«يا ايُّها الَّذينَ امَنوا اتَّقوا اللهَ حَقَّ تُقاتِه و لا تَمُوتُنَّ اِلاّ وانتم مُسلِموُن»[1].

بحث ما راجع به ملكه قدسيه تقوا بود اينكه نقش زير بنايي دارد براي فضائل انساني، مقامات معنويه كه منتهاي رضاي الهي است واین بحث اساسي كه؛ تقوا در تمام نشئات وجودي انسان اثر گذاري دارد و در جلسات گذشته رابطه بين تقوا و عاقبت را مطرح كردم كه ما می گوییم عاقبت به خيري؛ يعني اگر انسان بخواهد فرجامي نيك داشته باشد فقط منحصر است به تحصيل ملكه قدسيه تقوا.

آياتي را مطرح كردم كه آيات متعدده داشتيم«اِنّ العاقِبَةَ للمُتّقين»[2]. «و العاقبة للتّقوی»[3]. آخر جلسه گذشته مقابله اي را مطرح كردم كه نسبت به فرجام افراد كه در قرآن می گوید عاقبت براي متقين است، مگر ديگران عاقبت ندارند؟ گفتم نه در آيه داريم ولي كانّه آن هایی را كه عاقبت سوء دارند آن را عاقبت نمی داند عاقبت و فرجام آنجايي است كه نيك باشد.

فرجام غیر متّقین:

حالا در مقابلش آياتي را كه در ربط با همان فرجام است و غير نيك است، اين آيات را مطرح می کنم و مقابله بين اين دوتا را؛ يعني فرجام غير متّقي و فرجام متّقي. در آيات متعدده وارد شده که به اين آيه در جلسه گذشته اشاره كردم«فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين»[4]. برويد و سير در ارض كنيد و دقت كنيد در چگونگي فرجام مكذبين، این سوره آل عمران بود.

در سوره اعراف«وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ»[5]. نگاه كنيد. «وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ»[6]. آيه ديگر«كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين»[7]. این ها عاقبت است اما آن آيات گفت چه؟ عاقبت براي متقين بود كه آيات متعدده اي بود و گفتم چرا عاقبت براي آن هاست اما باز خودش در اينجا می گوید عاقبت این ها را ببين عاقبت این ها را ببين.

اين آيات يك مطلبي را دارد به ما القا می فرماید و آن اين است كه می خواهد ما را التفات دهد به فرجام گروه هایی كه اهل تقوا نبودند؛ كلّی اش اين است، مكّذبين، مجرمين، مفسدين، ظالمين، این ها رابطه اي با تقوا ندارند.

اين آيات دارد مارا توجه می دهد به محسوساتمان، نه معقولاتمان. این را خوب دقت كنيد؛ محسوسات اصلاً بحث معقولات درآن ندارد. در متقين چه بسا تقوا را اگر بخواهيم تعريفش كنيم: ملكهٌ قدسيهٌ نفسانيه؛ اما اينجا نه می رود سراغ محسوسات.

يك نكته در هرچهار آيه هست و آن اين كه همه اش«وَ انْظُرُوا»دارد، ازنظر ادبی نظر يعني نگاه با دقت، نگاه با دقت می شود نظر اما صرف نگاه می شود رؤيت. می گوید دقت كنيد نسبت به فرجام اين گروه ها این ها در جامعه شما بودند، جامعه بشري؛ از آدم تا خاتم و از خاتم تا به قيامت باز هم هستند در هر عصري در هر جايي كه باشي بالاخره از این ها پيدا می شود دقت كن، محسوساتت است، اين بحث معقولات نيست. خودت نگاه كن ببين فرجام این ها چه شده است. دقت كردم ديدم ديگر اين يك مسئله اي نيست كه بخواهد به من التفات بدهد وقتي ديدم به اينكه فرجام او، فرجام نيكي نبود. اينجا چه می شود؟ عبرت می گیرم. چه قدر زيبا آمده فانظروا فانظروا... دقت كن ببين این هایی كه اهل تقوا نبودند فرجام این ها از نظر زندگی شان در همين نشئه دنيا چه شد؟ در طول تاريخ، نمی توانی بگويي اين گروه ها فرجام نيك داشته اند، عبرت بگير و همين موجب می شود كه تو را سوق می دهد به اين كه تقوا پيشه كني و فرجام متقين را انتخاب كني.

دو دسته آيات داريم، دسته اي كه دارد رابطه بين تقوا و فرجام نيك را مطرح می کند كه اصلاً فرجام براي انسان همين است كه نيك باشد والّا آن بدبخت فرجام ندارد، در مقابلش هم این ها را می گوید بعد هم براي خاطر اينكه توتقوا را انتخاب كني، از راه توجه به فرجامِ مقابلات وارد شده. از اين راه وارد شده. گفتم راهِ چي؟ مشهوداتت، محسوساتت كه الان درخارج می بینید ديگر. طول تاريخ هم فراوان هست.

رابطه تنگاتنگ فرجام دنیا با سایر نشئات وجودی:

مطلبي هست در باب مسئله رابطه بين تقوا و عاقبت، من اين را عرض كنم؛ كما اينكه ما در قرآن و روايات هم داريم، ما می آییم نشئه های وجودي را منهاي نشئه ديگر می کنیم، مثل نشئه دنيا، عاقبتش، اينجوري ما حساب می کنیم يعني بدون ارتباط با يكديگر، اين كار غلطي است از نظر مباحث معرفتي ما، يعني كسي كه معتقد به مبداء و معاد است نمی تواند اين كار را بكند، يعني كسي كه معتقد است به سه نشئه وجودي يعني هم نشئه دنيا، هم برزخ، هم قيامت، اين نمی تواند بيايد جدا فقط نشئه دنيا وفرجام او را در نظر بگيرد. اصلاً نمی تواند اين كار را بكند حالا می گویم چرا؛ و آن اينكه چون رابطه تنگاتنگ بين فرجام دنيای من است با نشئه های وجودي بعد، يعني اگر عاقبتش نيك باشد آن نشئه های بعد هم همان است و اگر سوء باشد هم همینطور. به تعبير ديگر عاقبت دنياي من نقش سازندگي نسبت به نشئات ديگر وجودي من دارد؛ چه برزخي، چه قيامتي. عاقبت من در دنيا نقش دارد، هم نقش سازندگي، هم تخريبي؛ یعني اين براي من از نظر برزخ اين عاقبت است اصلاً؛ لذا اين كه می بینید ثقلش را هم می اندازند اينجا براي اين است.

درست است از نظر نشئات وجودي، نشئه آخرت آخرين نشئه است كه عقب ترین نشئه هاست، اين بسيار خب، اما ما روي اين بحث نداريم بحث ما اين است كه همان كه آخر كار است، آخر كارِ اينجا يا او را می سازد يا خرابش می کند، آخر اينجا، آن آخرِ را. عاقبت اين كارِ دنياي من است كه هم برزخ من را می سازد، هم قيامت من را می سازد. يك رابطه اينجوري است. اين عاقبت. لذا ثقل را می اندازند اينجا.

شما ديديد ديگر در روايت داريم در آيات داريم الا ن اين آيات را می بینید ديگر من از تو سوال می کنم، يك سوال طلبگي است«فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبين». اگر مرادش آخرت بود مگر ما در آخرتيم كه ببينيم در آنجا او چه شده؟ شما داري می بینی؟«كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين». من دارم قیامت را می بینم كه اين را انداختند در جهنم؟ الان در برزخ است، می فهم الان در برزخ با او چكار می کنند؟

من سوال می کنم آيه می گوید فانظر، نگاه كن، اما دقيق نگاه كن، من كه چشم برزخی ام كور است. ظالمین، مجرمين، مفسدين الان اينجا نگاهشان می کنم می بینم در برزخ چه جوري است وضعشان، كيف دارند می کنند؟ لذت می برند؟ يا درد می کشند؟ ما كه نمی توانیم این ها را ببینیم. مرادش چيست؟ من از نظر دنيايي می فهمم كه آخرِ كار؛ این ها دست خالي رفته اند، اين را می فهمم. گاهي يك سنخ امور جانبي دارد از آن می توانم كشف كنم كه باز مشهود است بر من.

«اينَ الكَياسِرة و ابناءُ الكَياسِرة». علي (علیه السلام) داد می کشد کجا رفتند این ها؟ این ها را كه می بینم که به چشمم دارم می بینم كجا رفتند این ها؟ چه شدند این ها؟ خواری هایی را كه بعد از پايان مسئله عيش دنيايشان این ها را كه می توانم ببينم که اما آنجا را نمی توانم ببينم، می گوید فانظر؛ فانظر معنايش اين است. در دنيا. آخرش چه شد؟ از نظر مادي كه دست خالي است ديگر درست است يا نه؟ اگر كفن كرده باشند، تو آن چاله انداختند تمام شد رفت، چيزي توانستند ببرند همراه خودشان؟ آن ثروت اندوز ها، رياست را توانستند همراه خودشان ببرند؟

خيلي زيبا قرآن دارد مطلب را مطرح می کند نگاه كن كور كه نيستي؟ اما دقيق نگاه کنی ها! سطحي نگاه نكن. لذا می خواستم اين را عرض كنم رابطه عاقبت دنيا با نشئات بعدِ وجودي، هم نقش سازندگي دارد هم نقش تخريبي دارد، چه برزخی اش چه آخرتی اش لذا روي اين تكيه می کنند.

مسئله اي كه هست اين است كه يك مجموعه بود وارد شديم، مجموعه زيستن در يك نشئه را، بعد عاقبت درست كرديم براي آن و براي متقين را ببين چيست؟ عاقبت براي این ها است چون این ها نشئات وجودي بعد را براي خودشان به بهترين وجه ساختند و رفتند.

عاقبت نسبت به همه امور:

يك بحث عاقبت، نه خردش می کنیم؛ نسبت به هر كاري داريم ما كه اين مطرح می شود. این ها كلّيِ كار بود، بحثٌ كبروي بود این ها را مطرح كرديم. يك بحث جزئي داريم نسبت به هر كاري و می بینید اين را هم مطرح می کنند براي ما، باز چه نسبت به متقي چه آن طرفی اش علي (علیه السلام) «أُوصِيكُمْ عِبادَ الله بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهُ خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ»[8]. من اين را به مناسبت در بحث توصيه به تقوا مطرح كردم آن را نمی خواهم بگويم. جمله بعد«وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّه». تقوا بهترين چيزي است كه ما همديگر را به آن توصيه كنيم كه اين را بحث كردم در گذشته و بهترين چيز نسبت به فرجام های كارها نزد خداست.

نگاه كنيد عوضش كرد علي (علیه السلام) بحث اين نبود كه عاقبت زندگي در دنيا نهخَيرُعواقِب، جمع می بندد، خيرُ عواقب يعني فرجام ها نسبت به امور، کارها. خردش کرد آورد پایین. چون همين خرده پاهاست براي ما كه آن كبراي كلي را هم درست می کند يعني دانه دانه كارهاي ماست كه براي ما عاقبت به خيري درست می کند، سرجمع مجموعه كارهاي ما در دنيايمان، يا از آن طرف نعوذ بالله چكار می کند؟ سوء عاقبت براي مادرست می کند اين مجموعه. اینجا علي (علیه السلام) تقوا را نسبت به دانه دانه كارهايمان دارد مطرح می کند. می گوید هر كار تو يك فرجامي دارد، يك وقت می گویی زندگي تو در دنيا فرجام دارد، يك وقت می گویی هر كاري كه از تو صادر می شود فرجامي دارد؛ و بهترين فرجام ها، براي اهلِ تقواست. تقواست كه موجب می شود فرجام هر كار تو در دنيا نيك شود.

من جلسه گذشته رابطه بين تقوا و تعقّل را عرض کردم و نسبت به امور كه علي (علیه السلام) تعبیر می کند عواقب امور، تقوا مؤثر است در حُسنش. «خیر» می فرماید. اين مربوط به اين است كه تو اولِ هر كار عاقبت هر كار را از ديدگاهي كه الهي است، می گوید عندالله، در نظر بگير. فرجام هر كار را كه می خواهی انجام بدهي از ديدگاه الهي بررسی اش كن. ساده اش می کنم ببين كاري كه می خواهی بكني هرچه هست، هر حركتي كه ازتو می خواهد ارادي صادر بشود ببين آيا مورد رضاي خداست يا نيست؟ به تعبير رساله اي حرام است يا حلال. اين حرف هایی كه از دهانت دارد در می آید، هر حركتي از هر عضوي. متّقي عاقبت هر عملی را همانجور که می فرماید «و خيرُ عواقبِ الاُمور عِند الله». اين را در نظر می گیرد.

«إِنَّ رَجُلًا أَتَى النّبیّ (ص) فقال لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَنَا أَوْصَيْتُكَ حَتَّى قَالَ لَهُ ذَلِكَ ثَلَاثاً وَ فِي كُلِّهَا يَقُولُ لَهُ الرَّجُلُ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِنِّي أُوصِيكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْه»[9].

يك روايتي می خوانم که از امام صادق (علیه السلام) است قال (علیه السلام): «إنَّ رجُلاً أَتَى النَّبي صلّی اللهُ علیهِ وآلهِ وسَلّم فَقَالَ لَه يا رسولَ الله أَوْصِنِي». يك سفارشي بكن، معمول بوده می آمدند از اين طرف از آن طرف خدمت پيغمبر كه می رسیدند از پيغمبر تقاضا می کردند به قول ما يك تحفه اي همراه خودشان ببرند پيش ائمه هم می آمدند. سفارشی من را بكنيد، به تعبيري وصيت«فَقَالَ لَهُ فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أنا أَوْصَيْتُكَ». پیغمبر از او سؤال می کنند كه آيا اين سفارش من را به كار می بندی؟ اگر من سفارشت بكنم يا نه؟ يا از آن هایی هستي كه آمدي يك چيزي بشنوي و بعد هم خداحافظ شما؟ پشت گوش انداختم و رفتم دنبال كارم.

سوال می کند از او«حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثاً». سه مرتبه پيغمبر تكرار كرد«وَ فِي كُلِّهَا يَقُولُ الرَّجُلُ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ»اول سوال كرد اگر بهت سفارش كنم به كار می بندی؟ يا نه گفت بله باز دو مرتبه پرسيد تا سه مرتبه حضرت می فرمود می گفت نعم يا رسول الله. سفارشی سه قبضه، اینجا سه قبضه اش كرد پيغمبر«فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ»حضرت به او فرمود«فَإِنِّي أُوصِيتكَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ»هر وقت كاري بكني، علي (علیه السلام) امور داشت«فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ»فرجام کار را بررسي كن با چه معياري؟ معيارِ الهي. پيش پيغمبر خدا آمده نمی گوید با معيار ابناء دنيا با آن كه معنا ندارد كه پيغمبر بيايد اين را بگويد با چه معياري با چه ديدي؟ تو می گویی عاقبتش را در نظر بگير با چه ديدي؟ ما هم دو جور ديدگاه كه بيشتر نداريم: رحماني، شيطاني. انساني، حيواني. در هر قالبي می خواهی بريز. دو ديد بيشتر نداریم.

«فَإِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهِ»اگر ديدي عاقبتي نيك دارد، فرجامي نيك دارد از ديد الهي برو آنجا«وَ إِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ». ديدي نه عاقبت سوء دارد از ديدگاه الهي، نه دست دراز نكن. اين همان مسئله اي است كه علي (علیه السلام) در باب تقوا می گوید در آن خطبه می گوید عاقبت امور، عواقب امور را می گوید عند الله. متقي يك همچنين آدمي است كه من الآن گفتم كه می خواستم بگويم، روايت هم همين را می گوید خيلي زيبا مطرح می کند. مطلب اين است بله در قرآن هم داريم.

اين هم كه می گویند خدا عاقبتت را ختم به خير كند از اين چيزها زياد داريم من این ها را می گویم لقلقه زبان. زبانی است این ها. جدّي نيست اين، اراده جدّيه نيست اينجا؛ اراده استعماليه می گوییم ما طلبه ها. واقع قضيه اين است اگر كسي اهل تقوا نباشد، فرجام نيك در دنيا نخواهد داشت بدانيد و همين موجب می شود در تمام نشئه ها اين بدبخت است. در تمام نشئات تا برسد به قيامت. اللّهم صلّ علی محمّد وآلِ محمّد.

آیت الله مجتبی تهرانی