13 مهر 1394, 13:51
هرچند شرح کامیابیهاى مؤمنان پاکدلى که در سایه عنایت آن مرجع وارسته به خواستهایشان دست یافته اند، فرصتى بیش این نوشتار مى جوید ولى نگاهى گذرا به داستان کوتاه کامرواى نیکبخت پاکستان، شیخ حسین بخش جعفرى ما را با شناسایى جایگاه والاى معنوى آفتاب رخشان بین النهرین آشناتر مى سازد.
شیخ حسین به سبب محکومیت برادرش به اعدام، بسیار نگران بود. شبانگاه سیدى گران پایه در خواب مى بیند و مشکل خویش با وى در میان مى نهد.
سید به وى مى فرماید: در آرامگاهم به دیدارم بیا، گره از کارت گشوده خواهد شد، ان شاء الله!
شیخ حسین مى پرسد: آقاى من! شما را نمى شناسم. کیستید؟ جایگاهتان کجاست؟
سید مى فرماید: دوستى دارى که فردا به سوى ما حرکت مى کند، با او رهسپار شو!
شیخ حسین بامداد یکى از آشنایانش را مى بیند و داستان رؤیاى معنوى اش را به وى باز مى گوید. آن دوست که اندیشه زیارت آفتاب تابناک پلدختر در سر داشت، در شگفتى فرو مى رود و شیخ حسین را به همراه خویش بر مزار سید مى برد. شیخ بر مرقد بزرگمرد وارسته صباغیه خدا را مى خواند و چون باز مى گردد، خبر رهایى برادرش را از اعدام دریافت مى کند.([1])
[1] - کشف الاسرار، ج1، ص445 - 442.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان