دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مفسّران دینى در جامعه ؛«روحانیان و روشنفکران» (قسمت دوم - قسمت پایانی)

خبرگزاری فارس: بررسى نقش مفسران دین در جامعه یکى از محورهاى جامعه شناسى دین است. در هر جامعه اى از دو گروه روحانیان و روشنفکران با عنوان مفسران یاد مى‌شود. مقصود ما از مفسران دین در این مقال، روحانیان و روشنفکرانى است که به تفسیر و تبیین معارف دینى در زمان غیبت مى‌پردازند...
No image
مفسّران دینى در جامعه ؛«روحانیان و روشنفکران» (قسمت دوم - قسمت پایانی)
پس از آن، شناخت گروه دوم است که با مشاهده آیات انفسى قرآن، به سوى این هدف والا جذب مى شوند و با کشش قرآن وارد دریاى بى کران او مى گردند، چون شناگرى که به همراه موج وارد دریا مى شود، نه با کوشش خود; زیرا اقیانوس سهمگین به کوشش هیچ شناگرى بها نمى دهد و توان هر دریانوردى را از او مى رباید. گروه سوم، که با بررسى ابعاد اعجازآمیز قرآن کریم، آن را مى شناسند، چون قرآن شناسى آنان از روزنه هاى بیرونى است و کلام خدا را از پشت پرده هاى الفاظ و مفاهیم مى بینند، قهراً تماس مستقیمى با قرآن ندارند و از حجاب مصطلحات نمى گذرند. این گروه، چون حقیقت قرآن را «مَسّ» نکرده اند، بخشى از بیمارى هاى آنان درمان نمى شود و گاهى به مقتضاى بعضى از بیمارى هاى کهن، تن به انحراف مى دهند.(17) مراتب سه گانه مزبور و نیز مرتبه فهم عمومى شناخت قرآن در مورد مراتب گوناگون تفسیر و تأویل قرآن نیز صادق است. براى شناخت مراتب فوق، یک کارشناس و متخصص در دین، چه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم، نیازمند اطلاع و درک عمیق از علومى نظیر فقه، اصول، کلام، تاریخ،ادبیات عرب، لغت، منطق، نحو و مانند آنهاست تا از این رهگذر، قادر به شناخت برخى از مراتب شناخت قرآن باشد. علاوه بر آن، براى فهم یک آیه از قرآن ـ و نه کل آن، که بخش اعظم دین را تشکیل مى دهد ـ دست کم، باید قواعد واطلاعات دقیق و عمیق سیزده گانه ذیل را در مورد فهم آیات قرآنى رعایت کرد: 1ـ مفردات آیه و نیز انواع مشتقات کلمه و معناى حقیقت، مجاز، کنایه و جز آن باید دانسته شود. 2ـ مفردات آیه را هنگام ترکیب، که غیر از معناى مفردات است، بداند; مانند: «ید» و «الله» در «یدالله». 3ـ ترکیب نحوى آیه را باید بداند و اینکه با هر ترکیب جدید، معناى جدیدى به دست مى آید. 4ـ ارتباط آیات مورد تفسیر با آیات قبل و بعد همان سوره مورد بررسى قرار گیرد. 5ـ آیات هم سیاق هر آیه در کل قرآن باید دانسته شود تا از این رهگذر، به فهم آیه مورد نظر کمک کند. 6ـ مضامین آیات دیگر قرآن را، که با آیه اى سازگار است، کنار هم گذاشته و آنها را در کنار آیه مورد نظر، معنى کند. تفسیر شریف المیزان آیات قرآنى را با آیات دیگر تفسیر نموده است. 7ـ به شأن نزول آیات توجه نماید. لذا، در این زمینه، اطلاعات تاریخى براى مفسّر لازم است. 8ـ حتماً باید به فهم و نحوه تفسیر دیگر مفسّران در هر آیه توجه شود. اگر چه قول آنان حجت نیست، اما در فهم آیات کمک بسیارى به مفسّر خواهند کرد. 9ـ تمامى روایات وارده در هر آیه و در ذیل آیات مورد نظر و نحوه تفسیر و برداشت حضرات معصومین(علیهم السلام) از آنها باید مورد توجه قرار گیرد. 10ـ قـراءات متعدد آیات حتماً باید مورد توجه قرار گیرد; زیرا با هر قرائت معناى جدیدى به دست مى آید; نظیر تفسیر شریف مجمع البیان که به این مسأله توجه فراوان کرده است. 11ـ باید حتماً به محکم و متشابه آیات توجه شود; محکمات نیاز به تفسیر ندارند. 12ـ باید به ناسخ و منسوخ آیات قرآنى توجه شود و اینکه نسخ آیات قرآنى، مختصّ آیات الاحکام است. باید آیه منسوخ را با توجه به آیه ناسخ آن تفسیر نمود. 13ـ عام و خاص آیات نیز باید ملاحظه شود; نظیر مطلق و مقید که در هر عام و مطلقى باید به دنبال مخصِّص یا مقیِّد آیه مورد نظر رفت.(18) شرایط فوق در تفسیر و فهم بخشى از دین (= قرآن) به عنوان مهم ترین وظایف روحانیت در همه اعصار تاریخ مطرح بوده است. همواره روحانیت از این رهگذر و با توجه به تغییر شرایط زمانى و مکانى، به فهم و تفسیر دین نایل آمده و این دُرّ گرانبها را، که از نسل هاى گذشته به عنوان امانت الهى به ما رسیده، به نسل هاى بعد تحویل داده است. انجام این وظیفه خطیر تنها از عهده کسانى برمى آید که همه عمر و به طور ممحّض، اوقات خویش را وقف مطالعه و تحقیق و تدبّر در دین و علوم مرتبط با فهم دین نموده اند. بنابراین، این مهم تنها از عهده روحانیت برمى آید. دیگران نیز قادر خواهند بود که از پرتو نور هدایت دین و قرآن بهره گیرند، اما در حد فهم عامیانه و عرفى و ناقص از آن. غور در دین و فهم عمیق آن به انسان هاى از خود گذشته اى نیاز دارد که همه هستى خود را وقف مطالعه آن کرده اند. ما این گروه را، که همه عمر خویش را وقف مطالعه در دین مى کنند، «روحانیان» و « مفسّران دین» مى نامیم و تعصّبى هم در این اصطلاح(= روحانیت) نداریم.(19) به نظر مى رسد که بداهت «انحصار فهم و تفسیر دین در کسانى که همه عمر خویش را وقف مطالعه در فهم دین و علوم مرتبط با آن مى کنند»، با توجه به مواردى که گذشت، ضرورتى عقلى و غیر قابل انکار است; زیرا همان گونه که اشاره شد، علم دین علمى تخصصى است و مانند همه علوم تخصصى دیگر، نیازمند وقف همه عمر در مطالعه مستمر و فهم آن است. علاوه بر آن، علم دین از این نظر که علمى الهى است و نه بشرى، از اهمیت ویژه اى برخودار مى باشد. ب ـ روشنفکران مقدمه اصطلاح روشنفکر از زمانى که در دیار ما سکه رایج شد، مباحثات و اختلاف نظرهایى را در پى داشت: برخى چنان بر آن تاختند که گویى همه مشکلات عالم در آن جمع شده است و برخى نیز چنان مجذوب آن گشتند که گویى اسوه همه زیبایى ها و جذابیت ها بود، برخى نیز مثل همیشه در برخورد با همه مسائل، عصاى احتیاط را پیشه خویش ساختند. ابهام در این واژه، بیشتر از آنجا ناشى شده که بسیارى رابطه این مفهوم را با دیانت سنجیده اند و برخى آن را بالذات غیر دینى بل ضد دینى و کالایى غربى پنداشته اند، برخى نیز آن را با دیانت آشتى داده اند. ما نیز در این مقال، پس از بیان معانى لغوى و اصطلاحى این واژه، مشخصاً به دنبال پاسخ این سؤالیم که آیا اساساً روشنفکرى، کالایى الحادى و غربى و با دیانت کاملاً بیگانه است و یا اینکه چنین نیست و مى توان میان آن دو آشتى داد؟ ویژگیها، مشخصات، اوصاف، کارکرد و وظایف این صنف و نیز چگونگى شکل گیرى پایگاه اجتماعى آنان چیست؟ یافتن مجموعه پاسخ این سؤالها، حاصل مقالى است که در پیش روى دارید؟ مفهوم روشنفکر واژه روشنفکر، در لغت بسیار روشن و به معنى کسى است که داراى فکرى روشن است، با روشنایى ها اتصال دارد، واقعیتها را درک مى کند و فردى واقع بین است; یعنى تاریک بین نیست بلکه نور دارد و تاریکى ها و جهالت ها را مى زداید. بنابراین، این تعریف به همه افراد و اقشار مختلف جامعه که واجد شرایط مذکورند قابل اطلاق است; کسانى که ضمیرى روشن دارند، واقع بین اند، مصالح و مفاسد را مى شناسند، قضایا و وقایع و حوادث روزگار را خوب و درست تحلیل مى کنند و رخدادهاى آینده را نیز با توجه به تحلیلها درست، پیش بینى مى کنند; حوزویان، دانشگاهیان، فرنگ رفته ها، فرنگ نرفته ها، بازارى ها، کارگرها و... مى توانند روشنفکر باشند. اما، باید گفت که این تعریف لغوى روشنفکراست و درست برخى از همینجا دچاراشتباه شدهوبه خطا رفته اند و این تعریف را با روشنفکر اصطلاحى یکى پنداشته اند. اگرمقصود جعل اصطلاح جدید باشد، آنان بر صوابند، اما باید گفت که روشنفکران خود قشرى مستقل در جامعه اند. روشنفکران در اصطلاح رایج، کسانى هستند که داراى تحصیلات جدیداند و ترجیحاً بلکه حتماً به فرنگ رفته اند. کسانى که کار اصلى شان کارى فکرى است، خوب فکر مى کنند و از دیگران بهتر و بیشتر مى فهمند. اما دین و مذهب را کهنه مى پندارند و در نتیجه، آن را ناتوان از اداره جامعه مى دانند، بیشتر به نظریات ـ به اصطلاح ـ علمى دل خوش کرده و بدان متّکى اند و ملاک بحث هاى آنها هم همین نظریات است و معتقدند که دوران دین سپرى شده و بدون خدا و دین هم مى توان زیست و اساساً روشنفکران به ارزشهـاى دینى و اخلاقـى خـود پایبند نیستنـد و آن را بـه تمسخر مى گیرند و به آداب و رسوم و سنن غربى روى آورده اند و بطورکلى به قابلیت ها و خلاقیت هاى نسل جوان کشور خود بدبین هستند، به دنبال یافتن هر چیز نوى هستند. مرورى بر تاریخچه پیدایش روشنفکرى در غرب تعریف فوق از معانى لغوى و اصطلاحى روشنفکرى از اینجا ناشى مى شود که این اوصاف همزاد و همراه با تاریخچه پیدایش روشنفکرى در مغرب زمین بوده است. زیرا، روشنفکرى به لحاظ تاریخى و تئوریک و در معناى اصطلاحى پدیده اى بالذات غربى و محصول و نتیجه رویکرد اومانیستى بشر به عالم و آدم است. ...این بینش به لحاظ نظرى چیزى نیست مگر بیان منسجم و فرموله شده آراء اومانیستى که در قالب جهان نگرى عصر روشنگرى تمامى حوزه هاى علوم طبیعى، اخلاقیات، سیاست، حقوق و دین را تحت سیطره صورت فکرى خود در آورده است.(20) البته این گونه نیست که روشنفکرى فقط محصول افکار اومانیستى باشد، بلکه افکار اومانیستى یکى از مهمترین زمینه هاى پیدایش افکار روشنفکرى است. در زمینه اى که در آن روشنفکرى رشد و نمو کرد و با نهضت رنسانس همراه بود، علاوه بر پیدایش مکاتب اومانیسم بازار عقل و تعقل، ترقى و پیشرفت، آزادى، سعادت، قانون، جامعه، اخلاق و... نیز داغ بود. در واقع، علاوه بر مکتب اومانیسم، مکاتبى چون طبیعت گرایى (ناتورالیسم) عقل گرایى (راسیونالیسم) دنیاگرایى (سکولاریسم) و بى دینى(دئیسم) سکه رایج آن روزگار در دیار غرب شد. بنابراین، فهم این مکاتب و آراء و افکار و نظریات آن، در فهم مقوله روشنفکرى تأثیر بسزایى داارد زیرا، همین مکاتب و ایسم ها بود که در دیار ما نیز به تدریج سربرافراشت و روشنفکران وطنى ما نیز هر یک به گونه اى طرفدار این مکاتب شدند. و همه این مکاتب و نهضت ها نتیجه سیطره تمام عیار کلیسا بود. سیطره دین و کلیسا به گونه اى بود که حتى حاکمیت سیاسى نیز، مشروعیت خویش را از کلیسا و دین مى گرفت و دین (کلیسا) و سیاست کاملاً در هم تنیده بودند; علاوه بر صحنه هاى سیاست، عرصه فرهنگ، اقتصاد و... نیز در قبضه قدرت و اقتدار مطلق دین(کلیسا) بود. نتیجه این افراط کاریهاى دینى که همه چیز را مى بایست با مهر صحت دین تأیید کرد، پیدایش مکاتبى چون دنیاگرایى (سکولاریسم) و نهضت روشنفکرى بود. الف ـ عقل گرایى(راسیونالیسم) عقل گرایى، به منظور نفى اقتدار کلیسا و یافتن پاسخ پرسشها و شبهات موجود، بدون اتکا به ولایت فکرى کلیسا بوجود آمد. در واقع، از آنجایى که کلیسا جرأت چون و چرا را از مردم گرفته بود، نهضت عقل گرایى با شعار «جرأت دانستن داشته باش» آغاز گردید. نقادى اندیشه و ظهور فلسفه نقدى کانت و شکاکیت عصاره عصر روشنگرى است که بعدها به عنوان مشخصه هاى روشنفکرى، همین عقل گرایى مطرح شد. ب ـ انسان گرایى (اومانیسم) از آنجایى که در آیین مسیحیت انسان به عنوان موجودى ذاتاً گناهکار شناخته مى شود، بنابراین، این انسان خود به تنهایى قادر به ارتباط با خداوند نیست و لذا نیازمند واسطه اى براى برقرارى ارتباط با خداست و این واسطه همانا آباء کلیسایى است. با آغاز نهضت رنسانس و اعتراض عمومى به مالکیت و اقتدار مطلق کلیسا و چون و چرا در مقابل کشیشان مسیحى و رها شـدن انسـان اروپایـى از قید و بند کلیسا و چشیدن طعم شیرین آزادى و آزادگى، از این آزادى نیز مثل همه جا سوء استفاه شد. انسانهـا براى دستیابى به حقوق از دست رفته خویش، به همه مقدسات و هرگونه تقید و قیدى و حتى خدا پشت کردند و به انسان محورى روى آوردند. بدین ترتیب، روشنفکرى در مقابل کلیسا و اربابان کلیسا ظهور مى کند. بدنبال ظهور روشنفکرى، آزادى و برابرى افراد در حقوق اجتماعى و فردى اندیشه حاکم عصر مى شود. فردگرایى، و به عبارت دیگر، نفى هرگونه حاکمیت و ولایت کلیسا و غیرکلیسا بر فرد و نیز دنیاپرستى (سکولاریسم) و تفکیک مرز میان دیانت و غیردیانت و تعیین محدودیت و قلمرویى خاص براى آن دو، سکه رایج دوران مى شود. ج ـ دنیاگرایى(سکولاریسم) در تعریف (secularism) معانى دنیاپرستى، اعتقاد به اصالت امور دنیوى، غیردین گرایى، دنیویت و جدا شدن دین از دنیا ذکر شده است. در فرهنگ آکسفورد، نیز یکى از معانى سکولاریسم عبارت است از تنظیم امور معاش از قبیل تعلیم و تربیت، سیاست، اخلاق و جنبه هاى دیگرى که مربوط به انسان است، بدون در نظر گرفتن خداوند و جنبه هاى آخرتى.(21) با توجه به مفهوم لغوى سکولاریسم، مى توان تعریف دقیق این واژه را «دنیاگرایى» یا «گیتى گرایى» دانست و اگر بخواهیم این کلمه معناى ارزشى نیز داشته باشد: «دنیاپرستى» برازنده آن است.(22) در زبان عربى نیز این واژه به «العلمانیة» تعبیر شده است. با دقت در تعریف فوق و تعاریف دیگرى که از این واژه ارائه شده است، مى توان دریافت که برخى از این تعاریف ناظر به پیامدها و اغراض نهفته در آن است. در این رویکرد، یکى از اغراض مهم سکولاریسم، رهایى از سلطه کلیسا بویژه در شؤون سیاسى جامعه است. به این معنى که حاکمیت سیاسى باید از تأثیر مستقیم و غیر مستقیم کلیسا برکنار باشد. بنابراین، مهمترین شاخصه هاى آن عبارتند از: ـ جدایى دین از دولت; ـ طرد قومگرایى و طایفه گرى سیاسى; ـ برقرارى مساوات بین افراد ملت على رغم اختلاف دینى آنان; ـ منشأ قانونگذارى، خود جامعه است که براساس نیازها و مشکلات آن قانون وضع مى کند; ـ مشروعیت حاکمیت و حکومت از ملت است; ـ آزادى دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین.(23) فرهنگ عصر رنسانس داراى ویژگى ها و مشخصه هایى است که آن را از عصر قرون وسطى متمایز مى سازد. از جمله آنها کاهش حاکمیت کلیسا است. فرهنگ عصر جدید بیش از آنکه روحانى و دینى باشد دنیوى است. تمدن غرب بر مبناى سکولاریسم بنا شده و فرهنگ سکولاریستى بر ویرانه هاى اعتقادات حاکم بر قرون وسطى شکل گرفته است. با تولد عصر روشنگرى در غرب، متولیان این جامعه، نخست آئین مسیحیت را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و پس از تزلزل و تخریب آن، فرهنگ جدیدى را پى ریزى کردند. حاصل عملکرد رفتار آنان «دین زدایى» از جامعه است. اجراى این سیاست دو نتیجه در پى داشت: از سویى، در دین و بلکه همه مقدسات دینى تردید ایجاد کردند و سرانجام، آن را باطل اعلام نمودند. ازسوى دیگر، جانشینى براى آن معرفى کردند. این جایگزین سکولاریسم، به جاى آیین مسیحیت بود. و دقیقاً همین شعارها و مشخصات، همان چیزى است که ما به عنوان ویژگیهاى روشنفکرى برشمردیم و از این پس نیز خواهد آمد. د : طبیعت گرایى (ناتورالیسم) نتیجه طبیعى دنیاپرستى (سکولاریسم) و عقل گرایى، ظهور مکتب طبیعت گرایى و نفى ماوراء طبیعت و موهوم پنداشتن همه مقدسات و وعده هایى بود که کشیشان مى دادند. در واقع مکتب طبیعت گرایى در اعتراض به پیش فرضهاى اخلاقى و غیراخلاقى کشیشان مسیحى پدید آمد به گونه اى که روشنگرایان و بعدها روشنفکران همه مسائل و حتى ماوراءطبیعت را چیزى جز وهمیات و زاییده تخیل کشیشان براى جلوگیرى از قدرت تفکر و تعقل بشرى به منظور جلوگیرى از کشف رموز طبیعت نمى دانستند. مراحل روشنفکرى در خصوص تکوین ادوار مختلف تاریخى روشنفکرى نیز آراء مختلفى وجوددارد. اما،اجمالاً مى توان مراحل روشنفکرى را در مغرب زمین به قول فرانکلین بومر به چهار دوره کلى تقسیم نمود: 1ـ دوره اول، از شکاکیت شروع شد که نماینده اش رابرت بویل (Robert Boyle) شیمیست مشهور است. 2ـ دوره دوم، دوره دئیسم یعنى نفى مسیحیت و قبول خدا که نماینده اش ولتر(Voltair) در قرن هیجدهم است. 3ـ دوره سوم، دوره الحاد صریح است که نماینده اش هاکل (Hukle)، بوخنر (BIchner)و فوئرباخ (Fuerbuch)در قرن نوزدهم است. 4ـ وبالاخره دوره چهارم که دوره حسرت و رنج و فقدان معنویت است که نماینده اش آرتور کوستلر (Artour Koestler)در قرن بیستم است.(24) هر چند ادوار تاریخى فوق در دیار مغرب زمین، به ترتیب یکى پس از دیگرى سپرى گردید، اما روشنفکران وطنى ما براى اینکه از قافله تمدن بشرى عقب نمانند، با یک جهشى سریع و بدون گذر از مراحل سه گانه قبل، به سراغ مرحله جهارم رفتند و در دوره حسرت و رنج و ملامت خویش ماندگار شدند. به قول آل احمد، برخى نیز وضع شان بدتر بود، و کارشان به عیّاشى و بهیمیت و وصف نان و شراب و فرج و گلو کشیده شد.(25) و «روشنفکرى على الاغلب در دیار ما بر خلاف آنچه در اروپا گذشت، با بى دینى و سست عقیدگى آغاز شد و با بى بند و بارى در آمیخت و اغلب [در گذشته] به مارکسیسم منتهى گردید».(26) روشنفکرى و دیندارى همانطور که در ابتداى این مقال اشارت رفت، سؤالى که مطرح است این است که آیا اساساً روشنفکرى با دیندارى سازگار است و یا اینکه روشنفکرى کالایى کاملاً غربى و الحادى است؟ خاستگاه این سؤال آنجایى است که برخى بر این عقیده اند که هرچند روشنفکرى، بویژه در ایران، به شاخه لائیک و دینى تقسیم مى شود، اما روشنفکرى به دلیل جوهر و ماهیت اومانیستى خود، بالذات کالایى غیردینى است و اساساً دین محورى در تضاد ماهوى با انسان محورى اومانیستى است.(27) ازسوى دیگر، چون تاریخ مبارزات روشنفکران مغرب زمین ـ که مهد ظهور این قشر است ـ چیزى جز مبارزه با روحانیون کلیسایى و دین نیست و در دیار ما نیز روشنفکران وطنى به تقلید از همقطاران خویش در دیار غرب، پیش و پس از انقلاب اسلامى مقابل روحانیت قدعَلَم کردند و نیز از آنجایى که مرحوم جلال آل احمد، این اولین کسى که اصطلاح روشنفکرى را در دیار ما بر سر زبانها انداخت و به نقد و برسنجى آن پرداخت، معتقد به تقابل میان روشنفکرى و دیندارى است و بر اساس همین پیش فرض، دو قشر و طبقه را زیبنده روشنفکرى نمى دانست: از آنجایى که روشنفکران، به تعبیر ایشان هرگز قضا و قدرى نمى اندیشند، بنابراین، روحانیون از سلک روشنفکران خارجند و نیز چون تمرد و عصیان و چون و چرا و ... در مقابل نظم موجود از دیگر شرایط روشنفکرى است، نظامیان نیز فاقد این شرط اند، بنابراین، طرح این سؤال که آیا روشنفکرى با دیندارى سازگار است یا نه؟ کاملاً طبیعى به نظر مى رسد. علاوه بر زمینه هاى فوق براى طرح این شبهه (تقابل دیندارى و روشنفکرى)، پیش فرضى در این شبهه نهفته است (بویژه در کلام جلال آل احمد) که اولاً، روشنفکرى معادل آزاداندیشى و لاقیدى فرض شده است و ثانیاً، هر نوع تقلید و تعبدى مذموم و نامیمون است. در پاسخ باید گفت که هرگز روشنفکرى به معنى لاقیدى و آزاداندیشى نیست و اساساً آزاداندیشى عقلاً ممکن نیست. مگر آزاد فکرى به معنى مطلق امکان دارد؟ آیا مى توان از قید انسانیت نیز رهایى یافت!! بنابراین، معادل صحیح روشنفکر، روشن بین و روشن اندیش است، نه آزاد اندیش.(28) ازسوى دیگر، چرا هر نوع تقلیدى مذموم باشد؟ مگر نه همه عقلاى عالم رجوع جاهل به عالم و غیرمتخصص به متخصص را قبول دارند و اساس علم طب نیز بر همین اصل استوار است؟مگر نمى توان با دلیل و برهان قاطع و عقل روشن به اصول و مبادى دینى معتقد شد؟ با همین عقلى که به عنوان یکى از بنیانهاى اصلى روشنفکرى است و دین اسلام و فرهنگ دینى نیز بدان مؤکداً سفارش نموده و اساس سنت دینى، بویژه شیعى به دلیل اجتهاد آزادش، مبتنى بر تفکر و تعقل است. به نظر مى رسد، این هر دو دلیل مخالفینِ آشتى دیانت و روشنفکرى، از اساس باطل است. زیرا، مگر نمى توان در عین پرهیز از تعبد بى منطق و کورکورانه، به تعبد منطقى ملتزم شد و در عین پرهیز از تقلید مذموم به تقلیدممدوح پایبند بود. بله ما هم معتقدیم کسانى که بدون تأمل و کار فکرى و کوچکترین زحمتى چشم به دهان و قلم دیگران دوخته اند تا اعتقاد و مرام خویش و حتى نوع لباس و شکل مو و طرز حرف زدن خویش و... را از دیگران بگیرند، به همان اندازه جامه روشنفکرى برازنده آنان نیست که کسانى که از آن طرف به افراط رفته اند و بدون داشتن صلاحیت کافى به اصطلاح اداى روشنفکران را در مى آورند و در وادى هایى قدم مى گذرارند که توان طى آن را ندارند.(29) بنابراین، هرگز ما معتقد به تقابل و ناسازگارى روشنفکرى و دیندارى نیستیم و معتقدیم روشنفکرانى که به بهانه ناسازگارى تعبد و روشنفکرى، دیانت و دیندارى را برازنده جامه روشنفکرى نمى دانند و نیز دیندارانى که روشنفکرى را عین الحاد و بى دینى و خداستیزى مى شمارند و همه روشنفکران را به حق ستیزى و فساد و حق گریزى متهم مى کنند، بر طریق ناصوابند. زیرا، اگر روشنفکر را به روشن بینى و روشن اندیشى تفسیر کنیم ـ که درست هم همین است ـ آنگاه باید گفت که فکر ـ اعم از دینى یا غیردینى ـ همیشه طالب نور و روشنایى است. بویژه فکر دینى که همه تأکید و هَمّش بر تعقل و روشن اندیشى است. پس چه منافاتى دارد که روشنفکر را هم دیندار بدانیم، و متدین را نیز روشنفکر; یعنى درست اندیش. بنابراین، بر اساس این اصطلاح روشنفکر، بسیارى از اقشار و گروههاى اجتماعى روشنفکراند. چه، روحانیونى که به منطق دینى مسلح اند و به لوازم عقل پایبند و چه کسبه و بازاریانى که مسائل روز را خوب مى فهمند و آن را براى خود تجزیه و تحلیل مى کنند و چه کارگرانى که قوانین حاکم بر نظام کارگرى را مى فهمند و از حقوق خود در مقابل کارفرما دفاع مى کنند و ... همه و همه در این اصطلاح روشنفکر جاى مى گیرند و اینها روشنفکران واقعى اند. ویژگیها و اوصاف روشنفکران هر چند روشنفکر، به معنى مصطلح غربى آن، هنوز نیز در جامعه ما سکه رایج است و متبادر از معناى روشنفکر، همین معنى است; تحصیل کرده، به فرنگ رفته، متکى به تئورى علمى، معتقد به ناتوانى دین از اداره جامعه و... و ما نیز هرگز قائل به آشتى این معنى از روشنفکر با دیانت نبوده و نیستیم اما، در عین حال، در اینجا اوصاف هر دو گروه از روشنفکران ـ واقعى و غیرواقعىِ وابسته ـ را به صورت مقایسه گونه بیان مى کنیم: مهمترین شرط روشنفکرى را مى توان عقل و بصیرت دانست. هرگز کسى انسان کم عقل و یا از نظر عقلى نامتعادل و بى فکر و یا کوتاه فکر را روشنفکر نمى خواند. در واقع، چیز فهمى و اهل تأمل و تدبّر و عاقبت اندیشى و پایبندى به لوازم عقل و تقلید کورکورانه و بى دلیل از دیگران نکردن، از ابتدایى ترین شرط روشنفکر واقعى است. در عین حال، اینان به تقلیدِ برخاسته از روى برهان و منطق ملتزم اند، برخلاف به اصطلاح روشنفکرانى که چشم به دیار فرنگ دوخته و هر چیزى را چشم بسته و گوش بسته گرفته و با جان و دل پذیرا هستند که بهره اى جز از لفظ روشنفکرى نبرده اند. اینان تاریک بینانى اند که جز تقلید بوزینهوار چیزى نمى دانند. نه تنها با خرافات و اندیشه هاى پوچ و باطل در ستیز نیستند که به نوعى مروج خرافات از نوع فرنگى اند. از دیگر شرایط روشنفکران واقعى، آزادى در بُعد اندیشه است. درست اندیشى و از قید هواهاى نفسانى رهایى یافتن و در قیـد و بند تعصبات گروهى و حزبى نبودن و چشم طمع به نشخوار دیگران نداشتن و از قید هر نوع استعمار و استحمارى رها شدن و استقلال در فکر و رأى و نظر داشتن و... از ویژگى و صفات روشنفکرى واقعى است. البته رهایى از جمود و انجماد فکرى و تحجر و پرهیز از قشرى نگرى نیز از لوازمات آزادى در بُعد اندیشه است. بر خلاف روشنفکران تاریک بین که در قید و بند هواى نفسانى خویش گرفتارند و در پى یافتن آزادى به معنى مبتذل غربى آن و رهانیدن خویش از هر نوع فکر، عقیده، و قید و بندى در بُعد اندیشه اند. و نیز روشنفکر واقعى اهل کتاب، درس، مدرسه و علم و دانش اند. بطورکلى، شغل اصلى روشنفکر کار فکرى است. حداقل تخصص و یا نیمه تخصصى در یکى از علوم دارد، به مسائل روز و کشور خویش آگاه است، قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل جارى را دارد، متکى به فرهنگ خویش و مطلع از آن است. بر خلاف، به اصطلاح روشنفکران وابسته اى که نه اعتقادى به تمدن، و غناى فرهنگ ملى و یا دینى خویش دارند و نه مطلع از آنند و در تجزیه و تحلیل نیز قبل از اینکه از فکر خویش بهره جویند به رادیوها و رسانه هاى غربى متکى اند. داشتن ایمان و عقیده و پایبندى تا پاى جان بدان که به فرد جهت، انگیزه و حرکت مى دهد و وى را از آرمانهاى بلند بشرى بهره مند مى سازد، از دیگر شرایط روشنفکر واقعى است. در واقع، تعهد، روحیه مسؤولیت پذیرى، در بند جاه و مقام و مال و شکم نبودن از ویژگیهاى یک روشنفکر متعهد و مؤمن است. ایمان به فرد، جرأت، شهامت، و انگیزه براى دفاع از عقیده خویش مى دهد. یک روشنفکر واقعى حداقل باید آنقدر شهامت داشته باشد که بدون کوچکترین واهمه اى به اهداف و آرمان بلند دینى و ملى خویش پایبند باشد و تا پاى جان از آن دفاع نماید. بر خلاف روشنفکر غیر واقعى و غیر اصیل که به تقلید از روشنفکر غربى با هرگونه تقدسى مبارزه مى کند، هرچند این تفدس برخاسته از ایمان خالص و خردپسند و معقول باشد!! خود نیز به هیچ عقیده اى مؤمن و متعهد نیست و طرفدار هر نسیم و بادى است که از مغرب زمین مى‌وزد. بالاخره روشنفکر واقعى دین شناس است و درد دین دارد; یعنى عملاً به دین ملتزم و پایبند است. و قلباً معتقد است که دین حلاّل بسیارى از نابسامانیها و مشکلات جامعه است. دین قادر به اداره جامعه است و به این اعتقاد خویش باور تفصیلى و اذعان و یقین قلبى دارد. برخلاف روشنفکر غیر اصیل، که اساساً معتقد است به اینکه دین افیون توده هاست و باید میان دنیا و آخرت، سیاست و دیانت و دین و دنیا مرز قائل شد و آنها را از هم تفکیک کرد و اگر هم به مذهبى پایبند و معتقد است ـ که نیست ـ ایمان وى تقلیدى و بوزینهوار است. در مقابل، روشنفکر واقعى، اعتقادات خویش را نه از روى تقلید که از روى اجتهاد و باور تفصیلى به دست آورده، معتقد به ارتباط تنگاتنگ دیانت و سیاست است. اساساً، سیاست را جزء لاینفک دیانت مى داند و این دو را از هم تفکیک ناپذیر و تنها حاکمیت مشروع در زمین را حکومت، خدا مى داند. چرا که حاکم واقعى اوست. نتیجه گیرى حاصل آنکه، ما معتقدیم که هرچند روشنفکرى ابتدااً کالایى غربى بود و در زمین شوره زار مغرب زمین رشد و نمو کرد، مانند بسیارى از کالاهاى دیگر، اما این کالا را مى توان در زمین حاصلخیز دیگرى غرس نمود و از آن محافظت و مراقبت نمود و از آن آفت زدایى نمود و درختى پرثمر به بار آورد. نیز معتقدیم که همان کالاى غربى را مى توان در دیار خویش و یا دیار خود و در زمین شوره زارى غرس نمود و بسان همان درختى بى ثمر، پژمرده و... بار آورد. روشنفکرى نیز از همین مقولات است، روشنفکران وابسته اى که به تعبیر آل احمد(30) اداى غربى ها را در مى آورند، لباس، کلاه و کفش فرنگى مى پوشند، ریش مى تراشند و کراوات مى زنند و لفظ فرنگى به کار مى برند، در هر فرصتى از فرنگ مثال مى زنند، سهل انگار نسبت به دین اند و متظاهر به بى دینى، به مسجد و معبد نمى روند اگر هم به کلیسا مى روند براى ارگى است که در آن مى نوازند. داراى مدرکى معتبر از فرنگ و یا... هستند، اینان انسانهاى لاابالى، لاقید، سهل انگار، بى درد، لامذهب، وابسته و... هستند که مستحق مذمت اند و از روشنفکرى تنها اسم آن را به ارث برده اند و بویى از روشنفکرى نبرده اند. در عین حال، هستند روشنفکرانى که درد دین دارند، از روى باور تفصیلى و اجتهاد آن را یافته اند، عاشق علم، فکر، قلم اند، عمیقاً مسائل را تجزیه و تحلیل مى کنند، جلوتر از زمان حرکت مى کنند، در هر علمى که وارد مى شوند، سرآمد روزگارند، اگر عالم دینى اند، در فهم مسائل دینى همراه با زمان پیش مى روند، عالمان غیردینى نیز مسائل روز را خوب مى فهمند و تجزیه و تحلیل مى کنند. بنابراین، بسیارى از روحانیون چون سیدجمال الدین اسدآبادى، مرحوم آیت الله طالقانى، مرحوم مطهرى، شهید محمدباقر صدر، و... [مرحوم حضرت امام، شهید بهشتى و ...] از جمله روشنفکران مذهبى اند.(31) بنابراین، ما دو اصطلاح و دو گروه روشنفکر داریم: روشنفکران حقیقى و روشن اندیشان واقعى و روشنفکران غیرواقعى و بدلى. گروه دوم، خود صنفى مستقل در جامعه اند اما، اول بر قشر و طبقه اى خاص اطلاق نمى شود بل وصف عامى است که هرکس این ویژگیها و اوصاف را داشته باشد، روشنفکر است. در این تعریف، بسیارى از روحانیان و دانشگاهیان و کسانى که ویژگیهاى یک روشنفکر واقعى را دارند، داخل اند. پى نوشت ها 1ـ مرتضى مطهرى، (آیت الله) خاتمیت، چاپ پنجم، (تهران: صدرا،1370)، ص 108 2ـ همو، بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، مجموعه مقالات، مقاله «مشکل اساسى در سازمان روحانیت»، (تهران: شرکت انتشار،1341)، ص 114 3ـ محمدتقى مصباح یزدى، مباحثى پیرامون حوزه، مجموعه سخنرانى ها، (در دست چاپ)، ص 33 4ـ به بحث هاى جامعه شناسى قشربندى اجتماعى مراجعه شود. از جمله: جامعه شناسى قشرها و نابرابریهاى اجتماعى، دکتر محمد مؤمن کاشى و دیگران، (تهران: نشر موندیز،1373) 5 ـ مراد از شغل، شغل به معنى جامعه شناسى آن است; اینکه کسى در ازاى کارى که انجام مى دهد، حق الزحمه اى دریافت نماید. در صورتى که تحصیل علم دین این گونه نیست. نمى توان در مقابل تعلیم و تعلّم علم دین، اجرت دریافت کرد. 6ـ اصل این بحث در این است که آیا روحانى بودن شغل محسوب مى شود یا نه؟ تحصیل علم، محلّى براى کسب در آمد محسوب نمى شود، اما در عین حال، هستند روحانیان شاغل، که علاوه بر تحصیل، مناصب اجتماعى خاصى نیز اختیار مى کنند. 7ـ سخنرانى امام خمینى در تاریخ 21/1/44 8ـ در پاسخ به این سؤال که چه تفاوتى میان روحانى در اسلام و کشیش در مسیحیت وجود دارد، باید گفت که تفاوت بین این دو تفاوتى جوهرى است و اساساً دلیل مخالفت بسیارى از روشنفکران وطنى و غیر وطنى با گروه و یا صنفى به نام «روحانى» در اسلام، ناشى از مقایسه روحانیت دراسلام باروحانى درمسیحیت است. این گروه همان نقش و جایگاهى را براى روحانى ترسیم مى کنند که براى کشیش در مسیحیت. بدین ترتیب، اساساً مخالف وجودصنفى به نام «روحانى» هستند. باید گفت که تفاوت بین این دو صنف به تفاوت در نقش تعالیم ادیان آسمانى بازمى گردد; زیرا شأن روحانیت در هر دینى برگرفته از تعالیم آسمانى آن دین است. با این پیش فرض، حتى روحانیت در مسیحیت با روحانیت در یهود متفاوت است و این هر دو با روحانیت در اسلام متفاوت اند. بالاتر اینکه، حتى در اسلام، روحانیتشیعه و سنّى نیز با یکدیگر فرق دارند. عمدتاً در غرب و در مسیحیت این گونه پذیرفته شده است که حوزه دین، منحصر به امور قلبى، معنوى، اخلاق و مسائل اخروى است و باید مسائل دنیایى و غیر دینى را دانشگاه ها و کارشناسان علمى حل و فصل نمایند. طبق چنین بینشى، نقش روحانیت در این دین، که نقش خود را صرفاً منحصربه بیان تعالیم اخلاقى مى داند، با روحانیت در اسلام، که دیانت را عین ورود به سیاست و مسائل دنیایى مى داند و براى خود نقش اجتماعى، سیاسى و فرهنگى قایل است، متفاوت خواهد بود. تفاوت دیگر این دو در چگونگى شکل گیرى پایگاه اجتماعى آنان است. اساساً روحانیت در مسیحیت تافته جدابافته اى است که فاصله اى عمیق میان آنان و مردم وجود دارد و روحانیان خود را واسطه بین بندان و خداوند مى دانند، سایر مردم عادى به آسانى قادر به ایجاد ارتباط با خدا نیستند و تنها کشیش مى تواند با خدا ارتباط برقرار کند، برخلاف روحانیت در اسلام، که صرفاً ادعاى ارشاد و هدایت دارد و هرکسى مى تواند به راحتى با خدا ارتباط برقرار کند و با وى سخن گوید. 9 و 10ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 108; ص 25 11ـ البته، ما درصدد بیان همه اصناف روحانیت نیستیم، وگرنه حکما و متکلمتن را هم مى توان به نحوى در صنف دوم جاى داد. 12ـ طبرى، الاحتجاج، ج 2، ص 263 13ـ مرتضى مطهرى، مرجعیت و روحانیت،پیشین، ص 105 و 129 14ـ همو، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر،(قم: صدرا، بى تا)، ص 71 15ـ محمدتقى مصباح یزدى، پیشین، ص 130 16ـ ر.ک.به: تفسیر نمونه، جمعى از نویسندگان، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1362)، ص 19 17ـ عبدالله جوادى آملى(آیت الله، مقدمه تفسیرالمیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، (قم:جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363)، ج1،از ص1ـ14 (باتلخیص) 18ـ برگرفته از یادداشت هاى نگارنده از درس تفسیراستاد رضا استادى در سال 1364 در مؤسسه درراه حق. 19ـ برخى در لفظ «روحانى» تعصّب خاصى دارند، بنابراین، به جاى روحانى، «عالم دینى» را پیشنهاد مى کنند. 20ـ ر.ک.به: تأملاتى درباره روشنفکرى در ایران، شهریار زرشناس، (تهران:انتشارات برگ،1373). 21ـ ر.ک به: غلامرضا اعوانى، حداد عادل غلامعلى و دیگران. «سکولاریسم و فرهنگ» نامه فرهنگ، ش: 21(بهار 1375) 22ـ ر.ک به: حلیم برکات، المجتمع العربى المعاصر، ج چهارم، (بیروت: مرکز الدراسات الوحده العربیه، 1991). 23ـ محمدکامل ظاهر، الصراع بین التیارین الدینى والعلمانى، (بیروت: دارالبیرونى، 1414ق)، ص 113 24ـ ر.ک.به: رازدانى، روشنفکرى،دیندارى، عبدالکریم سروش،(تهران: چاپ داد،1370)، ص29 25ـ ر.ک.به: درخدمت وخیانت روشنفکران، جلال آل احمد،(تهران: خوارزمى،1357)،ج1، ص23 26ـ رازدانى...، پیشین، ص 31 27ـ ر.ک.به: شهریار زرشناس، پیشین، ص13. 28ـ ر.ک.به: رازدانى...، پیشین. 29ـ روشنفکرکیست؟، هادى صادقى، مجله معرفت ش. 14، ص50 30ـ ر.ک.به: جلال آل احمد، پیشین، ص 45ـ44 31ـ رازدانى، پیشین، ص40 ................................................................................... منبع: ماهنامه معرفت
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
No image

نحوه های مختلف شـروع کلاس توسط مربی

در این بخش "شـروع ها" در جهت آموزش کلاسداری مطرح می شود.
Powered by TayaCMS