13 مهر 1394, 13:51
آیت الله اراکى (1312 ـ 1412 هـ.ق.) از قول پدر خویش نقل مى کند:
«آخوند کبیر ارتزاقش از یک قطعه زمینى در اطراف سلطان آباد(اراک) بود که زراعت مى کرد و نان سال خود و اهل عیالش از همان قطعه زمین بود. یک وقت که حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع کرده بودند، در اطرافش هم خرمنهایى بوده است، کسى عمداً یا سهواً آتش روشن مى کند، باد هم بود و آتش افتاده بود توى خرمنها خرمن گاه است و خشک، به محض افتادن آتش خرمنها آتش مى گیرد. این خرمن، آن خرمن، تا آتش همه خرمنها را مى گیرد. کسى به آخوند مى گوید: چه نشستهاى! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد. آخوند ملاّ محمّد تا این را مى شنود عبا و عمامه را بر مى دارد و قرآن را و به بیابان رو به آتش و در دستش هم قرآن مى گوید: اى آتش! این نان خانواده و اهل عیال من است تو را به این قرآن قسم! به این خرمن متعرض نشو. پدرم گفت: تمام آن قبه ها که اطراف بود، خاکستر شد و این یکى ماند. هر کس که مى آمد، انگشت به دهان مى گرفت و متحیر مى شد که این چه جور مانده؟! خبر نداشتند، من خبر داشتم. پدر مرحوم آقا ضیاء همچو شخصى بوده است.»([2])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان