آقامحمدعلى کرمانشاهى
متوفاى 1216 هـ .ق.
عنوان مقاله: چشمه سار فقاهت
نویسنده: اسماعیل محمدى کرمانشاهى
اشاره
سه دهه پس از ظهور اسلام، کرمانشاه توسط مسلمانان فتح شد در آن دوران «دینور» مرکزیت علمى و سیاسى این منطقه را دارا بود. در قرن هاى اولیه اسلام عالمان بسیارى در این دیار مى زیستند. بنابر تصریح نجاشى در کتاب رجال خود به کتاب جوابات اهل الدینور،([1]) مردم این سامان با ائمه اطهار(علیهم السلام) در ارتباط بودند. و مسائل شرعى خود را از محضر مبارک آنان مى پرسیدند.
پیکر «ابودجانه»، یار باوفاى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و «احمد بن اسحاق»، از اصحاب امام حسن عسکرى(علیه السلام) در این سرزمین مدفون است. و نیز مرقد عالم اصولى، علامه فاضل تونى در این سرزمین مطاف زائران است.
کرمانشاه به عنوان گذرگاه اصلى حرم هاى ائمه اطهار(علیهم السلام) هماره شاهد حضور بسیارى از دانشمندان دین بوده است. مهمان نوازى و علاقه مردم به عالمان دینى، موجب شده تا از آن عالمان براى اقامت دعوت به عمل آورند و این، راز اصلى اقامت گروهى از دانشمندان شیعه در کرمانشاه است.
در نیمه نخست قرن سیزدهم قمرى، کرمانشاه شاهد یکى از فرازهاى درخشان تاریخى خود بود آقا محمدعلى فرزند «علاّمه وحید بهبهانى» که به دستور پدر ـ به خاطر شیوع بیمارى طاعون در عراق ـ ناگزیر به هجرت شده بود، در مسیر کرمانشاه با استقبال حاکم و مردم رو به رو مى شود، دعوت مردم این دیار براى اقامت ایشان، نقطه عطفى در زندگى آقا محمدعلى و تاریخ کرمانشاه است لذا در این نوشتار، به فرازهایى از زندگى آقا محمدعلى کرمانشاهى پرداخته مى شود.
وحید بهبهانى (1205 ـ 1117 ق.)
مطابق شجره نامه هایى که در دست فرزندان وحید و بزرگان فامیل ]آل آقا [است، سلسله نسب آن بزرگ مرد، با چهارده واسطه، به شیخ مفید مى رسد... .
معروف است که از مرحوم وحید تا شیخ مفید، سلسله «اجتهاد» قطع نشده به این معنى که نیاکان وحید، پدر در پدر، مجتهد و مرجع تقلید شیعه بوده اند.
وحید بهبهانى از جانب مادر نیز نسبى بس بزرگ و شریف دارد. زیرا مادر وى نوه فقیه بزرگوار، ملاّ صالح مازندرانى (داماد علامه مجلسى اول) است و لذا در اجازات و کتب خود، از مجلسى اوّل و ملاّ صالح به جد و از مجلسى دوم به خال (دایى) تعبیر مى کند.([2])
وحید بهبهانى در بیان فقها و مجتهدان، و در کتب فقه و اصول و اجازات، همه جا «استاد کل» یا «استاد اکبر» خوانده مى شود چرا که وى سرآمد تمام دانشمندان و استاد اساتید فقه و اصول در دویست سال گذشته است.([3])
با این که آقا ]وحید[ در اصل اصفهانى بوده، با این حال، معروف به «بهبهانى» است به قسمى که اصفهانى بودن وى تحت الشعاع قرار گرفته و به کلّى فراموش شده است. بر اثر طولانى شدن مدت اقامت وى در بهبهان و نسبتى که با آن جا پیدا کرده، او را از علماى بهبهان به شمار آورده اند.
وحید بهبهانى در کربلاى معلا به جوار رحمت حق پیوست و پیکرش در رواق حضرت امام حسین(علیه السلام)، پایین پاى شهدا مدفون گردید.([4])
از ولادت تا جوانى
آقا محمدعلى، فرزند ارشد وحید بهبهانى، در روز جمعه 26 ذى حجه 1144هـ .ق. در شهر مقدس کربلا قدم به پهنه هستى گزارد.([5]) وى پس از طى دوران کودکى، علوم شرعیه را در خدمت پدر بزرگوارش فراگرفت.
در فضائل آقا محمدعلى همین بس که در عصر پدر، مشهور آفاق گردید به گونه اى که پدرش در وصف او چنین گفت:
«محمدعلى ما، شیخ بهاءالدین این عصر است.»
فرزندش آقا احمد، صاحب مرآت الاحوال نیز مى گوید:
بسیار از آن جناب شنیده ام که مى فرمود: «من تقلید کسى را نکرده ام در اوّل تکلیف خود مجتهد بودم و احکام ضروریه را اجتهاد کرده بودم.»
و نیز آقا احمد در توصیف او گفته است که:
«در حسن بلاغت و نیکویى تقریر، رونق شکن سخنوران شیرین گفتار بود. و در هنگام موعظه، اگر چه سخنانش به طول مى انجامید، ولى سررشته کلام را از آغاز تا پایان از دست نمى داد و مطالب گسسته نمى شد.»
و نیز از خصوصیات وى چنین یاد مى کند که:
«میان دو صفت متضاد جمع نموده بود یکى حُسن صحبت و بشاشت و دیگرى رعب و هیبت. چنان که حکام همیشه از هیبت او در هراس بودند و بدین سبب، رعایا در عصر او در مهد امن و امان بودند.»([6])
آقا محمدعلى در دوران جوانى به حج مشرف شد، و مدت دو سال در مکه و مدینه اقامت کرد. در طى اقامت، به خاطر تقیه، فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت را تدریس مى نمود و بسیارى از طلاب اهل سنت از محضر او استفاده مى بردند. پس از دو سال، به عتبات عالیات بازگشت. وى در این مدت، دو رساله نیز در احوال مکه معظمه و مدینه منوّره نوشتند. آقا محمدعلى بار دیگر به سفر حج مشرّف شد و سپس به عتبات عالیات مراجعت نمود.
مهاجرت به ایران
در آن زمان، در کربلا و نجف و آن حدود، بیمارى طاعون شایع شد به گونه اى که در وصف آن، «طاعون بزرگ» گفته اند. در آن ایام آقا محمدعلى به کاظمین مشرّف شد و چون بیمارى طاعون به بغداد نیز رسید، علامه بهبهانى به او دستور داد تا به سمت ایران حرکت کند.
آقا محمدعلى که دل کندن از عتبات عالیات برایش مشکل بود، درنگ مى کرد تا این که پدر برایش نوشت که: «برو، برو! اگر نروى، عاقى عاق!» و پسر به حکم شرعى و دستور پدرش راهى ایران شد.
پس از رسیدن آقا محمدعلى به کرمانشاه، بزرگان آن دیار مقدمش را غنیمت شمرده و با عزّت و احترام از وى استقبال نمودند. در آن هنگام «الله قلى خان زنگنه» حاکم کرمانشاه بود او در مهماندارى از آقا محمدعلى نهایت احترام را رعایت نمود و او را به اقامت در کرمانشاه فراخواند. آقا محمدعلى نیز قبول کرده و به تدریس و ترویج دین مبین اسلام مشغول شد.
وى پس از مدتى اقامت در کرمانشاه، بنابر خواهش الله قلى خان زنگنه، با صبیه اللهوردى بیگ ازدواج نمود.
مدتى گذشت تا این که بیمارى طاعون به کرمانشاه نیز سرایت کرد لذا آقا محمدعلى به سمت سعدآباد و سنقر رفته و پس از خفیف شدن طاعون، مراجعت کرد.
در سفر آقا محمدعلى به رشت، هدایت الله خان گیلانى مقدمش را گرامى داشت. وى در مدت اقامت در رشت بنابه درخواست حاکم و برخى بزرگان، دختر یکى از بزرگان آن جا را به ازدواج خود درآورد. کتاب معروف «مقامع الفضل» یادگار دوران اقامت وى در رشت است.
آقا محمدعلى به همراه همسرش از رشت عازم دارالمؤمنین، قم شد در قم نیز محمدعلى خان، حاکم قم، در حقّ این دانشمند دینى نهایت خدمتگزارى و مهماندارى را به جا آورد و از وى درخواست کرد تا در قم سکونت نمایدو از آن جا که قم به سبب وجود مرقد حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و امامزادگان عالى تبار، به عتبات عالیات شبیه است، سکونت در قم را برگزید و همسر کرمانشاهى و بستگانش را از کرمانشاه به قم فراخواند.
مدّت اقامت وى در قم، تقریباً سه سال بود. در این مدت، على مراد خان زند ـ که نسبت به الله قلى خان زنگنه بدبین شده بود ـ با شفاعت آقا محمدعلى، جان و آبروى خود را حفظ کرد. الله قلى خان هم دعوتنامه هایى براى آقا محمدعلى ارسال داشت از این رو، وى به درخواست هاى ایشان پاسخ مثبت داده و همراه خانواده اش کرمانشاه را به عنوان محلّ سکونت انتخاب کرد.([7])
برکات حضور
سکونت آقا محمدعلى در کرمانشاه، خیر و برکت هایى همراه داشت. یکى از مهم ترین خدمات آقا محمدعلى، گسترش تشیّع در غرب ایران است، به گونه اى که در کتاب «تاریخ تشیّع در کرمانشاه» از خاندان «آل آقا» به عنوان مهم ترین خاندان شیعى کرمانشاه، به تفصیل بحث شده است.
در هر حال، خاندان «آل آقا» نه فقط یکى از خاندان هاى شیعى کرمانشاه، بلکه یکى از خاندان هاى مهم و پرآوازه ایران به شمار مى رود و مجتهدان بسیارى از این خاندان برخاسته اند. جالب این که شهید آیت الله صدوقى، خاندان آیت الله یثربى در کاشان، شهیدان واحدى از فدائیان اسلام و آیت الله سید مرتضى نجومى همگى از نوادگان دخترى آقا محمدعلى کرمانشاهى محسوب مى شوند.
نفوذ معنوى این دانشمند فرزانه در بین توده هاى مردم و دستگاه حکومتى، باعث تحوّلات گوناگون بود از قبیل:
1. عمران و آبادى کرمانشاه.
2. وفور انواع کالاهاى ضرورى.
3. گسترش و زیبایى شهر.
4. رشد شهر به گونه اى که از بلاد بزرگ محسوب مى شد.
5. ساخت مسجدها و مدرسه ها.
6. گردآمدن اصحاب معرفت و طلاب در آن.
7. ساخت حمام عمومى.
8. ساخت کاروان سرا.([8])
بى شک تحوّلِ فرهنگى و گسترش «حوزه علمیه کرمانشاه»، ثمرات بى شمارى در پى داشته که از آن جمله هجرت دانشوران است. یکى از نویسندگان در این باره مى گوید:
«افاضل و علماى بسیارى در خدمتش به استفاده علوم مشغول بودند و از آن جمله اند:...سید محمدمهدى طباطبایى و میر سید على طباطبایى.»([9])
موضعگیرى در مقابل صوفیه
یکى از بزرگ ترین خدمات آقا محمدعلى، مبارزه علمى با «صوفیه» است که به اختصار به آن مى پردازیم.
بنابر آنچه که در لغت نامه دهخدا آمده، قدمت صوفیه در اسلام، به قرن دوم هجرى باز مى گردد ـ که البته این فرقه در ادیان دیگر هم وجود داشته است ـ و خود صوفیه نیز به فرقه هاى متفاوتى تقسیم مى شود.
استاد على دوانى مى نویسد:
«صوفیه کفر، الحاد، خرافات، فسق و فجور بسیارى را وارد اسلام کرده و موجب گمراهى ها شدند.»([10])
همچنین باید دانست که در طول قرن هاى گذشته، عالمان دین با صوفیه مبارزه کرده و آثار ارزشمندى را هم در این زمینه تألیف کرده اند که از آن جمله، مى توان به علامه مجلسى(رحمه الله) اشاره کرد. یکى از تاریخ نگاران معاصر مى گوید:
«بعد از رحلت علامه مجلسى تا اواخر عهد کریم خان زند، تقریباً صوفیگرى فراموش شده و نامى از آن نبود ولى در آن موقع که تازه، بعد از نادرشاه، مملکت ایران سر و سامانى پیدا کرده بود و کریم خان...در صفحات جنوب و فارس، دولت نیرومندى تشکیل داده و مردم در مهد آسایش به سر مى بردند، سر و کلّه شخص مرموزى ـ که خود را «سید معصوم علیشاه هندى»، مرید، «شاه علیرضا دکنى» مى نامید ـ در شیراز پیدا شد.
وى مدعى بود که شاه علیرضا او را به ایران فرستاده تا مردم گمراه را، که از صوفیگرى بویى استشمام نکرده اند، ارشاد کند و به مشرب تصوّف آشنا سازد. معصوم على مانند اغلب جوکیان هند، مردى مرتاض و در «اعمال غریبه» استاد بوده است. همین امر موجب اشتباه مریدان وى گشته و چنین مى پنداشتند که او، از اولیاءالله است و این کارهاى عجیب و غریب، از راه کشف و شهود براى او حاصل شده. نخستین کسى که دست ارادت به وى داد، فیض على شاه و بعد از او، پسرش نورعلى شاه بود.
ـ...معصوم على و جماعت او را از شیراز بیرون کردند چون در منزل مورچه خورت اصفهان گوش آن ها را بریدند، به تهران، کرمان و خراسان رفتند. در خراسان، مرحوم میرزا مهدى خراسانى جلو معرکه آن ها را گرفت و دستور داد گیسوان نورعلى شاه را ـ که چون زلف مجعّد زنان طنّاز به اطراف روى زیبایش سایه افکنده بود ـ بریدند و با رسوایى آن ها را از مشهد بیرون کردند.
معصوم على از آن جا به طرف هرات رفت تا از آن جا به کابل و هندوستان برود ولى پادشاه افغانستان آن ها را به ایران برگردانید و اجازه ورود به آن ها نداد.([11])
معصوم على دوباره به کرمان برگشت... سپس از آن جا به همدان، کرمانشاه و عراق رفتند و پس از چندى، دوباره به ایران مراجعت نمودند.
ـ... کار به آن جا رسید که علماى شهرها هم کم کم از بیم کثرت مریدان معصوم على و نور على، در مبارزه با آن ها، احتیاط مى کردند ]در آن هنگام،[ آقا محمدعلى قدم به میان گذارد. چون در آن ایام، معصوم على به دعوت صوفیان کرمانشاه مخفیانه به آن شهر رفته بود... آقا محمدعلى او را گرفته، محبوس ساخت و بعد از آن که او را توبه داد و توبه نکرد، فتواى قتلش را صادر کرد و او را به قتل رسانیدند و جسدش را به رودخانه قره سو ـ واقع در حومه کرمانشاه ـ انداختند. و بدین گونه، با کشتن او و مظفر على و معطر على و فوت نور على شاه، دودمان صوفیه را ]در زمان خود [برانداخت و دامن ملت و مملکت را از آن آلودگى ها مبرّا ساخت.([12])
ضمناً در آن ایام که معصوم على محبوس بود، آقا محمدعلى بنابر احتیاط، نظر سایر مجتهدان را نیز جویا مى شود از قبیل: علامه بحرالعلوم، صاحب ریاض و آقا سید محمدمهدى شهرستانى. وى همچنین به فتحعلى شاه و حاجى ابراهیم شیرازى صدراعظم نامه نوشت و نظرات آنان را از حیث سیاسى، جویا شد.([13]) که بى تردید همه این کارها از دیانت و کیاست آقا محمدعلى حکایت مى کند.
در این رابطه چنین آمده است:
در زمانى که اشتهار صوفیه در ایران به نهایت رسیده بود... آقا محمدعلى آن ها را قلع و قمع و گروهى را توبه داده و به مذهب تشیّع برگردانید و بدین وسیله، آتش فتنه را خاموش و موجب نجات چندین هزار نفر شدند.([14])
پیامدهاى مبارزه وى با صوفیه عبارت است از:
1. شکست سخت صوفیه.
2. توبه کردن بسیارى از پیروان صوفیه.
3. فرار بسیارى از پیروان پر و پا قرص صوفیه به هند ـ همچنان که در لغت نامه دهخدا بدان اشاره شده ـ و نیز به عراق همانند نورعلى شاه که به موصل گریخت و در آن جا مرد. ([15])
4. جلوگیرى از گسترش صوفیه.
در ضمن اقدام شجاعانه آقا محمدعلى موجب شد تا دشمنان خطرناکى از صوفیه براى او پدید بیاید. این گروه در اشعار خود به هجو آقا محمدعلى مى پرداختند و جالب آن که آقا محمدعلى نیز جواب آنان را مى داد. همچنین در زمان هاى بعد، در صدد برآمدند تا کتاب خیراتیه را ـ که آقا محمدعلى در ابطال صوفیه نگاشت ـ از بین ببرند.
از دیگر خصوصیات آقا محمدعلى، که از جوابیه هاى ایشان روشن مى شود، برخوردارى وى از ذوق شعرى است. در این باره یکى از مناظرات صوفى و مجتهد کرمانشاهى را مى توان بیان کرد تا ببینید یک درویش دوره گرد (نور على شاه) با سوء استفاده از طبع شعر خود چه مى گوید؟ و آیا جواب این چرندیات، جز آن است که مجتهد شرع به او و رفقاى او داده است مگر نگفته اند: کلوخ انداز را پاداش سنگ است؟
نور على شاه
ما ابر گهر باریم، هى هى جبلى([16]) قم قم *** ما قلزم زخاریم، هى هى جبلى قم قم
این روز تو هم چون شب، گر تیره و تاریکست *** ما شمع شب تاریم، هى هى جبلى قم قم
با قافله وحدت، گر زانکه سرى دارى *** ما قافله سالاریم، هى هى جبلى قم قم
ما رند قدح نوشیم، از نام و نشان رسته *** در میکده خمّاریم، هى هى جبلى قم قم
در روز ازل با حق، ما قول بلى گفتیم *** ما بر سر اقراریم، هى هى جبلى قم قم
با جنّت و با دوزخ، ما را نبود کارى *** ما طالب دیداریم، هى هى جبلى قم قم
ما باقى باللهیم، فانى ز خودى خود *** منصور سر داریم، هى هى جبلى قم قم
در اوّل و در آخر، در ظاهر و در باطن *** ما پرتو دلداریم، هى هى جبلى قم قم
در طور لقاى حق، ربّ ارنى گویان *** مستغرق دیداریم، هى هى جبلى قم قم
اى زاهد افسرده! رو طعنه مزن برما *** ما ابر شرر باریم، هى هى جبلى قم قم
در میکده وحدت، چون نور على دائم *** مست مى خمّاریم، هى هى جبلى قم قم
جوابیه آقا محمدعلى
تو ابر شرر بارى، هى هى دغلى گم گم *** تو خرسک دم دارى، هى هى دغلى گم گم
تو کافر مقهورى، از نور خدا دورى *** کى مشرق انوارى، هى هى دغلى گم گم
تو معدن اضلالى، تو مرجع هر ضالى *** نه مخزن اسرارى، هى هى دغلى گم گم
اى کاخ دلت بى نور، از شمع هدایت دور *** کى شمع شب تارى، هى هى دغلى گم گم
در وادى گمراهى، تنها شده اى راهى *** نه قافله سالارى، هى هى دغلى گم گم
تو جرعه کش زقّوم، از خمر حمیم اى شوم *** ناید چو تو خمّارى، هى هى دغلى گم گم
با حق ز ازل گویا، از شرک تو گفتى لا *** کى کرده تو اقرارى، هى هى دغلى گم گم
کو دیده حق بینت، چون کفر شد آئینت *** کى طالب دیدارى، هى هى دغلى گم گم
تو باقى شیطانى، آن به که شوى فانى *** مخذول سر دارى، هى هى دغلى گم گم
در اوّل و در آخر، در باطن و در ظاهر *** تو کافر غدّارى، هى هى دغلى گم گم
با شرک نه اى زاهد، با کفر نه اى عابد *** تو ملحد مکّارى، هى هى دغلى گم گم([17])
شجره مبارک
پسران آقا محمدعلى عبارتند از:
1. آقا محمدجعفر: متولّد 1178هـ .ق. در کربلاى معل مادر وى از همسرى است که آقا محمدعلى در کاظمین، قبل از آمدن به ایران، داشته است.
2. آقا احمد: متولّد 1191هـ .ق. در شهر کرمانشاه. وى نویسنده «مرآت الاحوال جهان نما»ست.
3. آقا محمود: مادر وى و آقا احمد، دختر اللهوردى بیگ است.
4. آقا محمد اسماعیل: متولّد 1192هـ .ق. در دارالمرز رشت مادر او همسر رشتى آقا محمدعلى است.
5. محمد: در کودکى فوت شد مادرش همسر زندیه آقا محمدعلى است.
در ضمن، آقا محمدعلى از سه همسر اخیر خود، صاحب 4 دختر نیز بودند.([18])آقاى نظام الدین آل آقا در کتاب خاندان آل آقا به تفصیل اسامى فرزندان و منسوبان به آقا محمدعلى را تا به امروز نوشته است.
جایگاه سیاسى، اجتماعى
جان ملکم ـ سفیر دولت انگلیس در ایران ـ درباره اوضاع آن روز و میزان نفوذ علما و مجتهدین، مخصوصاً آقا محمدعلى، در تاریخ خود مى گوید:
«علماى ملت که عبارت از قضات و مجتهدین است، همیشه مرجع رعایاى بى دست و پا و حامى فقرا و ضعفاى بیچاره اند. اعاظم این طایفه به حدّى محترمند که از سلاطین کمتر بیم دارند و هر وقت واقعه اى مخالف شریعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ایشان کنند و احکام ایشان، عموماً جارى است تا وقتى که مملکت اقتضاى استعمال آلات حرب کند.»
در جاى دیگر مى نویسد:
«حکومت مجتهدین در محکمه هاى شرع بسیار است قضات همواره صورت مسائل را به ایشان عرضه دارند و فتواى مجتهد مردود نخواهد شد. پادشاه را یاراى آن نیست که ردّ احکام ایشان کند و بسیار است که مصلحت سلطنت در این مى دانند که فیصله امور را به مجتهدان مرجوع دارند و در وقتى که هیچ کس را جرأت آن نیست که به جهت شفاعت مجرمى به پادشاه نزدیک شود، پادشاه را جرأت آن نیست که توسط مجتهدى رد کند! این طبقه بخشیده و معاف داشته اند وقتى که مؤلف در ایران بود، چهار نفر از این طبقه بودند: آقا محمدعلى کرمانشاهى، میرزا ابوالقاسم قمى، حاجى میـر محمدحسین اصفهانى (خاتون آبادى) و حاج سید حسین قزوینى.»([19])
باید دانست آقا محمدعلى در عصر فتحعلى شاه، صاحب نفوذ و قدرت زیادى بوده است از این رو، کتاب «رادّ شبهات الکفار» را به درخواست فتحعلى شاه مى نویسد و نیز در جریان قتل معصوم على شاه دکنى، سر سلسله صوفیه، با فتحعلى شاه مکاتباتى داشته است و همچنین در عزل و نصب حاکمان کرمانشاه، مؤثر بوده است.
جایگاه آقا محمدعلى در آن زمان به گونه اى بوده که نمونه اى از ولایت فقیه را، که در جامعه امروز مطرح است دارا بوده است.
آثار علمى آقا محمدعلى
آقا محمدعلى آثار فراوانى را به رشته تحریر در آورد که حقیقتاً در شناخت شخصیت سترگ ایشان بسیار مؤثر است بیشتر این آثار در حال حاضر خطى و برخى نایاب و از سویى، تعداد دقیق آثار ایشان مشخص نیست.
در مؤسسه علامه مجدد، وحید بهبهانى بیش از 50 اثر به نام ایشان ثبت شده است و این، در حالى است که این اسامى، لیست همه آثار نیست. خوشبختانه در سالیان اخیر، برخى از آثار گرانسنگ وى توسط همین مؤسسه، تحقیق، چاپ و منتشر شده است و بسیارى دیگر در دست تحقیق و انتشار است.
آثار چاپ شده:
1-خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه
در مقدمه مؤسسه وحید بهبهانى آمده است:
کتاب «خیراتیه»مرحوم آقا محمدعلى عالى ترین و محکم ترین اثرى است که به زبان فارسى در رد و ابطال طریقه صوفیه به قلم پخته و شیواى یک مجتهد اسلام شناس بزرگ نوشته شده است. این اثر گرانبها مدت ها به صورت خطّى در مخازن کتابخانه ها محبوس بود... و بیم آن مى رفت نسخه هاى آن مانند نسخه هاى خیلى از کتاب هاى دیگر از بین برود... خصوص این که این کتاب مانند مؤلّف آن، دشمنان بسیار خطرناکى نیز داشته و از زمان خود مؤلف در صدد از بین بردن نسخه هاى آن بوده اند...([20])
انگیزه تألیف و وجه تسمیه در کلام آقا محمدعلى(قدس سره):
اما بعد، چون محافظت حصن حصین شریعت و سدّ ثغور شبهات اهل بدعت و ضلالت به علماى اعلام و مجتهدین ذوى العزّ والاحترام ـ که حصون اسلام به مضمون «انى جعلتهُ علیکم حاکِماً فارضوا به حَکَماً»، نائب مناب امام و به مصداق «علماء امّتى کانبیاء بنى اسرائیل» وارثان علم سید الانامند لازم و متحتم بود در این اوقات که لواى کفر و الحاد مذهب حلول و اتحاد را طائفه طاغیه صوفیه پشمینه پوش و مستان شراب ضلالت نوش برافروخته، در هر بلدى بى دینى و در هر سرزمینى بى کیش بدآئینى چون ظلمت شعار نور على و شقاوت آثار معصوم على و میرزا تقى شقى و میرزا مهدى گمراه ابدى، همچو غولان راهزن سرِ راه بر مرد و زن گرفته، شبهات باطله را به صورت حق جلوه داده، گرگ وار در اغنام دینِ اهل اسلام افتاده، جمع کثیرى را از جاده استقامت شریعت بیرون مى برند لهذا قاصر جانى، محمدعلى بن محمدباقر اصفهانى مشهور به «بهبهانى» به جهت ردّ شبهات واهیه و ترویج طریقه فرقه ناجیه، به تألیف رساله «خیراتیه» که از جمله خیرات جاوید است، پرداخته و نظر به این که هر فقره از این رساله عجاله ترویحى است از براى روح کثیر الفتوح الخیرین دین مبین، تسمیه آن به خیراتیه مناسب نمود. و از ظرائف آن که، عدد حمل «خیرات» با تاریخ تحریرش موافق افتاد.([21])([22])
2-رادُّ شبهات الکفار
در مقدمه مؤسسه وحید بهبهانى آمده است:
آقا محمدعلى این کتاب را بنا به تقاضاى فتحعلى شاه قاجار و در پاسخ به سؤالات وى تدوین نموده است. در این کتاب ـ که با قلمى روان و گیرا (نسبت به زمان تألیف یعنى دویست سال قبل) و بسیار مستدل و متقن مرقوم آمده ـ ابتدا پیرامون مسئله نبوت و اثبات ضرورت ارسال پیامبران و رفع اشکالات وارده بر وحى سخن رفته، آن گاه به نقّادى و بحث در دو آئین آسمانى یهود و مسیحیت و نسخ آن ها مى پردازد، و سپس اساس مقصدش را که همان نبوت خاصه و رسالت حضرت ختمى مرتبت ـ صلى الله علیه و آله ـ است، با گفت و گوى جامعى درباره اعجاز قرآن و ردّ اشکالات آن، به اثبات رسانیده و در پایان کتاب هم به طور موجز و کوتاه، اصول پنج گانه دین را ـ که مورد اتفاق همه ادیان آسمانى است ـ با شیوه لطیف و مبرهن بیان مى نماید.([23])
3-راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت
این کتاب، ویرایش جدیدى از کتاب «سنة الهدایه لهدایه السنه» است.
در مقدمه مؤسسه وحید بهبهانى آمده است:
مؤلف به حکم وظیفه هدایت و ارشاد مسلمین، به تألیف این کتاب نفیس اقدام و در فصل اول کتاب براى اثبات خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام)روایات و براهینى که مقبول اهل سنت است، همراه با ذکر فضائل و مناقب آن حضرت طرح نموده و همه را مستند و متّکى به کتب و آراى عامّه نموده است. و در نهایت، این اتهام را که مذهب تشیّع یک تفکر جدید و ساخته قرون اخیر است پاسخ گفته و نام و شرح حال بسیارى از رجال و بزرگان و روات شیعه را، که در کتب حدیث و رجال و انساب و... قدماى عامّه تحت همین عنوان شیعه و یا رافضى ذکر شده، آورده است. و در فصل دوم و سوم ـ همان گونه که رسم مؤلفان در باب امامت است ـ به تفصیل، دلائل بطلان خلافت خلفاى سه گانه را همراه با مطاعن و فلتات و لغزش هاى ایشان به استناد نقل اهل سنت بیان داشته و...
و در خاتمه، از آن جا که خود، فقیه و مجتهدى متبحر است، به نقد یک سلسله از آراى فقهى مذاهب چهارگانه در اغلب ابواب فقه ـ از طهارت و صلات تا معاملات و نکاح ـ پرداخته و فتاوى خلاف کتاب و سنّت ایشان را آگاه با اشاره به آراى فقهى فقهاى شیعه ذکر فرموده است.
و در پایان، گویى یک بار دیگر کتاب را از اول تا به آخر نظر کرده و تکمله بسیار مفید، به صورت حواشى بر آن افزوده است.([24])
آقا محمدعلى در بخشى از این کتاب مى نویسد:
در این رساله مختصره اثبات خلافت بلافصل از براى على(علیه السلام) و بطلان خلافت ابوبکر مى نماییم به ادلّه و احادیثى که اهل سنت و جماعت قبول دارند و در کتب معتبره خود ذکر و روایت نموده اند.
و اعتبار نمى کنیم به آنچه در اثبات خلافت ابوبکر مى گویند از ادله و احادیث و شبهاتى که شیعیان، بلکه بعضى از سنّیان نیز، آن را قبول ندارند و نسبت وضع و جعل به آن ها مى دهند.
و همچنین ذکر نمى کنیم احادیثى را که شیعه تنها در باب امامت «على»(علیه السلام) روایت کرده اند زیرا که آن ها نزد اهل سنّت و جماعت احتمال دروغ و وضع و جعل دارند.([25])
فصل هاى کتاب بدین قرار است:
فصل اوّل: اثبات خلافت بلافصل امیر المؤمنین(علیه السلام).
فصل دوم: در بطلان خلافت ابى بکر.
فصل سیم: در مطاعن خلفاى سه گانه اجمالاً.
و خاتمه کتاب در فواید و مؤیّدات و ظرائف روایات و ظرائف حکایات به ضمیمه حاشیه مؤلف بر کتاب است.
4. مقامع الفضل
این کتاب در قطع وزیرى و در دو جلد (1460 صفحه) چاپ شده است.
این کتاب ارزنده نمایانگر مراتب فقهى و علمى مؤلف است لذا گاهى آقا محمدعلى به «صاحب مقامع» نامبرده شده است و جالب این که امروزه برخى از نوادگان آقا محمدعلى با نام فامیلى «مقامعى» شناخته مى شوند.
در مرآت الاحوال در سبب تألیف این کتاب آمده است که: مقامع الفضل تدوین سؤال هایى است که آقا محمدعلى در مدت اقامت خود در رشت بدان پاسخ گفته اند.([26])
آثار مخطوط:
6. اصول الدین و نماز ]رساله... [.
7. انتخاب الزاد = ]مناسک[.
8. پاسخ به مسائل جبلیّه ]رساله علویه[.
9. تاریخ حرمین شرمین:
آقا محمدعلى در مدّت دو سال توقف در مکه معظمه و مدینه منوره، دو رساله نوشت و به نوعى مقامات و مواضع را معین نمود که اگر آن اماکن شریفه ـ نعوذ بالله ـ منهدم شود، از روى آن دو رساله، هر مقامى را در محلش مى توان معیّن نمود.([27])
10. تجدّد الاعسار بعد الیَسار ]رساله...[.
11. تفضیل الحسنین على امّهما الصدیقة(علیها السلام)]رساله...[.
12. حاشیة على الروضة البهیه
13. حاشیة على شرح تهذیب العمیدى.
14. حاشیة على طهارة المدارک.
15. حاشیة على نقد الرجال التفرشى.
16. حکم الغناء] رساله...[.
17. حلیّة الجمع بین الفاطمیتین ]رساله...[.
18. خان الاخوان.
19. ختام الکلام فى شرح مفاتیح الشرائع الاحکام.
20. خیاریّه ]رساله...[.
21. دلیل الناسک.
22. ربیع الأزهار.
23. الرّدّ على الفادرى.
24. رساله مکیّه.
25. الرضاعیّة ]رساله...[.
26. الرغائب فى فوائد الغریبة
27. زاد الحاج فى قطع الفجاج.
28. سدّ الرمق فى حجّ التمتّع.
29. سهو القلم ]رسالة...[.
30. شرح دیباچه مفاتیح الشرائح.
31. شرح شرح تجرید.
32. الصلاة السلطانیّة ]رساله...[.
33. طاغوتیّه ]رساله...[.
34. فتاح المجامع فى شرح مفاتیح الشرایع.
35. الفذالک فى شرح المدارک.
36. الفوائد فى اصول العقائد.
37. فى احکام الارث...] رساله...[.
38. فیض الهى ]رساله...[.
39. فى علم الامام و النبى ]رساله...[.
40. قاعدة فى مصرف ردّ المظالم ]رساله...[.
41. قطع القال و القیل فى انفعال ماء القلیل: این اوّلین رساله اى است که آقا محمدعلى در آغاز جوانى تألیف نموده است و هنگامى که شیخ یوسف بحرانى صاحب کتاب حدائق آن را ملاحظه مى نماید، بر فضل آقا محمدعلى مطلع شده به گونه اى که اجازه مبسوط براى ایشان فرستاد و درخواست نمود تا آقا محمدعلى در درس وى حاضر شود تا طرفین را فایده حاصل شود. آقا محمدعلى پذیرفت و مدت کوتاهى در درس شیخ یوسف بحرانى حاضر شد و از آن جهت که میل شیخ به طریقه اخباریین بود و در مباحثه، ترس رنجیدنش بود، حضور در درس را متوقف نمود و راهى سفر بیت الله الحرام گردید.([28])
42.قطع المقال فى ردّ اهل الضلال.
43. لامعة الأنوار.
44. اللئالى المنثورة فى جواب المسائل المتفرقه.
45. مساحة البلاد.
46. مظهر المختار فى النکاح مع الاعسار.
47. معترک المقال فى علم الرجال.
48. المقالة السلطانیّة ]رساله[.
49. ملتقط الدرّ فى تحقیق الکرّ.
50. مناسک الحج ]5 رساله[.
51. منتخب تلخیص المقال.
52. منع المنع ]رساله...[: احتمالاً با رساله حلیة الجمع بین... یکى باشد.
53. میزان المقادیر.
54. المؤونیه ]رساله...[.
55. نسب خلیفه ثانى ]رساله...[.([29])
* * *
یک وصیت
آن جناب در هنگام رحلت، وصیّت فرمودند که ثلث منافع حمام قدیم احداثى ایشان ـ را که در اراضى ملکیّه آن بلده واقع است ـ به فقراى سادات و عوام هر ساله برسانند و ابدالدهر این امر خیر جارى باشد.([30])
وفات
آقا احمد، فرزند او، مى گوید:
«مکرر مى فرمودند که: در ماه رجب سانحه عظیمه به این شهر رویداد خواهد شد.»([31])
عید مبعث 1216 هـ .ق. فرا رسید آن روز که جمعه بود در بین نماز ظهر و عصر، روح ملکوتى آن مرد بزرگ به اعلى علیین پرکشید. به راستى چه نیکوست تولد در روز جمعه و رحلت در آدینه!
آن روز، فریاد «واویلا وا أسفا» بلند شد و سیلاب اشک از چشم پیر و جوان جارى گشت و مرد و زن در فراق او بى قرار.
جنازه پاک آن بزرگمرد را، بنابر وصیتش، در کرمانشاه دفن کردند و بر فراز آن، قبه و بارگاهى ساختند تا هماره مطاف و مزار اهالى و بزرگان باشد.([32])
امروزه مزار آقا محمدعلى که در کنار او جمعى از فرزندان فاضل دانشمند او که چون ستاره در اطرافش آرمیده اند زیارتگاهى است که بر فراز آن ساختمانى بنا شده است.
[1]. رجال نجاشى، چاپ جامعه مدرسین، ص 400.
[2]. وحید بهبهانى، ص 96 و 95، على دوانى.
[3]. همان، ص 109.
[4]. همان، ص 110 و 111 و 254.
[5]. ر. ک: مرآت الاحوال جهان نما، ص 134.
[6]. همان.
[7]. ر. ک: مرآة الاحوال جهان نما، ص 140 ـ 137.
[8]. همان، ص 187.
[9]. همان، ص 135.
[10]. وحید بهبهانى، ص 295.
[11]. همان، ص 296.
[12]. همان، ص 297.
[13]. همان، ص 306 و 307.
[14]. ر. ک: مرآت الاحوال جهان نما، ص 81.
[15]. وحید بهبهانى، ص 315.
[16]. نور على شاه، آقا محمدعلى را به اسم «جبلى» خطاب کرده زیرا موقعیت شهر کرمانشاه، کوهستانى است و کوه را به عربى جبل مى نامند.
[17]. وحید بهبهانى، ص 318.
[18]. مرآت الاحوال جهان نما، ص 137، 150، 151، 154، 185.
[19]. وحید بهبهانى، ص 300 تاریخ تشیع در کرمانشاه، محمدعلى سلطانى، ص 41.
[20]. خیراتیه، بخشى از مقدمه مؤسسه وحید بهبهانى.
[21]. خیرات: خ = 600 ى = 10 ر = 200 الف = 1 ت = 400 ـ «1211» سال تألیف کتاب.
[22]. خیراتیه، ص 10.
[23]. رادّ الشبهات الکفار، بخشى از مقدمه مؤسسه وحید بهبهانى.
[24]. راهبرد اهل سنّت به مسأله امامت، بخشى از پیشگفتار مؤسسه علامه وحید بهبهانى.
[25]. همان، ص 10.
[26]. مرآت الاحوال جهان نما، ص 139.
[27]. همان، ص 135.
[28]. ر. ک: مرآة الاحوال جهان نما.
[29]. اسامى این کتابها از «مؤسسه علامه وحید بهبهانى» گرفته شده بود و البته کتابهاى دیگرى با نام آقا محمدعلى کرمانشاهى موجود است که براى حصول اطمینان به بررسى بیشترى نیاز دارد.
[30]. همان، ص 150.
[31]. همان، ص 215.
[32]. همان، ص 148.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه