18 شهریور 1386, 0:0
اخلاق دینی تکلیفگرا و اخلاق مدرن حقگرا است. منظور از تکلیفگرایی و حقگرایی در اخلاق این است که الزامات اخلاقی بر اساس چه نگاهی شکل میگیرند. آیا پاسداشت ارزشهای اخلاقی بدین سبب اتفاق میافتد یا به تعبیری باید اتفاق بیافتد که انسان به سبب داشتن تکلیف در برابر کسانی موظف به پاسداشت این ارزشهاست یا آنکه او بدین جهت که دارای حقوق خاصی است ( توجه باید کرد که تاکید بر مساله حق داشتن در مقابل تکلیف داشتن است[1] ) میتواند آنها را پاس بدارد؟ اهمیت این موضوع زمانی روشن میشود که توجه کنیم اگر مراعات اخلاق یک حق باشد میتوان از این حق گذر کرد، اما اگر آن را یک تکلیف دانستیم گذر از آن و بر زمین گزاردن تکلیف پذیرفتنی نیست.
طبق دیدگاه مکاتب اخلاقی سکولار اساسا چیزی به نام الزام معنی ندارد؛ زیرا الزام در جایی مطرح میشود که حقی بر گردن شما باشد و شما در مقابل کسی مکلف باشید، در حالی که بر اساس این نظریه آدمی یک موجود محق است نه مکلف و در نتیجه ملزم نیست چیزی را به عنوان تکلیف الهی یا هر تکلیف دیگری انجام دهد. در توصیف این دیدگاه یکی از طرفدارانش در مقام مقایسه بین اخلاق دینی و اخلاق مدرن میگوید:
«یکی از خصوصیات مهم سکولاریسم در تمامی ابعاد آن رویکرد حقگرایانه وگریز از تکلیف وبیاعتنایی به مسئولیت است. در طرف مقابل، اخلاق ومعرفت دینی، متدینان را به خضوع در برابر خلقت دعوت میکنند واز او میخواهند به آنچه به او عطا شده است قانع باشد وشکر آن را به جا آورد ودر این جهان تصرف بیشتری نکند وتمتع بیشتری نبرد.»[2]
«انسان جدید با رویکرد سکولاریستی خود طالب بطر وطرب (نه اندوه فراق)، در یاد زندگی (نه یاد مرگ)، طالب حقوق (نه فقط تکلیف)، متوجه به بیرون (نه فقط درون)، محبّ دنیا (نه تارک دنیا)، متصرف در دنیا وواجد اخلاق در خور آن (نه فقط متمتع از دنیا)، غافل از بنده بودن ومباهی به صانع بودن وغافل از مصنوع بودن خویش است.[3] در جهان امروز ادب علم وادب توانگری، اخلاق نوینی را پی افکنده است. جامعه واخلاق وسیاست، همه مصنوع آدمی شده است وچیزی نمانده که به نحو پیشساخته ودست نخورده مورد قبول آدمی واقع شود. جهان امروز، نه فقط رادیووکامپیوتر وهواپیمایش مصنوع آدمیاناند؛ بلکه اخلاق وسیاست وایدئولوژیاش هم ساخته آدمیان است».[4]
از نظر این نویسنده انسانِ گذشته یا ماقبل مدرن انسان مکلف بوده ودر مقابلْ انسان مدرن، انسان محق است.
بر اساس این دیدگاه این اختلاف حتی تا لایههای زبانی نیز ادامه پیدا کرده و دو نحوه سخن گفتن را پدید آورده است به نحوی که نمیتوان با دیدن کلمات مشابه برداشت مشابهی از آنها داشت. طبق این دیدگاه زبان دین ـ بخصوص دین اسلام ـ آنچنانکه در روایات وقرآن متجلی شده است بیش از آنکه زبان حق باشد، زبان تکلیف است ودر این متون از موضع یک ولیّ صاحب اختیار واقتدار، به آدمیان امر ونهی میشود وهمواره مؤمنان وپیروان به تکلیف خود توجه داده میشوند. خلاصه آنکه لسان شرع، لسان تکلیف است واز نظر دین، انسان موجودی مکلف است. از نظر این گروه این اختلاف تا جایی ادامه دارد که حتی در بسیاری موارد نیز همچون رساله حقوق امام سجاد (علیهالسلام) که کلمه حق بکار رفته است، در اصل برای افاده معنای تکلیف بوده ونشانی از نگاه حقگرایانه در آن نیست:
در این رساله از حق همسایه به همسایه، حق خدا بر مردم و... سخن به میان رفته است که همه به معنای تکالیف است. سخن از حق من بر گردن همسایگان نیست. سخن از حق همسایگان بر گردن من است واصلاً در این رساله وامثال آن اثری از حقوق بشر به معنای مدرن آن در میان نیست. در حالی که زبان عصر جدید زبان حق وزبان طلب است. در دوران مدرن سخن از تکالیف نیست، بلکه سخن از حقوقی است که یک انسان داراست ونه تنها میتواند این حقوق را اختیار وانتخاب نماید بلکه طالب این حقوق است وعدهای مسئولیت پاسخگویی به این طلبها را دارند.[5]
این جابهجایی در حق وتکلیف تا بدانجا ادامه پیدا میکند که در جهان جدید انسانها حق دارند ـ نه تکلیف ـ که دین داشته باشند. یعنی اجازه دارند متدین باشند، اما اگر نخواستند میتوانند دیندار نباشند، در حالی که طبق نظریه تکلیف، انسانها مکلفند که دین داشته باشند.[6]
بازتاب چنین دیدگاهی در عرصه اخلاق این است که انسان مدرن اخلاقیات را تا زمانی میپذیرد که حق او را استیفاء نمایند والا آنها را انکار وحتی ضداخلاقی تلقی مینماید. به عبارت دیگر چنین رویکردی موجب میشود در مسائل اخلاقی، آنچه برای آدمی مهم جلوه نماید همان سود دنیوی ولذتهای عادی باشد وبه اعتراف این نویسنده سراسر وجود انسان مدرن آکنده از اشتیاق به آنهاست. همچنانکه خود ایشان تصریح کرده است با این رویکرد، آدمی دیگر دنیا را به عنوان معبری برای ورود به زندگی اخروی نمیبیند؛ بلکه دنیا بهشت در دسترسی است که باید حداکثر تلاش را برای بهرهمندی از لذات آن به کار بست.
بدیهی است ثمره چنین نگاهی توجیه حرص وطمع، وپولدوستی وجاهطلبی خواهد بود. انسان مدرن از اینکه برای چنین اموری چانهزنی کرده وبا صدای بلند به طلب آنها بپردازد هیچ احساس شرم نمیکند. خلاصه آنکه حقگرایی موجب آن میشود هر آنچه در اخلاق دینی همچون: احسان، نیکوکاری، رحم وشفقت، ایثار، گذشت ومردمداری به عنوان فضایل انسانی والهی قلمداد میشدند؛ کنار رفته وجای خود را به قلدری، سرسختی، تنگنظری، خودخواهی، پرتوقّعی، ومانند آن بدهند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان