در گفتار پیش گذشت که گوش و چشم و قلب ابزارهای کسب معرفت اند. قرآن کريم در رابطه با این سه نعمت، انسان را مسؤول دانسته است. بدین معنا که در قيامت از انسان دربارة نحوة استفاده از این سه عضو سؤال مي شود. البته، ناگفته نباید گذاشت که سؤال پروردگار در قیامت براي معلوم کردن مجهول براي خودش نيست، بلکه نوعی توبیخ و اعتراض نسبت به نحوة استفاده از نعمتی است که در اختیار انسان گذارده شده است.

قرآن مجيد به صراحت بیان می دارد که هیچ کس در برابر اعتراضات پروردگار جواب قابل قبولي ندارد و اگر با همة وجود در برابر پروردگار در مقام عذرخواهي نیز بر بيايد، عذر او پذیرفته نخواهد شد. کسي که نعمت های خدا را در راه ناصحیح هزينه کرده، نه پاسخ مقبولی برای کار خویش دارد و نه عذرخواهي او مفید فایده ای است. در نتیجه، برای او راه نجات بسته است و این پایان کار بدکاران است.

در مقابل، کسي که با پروندة صحيح وارد قيامت مي شود، راه هر گونه اعتراض را بر خویش بسته است. در نتیجه، دادگاهی در انتظار او نیست و اعتراضی نیز به او نمي شود:

« كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ (18)وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ (19)كِتابٌ مَرْقُومٌ (20)َشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ (21)[1]

اين چنين نيست [كه اين سبك مغزان دربارة نيكان مى پندارند] بلكه پروندة نيكان در عليّين است. تو چه مى دانى عليّين چيست؟ قضا و سرنوشتى حتمى [براى نيكان] است. مقرّبان آن را مشاهده مى كنند.

این آیة شریفه دربردارندة این بشارت است که پروندة نيکان عالم در اوج رفعت و علوّ و عظمت است و اعتراضي بر آنان وارد نیست. از این رو، بايد بر اساس آيات قرآن کريم، مسا ئل مربوط به قيامت را از هم تفکيک کرد تا این خطا در ذهن ایجاد نشود که در قیامت خدای متعال همة انسان ها را در دادگاه حاضر می سازد یا به همه اعتراض می کند؛ زیرا ممکن نیست خدای متعال دربارة پروندة نیکان چنین بفرمايد و سپس به آنان اعتراض کند.

برای مثال، فرض کنيد کسی در دنيا نه به دیگران بدهکار است و نه در حق کسی ظلم کرده، نه به کسي ستمی روا داشته است، همة مردم محل نیز او را به نيکي و خوبي مي شناسند و به او اعتماد دارند. آیا رواست برای چنین کسی کلانتري یا دادگاه احضاريه بفرستد؟ آیا برای بدهکار و ظالم نبودن یا جرم و جنایت و خیانتی مرتکب نشدن می توان کسی را بازخواست کرد؟

برای همین، وقتي از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارة میزان توقّف ا نساني که به حقيقت مؤمن بوده و به قدر توانایی و ظرفیت، دِينش را به پروردگار ادا کرده و براي مردم سودمند بوده سؤال می کنند، حضرت مي فرمايد: ورود مؤمن به صحرای قيامت و داخل شدنش در بهشت کمتر از زمان آمدن رعد و برق و خاموش شدن آن طول می کشد.

به واقع، خدای متعال در قيامت به اولياء خود چه بگويد؟ بپرسد: چرا در راه من کوشش کرديد و زحمت کشيديد؟ چرا در مجالس علم نشستيد و در پی کسب معرفت بودید؟ چرا حق زن و فرزند را رعايت کرديد؟ به اولياء خدا و عباد صالح پروردگار اعتراض وارد نیست؛ زیرا اعتراض متعلّق به کمبودهایی است که مردم در بُعد ايمان و عمل خود دارند. برای مثال، از خطاکاران می پرسند: چرا گوش خود را در راه مناسب به کار نگرفتی و به اندازة کافی از حقایق آگاه نشدی تا خطا نکنی و به اشتباه نیفتی؟ اين گونه چراها بي جواب است. قرآن مجيد مي فرماید: بي جواب ها به جای پاسخ، شروع به عذرخواهي می کنند، ولي عذرشان پذیرفته نمي شود.

پس، از يک طرف اعتراض الهي بي جواب است و از طرف دیگر، عذرخواهي مقبول نیست. دوزخ جزای طبیعی چنین انسان هایی است و اگر خود این انسان ها به جای خدا بودند همین رفتار را می کردند. به راستی، اگر ما به جاي خدا بوديم و اين همه براي بندة خود هزينه کرده بودیم و او همه را در زباله داني گناه ريخته بود، او را به بهشت می بردیم یا در دوزخش می انداختیم؟ اگر کسی سرماية عمر ما را غارت کند، به او آفرین مي گوييم و از زحماتش تشکّر می کنیم یا اینکه به او اعتراض مي کنيم و چون دلیل موجّهی برای انجام کار خود ندارد عذرخواهي اش را نیز مصداق عذر بدتر از گناه قلمداد می کنیم و آن را نمی پذیریم؟

در قرآن کریم می خوانیم:

« وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ » [2]

و كسانى كه اعمال وزن شدة آنان سبك و بى ارزش باشد، به سبب اينكه همواره به آيات ما ستم مى ورزيدند، به خود زيان زده [و سرماية وجودشان راتباه كرده]اند.

عبارت «خسروا أنفسهم» بدین معناست که آنان همة سرمايه هاي وجودي خود را که پروردگار به آنها عنايت کرده بود به باد دادند. آیا از چنین انسان هایی باید تشکّر کرد و به آنان پاداش داد؟ کسی که مي توانسته سلمان باشد، امّا به اختيار خود شمر شده را چه کسی محترم می شمارد تا خدای متعال او را محترم بشمارد؟

بر اساس تعالیم قرآن، خدای متعال نه سلمان را سلمان آفریده و نه شمر را شمر خلق کرده است. برای همین، وقتی قرآن دربارة خلقت نیکوکاران و بدکاران سخن می گوید می فرماید:

« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ ... » [3]

پس [با توجّه به بى پايه بودن شرك] حق گرايانه و بدون انحراف با همة وجودت به سوى اين دين [توحيدى] روى آور، [پاى بند و استوار بر] سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرينش خدا هيچ گونه تغيير و تبديلى نيست؛

اين است دين درست و استوار.

هر انساني همة مايه هاي رسيدن به کمال واقعي را چه در دنيا و چه در آخرت داراست. کسي که اين مايه را در راه درست هزينه کند سلمان می شود و کسي که آن را در راه باطل هزينه کند شمر می شود. پس، طبیعی است که در قيامت به شمر اعتراض کنند که گوش و چشم خویش را کجا بردي و دست خود را در چه کاري حرکت دادي؟ آیا خدای متعال دست را به شمر داده بود تا سر عزيزترين انسان هاي عالم را از تن جدا کند؟ اين دست را حرّ هم داشت، ولی او آن را در دفاع از ابي عبدالله علیه السلام، هزینه کرد. برای همین، هزار و اندی سال است که شیعیان اشک می ریزند و خطاب به حرّ بن يزيد می گویند:

«السلام عليکم يا أولياء الله و أحبائه»[4]

و در مقابل، دربارة شمر و هم مسلکان او می گویند:

«و لعن الله شمرا ... اللهم العن أ با سفيان و معاوية و يزيد بن معاوية»[5]

زیرا آنان سرمايه هاي الهی خویش را در جاي خود هزينه نکردند و آن را به انحراف کشیدند. آهن را در این باره نمونه می آوریم تا موضوع روشن تر شود. سنگ آهن را مهندسان معدن کشف کرده و کارگران آن را استخراج می کنند. عدّه ای دیگر سنگ را در کوره های بزرگ حرارت می دهند تا آهن آن را از مواد دیگر جدا کنند. سپس، آهنگر از این آهن شمشير مي سازد. يکي از این شمشیرها در دست علي بن ابي طالب علیه السلام، قرار می گیرد و در جنگ خندق علیه کفر به کار می رود تا جایی که پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مي فرمایند:

«ضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين»[6]

و دیگری در دست ابن ملجم قرار می گیرد تا در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان فرق امیرمؤمنان صلوات الله علیه را بشکافد و ایشان را به شهادت برساند.

خدای متعال دست را براي کشتن مردم مظلوم به کسی نداده است؛ دست را براي لمس بدن نامحرم و در آغوش کشيدن او به انسان نداده است؛ خدای متعال دست را براي جا به جا کردن پروندة مردم عنایت نکرده تا به وسیلة آن ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم نشان دهد. به همین ترتیب، چشم و گوش و قلب را براي هزينه کردن در راه باطل به انسان نداده است.

پس، حق است اگر به نحوة مصرف آن اعتراض کند که چرا آنها را در باطل هزينه کرديد؟ از این روست که انسان در برابر گوش و چشم و قلب خویش مسؤول است:

« وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا »

گوش و چشم و دل [كه ابزار علم و شناخت واقعى اند] موردِ بازخواستند.

وظایف و مسؤولیت های گوش"

گوش انسان دو وظیفه دارد: اوّل شنیدن است و دوم نشنیدن. يکی از مسؤوليت های بسيار مهم گوش اين است که معرفت و علم و مواد شناخت خدا و قيامت و حلال و حرام و مسائل اخلاقي را بشنود، امّا وظيفة گوش تنها شنيدن نيست، بلکه يکی از وظايف مهمّش نشنیدن سخنانی است که عاری از مسائل فوق و ضد آنهاست.

چرا قرآن مجيد بر این موضوع تأکید دارد که اگر فرد عادلی دربارة موضوعی سخن گفت سخن او را بپذیرید، ولی رأی و نظر و سخن فاسق را دور بریزید مگر اینکه صحّت آن بر شما ثابت شود؟

آری، انسان حق ندارد گوش خود را هزينة هر زبان نجسي ـ خواه در داخل خانه یا بیرون از آن ـ کند. گوش سطل زباله نيست که هر زباله ای را بتوان در آن ریخت. از این رو، در شنيدن بايد دقّت فراوان کرد.

یکی از سرزنش های سخت قرآن در سورة مائده، ناظر به عملکرد گوش است، آنجا که می فرماید:

«سماعون للکذب» [7] آ نان فوق العاده شِنواى دروغ اند.

متأسّفانه، بسياري از مردم قبول کنندگان دروغ اند! یعنی هر دروغی را راست می پندارند و بر اساس آن تصمیم می گیرند و این در حالی است که تعداد راستگویان نسبت به دروغگویان بسیار کم است. انسان های عادل دروغ نمي گويند و فاسقان تا بتوانند دروغ می بافند. راستی، از هر هزار نفر چند نفر عادل هستند؟

  • دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر کز ديو و دد ملولم و انسا نم آرزوست
  • زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
  • گفتند یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

دروغی که سبب ترک جماعت شد"

در یکی از شب های ماه مبارک رمضان، جوانی نزد من آمد و گفت: مي خواهم پدر همسرم را با خود به این مجلس بیاورم، ولی راهش دور است و نمی شود. از طرفی، او که همواره اهل مسجد و نماز جماعت بوده مدتی است مسجد را ترک کرده و وقتی به او مي گويم: چرا به مسجد نمي روي؟ می گوید: ديگر نمی شود به اين پيش نماز اقتدا کرد.

در این مدّت، هر چه دلیلش را پرسیدم چیزی نگفت تا اینکه دیشب گفت: مردم می گویند پسر امام جماعت معاون يکي از وزرا شده و هنوز مرکّب حکمش خشک نشده، شش ميليون تومان از بیت المال برداشته و يک ميليون آن را هم به پدرش داده است. برای همین، پشت سر اين روحاني دیگر نمي شود نماز خواند.

او ادامه داد: من به پدرزنم چيزي نگفتم، ولی به منزل آن پيش نماز رفتم و گفتم: می خواهم ده دقيقه با شما صحبت کنم. بعد، برای ایشان آنچه را شنیده بودم نقل کردم که مردم می گویند فرزند شما در روز روشن از بیت المال دزدیده و به شما هم مبلغی از آن را داده است.

پيش نماز لبخندی زد و گفت: مسألة مهمی نیست، نگران نباشید! بعد، مرا به چاي و ميوه دعوت کرد و مقداری شيريني نیز به همراه سه شناسنامه از داخل منزل با خود آورد. سپس گفت: خدای متعال به من سه فرزند داده: دو دختر و یک پسر که شناسنامة آنها را برایتان آورده ام. شما این شناسنامه ها را نگاه کنید تا من به پسرم بگويم بيايد و خودش درباره این شش ميليون توضیح دهد.

سپس، بیرون رفت و با کودکی در آغوش بازگشت که هنوز زبان باز نکرده بود و گفت: من همين يک پسر را دارم که اين شناسنامه اش است. حال، شما از خودش بپرسید این پول را برای چه منظوری دزديده است؟

این دست تصمیمات و سوء ظن ها بر اثر گوش سپردن به لغویات و سخنان بیهوده به وجود می آیند، در حالی که خدای متعال وظیفة انسان را در این باره معیّن کرده و فرموده است:

«و الذين هم عن اللغو معرضون»[8] مؤمنین کسا نی هستند که از شنیدن سخنان لغو پرهیز می کنند.

نعمت گوش به قدری مهم است که در قرآن مجيد نزديک به 100 آيه دربارة آن وارد شده است. در ابتدای آياتي که اعضاء و جوارح انسان را شرح مي دهند، سخن از گوش به میان آمده و بعد از گوش، نوبت به چشم و قلب رسیده است.

به عبارت دیگر، آن اندازه که قرآن بر موضوع گوش تأکید کرده، دربارة هيچ عضو دیگری تأکید نکرده است. از این روست که وقتی خدای متعال اهل ايمان را وصف می کند، در آخرين آية سورة بقره مي فرماید:

«قالوا سمعنا و اطعنا»[9] شنيديم و اطاعت کرديم.

حضرت ابراهيم علیه السلام، از آن جهت بدان مقامات والا رسید که به فرمان پروردگار گوش سپرده و از آن اطاعت کرده بود. قرآن در این باره می فرماید:

« إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمين » [10]

[و ياد كنيد] هنگامى كه پروردگارش به او فرمود: تسليم باش. گفت: به پروردگار جهانيان تسليم شدم.

شکرگزاران اندک اند"

متأسّفانه، آدمی در طول تاریخ حیات خویش کمتر راه صلاح و صواب را پیموده و به رستگاری چشم دوخته است. او در اغلب دوران حیات به طغیان و عصیان و نافرمانی گذرانده و نعمت های الهی را در راه باطل صرف کرده و از توانایی خویش برای یافتن مینوی سعادت کمتر بهره جسته است. قرآن کریم با لحن گلایه آمیزی دربارة نعمت گوش و چشم و قلب می فرماید:

« وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ » [11]

و اوست كه براى شما گوش و ديده و دل پديد آورد، ولى اندكى سپاس گزارى مى كنيد.

خدای متعال گوش و چشم و قلب را خلق کرد و آنها را ابزار تحصيل معرفت و دانایی قرار داد تا بشر با استفاده از آنها به رشد و تعالی برسد، امّا او به جای بهره برداری درست، آنها را در راه سقوط و انحراف به کار برد و نعمت های الهی را تباه کرد. بدین ترتیب، عبارت انتهایی آیه، در حقیقت، شکايت و گله ای است که قرآن از نوع بشر دارد؛ زیرا می فرماید تنها عدّة اندکی از ا نسان ها قدر این نعمت ها را می دانند و آن را در راه درست هزینه می کنند: «قليلا ما تشکرون»

حجة الإسلام انصاريان