آنقدر مصیبت ها سنگین اند که تعبیر امیرالمومنین(ع) این است:«يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ تَجَلُّدِي»[1] دیگه صبر علی تمام شده، کم شده توانش تمام شده اما«حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»[2]دیگه خواب به چشم امیرالمومنین بعد از این صحنه ها راه ندارد دیگه غصه های امیرالمومنین(ع) بعد از فاطمة زهرا(س) تمام شدنی نیست. می فرمود: فاطمه جان! نگرانی من این است.

  • لَا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا أَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَحَيَاتِي [3]

می ترسم که بعد از تو زیاد زنده بمانم. در نقل هست که امیرالمومنین(ع) بعد از فاطمة زهرا(س) دیگر مدتی از خانه بیرون نیامدند. اصحاب نزدیکان امیرالمومنین(ع) عمار را که خیلی به حضرت نزدیک بود واسطه قرار دادند که عمار برو به امیرالمومنین(ع) سلام ما را برسان، به حضرت عرض کن: شما ما را دعوت به صبر در مسائل و سختی ها می کردید شما چرا خودتان آنقدر غصه دارید؟ چرا از خانه بیرون نمی آیید؟ چرا خانه نشین شدید؟ در نقل هست که عمار وقتی خبر را برای امیرالمومنین(ع) آورد حضرت فرمود: ای عمار، تو چه مي دانی من چه کسی را از دست دادم؟ آنکه از دست رفته بسیار عزیز بوده تعبیر این است «عمار ما احسست بعلم مصاب رسول الله الا حین ما فارقت فاطمه» عمار من سختی مصیبت رسول الله(ص) را احساس نکردم الا آن وقتی که فاطمه از من جدا شد. عمار، فاطمه زهرا(س) اینطوری بود «اذا مشت ما تخرم من شیعتها مشیه ابیها» وقتی راه می رفت راه رفتنش کم از راه رفتن پدرش نداشت. گویا، پیغمبر خدا جلوی من راه می رود «اذا تکلمت ملأت سمعی من کلام ابیها» وقتی حرف می زد گوش من را از صدای رسول الله پر می کرد گویا، رسول الله دارد خطبه می خواند و حرف می زند تا به اینجا فرمود: «عمار، اذا فزعتها علی المغتسل» وقتی فاطمه را در شب تاریک روی مغتسل گذاشتم که بدن فاطمه را غسل بدهم «رأیت ذل من اظلالها مکسوره» دیدم پهلوی او شکسته «و متنها مسوده من الضرب» دیدم هنوز آثار تازیانه کبودی تازیانه بر شانة فاطمه باقی است.

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری