«الگو» در لغت نامه دهخدا چنين معنا شده است: «روبر، مدل، سرمشق، مقتدي، اسوه، قدوه، مثال، نمونه»،[1] و مفردات راغب «اسوه» را، به حالتي كه انسان از غيرش متابعت مي كند، معنا كرده و مي گويد: اين متابعت، مي تواند نيكو باشد يا زشت، مفيد باشد يا مضر».[2]
مي توان گفت بخش زيادي از چيزهائي را كه انسان فرا مي گيرد از طريق الگو برداري و مشاهده رفتار ديگران است؛ مخصوصا الگو برداری از افرادي كه به نحوي در جامعه، از نوعي برجستگي برخوردار هستند؛ البته اين الگو پذيري، هم مي تواند مثبت باشد و هم منفي.
شیوه های عملی، بدلیل وضوح و کارآمدی، نیاز به تفسیر و تأویل های متفاوت ندارند و لذا مورد توجه می باشند. در اين راستا توصيه بزرگان و پيشوايان دين ما بر اين است كه مردم را نه با زبان كه با رفتار به نيكي ها دعوت كنيد؛ چرا كه تاثير بيشتري خواهد داشت.
خدای دانا و حکیم از نخستین روزهای آفرینش انسان، او را نیازمند به الگو و اسوه قرار داد. در قرآن كريم نيز برخی مردان و زنان را همانند حضرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم و حضرت ابراهیم علیه السلام و بانواني چون مریم و آسیه را به عنوان انسان هاي نمونه تمجيد مي كند و آن ها را براي الگو برداري به ما معرفي مي كند. خداوند در سوره مبارکه انعام پس از معرفي برخی از پیامبران، می فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»؛ آن ها کساني هستند که خداوند هدايتشان کرده؛ پس به هدايت آنان اقتدا کن.[3]
خدای تبارک و تعالی در قرآن، به پیروی از عمل و سیرۀ رسول خدا امر فرموده است و آن بزرگوار را با تأکیدات فراوان، به عنوان الگو و اسوه و میزان برای عمل مسلمانان -البته با رعايت شرطي كه در آيه به آن اشاره شده- قرار داده است. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يرْجُو اللَّهَ وَالْيوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»؛ مسلما براي آن ها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي کنند، رسول خدا سرمشق نيکويي بود[4].
حال خلأ این الگو در جهان امروز، بیشتر از هر زمان دیگری احساس می شود و ما در این نوشتار برآنیم که ابعاد مختلف ساده زیستی در سیرۀ پیامبراکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ را بازگو کنیم؛ تا انشاء الله راه و رسم زندگی را بر اساس سیره او تنظیم کنیم.
الف: ساده زیستی یا زهد:
در لغت: زهد ورزیدن نسبت به یك چیز به مفهوم اعراض از آن شی و به مقدار اندكی از آن رضایت دادن است[5].
در اصطلاح علم اخلاق: دل كندن از دنیا و اکتفا کردن بقدر ضرورت از برای حفظ بدن، پس زهد به معنای ضایع کردن مال، حرام کردن حلال بر خود و از کسب و کار دست کشیدن نیست، آنگونه که بعضی ها انگاشته اند[6]. زهد به اين معنی است كه انسان به دنيا علاقه و دلبستگى نداشته باشد و اندام هاى خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت و براى حفظ بدن. به عبارت ديگر، زهد عبارت است از رو گرداندن از متاع دنيا و خوشى هاى آن از اموال و منصب ها و ديگر چيزهائى كه با مرگ زوال مى پذيرد. و به بيان ديگر، زهد؛ يعنى پشت كردن به دنيا و رو آوردن به آخرت يا از غير خدا گسستن و به خدا پيوستن، كه اين بالاترين درجه زهد است.[7]
ملا محمد مهدي نراقي در مدح زهد مي نویسيد: زهد، يكى از منازل و مراحل دين و بالاترين مقامات سالكان است. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَأَبْقَى »؛ و هرگز چشمان خود را به نعمت هاي مادي که به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفکن! اين ها شکوفه هاي زندگي دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است.[8]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: «من اصبح و همه الدنيا شتت الله عليه امره، و فرق عليه ضيعته، و جعل فقره بين عينيه، و لم يؤته من الدنيا الا ما كتب له.و من اصبح و همه الآخرة جمع الله له همه، و حفظ عليه ضيعته، و جعل غناه فى قلبه و اتته الدنيا و هى راغمة »؛ «هر كه بامداد كند و فكر و همتش دنيا باشد، خداوند كارش را پريشان سازد و شغل و پيشه او را پراكنده كند و فقرش را پيش چشمش نهد و بجز آنچه خداوند از دنيا براى او مقرر كرده به او نرسد. و هر كه بامداد كند و انديشه و همت او آخرت باشد، خداوند فكر و همتش را جمع كند و پيشه و شغلش را حفظ نمايد و بى نيازى و توانگرى را در دلش نهد و دنيا خوار و ذليل نزد او آيد».[9]
از امام صادق عليه السلام نقل شده است: سه زن نزد پیامبراکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آمدند، یکی گفت: شوهرش گوشت نمی خورد، دیگری گفت: شوهرش عطر استفاده نمی کند و سومی گفت: شوهرش از انجام وظایف زناشویی سرباز می زند. پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در حالی که ردایش بر زمین کشیده می شد به مسجد رفت و بعد از حمد و ثنای الهی، فرمود: چه شده که عده ای از اصحاب من گوشت و عطر استفاده نمی کنند و از وظایف زناشوئی سرباز می زنند؟! بدانید من گوشت می خورم، از بوی خوش استفاده می کنم و وظیفۀ زناشویی ام را انجام می دهم. هر که از راه و روش من رو بر گرداند از من نیست[10].
ب- سیره:
سیره بر وزن فعله از سیر مشتق شده است و در کتب لغت برای سیره پنج معنی ذکر کرده اند:
1- رفتار؛[11]
2- سنت؛[12]
3- راه و روش؛[13]
4- هیأت و حالت؛[14]
5- حالت و چگونگی رفتار. [15]
از آنجا که معنای دوم و سوم با یکدیگر تفاوتی ندارد، می توانیم بگوئیم که سیر در لغت به چهار معنی به کار می رود.
سیره به معنای راه و روش عام است و می توان آن را به هر فردی نسبت داد؛ مثلاً می توان گفت: سیره امام خمینی(ره) یا سیره شیخ طوسی (ره). اما سيره به معناي حالت و چگونگي رفتار، در واقع روشي هست كه شخص آن را براي مقاصد خود به كار مي برد كه گاهي عقلي است؛ همانند: فيلسوف كه براي اثبات مدعايش استفاده مي كند و يا عارف و... . حضرت رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نيز براي مقاصد خود سبك و سيره خود را دارد؛ پس در واقع سيره پيامبر، يعنی متودی كه پيامبر در عمل و روش برای مقاصد خودش به كار می برد.[16]
الف: بعد فردی:
1- خوردن و آشامیدن پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ :
حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا کَشْحاً، وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً ...وَلَقَدْ کَانَ-صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ- يَأْکُلُ عَلَي الْأَرْضِ، وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛ دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خاليتر بود... همانا پيامبر (که درود خدا بر او باد) بر روي زمين مي نشست و غذا مي خورد و چون برده، ساده مي نشست.[17]
امام حسین عليه السلام می فرماید: «قال حسین بن علی عليه السلام فی اسئله الیهودی: الشامی، عن امیرالمؤمنین عليه السلام قال له الیهودی فانّ عیسی عليه السلام یزعمون انّه کان زاهداً؟ قال له علی عليه السلام کان کذلک، و محمد زهد الانبیاء، ما رفعت له مائده قطّ و علیها طعام و ما اکل خبز برّ قطّ و لا شیخ من خبز شعیر قطّ ثلاث لیال متوالیاً»؛ مردی یهودی از اهالی شام به علی عليه السلام گفت: مردم حضرت عیسی عليه السلام را زاهد می پندارند. حضرت فرمود: چنین است ولی محمد صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از تمامی پیامبران زاهدتر بود. هیچ گاه سفرۀ غذایی برای او نگستردند که در آن غذایی باقی بماند و هرگز از نان گندم نخورد و هرگز سه شب پشت سر هم از نان جو سیر نخورد[18].
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ما اکل رسول الله متکئا منذ بعثه الله عزوجل حتی قبضه و کان یأکل اکله العبد و یجلس العبد. قلت: و لم؟ قال تواضعاً لله عزوجل»؛ رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از هنگامی که خدا او را به پیامبری برانگیخت تا لحظه مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و مانند بردگان غذا می خورد و مانند بردگان می نشست. راوی می گوید، گفتم: برای چه؟ فرمود: برای فروتنی در برابر خداوند بزرگ[19].
در بحار الانوار در مورد آداب غذا خوردن پيامبر آمده است: «مِنْ كِتَابِ مَوَالِيدِ الصَّادِقِينَ :« كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَأْكُلُ كُلَّ الْأَصْنَافِ مِنَ الطَّعَامِ وَ كَانَ يَأْكُلُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مَعَ أَهْلِهِ وَ خَدَمِهِ إِذَا أَكَلُوا وَ مَعَ مَنْ يَدْعُوهُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى الْأَرْضِ وَ عَلَى مَا أَكَلُوا عَلَيْهِ وَ مِمَّا أَكَلُوا إِلَّا أَنْ يَنْزِلَ بِهِ ضَيْفٌ فَيَأْكُلَ مَعَ ضَيْفِهِ وَ كَانَ أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَيْهِ مَا كَانَ عَلَى ضَفَفٍ...»[20]
«و ما أکل خبز برّ قط، و لا شبع من خبز شعیر قطّ و لا أکل علی خوان حتی مات»؛ آن حضرت، نان جو الک نشده می خورد و هرگز از نان گندم نخورد و از نان جو هیچ گاه سیر نخورد و تا از دنیا رفت بر سفره رنگارنگ ننشست[21].
و همچنين آمده است: «وَ مَا ذَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ طَعَاماً قَطُّ كَانَ إِذَا أَعْجَبَهُ أَكَلَهُ وَ إِذَا كَرِهَهُ تَرَكَهُ وَ كَانَ ص مَا عَافَ مِنْ شَيْ ءٍ فَإِنَّهُ لَا يُحَرِّمُهُ عَلَى غَيْرِهِ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ص يَلْحَسُ الصَّحْفَةَ»؛ هـيـچ غـذايـى را بـد نـمـى شـمـرد، اگـر مـيـل داشت، تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت، ترك مى كرد و اگر خود نمى خواست به ديگرى بدگويى نمى فرمود و ظرف غذا را مى ليسيد و مى گف : پايان غذا پر بركت تر است.
عائشه می گوید: «ما شبع رسول الله ثلاثة ايام متواليه حتي فارق الدنيا، ولو شاء لشبع، ولكنه كان يؤثر علي نفسه»؛ پيامبر خدا صلی الله... ، تا زماني كه از دنيا رفت، هرگز سه روز پياپي، غذاي سير نخورد؛ البته اگر مي خواست، مي توانست سير بخورد، اما ديگران را بر خود مقدم مي داشت»[22].
و در مجموعه ورّام آمده است: «ما اجتمع عند رسول الله إدامان إلا أكل أحدهما وتصدق بالآخر»؛ «هرگز نزد رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، دو جور غذا جمع نمی شد؛ مگر آن که یکی را می خورد و دیگری را صدقه می داد»[23].
2- لباس پوشیدن پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
«عن الغزالی فی الاحیاء: کان یلبس من الثیاب ماجد، من ازار او رداء او قمیص او جبّه او غیر ذلک.
و کان له کساء ملبّه یلبسه و یقول: انّما انا عبد البس کما یلبس کتفیه»؛ «پیامبراکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، هر لباسی را که می یافت؛ مانند: روپوش، پیراهن، عبا و امثال این ها می پوشید. عبای کهنه و وصله داری داشت که آن را می پوشید و می فرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس می پوشم»[24].
«فی وصیه النبی لأبی ذر الی ان قال : یا اباذر! انّی البس الغلیظ و اجلس علیالارض»[25]؛ «رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، در پندهایش به ابوذر فرمود: ای ابوذر! من لباس خشن می پوشم و روی زمین می نشینم.
«و فی المناقب: لا یلبس ثوبین، یلبس برداً حبره یمنیّه و شمله حبه صوف، والغلیظ من القطن و الکتان و کان اذا لبس جدیداً اعطی خلق ثیابه مسکیناً»؛ ایشان دو لباس روی هم نمی پوشید، گاهی برد راه راه یمانی و گاهی عبایی پشمی و گاهی لباسی کلفت از پنبه و کتان می پوشید و هر گاه لباس جدیدی می پوشید، لباس قبلی را به فقیری می داد[26].
3- بستر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
عن الغزالي فی الاحیاء: «و کان له فراش من أدم حشره لیف،طوله ذراعان او نحوه و عرضه ذراع و شبر او نحوه و کانت له عبائه تفرش له حیثما تنقّل، نثنّی طاقین تحته و کان ینام فی الحصیر لیس تحته شیء غیره»؛ بستر ایشان پوستی بود که با لیف خرما پر شده بود و طول آن حدود دو زراع و عرض آن حدود یک ذراع و یک وجب بود. عبایی داشت که هر گاه جایی می رفت آن را تا کرده و زیرش می انداخت. گاهی روی حصیر می خوابید، بدون آنکه چیزی زیرش بیندازد[27].
«کان فراش رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عبائه و کانت مرفقته أدم، حشوها لیف»؛ عبای رسول خدا صلي الله واله و سلم ، بستر خوابش نیز بود و بالش حضرت از پوست بود که با لیف خرما پر شده بود[28].
4- مسکن پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
عن ابن مهد فی کتاب التحصین: «مرسلاً، قال: توفّی رسول الله و ما وضع لبنه علی لبنه»؛رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خشتی روی خشتی ننهاد»[29].
علی عليه السلام می فرماید: «يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا ...»؛ «روزی یکی از همسرانش، پرده ای رنگارنگ و با نقش و نگار بردر خانه آویخت، پیامبر فرمود: این پرده را از من دور کن؛ زیرا چون به او می نگرم، یاد دنیا و زرق و برقش می افتم»[30].
5- مرکب پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
علی عليه السلام می فرماید: «یرکب الحمار العاری و یردف خلفه»؛ بر الاغ بی پالان سوار می شد و کسی را نیز ترک خود سوار می کرد[31].
و فی المناقب: «و یردف خلفه عبده أو غیره و یرکب ما امکنه من فرس او بغله او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه الغدار»؛ غلامش یا دیگران را ترک خود سوار می کرد. هر چه برایش فراهم می شد از اسب گرفته تا استر و الاغ، سوار می شد و حتی الاغ بی پالانی که فقط افساری داشت را سوار می شد»[32].
6- نشست و برخاست پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
«بالاسناد عن ابی العباس، قال: کان رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یجلس علی الارض و یاکل علی الارض و یعتقل الشاه»؛ رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، شیوه اش این گونه بود که روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد و خود به گوسفند بند می نهاد»[33].
امام صادق عليه السلام می فرماید: «کان رسول الله اذا ادخل منزلاً قعد فی ادنی المجلس الیه حین تدخل»؛ رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، شیوه اش این بود که هر گاه وارد خانه ای می شد پائین مجلس (نزدیک در) می نشست»[34].
حضرت سید الشهدا عليه السلام فرمود: از پدرم پرسیدم طرز نشست و برخاست پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چگونه بود؟ فرمود: در نشست و برخاست، همواره یاد خدا بود و محل خاصی برای خود معین نکرده و به دیگران دستور می داد تا برای خود جایی معین ترتیب ندهند. هرگاه وارد مجلسی می شد هر کجا که محل خالی بود و یا در آخر مجلس می نشست و از همه حاضران تفقد می نمود و نظر خاصی نسبت به آنها اعمال نمی کرد؛ به همین مناسبت، همگی خود را نسبت به او نزدیک می دیدند[35].
7- مسافرت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
در تاریکی شب، از دور صدای جوانی به گوش می رسید که استغاثه می کرد و کمک می طلبید و مادر جان، مادر جان می گفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و از خستگی، روی زمین خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد، نتوانست؛ ناچاراً بالا سر شتر ایستاده و ناله می کرد. رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، که معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حرکت می کرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددکار نماند از دور صدای ناله جوان را شنید. همین که نزدیک رسید پرسید که هستی؟ جوان گفت: من جابرم، پیامبر فرمود: چرا معطل و سرگردانی؟ جوان گفت: یا رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِه ، شترم از راه مانده و نمی تواند بلند شود. پیامبر فرمود: همراهت عصا داری؟ جوان گفت: بلی. رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ عصا را گرفت و به کمک آن عصا، شتر را حرکت داد و سپس او را خوابانید. بعد دستش را رکاب ساخت و به جابر گفت: سوار شو. جابر سوار شد و با هم راه افتادند. پیامبر در بین راه، دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار می داد. جابر شمرد و دید پیامبر مجموعاً 25 بار برای او طلب آمرزش کرده است[36].
ب: بعد خانوادگی:
1- تربیت فرزند در چارچوب ساده زیستی
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ علاوه بر خود، ساده زیستی را در فرزندان خود نهادینه کرده بود. سلمان می گوید: به منزل حضرت زهرا علیهاالسلام رفتم، دیدم دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چادری وصله دار بر سر دارد. به ایشان گفتم: دختران پادشاهان بر تخت های طلا می نشینند و لباس های زربافت می پوشند؛ ولی وضعیت شما دختر رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، این گونه است که نه چادر گران قیمت دارید و نه چادر خوب؟ حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ دادند: ای سلمان! خداوند این نعمت ها را در قیامت برای ما ذخیره کرده است[37]. تذکر: هر کس زاهدانه در دنیا زندگی کند، در قیامت از نعمت های الهی بهره مند می شود.
2- مهریه دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
جبرئیل بر پیامبر اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خدایت امر فرموده که فاطمه علیهاالسلام را با پانصد درهم به علی تزویج کنی[38]. «و قد زوجه علی اربعمأئه مثقال فضه»[39]؛ مهریه دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چهارصد مثقال نقره بود. چهارصد مثقال نقره مساوی است با 500 درهم.
3- جهیزیه دختر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
حضرت علی عليه السلام به امر پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، زرهش را به قیمت 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آورد. رسول خدا، پول ها را به بلال داد و فرمود: عطریات بخر و بقیه را به چند نفر از اصحاب داد که از بازار، جهیزیه خریداری کنند و آن ها این وسایل را خریدند:
- روسری(یک عدد)؛
- لنگ(دو عدد)؛
- رو انداز مشکی(یک عدد)؛
- چادر پشمی(یک طاقه)؛
- بالش(چهار عدد)؛
- حصیر(یک تخته)؛
- کاسه چوبی(یک عدد)؛
- کوزه گلی(یک عدد)؛
- مشک آب(یک عدد)؛
10. تنگ آبخوری(یک عدد)؛
11. تختواب چوبی(یک عدد)؛
12. طشت رختشویی(یک عدد)؛
13. آفتابه(یک عدد)؛
14. دستاس(آرد چی).
این تمام جهیزیه خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود[40]. جهیزیه ای که بیشتر آن ظروف گلی و سفالی، فرش و بستر آن از پوست و پشم بود؛ به گونه ای که وقتی پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چشمان مبارکش به آن ها افتاد، فرمود: بارالها! این ازدواج را بر این خانواده که بیشتر ظروفشان گلین و سفالی است مبارک فرما[41].
4- داماد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ به حضرت علی عليه السلام فرمود: چه داری؟ عرض کرد: یک شتر، یک شمشیر و یک زره دارم. حضرت فرمود: شتر و شمشیرت برای کار و زندگی و دینت لازم است، زره را بیاور. علی عليه السلام زرهش را آورد. پیامبر َلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فرمود: زره را بفروش. حضرت زره را به 400 یا 480 درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آورد[42].
امیرالمؤمنین عليه السلام می فرماید: وقتی با حضرت فاطمه ازدواج نمودم، زیراندازی نداشتیم؛ ولی الآن اگر صدقه امروز من(وقف ها) میان بنی هاشم تقسیم شود همه را کفایت خواهد کرد.[43]
حضرت رسول صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از دخترش فاطمه پرسید: همسرات را چگونه دیدی؟ فاطمه پاسخ داد: بابا، او بهترین همسر است؛ اما زنانی از قریش نزد من آمدند و گفتند: رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ تو را به همسری مردی فقیر در آورده است.[44]
سلمان می گوید: یک روز پیامبر مشغول شستن دست های خود بود که فاطمه با چشمانی گریان بر او وارد شد. پدرش پرسید: زهرا، عزیزم تو را چه شده که چنین گریانی؟ عرض کرد: از دست و زبان زنان عرب، جرأت بیرون رفتن نمی کنم. در حال عبور بودم که زنان قریش مرا دیدند و به کلماتی ناستوده تحقیر نمودند که چرا با مردی که فقیرترین جوانان است شوهر کردی. پسر عمم را نیز تحقیر و سرزنش می کردند.[45]
5- بی پیرایگی پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در خانه
و فی المناقب: «و کان صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یخصف النعل و یرقع الثواب و یفتح الباب و یحلب الشاه و یعقل البعیر فیحلبها و یطحن مع الخادم إذا أعیی و یضع طهوره باللیل بیده و یخدم فی مهنه اهله و یقطع اللحم»؛ رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، خودش کفشش را تعمیر می کرد و لباسش را وصله می زد، خود آن حضرت در خانه را باز می کرد و گوسفندان را می دوشید و شتر را می بست تا شیرش را بدوشد و هر گاه کارگرش از آسیاب کردن خسته می شد، خود آسیاب می فرمود. شخصاً آب وضوی شبش را فراهم می کرد و در کارهای منزل کمک می کرد و خود گوشت را خرد می فرمود»[46].
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ از اینکه چیزی از بازار بخرد و به منزل ببرد شرم نداشت، هزینه های بزرگ او اندک، طبع او بسیار بزرگ و معاشرت او نیکو بود.[47]
ج: بعد اجتماعی:
1-اجابت دعوت دیگران:
رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فرمودند: «لو أنَّ مؤمناً دعا فیَّ الی الطعام ذراع شاه لاجبته و کان ذلک من الدین و لو أنَّ مشرکاً او منافقاً دعانی الی جزور ما اجبته و کان ذلک من الدین أبی الله عزوجل لی زبد المشرکین و المنافقین و طعامهم»؛ اگر مؤمنی، مرا برای خوردن پاچه گوسفندی هم دعوت کند، می پذیرم و این کار جزو دین است و اگر مشرک یا منافق، مرا به خوردن گوشت یک شتر کامل دعوت کند نمی پذیرم و این کار جزو دین است. خداوند هدیه و غذای مشرکان و منافقان را برای من نخواسته است»[48].
«بالاسناد عن ابی العباس قال: کان رسول الله یجیب دعوه المملوک علی خبز الشعیر»؛ پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ دعوت بردگان را در خوردن نان جو می پذیرفت»[49].
«و فی المناقب: یجیب دعوه الحر ّو العبد و لو علی ذراع أو کراع و یقبل الهدیه و لو أنها جرعه لبن و یأکلها و لایاکل الصدقه»؛ دعوت هر بنده و آزادی را می پذیرفت، حتی اگر غذا پاچه گوسفندی بود. هدیه را قبول می فرمود، حتی اگر جرعه ای شیر بود و آن را می نوشید؛ اما غذای صدقه را نمی خورد»[50].
2- برخورد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ با دیگران
روزی یک عرب بیابانی خدمت پیامبر اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ آمد و حاجتی داشت. وقتی که جلو آمد، روی حساب آن چیزهایی که شنیده بود، ابهت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد.
پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ناراحت شدند و سؤال کردند: آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟ سپس پیامبر او را در بغل گرفت و به طوری فشردند که بدنش، بدن پیامبر را لمس نماید. آن گاه فرمودند: آسان بگیر، از چه می ترسی؟ من از جبابره نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر می دوشید. من مثل برادر شما هستم.[51]
3- جلسات پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
«و فی المکارم: عن أنس قال: کنا إذا اتینا النبیصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ جلسنا حلقه»؛ انس می گوید: هر گاه نزد پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ می رفتیم به صورت حلقه ای می نشستیم[52].
«و فی المکارم: عن ابی ذر قال: کان رسول الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ یجلس بین ظهر انّی اصحابه فیجی و الغریب فلایدری ایهم، حتی یسأل. فطلبنا الی النبیصَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أن یجعل مجلساً یعرفه الغریب اذا تاه، فبنینا له دکّاناً من طین و کان یجلس علیه و نجلس بجانییه»؛ ابوذر می گوید: رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ طوری در بین اصحاب می نشست که وقتی شخص غریبی وارد مجلس می شد، نمی دانست چه کسی رسول خداست؛ تا اینکه سؤال می کرد. از این رو ما از ایشان درخواست کردیم برای آن که افراد تازه وارد ایشان را بشناسند، جایی خاص برای نشستن ایشان اختصاص دهیم؛ بنابراین سکویی گلی برایش ساختیم که ایشان روی آن می نشست و ما اطرافش»[53].
4- معاشرت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
«عن الدیلمی فی الارشاد: یصافح الغنّی و الفقیر، و لاینزع یده من ید احد حتّی ینزعها هو و لایحقر مادعی الیه و لو الی حشف التمر»؛ با فقیر و غنی دست می داد و دستش را نمی کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. هر چه به او تعارف می شد کوچک نمی شمرد، حتی اگر نامرغوب ترین نوع خرما بود»[54].
«فی المناقب: یجالس الفقراء و یواکل المساکین و یناولهم بیده لایرتفع علی عبیده و إمانه فی مأکل و لاملبس»؛ با فقرا همنشین بود و با بیچارگان غذا می خورد و با دست خود به آن ها غذا می داد. هیچ گاه در غذا خوردن یا لباس پوشیدن بر غلامان و کنیزانش برتری نجست»[55].
5- فرمانروایی و حکمرانی پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
عربی بیابانی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا از رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، پولی بگیرد. هنگامی که وارد مسجد شد، رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. عرب بیابانی، حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست. رسول اکرم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ چیزی به او داد ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد و سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ جسارت کرد. اصحاب و یاران پیامبر، سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند ولی رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مانع شدند. رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او کمک کرد. اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول خدا صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده بود، شباهت ندارد. اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمه تشکر آمیزی بر زبان راند.[56]
متأسفانه در جهانِ امروز، زندگی مردم مبتنی است بر توجه افراطی به نیازهای فردی و خودبینی و خودپرستی، هر کس سعی می کند همه کس و همه چیز را تا می تواند در مسیر اهداف و مقاصد خود به خدمت گیرد و از طرف دیگر شعار مصرف بیشتر و متنوع تر برای لذات بیشتر به نهایت رسیده و مدام توسط رسانه ها و جامعه تبلیغ می شود. به طوری که زندگی مردم، بر کار مداوم و در خدمت مصرف و اسراف و تجمل گرائی مبتنی شده است؛ که نتیجه آن چیزی نیست جز بحران های فراوان اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیره. در این موقعیت است که انسان برای رهایی از این سردرگمی و زندگی افراطی و بی آرامش، با تمام وجود نیاز به یک الگو را احساس می کند؛ تا او را در این زندگی یاری دهد. بهترین کسی که می تواند انسان را در این امر یاری کند، رسول خاتم صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ است که خداوند او را به عنوان الگو برای بشریت معرفی کرده است و جز او، کس دیگری نمی تواند گره از کار بشر باز کند؛ لذا برای رهایی از تمام دغدغه ها، ضروری و لازم است که با تمام وجود از حضرت پیامبر صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ پیروی کنیم و او را سرمشق خود در تمام جوانب زندگی قرار دهیم.
[1]. لغت نامه دهخدا ،حروف الف.
[2]. راغب اصفهاني، المفر دات في غريب القرآن.
[3] انعام، آیه90.
[4]. احزاب، آیه21.
[5] راغب اصفانی: مفردات الفاظ القرآن، ص 384؛ ابن منظور: لسان العرب، ج 3، ص 196 و 197.
[6]. معراج السعاده، 275.
[7] جامع السعادات ج 1 ،399 ترجمه
[8] طه 131
[9] جامع السعادات ج 1،400 ترجمه
[10]. اصول کافی، ج5،496، حدیث5.
[11]. فیروز آبادی، مجدالدین محمد، القاموس المحیط ذیل مادۀ سیر.
[12]. ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادۀ سنن.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. المنجد ذیل سار یسیر.
[16] سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، ص 52.
[17] نهج البلاغه، ترجمه دشتي، خطبه 160.
[18]. احتجاج،115.
[19]. سنن النبی،218.
[20]. بحارالانوار، ج 16، ص 242
[21]. مکارم الاخلاق، اخلاق،29.
[22]. مجموعه ورّام،141.
[23]. مجموعه ورّام،39.
[24]. احیاء العلوم، ج2،372.
[25]. مکارم الاخلاق،115.
[26]. مناقب آل ابی طالب، ج1،147.
[27]. احیاء العلوم الدین، 377.
[28]. مکارم الاخلاق،38 و امالی الصدق،377.
[29]. درواه النوری فی المستدرک، ج 3، 466.
[30]. بحارالانوار، ج 16، 286.
[31]. مکارم الاخلاق، 9.
[32]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[33]. امالی طوسی، ج 2، 7.
[34]. مشکاه الانوار، 206؛ جامع الاحادیث الشیعه، ج 16، 3.
[35]. عیون الاخبار، ج 1، 335.
[36] بحار الانوار، ج 6، باب مکارم اخلاقه و سیره و سنه.
[37]. نهج الحیاه، 259.
[38]. دلایل الامه، ابن جریر طبری، 18.
[39]. کشف الغمه، 135.
[40]. زندگانی حضرت فاطمه زهرا س، عمادزاده، 305.
[41]. فرهنگ فاطمیه.
[42]. زندگانی حضرت فاطمه زهرا س، عماد زاده، 305.
[43]. سفینه البحارف ج 2، 558.
[44]. امالی شیخدوق، 26 و 438؛ مناقب علی بن ابیطالب، ابن مغازلی شافعی، ج 3، 143.
[45]. زندگان حضرت فاطمه زهرا س، عماد زاده، 265.
[46]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[47]. ارشاد القلوب، 55، باب 22.
[48]. وسائل الشیعه، ج 16، 426؛ الکافی، ج 6، 274.
[49]. امالی شیخ طوسی، ج 2، 7.
[50]. مناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[51]. حکایت ها و هدایت ها، استاد شهید مطهری.
[52]. مکارم الاخلاق، 22.
[53]. مکارم الاخلاق، 16.
[54]. ارشاد القلوب، 115.
[55]. المناقب آل ابی طالب، ج 1، 147.
[56]. مجموعۀ آثار، ج 18، 209.