و مكارمي باشد كه خود به آنها التزام دارد و در زندگي فردي و اجتماعي پياده كرده است. نيز بايد همچون حضرت علي عليه السلام و جانشينان او در هر فرصتي به بيان احكام و معارف الهي بپردازد و سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را زنده نگاه دارد و فرهنگ سياسي جامعه را با گفتار و كردار اصلاح كند; براي گسترش حقايق اسلامي و دفاع از حريم دين و جلوگيري از تحريف آن به پرورش و تربيت و تعليم شاگرداني پرمايه اهتمام ورزد، جبهه حق را رهبري كند و در هر شرايطي ياري آنان را فراموش نكند و مبارزه بر عليه اهل كفر و الحاد و نفاق را وظيفه اصلي خود بداند.
اين كه در حديث به تاكيد آمده است كه «الفقهاء امناء الرسول [3] ; عالمان دين امانتداران فرستاده خدايند.» بي جهت نيست. امانت همان محتواي رسالت است و دانشمند مسلمان بايد در نشر و تبليغ آن بكوشد و به هنگام حضور مانع براي رفع آن قيام كند. او بايد خارها و علفهاي هرزي را كه اجازه نمي دهند در سرزمين نفوس بشري گلهاي فضيلت و حق و عدالت كاشته شود كنار بزند.
حضرت علي عليه السلام مسؤوليتهاي اجتماعي را تنها متوجه حكام و اميران نمي داند و مي فرمايد: «و ما اخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم; [4]و پيماني كه خدا با دانشمندان دارد اين است كه با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سيري آنان و گرسنگي مظلوم تاب نياورند.»
قرآن تاكيد دارد كه در برابر اهل كفر و عناد بايد بسيج شد و نيروها را تجهيز كرد: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة » ; [5]در طريق نشر فرهنگ ديني و استقرار حق، گاه شرايطي پيش مي آيد كه انسان به اين خيال مي افتد كه براي پشت سر نهادن موانع و صعوبتها با پيروان ديگر اديان كنار بيايد تا خوشنودي آنها را فراهم سازد. اما واقعيت اين است كه به تعبير قرآن، آنان موقعي راضي مي شوند كه مؤمنان از ايمان و تقوا و دستورات خدا و پيامبر دست بردارند. بنا بر اين پيروي از خواسته هاي رهبران فرقه هاي گوناگون با فرهنگ قرآني در تباين است:
«و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي ولا نصير» ; [6]
«هرگز يهوديان و نصارا از تو راضي و خوشنود نخواهند شد مگر آنكه پيروي از آيين آنها كني [چنانكه به تو اظهار آن كنند] بگو راهي كه خدا بنمايد به يقين راه حق تنها همان است و البته اگر از ميل و خواهش آنها پيروي كني بعد از آنكه طريق حق را به يقين دريافتي، ديگر اصلا خدا يار و ياور تو نخواهد بود.
در جاي ديگر قرآن، مؤمنان را از اين كه افرادي را جز از اهل خودشان به عنوان محرم اسرار بگيرند نهي كرده است:
«يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونكم لا يالونكم خبالا ودوا ماعنتم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر قد بينا لكم الآيات ان كنتم تعقلون » ; [7]
«اي اهل ايمان! از غير همدينان خود دوست صميمي همراز نگيريد [چه آنكه آنها كه به غير دين اسلامند] از خلل و فساد در كار شما ذره اي كوتاهي نكنند. آنها هميشه مايلند كه شما در رنج و سختي باشيد; دشمني شما را گاهي بر زبان هم آشكار سازند در صورتي كه محققا آنچه در دل پنهان مي دارند بيش از آن است كه بر زبانشان بيان كرديم اگر عقل و انديشه كار بنديد.»
البته استقامت در راه حق نياز به يقين دارد و نبايد در اين مسير از كمي همراهان هراسي به دل راه داد. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله » [8]
حضرت امام خميني قدس سره خورشيد درخشان قيام در سپهر ولايت بود كه آيات نجات و حيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او سرادق كفر و الحاد را سرنگون نمود و مردمان تشنه حق را از ظلمت رهانيد و به سرزمين عزت رسانيد و بدين گونه آيه شريفه «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور ...» ; [9]تحقق يافت.
امام خميني قدس سره در خصوص ارزشهاي والاي ديني، مقدسات مذهبي و رعايت حريم الهي به حق و به جد تعصب و غيرت داشت و با بيانات، موضع گيري ها و رفتارهاي خويش، اين ويژگي را در امت مسلمان پديد آورد و اجازه نداد كوچكترين سستي در روحيه شيعيان به وجود آيد. زيرا چنين عارضه اي حريم ديانت را مورد خدشه قرار مي دهد و صبغه مذهبي را كمرنگ مي كند و ملتي را كه با سلاح ايمان به نبرد با اهريمنان برخاسته اند از دژهاي استوار معنويت دور مي سازد و كار را به جايي مي رساند كه اگر دشمن در روز روشن هم به سرزمين ايمان و پارسايي يورش آورد مسلمين خم به ابرو نياورند و رگ غيرتشان - كه با شعارهاي مداهنه و تساهل تخدير شده - از جاي نجنبد و بدين گونه زمينه هاي هجوم همه جانبه استكبار و نفاق به مرزهاي اعتقادي فراهم مي آيد.
او به پيروي از برگزيده پيامبران و در استمرار بخشيدن به شيوه هاي رشد دهنده ائمه هدي در هيچ شرايطي اجازه نمي داد گروهي با ادعاهاي دروغين آزادي، مردم، ملت و ... حقايق ديني، معارف قرآني و روايي را مورد يورش خود قرار دهند و عقايد افراد جامعه را نسبت به باورهاي ديني و موازين شرعي با ترديد و تشويش و شبهه هاي مهلك توام سازند.
امام از موضع غيرت مذهبي، مبارزه با استبداد و استكبار را در راس برنامه هاي خود قرار داد و اصول و قواعد ستيز را از سنت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سيره معصومين الهام گرفته بود. تلاش همه جانبه سياسي او يك نبرد صرف براي درهم كوبيدن خصم به عنوان دشمني مزاحم جامعه نبود بلكه وظيفه اي ديني و تكليف شرعي به شمار مي رفت و اهداف والاي آن برطرف كردن موانع و مزاحمتها براي رشد و تعالي جامعه بود.
شكست و پيروزي ظاهري در روح آن رهبر ژرف انديش هيچ گونه احساس ياس و يا غرور ايجاد نمي كرد و اين مشي مخلصانه، قاطعيت بي نظيري در امام پديد آورده بود كه بر اساس آن در اين راه هيچ گونه سازش و مماشاتي از خود بروز نمي داد.
آن روح قدسي به افسانه كذب و موهوم جدايي دين از سياست كه از سوي عوامل ستم و نيز ملي گرايان تبليغ و ترويج مي گرديد خاتمه داد و مبارزات سياسي را كه قبلا به رهبري علماي شيعه انجام گرفته ولي به پيروزي نرسيده بود به كمال رساند. [10]
بيانات آن بزرگوار فرياد راستين انسانهاي محرومي بود كه از اعماق دلشان بر آمد و بر اعماق جان آدميان نشست و پيرو اين عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامي به ميدان مبارزه و فداكاري گام نهادند و شهادت طلبي را بالاترين فيض و عالي ترين مقصد تلقي كردند.
حركت كوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها بساط استبداد شاهي را برچيد بلكه بي اثر بودن احزاب و تشكل هاي سياسي را كه داعيه ملي گرايي داشتند به اثبات رسانيد. امام خميني به عنوان شخصيتي وارسته و مرجعي عاليقدر و حكيمي فرزانه طي مبارزه مقدس خود علاوه بر محو استبداد و خنثي كردن نقشه هاي استكبار، دگرگوني اساسي در روابط اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي جامعه پديد آورد. تحول فرهنگي عميقي هم كه در حوزه و دانشگاه به وقوع پيوست از بركات اين تلاش بود. از آن پس حضور ديانت در عرصه سياست به صورت امري متعارف در آمد و تفكر الحادي و التقاطي كه بر دانشگاهها حاكم بود به تدريج جاي خود را به باورهاي انديشه هاي ديني داد و بر تعداد دانشجويان مذهبي افزوده شد و مبارزاني از اين قشر در پيروزي انقلاب اسلامي و فائق آمدن بر خصم، نقش اساسي را عهده دار گشتند.
دستخطي به تاريخ يازدهم جمادي الاول سال 1363 ه ق از امام به يادگار مانده كه در ياد نامه مرحوم سيد علي وزيري آمده است. در اين سند، امام خميني رحمه الله به لزوم يك حركت الهي در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذال هاي موجود مي پردازد و ضمن ملامت شيوه سكوت و نظاره گري، تمامي افراد و خصوصا عالمان ديني را به قيام اسلامي فرا مي خواند و هشدار مي دهد كه سكون و جمود، سلطه همه جانبه فساد و ياغيان را به دنبال مي آورد:
«... اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد فرداست كه مشتي هرزه گر شهوت ران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند ...» [11]
امام خميني در سخنان و پيامهاي متعدد خود بر اين واقعيت اصرار مي ورزد كه اگر مسلمانان بر جاي خود بنشينند طعمه ديگران مي شوند. آنان بايد بدانند كه مقصد اصلي اعتلاي اعتقادات و حقايق ناب قرآني و روايي است.
بايد در اين راه استقامت ورزيد و مشكلات و ناگواريها را به جان خريد و از هيچ قدرتي نهراسيد. هدف اصلي در اسلام والاتر و برتر از زندگي دنيوي و تعفن ننگين آن است و ما نبايد به بهانه اين كه زندگي مان مورد مخاطره قرار مي گيرد و آسايش و رفاه مان كم مي شود در مقابل حيله هاي اجانب خاموش شويم. ايشان سپس توصيه مي كند كه در راستاي حفظ، بقا، گسترش فرهنگ اسلامي بايد امت اسلامي در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان يورش ببرد. [12]
از نظر امام خميني رحمه الله مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجهه اي رحماني دارد و در مشي انبيا و اوليا حتي خنثي كردن توطئه هاي طمعكاران كينه ورز جنبه رحمت به خود مي گيرد. در واقع نبرد بر عليه اهل طغيان و نفاق از بين بردن آفتها و علفهاي هرزي است كه رشد و اعتلاي جامعه اسلامي را دچار نقصان و خدشه مي سازد. اگر به بهانه آزادي، افرادي را رها كنند كه به بوستان معطر معنويت مردم يورش ببرند، خود اين پديده اختناقي را براي دينداران به وجود مي آورد كه اصل آزادي و حيثيت انساني را نقض مي كند. زيرا اهل تقوا و مؤمنان، در جستجوي فضايي هستند تا در پرتو آن با آرامش و اطمينان و امنيت كامل به امور عبادي و رويش فضايل و مكارم در وجود خويش بپردازند و نيز نسلي را پرورش دهند كه مشتاق ديانت باشند و چنين تلاشي شرايط عاري از آشفتگي و هراس را مي طلبد.
نبردهاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله نه تنها با رحمة للعالمين بودن او منافاتي ندارد بلكه مؤيد و مؤكد آن هم هست چنانكه امام خميني رحمه الله فرموده اند: «... جنگهاي پيامبر، رحمت بوده است بر عالم و رحمت بوده است حتي بر كفاري كه با آنها جنگ مي كرده است. رحمت بر عالم است براي اين كه فتنه در عالم اگر نباشد همه عالم در آسايش اند. اگر چنانچه آنهايي كه مستكبر هستند با جنگ سر جاي خودشان بنشينند اين رحمت است بر آن امتي كه آن مستكبر بر او غلبه كرده است; برخود مستكبر رحمت است براي اين كه اساس عذاب الهي بر اعمال ماست ...» [13]
البته اسلام ضمن آنكه پيروان خود را به مبارزه اي مستمر با كفار و مشركان فرا مي خواند مسلمين را به همزيستي مسالمت آميز با ملتهاي ديگر كه آيين ديگري برگزيده اند دعوت مي كند. به مسلمانان توصيه شده است كه در برخورد با پيروان فرقه هاي ديگر، خوش خويي و رفتار پسنديده را هرگز فراموش نكنند. اما بايد مراقب بود كه به هنگام صميميت و نزديكي با دشمنان، حيله هاي آنان بر ما تاثير نگذارد.
امام خميني با الهام از مضامين آسماني قرآن، جامعه اسلامي را براي مقابله با هرگونه تهاجم مهيا مي كند و خواهان آن است كه ستيزه جويي با استكبار و قدرت طلبان و دين ستيزان در روح مسلمين با تمام اقتدار و عزت زنده بماند و به مصداق «و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» ; [14]«و خدا هيچ گاه براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط باز نخواهد نمود.» خاطر نشان مي سازد كه: «... نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهان خواران تا كي و تا كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند. به يقين آنان مرزي جز عدول از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم صهيونيست ها و امريكا و ... در تعقيبمان خواهند بود تا هويت ديني و شرافت مكتبي مان را لكه دار نمايند ...» [15]
در يكي از روزهاي سال 1363 امام خميني به ميهمانان خارجي تذكر دادند كه براي مردم توضيح دهيد «اشداء علي الكفار رحماء بينهم » يعني چه؟ براي مردم بگوييد كه قتال هم رحمت است و رحمت خدا بر آنان است.» [16]
ايشان ضمن آنكه سفارش مي كنند با محبت و رافت و ملايمت بهتر مي توان انحرافات را مستقيم تر كرد و با خوش خويي و اخلاق درست افراد را بهتر مي توان به سوي حقايق جذب كرد. در جواب آنان كه اسلام را دين خشونت و احكامش را خشن مي دانند، مي فرمايند: «... اين مثل اين است كه يك طبيبي كارد را برداشته و شكم را پاره مي كند و غده سرطاني را بيرون مي آورد بگوييد كه اين دارد خشونت مي كند، اين رحمت است يا خشونت؟ اين جامعه مثل اين مي ماند ... يك نفر آدمي كه مي خواهد مملكت را فاسد كند و قابل اصلاح نيست بايد براي تهذيب جامعه اين غده سرطاني را از جامعه دور كرد. يك حد از حدود الهي وقتي كه واقع مي شود يك جامعه اصلاح مي شود ...» [17]
امام از همان آغاز مبارزه سياسي، راس حكومت و اساس سلطنت را هدف قرار داد; در صورتي كه ديگران در كنار حكومت شاه، امور ديگر را آماج ستيز خود قرار مي دادند. حتي برخي خواص، امام را توصيه مي كردند كه از مواضع خود كوتاه بيايد و اين شيوه از مجاهدت امام يادآور روش مبارزه حضرت امام حسين عليه السلام است كه چون از مدينه حركت كرد فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» [18] و بدين گونه خطر حاكم فاسد را گوشزد كرد. آن حضرت در پاي بندي به اصول به گونه اي بودند كه فرمودند: «والله لو لم يكن ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية.»
از زمان امتناع امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد و هجرت به سوي مكه تا عزيمت به عراق، بسياري از خواص به حضرت پيشنهاد تغيير مسير و يا انصراف از آن را دادند ولي امام بر ادامه مسير و پيگيري هدف و بيان انگيزش عالي خود از قيام تاكيد نمود. [19]
سياست حضرت علي عليه السلام در بيرون راندن دشمن اصلي يعني معاويه نيز چنين بود و براي آن حضرت كمي قواي خودي و زيادي قشون دشمن مطرح نبود. ايشان در هيچ شرايطي اجازه نمي داد تا ارزشها و اصول مسلم قرآني و سنت نبوي كم رنگ شود و دشمن در اجراي برنامه هاي خود گستاخ گردد. امام خميني رحمه الله نيز پيرو راستين آن امام همام بود كه فرياد زد:
«... هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد صلي الله عليه و آله و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها بماند به راه خود ... ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پا برهنگان مغضوب ديكتاتورها، خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند سلب خواهد كرد.» [20]
امام خميني حضور مردم در صحنه هاي گوناگون را در هر شرايطي مهم ترين وظيفه آنان مي دانست و به مناسبتهاي مقتضي براي تحكيم و تعميق اين ويژگي و تقويت توان دشمن ستيزي جامعه و صيانت امت مسلمان از ارزشها نكاتي را تذكر مي داد و آفتهايي را كه امكان داشت اين روحيه را به تحليل ببرد يادآور مي گرديد و در اين خصوص مي فرمود:
«... مادامي كه ملت ايران همان قدرت اول را كه قدرت معنوي بود و با الله اكبر پيش برد، مادامي كه اين حال حفظ شود، شما بيمه هستيد، بيمه الهي هستيد. خدا نكند كه دستهايي كه الان در كار هست [و] مي خواهند شما را مايوس بكنند در اين شيطنتشان پيروز شوند و شما را از آن حالي كه در آن اول انقلاب داشتيد منحرف كنند; آن روز روزي است كه خداي تبارك و تعالي عنايتش را خداي نخواسته از شما برمي دارد و شما به همان حال مي افتيد; حفظ كنيد آن حالي را كه در اول نهضت داشتيد.» [21]
بديهي است همان گونه كه حركت اسلامي تا كنون با صلابت و عزت تمام پيش رفته و در جهان عظمت و اقتدار آفريده است، همراه با تقويت و تحكيم روحيه تقوا و ايثار و شهادت طلبي مي تواند به توفيقاتي دست يابد و موانع و مشكلات را پشت سر نهد. از زماني كه امام خميني رحمه الله مبارزه را آغاز كرد تا آخر يك كلمه بر زبان آورد و آن اسلام بود و در اين راه محروميتها و تنگناهاي زيادي را تحمل كرد. اصولا حيات فردي و اجتماعي امام در پيروي از موازين ديني خلاصه مي شد و به همين خاطر احساس پيروزي مي كرد و مي فرمود: «ما به هر حال چون اوامر الهي را اطاعت مي كنيم پيروزيم حالا چه ظاهرا شكستي خورده باشيم، كشته اي داده باشيم و چه نداده باشيم به هر حال پيروزيم.» [22]
از اهداف مهم مكتب انبيا، آزاد كردن انسانها از انواع بندهايي است كه بر جسم و جانشان نهاده شده است. طاغوت ها عوامل اسارت جسم مردمند و نفس اماره جان آدمي را به بند مي كشد. پيامبران در گشودن اين زنجيرها هادي و ياور بندگان خدا بوده و با طاغوت هاي بيروني به مبارزه برخاسته اند تا مسدود كنندگان طريق توحيد را از ميان بردارند و با دعوت به تزكيه و تقوا مردم را براي گسستن بندهاي دروني توانمند سازند. امام خميني رحمه الله در عصر كنوني اسوه اي پيروزمند در اين دو عرصه بود و در مصاف با موانع بيروني و داخلي رشد انسانها شهامتي شگفت از خويش بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرين خويش از غير خدا نهراسيد و در سركوبي مظاهر كفر و الحاد لحظه اي ترديد به خويش راه نداد. روزي يكي از افراد كه داعيه انقلابي بودن داشت به محضر امام خميني آمد و از فراواني و فرساينده بودن توطئه ها شكوه كرد. امام به آرامي دستي بر سينه اش زد و فرمود: «تو چرا مي ترسي؟ ! هيچ اتفاقي نمي افتد.» در ماجراي اشغال لانه جاسوسي امريكا كه برخي از ملي گراها مخالفت مي كردند و دلايلي براي لزوم عقب نشيني از گروگان گيري ارائه مي دادند، امام فرمود: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.» البته تمامي اين شهامتها و قدرت مقابله امام با نيروهاي اهريمني بيروني ريشه در آن آزادگي دروني و قدرت معنوي امام داشت و اصولا تا كسي در پيكار با درون خويش توفيق نيابد نمي تواند در نبرد با خصم و استكبار موفق باشد و به هيچ عنوان قدرت رها كردن خود يا ديگران را از چنگال اسارتهاي سياسي و اجتماعي نخواهد داشت. [23]
فرهنگ تربيتي امام خميني رحمه الله شاگرداني را پرورش داد كه از حصارهاي پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستي غارتگران پيرو مكتب زر و زور و تزوير تاختند. اين ويژگي مبنايي شد براي اينكه جهانخواران به خود آيند. امام با عملكرد خويش آيينه تمام نماي صدق و صفا و سمبل ايثار و تقوا بود و به ما فهمانيد كه: «... انبياء يك نفر بودند لكن از باب اين كه يك آدمي بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت همه چيزش انساني بود. يك جامعه [را] از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند. يك نفر بودند ولي يك نفري كه جامعه را اصلاح كردند ... .» [24]
آري امام با رسالت الهي اصلاح، تربيت و تزكيه جامعه و نيز ستيز عليه بيداد را در تاريك ترين دوران توحش دنياي متمدن آغاز كرد و با اتكال به خداوند متعال و حمايت مردم دست از جان شسته جامعه جهاني و دنياي اسلام را دگرگون ساخت و تربيتي نو بنياد نهاد كه در اسلام ناب محمدي ريشه داشت.
الگوي راستين تربيت ديني، تمام نيروها را از ورطه تباهي به قله فداكاري و نورانيت رهنمون ساخت. ايمان كامل امام مستلزم خشم و غضب او در هنگام بروز خلافكاري و گناه افراد بود، او در راه احكام دين و عزت مسلمانان ملاحظه كسي را نمي كرد و همچون انبيا و اولياي الهي غيرت ديني داشت. بارها فرمود: «وقتي عكس شاه معدوم را در برابر فلان رئيس جمهور امريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابلش ايستاده بود بسيار ناراحت شدم و تلخي اين منظره هنوز برايم باقي است كه حاكم يك كشور مسلمان در برابر كافري خداناشناس اين طور اظهار حقارت كند.»
روزي يكي از نشريات بعد از انقلاب اسلامي با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتي آن زمان به مرحوم شهيد شيخ فضل الله نوري اهانت كرده بود. امام فرياد بر آورد كه «اينها چه مي كنند؟» [25]
موضع گيري ايشان نسبت به يك برنامه راديويي و بحث الگوي زنان كه طي آن نسبت به ساحت مقدس برجسته ترين بانوي عالم و والاترين اسوه زنان و سرمشق عالي براي مؤمنان يعني حضرت فاطمه زهرا عليها السلام اسائه ادب شده بود، شاهد ديگري بر حميت ديني امام بود.
امام از شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونين توسط ماموران سعودي نيز به صورت چشمگيري بر آشفت و از آن فاجعه با عنوان «جهان در اين ماتم نشسته و دل پيامبر خاتم شكسته » ياد كرد.
صدور فتواي مهدور الدم بودن مؤلف كتاب منفور آيات شيطاني، از جانب آن روح قدسي به خاطر صيانت از مقدسات ديني و مقابله با اهانت به وحي و رسول اكرم صلي الله عليه و آله بود و اين كه دشمنان اسلام متنبه شوند و در ذهن خودشان چنين امور وهن انگيزي را نپرورانند.
امام همچون ابراهيم خليل عليه السلام تبر فرياد و خشم و روشنگري را بر دوش خود حمل كرد و از منزل به فيضيه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه و از حرم به خيابان با سخنراني، پيام و اعلاميه و حركت دادن مردم به سوي ميدان مبارزه همچنان تلاش ورزيد.
سرانجام آتش كينه نمروديان مشتعل مي گردد و امام را در انتخاب سكوت و سازش يا تحمل دردها و آوارگي ها مخير مي سازد ولي او راه كعبه تقرب و سرزمين هاجر و قربانگاه اسماعيل عليه السلام را انتخاب مي كند، زندان مي رود، تبعيد مي شود، شهادت فرزند حكيم و دانشور خويش را مي نگرد و پس از تحمل مصائب فراوان و فشارهاي گوناگون در مهد آزادي يعني فرانسه صاحبان همه بتها را بهت زده و رسوا مي سازد.
روز موعود فرا مي رسد و او به سرزمين انقلاب اسلامي و موطن نسل ايثار و شهادت باز مي گردد. او ايران را به عنوان مركز انتقال قدرتهاي معنوي و كانون صدور ارزشهاي راستين به جهان انتخاب كرد و كوشيد تا جامعه را به سوي اعتدال و ديانت سوق دهد. حركت، تحول و اصلاحات و سازندگي امام خميني آنچنان حيرت انگيز و موزون بود كه در اندك زماني انديشه ها و آرمانهاي مردم را پرورش داد. گويي آنها سالها در كلاس سياست دانش آموخته اند و در بردباري و استقامت در برابر مصائب و مشكلات از پولاد آبديده تر شده اند. كور باد چشماني كه اين همه مجد، شكوه و شوكت حق را ننگرد; در كنار خورشيد فروزان بايستد، از آن فروغ گيرد و از گرماي آن تحرك يابد ولي تازه از پايان شب سياه سخن بگويد. گويي صفت خفاش هاي شب پرست در دل و روحشان رسوخ كرده و آنان را چنان مسخ كرده است كه چون نور و تابش شمس انقلاب اسلامي را مشاهده مي كنند از آن اعراض مي نمايند و به جاي اين كه در پرتو چنين درخشش جانبخشي به اوج ملكوت و معنويت پرواز كنند و ملكات روحاني خويش را تقويت كنند و با بال معارف و مكارم به خدمت در جامعه بپردازند بر حضيض دنيا فرو غلطيده اند و در باتلاقي كه خود ايجاد كرده اند دست و پا مي زنند.
امام كسي است كه مي گويد: «در تمام عمرم جز از خداوند متعال نهراسيده ام » او با چنين ويژگي، آنچنان ابهت و صلابتي در خويش پديد آورد كه حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاي سخت استكبار و تهديدهاي دشمنان گوناگون نتوانست هيچ گونه تزلزلي در شخصيتش به وجود آورد و در اقيانوس وجودش هيچ گونه موج ايجاد نگرديد. برخي افراد چون از شدت گرفتاري ها دچار ياس و حرمان مي شدند به خدمتش مي رفتند و تقاضاي مشكل گشايي داشتند; امام با آرامش باطن و صفاي معنوي كه از ايمان و تقواي ايشان منشا مي گرفت مي فرمودند: چيز مهمي نيست. آنان به واقع با اطمينان خاطر امام و مشاهده سيماي قدسي آن روح والا دشواري هايشان چون برف آب مي شد و برطرف مي گرديد. حتي در آشفته ترين و خطرناك ترين شرايط و پيچيده ترين رخدادها كه به طور طبيعي افراد نگران مي شوند، امام به جاي ناراحتي با يك نشاط دروني و آرامش باطني بر هر حادثه تلخي لبخند مي زد و مي فرمود چيزي نيست. به همين دليل قادر بود بر ديگران تاثير بگذارد و آنان را اميدوار كند. اين ويژگي روايتي را به ذهن متبادر مي كند كه مي فرمايد: «ان المؤمن ليسكن الي المؤمن كما يسكن الظمآن الي الماء البارد» ; [26]فرد با ايمان در كنار مؤمن آرامش مي گيرد چنان كه تشنه با نوشيدن آب سرد آرام مي شود.»
حضرت آية الله العظمي اراكي خاطر نشان نموده است: خداوند يك قوه غريبي در اين مرد (امام خميني) خلق فرموده كه همچون قوه اي كه به ايشان داده به هيچ احدي نداده، هم چنين جراتي، چنين شجاعتي و ديدي به او داده كه به احدي نداده است. [27]نويسنده اي مسيحي پس از مراجعت از ايران مي گويد: خاطره من از رهبر انقلاب ايران اين بود كه تا به حال كسي را مانند وي صميمي، مطمئن و آرام نديده ام، در عين حال كه مردي انقلابي و خستگي ناپذير است ولي گويا جهاني از آرامش و اطمينان وي را همراهي مي كند. [28]
آرامش و وقار امام به قدري زياد بود كه ديگران را ناخودآگاه متاثر مي ساخت. يكي از اطرافيان امام مي گويد: يك بار متوجه شديم كه گروهي از دانشجويان فرانسوي براي گوش دادن به سخنراني امام مي آمدند و اين روند طي چندين شب استمرار يافت. برادري به زبان فرانسه از آنان پرسيد: آيا شما از بيانات امام چيزي هم درك مي كنيد و اصولا آيا زبان فارسي را مي دانيد؟ آنها در پاسخ وي اظهار داشتند: خير، ما متوجه نمي شويم كه ايشان چه مي فرمايند اما وقتي اين شخصيت مشغول سخنراني مي شود ما به هنگام نگريستن به سيماي پرصلابتش در خودمان يك آرامش و روحانيتي احساس مي كنيم. [29]
در ماجراي حمله مزدوران بعثي به ايران كه در پي آن فرودگاهها بمباران شد و هزاران تانك و نفربر به همراه كثيري از نظاميان عراقي به مرزهاي ايران يورش آوردند و هراس و بيم چون ابر تيره اي همه جا را فرا گرفته بود، امام به دريايي از شعله ها و احساسات منفي آب اطمينان و بردباري ريخت و به آرامي فرمود: دزدي آمد و سنگي انداخت. و در همين اوضاع و احوال كه همه نگران سرنوشت جنگ بودند، مي گويد: اين حادثه يك نعمت الهي بود. [30]
امام در برابر فشارها و حوادث شكننده مي فرمود: در اين دنيايي كه ابرقدرت ها عليه ما هستند بايد به انجام وظيفه فكر كنيم.
و چون بيم توطئه هاي سنگين گروهك ها و عوامل استكبار مي رفت و در اين زمينه ها بحث و تحليل مي شد امام در پايان لبخندي مي زدند و مي گفتند: حد اكثر اين است كه بيايند همين جا كه ما ايستاده ايم ما را بكشند، اوج پيروزي و سعادت ما در اين لحظه است. [31]
يكي از ياران امام مي گويد در تمام حالاتي كه توفيق ديدار با امام را داشتيم و تقاضاي ارشاد يا درخواست تعيين تكليف در مسائل مربوطه را مي كرديم - چه قبل از پيروزي و چه در ارتباط با مسؤوليت هاي خود - هرگز شكست يا ناكامي را در سيماي ايشان مشاهده نكردم. [32]چون براي حضرت امام مبارزات هدف نبود و مقصدي والاتر و بالاتر داشتند، از وقوع برخي حوادث به ظاهر سخت و ناراحت كننده تكان نمي خوردند و گويا خود را براي اين گونه رويدادها مهيا كرده بودند. در رويداد تلخ هفتم تير، انفجار نخست وزيري و شهادت بزرگاني چون آية الله مطهري، دكتر بهشتي، دكتر مفتح و شهداي محراب حضرت امام چنان بود كه گويي از قبل به ايشان الهام شده بود. البته اين موضوع بدان معنا نيست كه در مقابل شهادت هفتاد و دو تن شخصيت يا كشته شدن ديگران امام بي اعتنا بود بلكه عطوفت و رقت قلب امام نيز نمونه بود ولي با آگاهي از اين حوادث خود را نمي باخت و با تسلط كامل به رفع مشكلات مي پرداخت و گويا هر چه حادثه ها شديدتر مي گشت اطمينان امام به هدف فزوني مي گرفت. در حقيقت همين مصائب بزرگ خود دليل اين بود كه به مقاصد اعلا نزديك شده است و از اين جهت شياطين نااميد مي شدند. قرآن در اين باره مي فرمايد: «و لما راي المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما» ; [33]
«چون مؤمنان آن گروهها را ديدند گفتند اين همان چيزي است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده داده اند و پروردگار و رسولش راست گفته اند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود.» در حالي كه احزاب براي نبرد، قتل و تخريب به مدينه آمده بودند و مي خواستند كار مسلمانان را يكسره كنند. حضرت امام حسين عليه السلام نيز هر چه به روز عاشورا نزديكتر مي شد قيافه اي شاداب تر مي يافت، همچون عاشقي كه مي خواهد به لحظات وصل برسد. آري حوادث ناگوار در افراد عادي و حتي خواص سياسي جهان، تشويش و دلهره پديد مي آورد ولي اهل ايمان و تقوا را براي رسيدن به مقصد خويش استوارتر مي كند.
تلاشهاي امام در آغاز مبارزه و پس از پيروزي، روندي يكسان و بدون نوسان داشت و اين بسيار مهم است كه انساني سالها در غربت و تبعيد با هزاران مشقت و رنج به سر برد ولي هرگز اظهار ملالت و رنج نكند و تازه مقاوم تر بشود و صلابت و قاطعيت او افزايش يابد. در سال 1342 كه امام را به تهران انتقال دارند و زنداني كردند، پاكروان - رئيس سازمان امنيت - تصميم به آزادي ايشان مي گيرد. وي به اين نيت، به امام عرض مي كند: بهتر است براي تغيير آب و هوا به جاي ديگري برويد. امام مي فرمايد: واضح تر صحبت كنيد، بعد چنين ادامه مي دهد: شما چهار كار مي توانيد انجام دهيد. يكي اين كه تبعيدم كنيد، دوم اين كه مي توانيد مرا بكشيد، سوم اين كه زندانيم نماييد و يا اين كه آزادم كنيد. براي من انجام هر كدام از اين موارد مساوي است ولي براي شما هر كدام از آنها ضرر دارد. [34]
امام در سال 1323 ه ش با نگارش كتاب «كشف اسرار» به انتقاد اساسي از رژيم رضاخان پرداخت و خواهان تغييرات بنيادين در روابط و مناسبات سياسي نظام حكومتي گرديد و در آن روزهاي سياه و تاريك به حكم وظيفه ديني و روح تعهدپذيري به پا خاست و جهت بيدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخي كه بر آنان مي گذشت و نقشه هاي شومي كه در آستانه اجرا بود، درسي عمومي و همگاني را آغاز كرد. گام نخست مقاومت او در برابر تباهي و بيداد با درس اخلاق آغاز شد كه به طور شگفت انگيزي با استقبال عمومي مواجه گرديد و در مدتي كوتاه به يك اجتماع بزرگ كه تمام گروهها و طبقات در آن حضور داشتند تبديل گشت. اجتماع طبقات مختلف در اين برنامه تا بدانجا بود كه هيئت حاكمه را سخت به هراس افكند و ادامه آن با مخالفت شديد رژيم روبرو گرديد و عمال استكبار براي متوقف نمودن آن به دست و پا افتادند كه در اين ماجرا نيز امام صلابت و سازش ناپذيري خويش را بروز داد. [35]
منبع : مجله مبلغان حوزه
[1] احزاب، آيه 38
[2] الكافي، ج 1، ص 32 و الحياة، ج 2، ص 234..
[3] بحار الانوار، ج اول، ص 216; الحياة، ج 2، ص 235
[4] نهج البلاغه
[5] انفال، آيه 60
[6] بقره، آيه 120
[7] آل عمران، آيه 118
[8] نهج البلاغه، خطبه 192
[9] بقره، آيه 257 «خدا يار اهل ايمان است آنان را از تاريكي، بيرون آرد و به عالم نور برد... .»
[10] در اين مورد بنگريد به زندگي نامه سياسي امام خميني، محمد حسن رجبي
[11] صحيفه نور، ج 1، ص 4- 3
[12] ولايت فقيه، امام خميني، ص 38
[13] صحيفه نور، ج 19، ص 83
[14] نساء، آيه 141
[15] صحيفه نور، ج 20، ص 237
[16] روزنامه كيهان، شماره 16497
[17] تفسير سوره حمد، امام خميني، ص 110- 109
[18] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 185
[19] نك. تاريخ طبري، ج 7، ص 275; تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 276 و بحار الانوار، ج 44، ص 329
[20] صحيفه نور، ج 20، ص 113
[21] همان، ج 12، ص 140
[22] پا به پاي آفتاب، ج اول، ص 116
[23] مجموعه مقالات كنگره بررسي انديشه و آثار تربيتي حضرت امام خميني، ص 541
[24] صحيفه نور، ج 14، ص 31
[25] پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 231- 230
[26] اصول كافي، ج 3، ص 345
[27] سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 6، ص 12
[28] سيماي فرزانگان، رضا مختاري، ص 380
[29] سرگذشت هاي ويژه، ج 2، ص 15
[30] با معارف اسلامي آشنا شويم، سال هيجدهم، شماره 43، ص 76
[31] پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 177
[32] روزنامه كيهان، شماره 16579
[33] سوره احزاب، آيه 22
[34] پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 96
[35] زندگي نامه نايب الامام خميني، ج 1، ص 32