محمدهادى تهرانى
(1253 ـ 1321ق)
عنوان مقاله: رایت فراست
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
خاندان، خانواده و ولادت
در برخى از کتاب هاى رجالى و در پاره اى از آثار شیخ هادى تهرانى به این نکته اشاره شده که این فقیه دانشور از خاندان مجلسى اوّل و دوم است و او در برخى نوشته ها یادآور مى شود که وحید بهبهانى عمویش مى باشد. در این باره مى توان خاطر نشان ساخت که وحید بهبهانى برادرى به نام آقا حسن رضا داشت که او را انسانى نیکو خصال و جامع کمالات پسندیده معرفى کرده اند. وى سه فرزند داشت، آقا محمد ابراهیم، حاجى بابا، آخوند ملاّ محمد، شیخ هادى تهرانى از طریق یکى از فرزندان آقا حسن رضا به خاندان وحید بهبهانى و مجلسى انتساب مى یابد. امّا با وجود بررسى هاى متعدد و ارزیابى منابع مرتبط روشن نگردید که این شخصیت به وسیله کدام یک از فرزندان مورد اشاره، چنین نسبتى را به دست آورده است. البته قرائنى تأیید مى کند که ملاّ محمد امین پدر شیخ هادى از فرزندان یکى از سه برادر آقا وحید بهبهانى بوده، ولى معلوم نمى باشد که نواده پسرى یا دخترى است؟![1]
پدر شیخ هادى در زمره دانشورنى بود که با وجود کمالات علمى و معرفتى و به موازات تدریس و تربیت شاگردان، به وعظ و خطابه و ارشاد مردم روى آورد و افراد جامعه را در مسائل شرعى، حقوقى و اجتماعى راهنمایى کرد. او مى کوشید از دشوارى هاى مردم گره گشایى نماید و شیخ آقا بزرگ تهرانى از وى به عنوان عالم جلیل و صالح و دانشور واعظ نام مى برد.[2]
در بیستم رمضان المبارک 1253ق در چنین خانواده اى هادى زاده شد[3] و تحت پرورش پدر، دوران کودکى را سپرى کرد.
دانش اندوزى
محمد هادى مقدمات علوم اسلامى، زبان و ادبیات فارسى و عربى و برخى دانش هاى دیگر را در تهران از محضر پدر و مشاهیر تهران آموخت.[4] در ربع آخر قرن سیزدهم هجرى و همان ایامى که وى سنین جوانى را سپرى مى ساخت، حوزه علمیه اصفهان اعتبار و اشتهارى ویژه داشت و حکما و فقهایى برجسته و طراز اوّل بر نشاط علمى و فکرى آن مى افزودند و کاروانى از علماى بزرگ در مجلس درس این ستارگان فروزان بالیده و در تحصیل کمالات به جایگاهى والا دست یافته بودند. همین ویژگى ها محمد هادى جوان را راغب نمود تا براى پى گیرى تحصیلات به اصفهان برود و نزد برخى از اساتید این دیار به فراگیرى علوم معقول و منقول بپردازد.[5]
استادان اصفهان:
1. حاج میرزا محمد باقر خوانسارى:
وى در دوشنبه 22 صفر 1226 در خوانساردیده به جهان گشود و مقدمات علوم را در زادگاهش آموخت، آن گاه همراه پدرش حاج میرزا زین العابدین خوانسارى به اصفهان مهاجرت کرد و در این شهر ساکن گردید و در حوزه ى اصفهان محضر فرزانگانى چون شیخ محمد تقى اصفهانى، سید صدر الدین عاملى، حاج محمد ابراهیم کرباسى و دیگر اساتید را مغتنم شمرد. در نجف نیز حوزه درسى سید ابراهیم صاحب ضوابط و دیگر آیات و مراجع را درک کرد و از نُه نفر اجازه اجتهاد و روایت دریافت کرد. غالب ایّام این دانشمند در اصفهان، صرف پژوهش هاى علمى و شناخت رجال برجسته گردید و آثارى در دانش کلام، فقه، حدیث و تاریخ تألیف نمود که مشهورترین آن ها روضات الجنات مى باشد.
وى در جمادى الاول 1313 به سراى باقى شتافت و پیکرش در تخت فولاد اصفهان دفن گشت.[6]
2. حاج میرزا محمد هاشم خوانسارى
برادر صاحب روضات و فرزند حاج میرزا زین العابدین بود. در سال 1235ق در خوانسار زاده شد و پس از هجرت به اصفهان، چند سالى از محضر پدر و برادر استفاده کرد و سپس در حوزه درسى سید صدر الدین عاملى (پدر همسرش) و میر سید حسن مدرّس حاضر گردید. خودش نیز در اصفهان حوزه درسى تشکیل داد. وى در زمره شاگردان شیخ انصارى درآمد و از آن فقیه سترگ و دیگر بزرگان حوزه عراق به اجازه اجتهاد و روایت موفق گشت. سپس حدود نیم قرن در اصفهان به تدریس خارج فقه و اصول، حدیث، رجال، کلام و تفسیر پرداخت و بزرگانى چون سید محمد کاظم یزدى، آقا شریعت اصفهانى، سید ابوتراب خوانسارى، شیخ هادى تهرانى و... از کرسى درسى او بهره مند شدند. حاج میراز محمد هاشم به «صاحب مبانى الاصول» شهرت دارد. این کتاب در موضوع علم اصول فقه است. او آثار دیگرى در فقه، اصول و حدیث تألیف کرد و بر برخى آثار مشهور فقهى حاشیه زد. منابع گوناگون رجالى، مقامات علمى و جامعیت وى در معقول و منقول و ویژگى هاى اخلاقیش را ستوده اند. میرزا محمد هاشم در رمضان المبارک 1318 در نجف اشرف درگذشت و شیخ محمد طه بر پیکرش نماز گذارد و بنا به وصیتش، جنازه اش در وادى السلام نجف دفن گردید. شیخ هادى نزد این دو بزرگوار تفسیر، رجال، فقه و اصول را آموخت.[7]
3. سید محمد شهشهانى: میر سید محمد فرزند عبدالصمد شهشهانى از بزرگان فقها و دانشوران قرن سیزدهم هجرى در محله شهشهان اصفهان مى زیسته و از شاگردان حاج محمد ابراهیم کرباسى و آقا سید محمد فرزند سید على طباطبایى بود. شرح حال نگاران، مقامات وى را در فقه و اصول ستوده اند. کتاب منظومه او که گواه این مدعاست، اثرى کم نظیر مى باشد. میرزاى شیرازى و صاحب روضات از محضرش بهره برده اند. سید محمد شهشهانى به موازات تألیف، تحقیق و تدریس به وعظ و خطابه و امامت در مسجد ذوالفقار مشغول بود. نویسنده روضات درباره اش مى گوید:
«ریاست تدریس و فتوا در این زمان به وى منتهى مى گردد... کسى را همچون او ندیدم که اوقاتش را به علم و تعلیم مشغول کند و از ضایع کردن عمر بپرهیزد. فوتش در سال 1287ق روى داد و بدنش در تخت فولاد در تکیه اى که به نام خودش مشهور است، دفن گشت.»[8]
4. میر سید حسن مدرّس:
نسب این فقیه به امام سجاد مى رسد. او در سال 1210ق دیده به جهان گشود. در اوایل جوانى به تحصیل علوم اسلام پرداخت و آن گاه به عتبات عالیات رفت و اصول را در محضر درس شریف العلماء مازندرانى فرا گرفت. سپس فقه را در حوزه درسى صاحب جواهر آموخت. آن گاه به اصفهان آمد و مدتى از درس حاج محمد ابراهیم کرباسى و شیخ محمد تقى نجفى نویسنده حاشیه بر معالم بهره برد تا آن که خود در فقه و اصول و کلام، استادى برجسته گشت و فضلاى اصفهان و دیگر نواحى به محضرش شتافتند. میرزاى شیرازى، میرزا محمد هاشم چهارسوقى، میرزا ابوالمعالى کرباسى و ملاّ محمد باقر فشارکى از جمله شاگردان معروفش هستند.
از آن جا که میر سید حسن مدرس جامع معقول و منقول بود و در تدریس بیانى پر حرارت و نفسى مؤثر داشت، محمد هادى تهرانى براى استفاده از دانش گسترده اش راغب گردید و از افکار علمى، بیانات و تقریرات ماهرانه اش بهره مند شد. جوامع الکلم در اصول، شرح مبسوطى بر کتاب مختصر نافع محقق و چندین رساله در فقه و اصول از آثار اوست. وفاتش به سال 1273ق اتفاق افتاد و پیکرش در دهلیز مسجد رحیم خان که روزگارى امامت آن را عهده دار بود، مدفون گشت.[9] محمد هادى از این دو دانشور مباحثى در فقه و اصول را فرا گرفت.
ایشان در اصفهان علوم عقلى را نزد شاگردان فیلسوف معروف ملاّ على نورى آموختبدون این که ذکرى از نام آن شاگردان بیاید، امّا پاره اى قرائن مؤید آن هستند که یکى از این افراد که استاد حکمت و فلسفه بود و شیخ هادى تهرانى از محضرش بهره برد، ملاّ اسماعیل فرزند ملاّ سمیع اصفهانى (واحد العین) از بزرگان فلاسفه قرن سیزدهم هجرى مى باشد که حواشى متعددى بر آثار ملاّ صدرا و ملاّ عبدالرزاق لاهیجى نگاشته است. وفات این معلم معقول را سال 1277ق نوشته اند. شیخ محمد هادى پس از این که در اصفهان از محضر این بزرگان استفاده کرد، به تهران بازگشت
عزیمت به عتبات
هادى تهرانى براى مدت بسیار کوتاهى در زادگاهش اقامت داشت. گویا در آغاز آموخته هاى حوزه اصفهان را براى خویش کافى مى دانست و تصور مى کرد در علوم گوناگون مهارت هاى کافى را بدست آورده است. ولى احساس کرد تا رسیدن به قله دانشورى، مسافت هایى باقى مانده است و باید در حوزه دیگرى تشنگى درونى را برطرف کند. از این روى تصمیم گرفت به عتبات عراق برود.
در محضر شیخ انصارى
در سفر اوّل آوازه حوزه پر بار شیخ مرتضى انصارى وى را وادار نمود به محضر وى برود. خوش بیانى، استدلال آراء و ابتکارات این استاد در فقه و اصول و ابداعاتش در شیوه تدریس و القاى مفاهیم به فراگیران، شیخ هادى را به وجد آورد. او در چنین محضر منوّرى علاوه بر غنا بخشیدن به اندیشه هاى خویش با عالمانى نامور و مجتهدانى مُسلّم آشنا گردید که همگى با وجود امتیازات علمى، محضر شیخ انصارى را مغتنم شمرده بودند.[10] این جاذبه ها موجب گردید تا شیخ هادى بطور مستمر در حوزه درسى چنین استادى حضور یابد و تنها رحلت شیخ به سال 1281ق او را از این جمع فروزان محروم سازد.[11]
فوت شیخ انصارى براى او موجى از تأثّر را به وجود آورد و به همین دلیل نجف را ترک کرد و به ایران بازگشت، اما عطش علمى سبب دومین سفرش به عراق شد و این بار به کربلاى معلى رفت.
انس علمى با شیخ العراقین
در این شهر مقدس دایى شیخ هادى یعنى عبدالحسین تهرانى معروف به شیخ العراقین حوزه درسى تأسیس کرده بود و او به قصد بهره مندى از پرتو اندیشه هاى این مدرّس فقاهت، بار سفر بسته بود. شیخ العراقین دانشمندى فقیه، عالمى محقق و زاهدى خداجو بود که از درک و فهم و حافظه اى قوى برخوردار و در فقه، حدیث، رجال و تفسیر مهارت داشت و از شاگردان شریف العلماء، صاحب ضوابط، صاحب فصول و صاحب انوار الفقاهه به شمار مى آمد که خود به مقام اجتهاد و استادى رسید و فضلایى چند از محضرش برخوردار شدند. شیخ هادى در محضر دایى خویش با علامه محدث نورى صاحب مستدرک الوسایل آشنا شد. این دو شاگرد در مباحثه ها و برخى مجالس از دقت و تحقیق، خوش فهمى، سرعت انتقال، حُسن ضبط، اتقان و تسلط استادشان بر علوم متعدد و برطرف کننده شبهات و از بین برنده بدعت گزاران سخن مى گفتند. شیخ العراقین هم زمان با تدریس و تألیف، عمر و امکانات خود را صرف احداث، تعمیر و تکمیل بقاع متبرکه ائمه هدى(علیهم السلام) و ایجاد بناهایى براى طلاّب و فضلا نمود. مرقدش در جوار بارگاه امام حسین(علیه السلام)زیارتگاه علاقه مندان است.[12]
خوشه چینى از خرمن میرزا
در سفر سوّمى که شیخ هادى به نجف رفت، توفیق حضور در جلسات علمى میرزاى شیرازى را به دست آورد. او در چنین حوزه اى درس هاى آموزنده اى فرا گرفت، زیرا مى دید میرزا در فهم حدیث راه معتدل را بیان مى کرد و در پیچیدگى هاى علمى، ظریف ترین ریزه کارى ها را موشکافانه تبیین مى نمود. اندیشه هاى بکر میرزا برایش چون انوار خورشید، درخشندگى داشت و گویا نزد کمتر استادى چنین ژرف بینى و دقّت ها را دیده بود. بسیارى از مُعضلات به برکت این جلسات برایش حل شد. علاوه بر جنبه علمى، زوایاى دیگرى از زندگى این استاد برایش جاذبه اى فوق العاده داشت، زیرا به خوبى لمس مى نمود که میرزا رابطه اى عاطفى با شاگردانش برقرار کرده است. و از این موضع به امورات آنان رسیدگى مى کند. به علاوه مسایل اجتماعى و سیاسى از نظرش دور نمى باشد و مقتضیات زمان و رویدادهاى معاصر خویش را مورد ملاحظه قرار مى دهد.[13]
استفاده از فاضل ایروانى
شخصیت دیگرى که شیخ هادى از محضرش بهره مند گردید، فاضل ایروانى است. ملاّ محمد فرزند محمد باقر (فاضل ایروانى) از بزرگان علماى شیعه در اوایل قرن چهاردهم هجرى به شمار مى رود که بعد از وفات شیخ انصارى و حاج سید حسین کوه کمره اى، تدریس حوزه نجف و ریاست مذهبى به او منتهى گشت و مرجع استفاده عده اى از طالبان معرفت گردید. تخصص و جامعیت وى در معقول و منقول مورد تردید احدى نمى باشد. در هند، ایران، ترکیه، قفقاز و آسیاى مرکزى شهرتى تمام داشت و مرجع تقلید شیعیان بود. آثار ارزشمندى از او در فقه و اصول و مباحث تفسیرى باقى مانده و سرانجام در ربیع الثانى 1306 در نجف درگذشت.[14]
آخرین استاد شیخ هادى تهرانى در نجف شیخ على فرزند شیخ حسین آل عبدالرسولالبعسى حکیمى متوفاى به سال 1300ق بود.[15]وى همراه با شیخ محمد حسین کاظمى مدتى نزد این فقیه پارسا تحصیل کرد.[16]
بر کرسى تدریس
شیخ هادى پس از آن که به مقام اجتهاد رسید، در سنین میان سالى حلقه درسى وسیعى در یکى از حجرات صحن مطهر بارگاه حضرت على(علیه السلام) تشکیل داد و به دلیل حُسن بیان، تحقیق در مطالب و شیوه هاى بدیع در ارائه مطالب علمى، از هر طرف دوستداران دانش به مجلس درس او سرازیر شدند.[17] کثرت شاگردان موجب گردید دو حلقه درسى در صبح و عصر، تشکیل دهد.[18] کتاب الفصول فى علم الاصول از مهم ترین و محورى ترین منابع تدریس وى بود. منابع رجالى خاطر نشان ساخته اند. وقتى استادش میراى مجدّد به سال 1290ق به سامرا مهاجرت کرد، او تصمیم به تدریس در نجف گرفت.[19]
شیخ هادى هنگام تدریس استقلال فکرى خود را حفظ مى کرد و هرگاه به نکته اى مورد تأمّل مى رسید، به نقد و تحلیل و ارزیابى آن مى پرداخت و در این راه از شهرت صاحب آن فکر واهمه به دل راه نمى داد. این ویژگى باعث شد آراى بزرگانى را مورد انتقاد قرار دهد که سیطره علمى آنان بر حوزه هاى علمیه حفظ گردیده بود.[20]
شاگردان
با وجود آن که در برهه اى از زندگى این فقیه فرزانه، تنگناهاى فرساینده اى بوجود آمد و این وضع عده اى را از اطرافش پراکنده ساخت و حتى آنان که از محضرش بهره برده بودند، این افاضه را مخفى کردند، مى توان از میان منابع رجالى و برخى فهرست ها، اسامى متعددى از شاگردانش را به دست آورد که در ذیل به نامشان اشاره مى گردد:
1. میر محمد تقى مدرّس اصفهانى:
وى فرزند سید حسن مدرّس است که شیخ هادى نزد او در اصفهان درس خوانده است. محمد تقى در نجف به محضر شیخ هادى و میرزاى رشتى و در سامرا به حوزه درسى میرزاى شیرازى و سید محمد فشارکى راه یافت و خود فاضلى مبرّز گردید و در سال 1303ق به اصفهان آمد و در مسجد رحیم خان به امامت جماعت پرداخت و در مدرسه صدر مشغول تدریس شد. او در هفتم ربیع الاخر 1333ق درگذشت و در جوار پدرش مدفون گردید. الرسایل التقویه فى المسایل الفقیه مشهورترین اثر اوست که در تهران به طبع رسیده است.[21]
2. شیخ شریف فرزند شیخ عبدالحسین فرزند شیخ محمد حسین صاحب جواهر، متوفى 1314ق.
3. آقا میرزا صادق تبریزى، متوفى 1351ق از علماى تبریز که برخى کتب شیخ هادى را شرح و حاشیه نموده است.
4. شیخ على فرزند شیخ محمدرضا، نواده کاشف الغطاء، متوفى 1350ق.
5. شیخ عبدالرضا فرزند شیخ مهدى فرزند فقیه عراق شیخ راضى نجفى متوفى 1356ق.
6. آقا شیخ فیاض الدین سرخه اى زنجانىنویسنده ذخائر الامامیه فى الخمس که در آن براى اولین بار نظریه وجدانى بودن خمس و حق الاماره بودن آن را با استفاده از آیه خمس به اثبات رسانید. (متوفى 1343ق).
7. سید ناصر فرزند سید هاشم مبرّزى احسائى، متوفى 1358ق.
8. شیخ محمود فرزند محمد ذهب، متوفى 1324ق.
9. شیخ محمد حسین ارموى که برخى تقریرات استادش را به نگارش درآورده است. 10. میرزا جعفر مشهور به صرّاف از علماى آذربایجان و برادر حاج رضا.
11. حاج میرزا احمد آقا تبریزى.
12. شیخ حسن لنکرانى.
13. شیخ حسین گروسى.
14. حاج میرزا عبدالعلى آقا.
15. شیخ عبدالکریم جرجانى.
16. شیخ عبدالکریم حائرى یزدى، موسس حوزه علمیه قم.
17. عبدالله فرزند محمد حسن هشترودى.
18. شیخ على اصغر خطایى.
19. میر سید على نجف آبادى.
20. شیخ مجید خویى.
21. شیخ محسن بن محمد تقى نجفى.
22. شیخ محسن کوه کمره اى گرگرى.
23. شیخ محمد على قمى.
24. مصطفى خویى مرتضوى.
25. آقا میرزا یوسف آقا مجتهد متوفى 1337ق.[22]
مقامات علمى و معنوى
شیخ هادى تهرانى (مدرّس تهرانى) از دانشوران قرن چهاردهم هجرى است که در فقه، اصول، تفسیر، حکمت، کلام، حدیث، زبان و ادبیات عرب مهارت ویژه اى داشت و در اغلب این رشته ها تألیفاتى دارد و یا مطالبى را تدریس کرده است.[23]
وى در فقه، اصول و حکمت، آرایى ویژه دارد و اصولا شجاعت علمى و ابراز عقیده و افکار مستقل یکى از مهم ترین ویژگى هاى این اندیشمند مى باشد. در باب روایات مندرج در کتب اربعه شیعه و استناد به آن ها، تأثیر اجماع در حکم مجتهد، باز بودن باب علم و ظنون خاصى که مى توان آن ها را حجت قرار داد، وجود ذهنى و اصالت وجود و ماهیت، نظرات خاصى ابراز داشت که در آثارش مندرج است. شاگردانش نیز برخى افکارش را تدوین کرده اند. از باب نمونه جواد تارا که شاگرد شیخ محسن کوه کمره اى گرگرى و شیخ على اصغر خطایى است و این دو از شاگردان و مقرّرین درس شیخ هادى به حساب مى آیند، رساله اى به نام «کلام فى الوجود الذهنى المتوهم لدى القوم و ردّه» نگاشته است که برگرفته از افکار شیخ هادى تهرانى مى باشد.[24] به گواهى شیخ آقا بزرگ تهرانى، شیخ هادى اوّلین کسى است که در بیان فرق بین حق و حکم اثرى مستقل نگاشت موضوعى که تا قبل از شیخ انصارى صرفاً به صورت اشاره در کتاب هاى فقهى شیعه درباره آن دیده مى شد و شیخ اعظم در کتاب بیع مکاسب به ذکر ویژگى هاى حقوق و فرق بین حق و ملک پرداخت و در کتاب الخیارات با توجه به ویژگى هاى حق، خیار را از مصادیق حق در مقابل حکم دانست. کمتر از هفت ماه قبل از وفات شیخ انصارى بود که شاگردش شیخ هادى دیدگاه هاى خویش را به طور مستقل و در نوشتارى با سبکى تازه درباره حق و حکم به علاقه مندان عرضه کرد.[25] وى در این رساله خاطر نشان مى کند: حق، سلطه انسان بر غیر است. چه آن غیر انسان باشد و چه اموالاما حکم به معناى اعم شامل حق هم مى گردد، چون حق حکمى وضعى است. سپس حق را به دو قسم تقسیم مى نماید، زیرا گاهى منشأ انتزاع آن علت تامه حق است، مثل حق ربوبیت نسبت به بندگان و گاهى مقتضى براى حق است. مانند حقى که مولا نسبت به برده و طلبکار نسبت به بدهکار دارد. ایشان ولایات پیامبر اکرم، ائمه هدى، فقیه، پدر و جدّ را از نوع حق اوّل مى داند. شیخ هادى براى حق ویژگى هایى را بر مى شمارد، از جمله قابلیت اسقاط، قابلیت نقل به دیگرى و قابلیت انتقال قهرى از دیگرى به وسیله اسبابى، مانند ارث. امّا این ویژگى ها را درباره حق نوع اوّل جارى نمى داندزیرا مستلزم تخلّف معلول از علت است و نسبت به نوع دوم حق اسقاط در صورتى جارى مى گردد که سلطه بر شخص دیگرى باشد. در لابلاى این مباحث، مولف با ذکر مصادیقى چون رجوع زوج در طلاق، رجوع زوجه در خلع، عزل وکیل از سوى موکّل، رجوع در هبه، شفعه، قصاص و... بحث کرده و مصداق هر کدام از آن ها را براى حق و حکم بیان کرده است. این رساله سرچشمه تألیف آثار دیگرى توسط دانشمندان شیعه درباره حق و حکم در سنوات بعد گردید.[26]
در نگاه دانشمندان
سید محسن امین جبل عاملى:
«استاد محقق، نویسنده آثار مشهور و مطالب مأثور از بنیان گزاران فنون و علوم شرعى بویژه دانش اصول بود. بعد از مهاجرت استادش میرزاى شیرازى به سامرا، در نجف حوزه درسى تشکیل داد. طلاب زیادى به وى روى آوردند و از سبک تدریس، چگونگى القا و املاى مفاهیم و نیز دقت هاى تحقیقى و حُسن بیانش شگفت زده شدند و ذکر خلاقیت ها و ابتکاراتش در دنیاى اسلام در حالى انتشار یافت که فضلش بر بسیارى از بزرگان علماى معاصر و حتى برخى قدما برترى یافت. برخى مردم در بیان علم و فضل این فقیه راه غلو را مى پیماند، ولى بنابر آن چه که به نقل از برخى شاگردانش شنیدم، او راه افراط را نپیموده است و درباره اش مردم بین افراط و تفریط قرار گرفته اند.»[27]
شیخ آقا بزرگ تهرانى در هنگام معرفى آثارش از او به عنوان علامه کبیر و فقیه اصولى[28] نام مى برد و ذیل شرح حال شاگردان میرزاى شیرازى در وصفش مى نویسد:
«او از علماى بزرگ و از محقّقین جامع معقول و منقول و داناى به فروع و اصول و مرجع تقلید و اهل تأسیس و تنقید بود.»[29]
«شیخ علامه، فقیه اصولى، ناقد بصیر و آگاه و از بزرگان دانشمندان و محققان در علوم عقلى و نقلى و در هوش و دقت هاى علمى او شگفتى هایى دیده مى شود.»[30]
شیخ محمد حرز الدین که معاصرانش بود. او را چنین معرفى مى کند:
«دانشمندى با کیاست و چهره اى از مشاهیر علما، رکنى از ارکان فقها، اصولى متکلم، مورد وثوق، پرهیزگار و زاهد.»[31]
محمد مهدى موسوى اصفهانى کاظمى:
«دانشمند ژرف اندیش، فاضل آگاه، فقیه مطلع، پژوهشگر باوجاهت و داراى تحقیقات دقیق و حاوى ابتکارات.»[32]
حاج میرزا على واعظ خیابانى نیز در وصف شیخ هادى تهرانى به مطالب صاحب احسن الودیعة اکتفا مى نماید.[33]
شیخ جعفر فرزند شیخ باقر آل محبوبه: از او به عنوان دانشمند ماهر، زیرک و خردمند و اهل دقت و ژرف اندیش یاد مى نماید.[34]
مدرّس تبریزى:
«از بزرگان علماى طراز اوّل سده ى حاضر (چهاردهم هجرى) مى باشد که حاوى فروع و اصول، جامع معقول و منقول، محقق، مدقق و مبتکر مطالب عمیق مى باشد. سپس به دانش اندوزى وى نزد مشاهیرى چون شیخ انصارى و میرزاى شیرازى اشاره دارد و مى افزاید تا آن که گوى سبقت از دیگر معاصرین خود ربود و تألیفاتش برهانى استوار بر درجات علمى او هست.»[35]
ابهام زدایى
از گذشته چنین متداول بوده است که گاه عالمى نظر شخصیت دیگرى را نقد مى کرده است و این به معناى آن نیست که آن دو در مقابل هم هستند، بلکه اجتهاد آن دو در موضوع مذکور تفاوت دارد و طبیعى است در این گونه کاوش هاى علمى دلیل هاى یکى در برابر دلایل دیگرى قرار مى گیرد، نه عالمى در برابر دانشورى دیگر. وقتى شیخ مفید نظر عالم کم نظیرى چون صدوق را در زمینه هایى مورد انتقاد قرار مى دهد، این به معناى آن نیست که این دو بزرگوار ضد یکدیگرند، بلکه راه و مذهب شان یکى است و صرفاً در برداشت هاى علمى و فقهى نظرات متفاوتى دارند، و چون محقق شوشترى نظر شیخ مفید را در مسأله اى نقد مى نماید و دیدگاه شیخ صدوق را در موضوعى مى پذیرد، بدین معنا نمى باشد که وى یکى را قبول دارد، و دیگرى را رد مى کند، بلکه این دو عالم دیدگاه هایى متفاوت داشته اند که به نظر وى دلایل یکى بر دیگرى رجحان یافته و آن را پسندیده است و بر صاحب نظران است که در استدلال هاى هر کدام به درستى بنگرند و آن چه را حق تشخیص دادند بپذیرند. شیخ هادى تهرانى نیز این ویژگى را داشت و هرگاه با دلیل به نکته اى مى رسید، بدون تردید آن را ابراز مى کرد و در این راه از شهرت صاحب آن اندیشه واهمه اى نداشت. شاهد صدق این ادعا را مى توان در دیدگاه هاى اصولى، فقهى و فلسفى او دید. این ویژگى باعث گردید شیخ آراى بزرگانى را که در حوزه نجف آوازه اى داشتند و نظراتشان مورد توجه برخى علما و طلاب بود، نقد کند. به عنوان نمونه او براى استاد خود شیخ انصارى احترام ویژه اى قائل بود، ولى عقیده داشت این تکریم و بزرگى مقام آن فقیه بزرگ نباید مانع از این شود که اندیشه هایش ارزیابى نگردد و سیطره علمى یک مجتهد نمى تواند افکارش را از نقد و بررسى معاف کند. البته وقتى او مطالب دانشمندى را نمى پذیرفت و نظرش برخلاف اندیشه وى بود، با احترام نظر آن عالم را بیان مى نمود و سپس با استدلال علمى آن را رد مى نمود. عظمت افراد باعث نمى شد که افکارشان موشکافى نگردد. اشکالاتشان مطرح نشود. او بارها به شاگردانش تذکر مى داد که نباید بزرگى صاحب کلام شما را از فکر کردن درباره آن مطلب باز دارد. تفکر را به کار اندازید و در دریاى اندیشه دیگران غواصى کنید.
این بحث هاى انتقادى در زمانى صورت مى گرفت که افکار بزرگانى چون شیخ انصارى در حوزه نجف و دیگر نقاط بسیار رشد کرده بود و کمتر افرادى به خود اجازه مى دادند محصول فکرى ایشان را تحلیل، تفسیر و نقد کنند. به علاوه شیخ هادى از هوش سرشار، ذکاوتى ویژه و ابتکاراتى تحسین برانگیز آن هم در سنین جوانى و یا حداکثر میان سالى برخوردار بود و این توانایى ها براى عده اى قابل تحمّل نبود و گروهى در صدد بودند فضاى حوزه نجف را علیه وى آشفته نمایند. از سوى دیگر در برداشت هاى فقهى و یافته هاى اصولى بین شیخ حبیب الله رشتى که از مشاهیر شاگردان شیخ انصارى به شمار مى رفت و از برجسته ترین شارحان افکار شیخ بود و شیخ هادى که از ناقدان اندیشه هاى این فقیه فرزانه بود، تفاوت هایى آشکار دیده مى شد. و اگر چه این دو دانشمند از نظر مسایل عمومى و کلى و دیدگاه هاى اساسى بنیانى با هم اختلافاتى نداشتند و احترام یکدیگر را رعایت مى کردند، ولى در بین طرفداران و حامیان این دو، افرادى بودند که از روى جهالت یا به قصد آتش افروزى درصدد بودند بین آن دو مجتهد تفرقه افکنند. اطرافیان شیخ هادى درباره اش افراط مى کردند و در حدّ غلوّآمیزى او را از بسیارى از علماى معاصر و حتى برخى قدما برتر مى دانستند و در عوض درباره شیخ حبیب الله رشتى زبان به انتقاد مى گشودند. حامیان میرزا حبیب الله هم مذمت و طعن زدن بر شیخ هادى را روا مى دانستند و در این راستا گروهى از مردم کوچه و بازار را تحریک نموده بودند.
این روند همچنان استمرار داشت تا این که در مجلس ترحیم یکى از علماى نجف که بسیارى از مدرّسان، مشاهیر و بزرگان حضور داشتند یکى از اطرافیان میرزا حبیب الله رشتى که کنار ایشان نشسته بود، برخاست و با صداى بلند گفت: آن فنجان قهوه اى را که شیخ هادى از آن نوشیده است بشویید. حاج میرزا حبیب الله که اهل زهد و تقوا و فروتنى بود نخواست در برابر این عبارتى که بر زبان آن فرد جارى شد موضع گیرى کند و از این روى بنا را بر سکوت گذاشت، اما آنان که در پى بهانه اى مى گشتند، این خاموشى را تکفیر از سوى ایشان تلقى کردند. در همان هنگام غوغاى بزرگى میان حاضران به راه افتاد. شیخ محمد حسین کاظمى نویسنده کتاب «هدایة الانام فى شرح شرایع الاسلام» و از شاگردان شیخ انصارى و صاحب جواهر، در همان لحظه براى جلوگیرى از این جوّ آشفته و حفظ حرمت شیخ هادى دستور داد کوزه آبى آوردند و از دوستش (هادى تهرانى) خواست تا مقدارى از آن را بنوشد، سپس خود، باقى مانده آن را نوشید. میرزا حبیب الله درباره این رفتار هم سکوت کرد و حرکت مزبور ماجراى تکفیر را که یک توهم و تخیّل ذهنى بود، از میان بُرد و چون زمینه هاى فراوانى براى از بین بردن آبروى شیخ هادى وجود داشت و مخالفان و دشمنانش سعى در تخریب شخصیت او داشتند اگر این برنامه شیخ محمد حسین کاظمى نبود، شیخ هادى از انظار مردم مى افتاد و بر فرض محال اگر تکفیر به صورت حکم صادر شده بود، نقض آن از سوى شیخ کاظمین دلیلى بر فساد مستند آن حکم به شمار مى رفت و آن چه که اعتبار داشت حکم لاحق بودنه حکم سابق، البته بعد از این ماجرا شهر نجف به دو جناح تقسیم شداکثریتى که مخالف شیخ هادى بودند و گروه دیگر شامل علما و برخى مشاهیر حوزه نجف و عده اى از طلاب که در میان آنان شیخ محمد حسین کاظمى و ملاّ محمد ایروانى دیده مى شد. این عده به دفاع از این فقیه پرداختند.
شایعه افکنى مخالفان و آشفتگى فضا و ترس از تفرقه و اختلاف موجب گردید میرزاى شیرازى که در سامرا به سر مى برد و زعامت و مرجعیت شیعیان را عهده دار بود و شناخت شخصى از شیخ هادى داشت، از وى دفاع نکند و در برابر حملات گوناگونى که بر علیه او صورت مى گرفت، خاموشى اختیار کند، حتى به دلیل شدت تبلیغات منفى، بسیارى از شاگردان از اطراف این دانشمند پراکنده شدند. البته جا دارد نقش دستهاى بیگانه در اختلاف افکنى در حوزه هاى علوم دینى مورد کاوش مجدد قرار گیرد.
شیخ هادى در این تیرگى فرساینده و مرارت آور، درس صبح و عصر را در خانه خود و درس شب را تابستان ها در پشت بام کفش کن شرقى صحن مقدس حضرت على(علیه السلام) که جانب قبله واقع است و زمستان ها در حجره اى واقع در جنوب غربى زاویه صحن مقدس، تدریس کرد.
در این ایام با آن که بسیارى از فضلاى عرب و فارس میل حضور در درس ایشان را داشتند، اما از بیم مردم در آن شرکت نمى کردند و شاگردان شیخ به بیست نفر هم نمى رسید. برخى شاگردان هم شب ها در حالى که عبا را بر سر کشیده بودند، مخفیانه به محضر استاد مى رسیدند. شیخ هادى که با اتهاماتى مواجه شد، ناگزیر گردید با نوشتن رساله هایى از خود رفع تهمت کند. چنان که وقتى اتهام شیخى گرى به وى زدند، رساله اى با عنوان «الردّ على الشیخیه» نگاشت. در رساله «جواب نه سوال» هم کوشید برخى تهمت ها را از خود دور کند.
زمینه هاى این آشفتگى ها را به صورت زیر مى توان جمع بندى کرد:
1. شیخ هادى با زبانى صریح اقوال علما را نقد مى کرد و برخى این صراحت را برنمى تابیدند.
2. تشکیل حوزه درسى وى در سنین میان سالى و نیز نبوغ و ابتکارش به همراه ازدحام حاضران در مجلس درسش حسادت عده اى را برانگیخته بود.
3. تهمت هایى را به وى زده بودند که اثبات نشده بود و در هاله اى از ابهام قرار داشت.
در مورد تکفیر هم باید خاطر نشان ساخت: به صورت حکم از سوى مجتهد و فقیه صادر نشد و سکوت میرزا حبیب الله به دلیل زهد و فروتنى او بودنه تایید. به علاوه با مراجعه به افکار و آراى شیخ هادى هیچ دلیلى بر کفر وى نمى توان بدست آورد و علما از این واقعیت غافل نبوده اند. رفتار توأم با شجاعت شیخ محمد حسین کاظمى هم بیانگر آن است که تکفیر به صورت حکم در نیامده است، زیرا حکم یک حاکم شرعى توسط حاکمان شرعى دیگر نقض نمى گردد.
سرانجام حادثه اى اتفاق افتاد که سیماى شیخ هادى را نزد مردم موجّه ساخت و آن اتهامات و شایعات کمتر مطرح گردید، زیرا پدرش محمد امین واعظ، در تهران وفات یافت و پیکرش را به نجف انتقال دادند. در این وضع عده اى از مشاهیر نجف از شیخ خواستند بر جسد پدر نماز بگزارد و او هم پذیرفت و علماى بسیارى پشت سر وى به نماز ایستادند.[36]
مولف احسن الودیعة در دفاع از این عالم شیعى نوشت:
«به طور کلى ما در میان کتب وى صدق چنین تهمت هایى را مشاهده نکردیم و نیافتیم بلکه در کتب خود از علماى شیعه با تعبیرهاى خوب یاد مى نماید و تصور مى کنم برخى از مغرضان و مفسدان که قصد هتک شعائر الهى را داشتند، ماجرا را براى علامه رشتى واژگون جلوه داده اند. با این حال گمان نمى کنم میرزا حبیب الله رشتى چنین سخنى (تکفیر شیخ هادى) را بر زبان آورده باشد بلکه آن را به دروغ به وى نسبت داده اند.»[37]
آثار و تألیفات
الف: فقه و اصول:
1. اصول الفقه: حاوى مباحث مقدمه اصول تا بحث اوامر مى باشد. مشخص نیست شخصاً آن را تألیف کرده یا تقریر درسش است. 2. الاتقان: از ابتدا تا مبحث مشتقات اصول است. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه هایى از آن را در تهران، نجفو سبزوار مشاهده کرده است. در کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى نیز نسخه اى از آن وجود دارد. 3. تعارض الادله: احتمالا همان رساله فى التعادل و التراجیح است. 4. حاشیه بر رسایل علمیه: شامل حاشیه هاى گوناگون بر رساله هاى عملیه بزرگان است، مثل: حاشیه بر جامع عباسى، حاشیه بر رساله وحید بهبهانى، حاشیه بر منهج الرشاد شیخ جعفر شوشترى و حاشیه بر نجاة العلماى صاحب جواهر. 5. ذخائر النبوة فى احکام الخیار: در سال 1325ق به طبع رسید. 6. رساله الحق و الحکم: در 21 صفر سال 1321 آن را نوشته و در سال 1330ق در کتاب براهین الحق که حاوى رساله هاى سید محمد مولاناتبریزى است، چاپ شد و حجت الاسلام نعمت الله صفرى فروشانى آن را با تصحیح و تعلیقاتى در مجله نامه مفید، ش چهارم، سال اول به طبع رسانید. 7. رسالة فى اتحاد الماء و کیفیة التطهیر: در سال 1314ق نگاشت. 8. رساله اى در امامت. 9. رساله اى در حکم مسافر فى القصر و الاتمام در برخى کتب تراجم جزو آثار وى برشمرده اند. 10. رسالة فى مناسک الحج. 11. رساله فى منجزات المریض. 12. رسالة فى المواسعه و المضایقه. 13. رسالة فى الوقت. 14. رسالة فى ابطال التنجیم. 15. رسالة مستقلة فى تقوى العالى بالسافل. 16. فتوى المجتهد و رجوعه عنه: شیخ آقا بزرگ نسخه هایى از آن را دیده است. 17. کتاب الاجتهاد و التقلید: صاحب کتاب اشعه نور مى گوید: «این کتاب به صورت ناقص و در هفتصد صفحه نزد ما موجود است که در سال 1303ق کتابت شده است و احتمال مى رود تقریر درس شیخ هادى باشد. 18. کتاب الارث: شیخ آقا بزرگ نسخه اى از آن را که به خطر شیر محمد فرزند صفر على همدانى نجفى در 1338ق کتابت شده، دیده است. 19. کتاب البیع المبسوط و الخیارات: شیخ آقا بزرگ مى گوید: «شرح شرایع است.» این اثر یک بار در سال 1320ق و بار دیگر در سال 1342ق در تهران چاپ شده است. 20. الرضوان فى الصلح: به همراه کتاب ذخائر النبوه در سال 1390ق به طبع رسید. 21. الفرق بین البیع و الصلح: شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را در نجف دیده است. 22 کتاب الصلوة: حاوى مباحث فقه استدلالى شامل مباحث نماز تا مقدارى از مباحث نماز مسافر است. 23. کتاب الزکوة: شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خط مولف نزد سید هادى اشکورى مشاهده کرده است. 24. ودائع النبوة: حاوى مباحث فقهى: طهارت، صلوة، زکوة، صوم، ارث، بیع و خیارات است. مجلّد اوّل آن به ودائع النبوه موسوم و شامل مباحث طهارت است. شیخ اقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را که در 16 محرم 1317 تحریر شده، در کربلا دیده است و کتاب الطهارة که در دو جلد به طبع رسیده، همین اثر است. 25. کتاب الصوم: نوشته مولف اشعه نور به خط مولف در یکصد صفحه در کتابخانه تبریزى نجفموجود است. 26. کتاب فى الغنا: نیمى از آن به موضوع حقیقة الصوت اختصاص دارد. 27. کتاب الوصیة: سید محسن امین از آن نام برده است. 28. محجة العلماء فى الادلة العقلیة: جلد اوّل شامل مباحث قطع و ظن تا مقدارى از مباحث حجیّت ظواهر و جلد دوم شامل اصالة البرائه، اشتغال استصحاب و تعادل و تراجیح مى باشد. تمام مطالب این اثر ناظر به اقوال شیخ انصارى و انتقاد بر آن ها است و در عصر مولف به طبع رسید. 29. وسیلة النجاة: به نوشته آقا بزرگ تهرانى این اثر رساله فارسى شیخ هادى بوده که در سال 1301ق به همت عبدالوهاب بن جعفر نمازى خویى با امضاى مولف به طبع رسیده است و شامل مباحث طهارت، نماز، روزه، خمس و زکات مى باشد. مولف الذریعه نسخه خطى آن را در تهران نزد جلال الدین محدث ارموى دیده است. 30. المشتقات: آقا بزرگ آن را به خط مولف نزد سید هادى اشکورى مشاهده کرده است. 31. الاستصحاب: به چاپ رسیده و آقا بزرگ آن را در کتابخانه سید محمد باقر حجت طباطبایى حائرى رویت نموده است. 32. الرسالة الرضاعیه: آقا بزرگ نسخه ى خطى آن را نزد سید هادى اشکورى ملاحظه کرده است.
ب) مباحث تفسیرى، کلام، حکمت و عرفان
33. تفسیر آیت النور (رسالة النوریه) که اصل آن به زبان عربى است و محقق گرانقدر حسن مصطفوى آن را با عنوان «اشعه نور» ترجمه و به طبع رسانیده است. شیخ آقا بزرگ تهرانى از طبع اصل آن در تهران به سال 1319ق خبر داده است. 34. اصول دین: نسخه خطى از این اثر در مجموعه اى از آثار شیخ هادى با عنوان حق الیقین فى معرفة اصول الدین در کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى نگاهدارى مى شود. 35. پاسخ دو شبهه: حاوى رفع یک شبهه عرفانى و اشکال درباره فایده امام غایب در عصر غیبت است. 36. الحق الیقین فى معرفة اصول الدین: در کتابخانه آیت الله مرعشى در مجموعه اى موجود است. 37. رسالة تحریف الکتاب. 38. رسالة فى الرد الشیخیه: در جواب تهمت هایى که به وى زده اند، نوشته است. 39. رسالة فى سهو النبى(صلى الله علیه وآله وسلم): در مقدمه اشعة النبى از آن نام برده شده است. 40. رسالة فى الرد على من زعم ان علم الله لا یتعلق بالمعدومات: در اعیان الشیعه معرفى گردیده است. 41. کتاب التوحید: احتمال مى رود متن عربى کتاب اصول دین باشد. 42. منظومه فى الکلام: سید محسن امینآن را معرفى کرده است.
ج: مباحث تاریخى، ادبى و متفرقه:
43. مقتل ابى عبدالله الحسین(علیه السلام): شیخ آقا بزرگ تهرانى از آن نام مى برد. 44. ارجوزه فى الصلح: به نظر مى رسد همان کتاب الرضوان و حاوى اشعارى مى باشد. 45. جواب نُه سوال: در رفع برخى اتهامات و شبهه ها. 46. فوائد متفرقه: حاوى نکات گوناگون. 47. رسالة فى علم الرجال. 48. رسالة فى النحو. 49. منظومة النیّة شامل500 بیت شعر است.[38]
رحلت و محل دفن
سرانجام این دانشور شیعى در سن 68 سالگى، روز چهارشنبه دهم شوال سال 1321 هجرى یک ساعت به اذان صبح مانده، بر اثر ابتلا به بیمارى سل در خانه خویش در محلة المعارف شهر مقدس نجف به سراى باقى شتافت.
پیکرش پس از انجام تشریفات شرعى و تشییع با شکوه از سوى علما، طلاب و اقشار گوناگون نجف در حجره جنوب غربى جانب قبله صحن مقدس حضرت امیرالمومنین(علیه السلام)همانجا که صاحب مفتاح الکرامه دفن است به خاک سپرده شدهمان حجره اى که سال ها غریبانه و تحت فشارهاى زیادى در آن به تدریس و افاضات علمى مشغول بود. یکى از شعراى عرب تاریخ فوتش را چنین سروده است:
جاور فى الخُلد امام الهُدى *** و هادى الامّه للحسنیین
و استوطن الخلد فارخّته *** طابت جنان الخلد للهادیین
از او دخترى به نام فاطمه باقى ماند که به عقد ازدواج میرزا احمد تهرانى درآمد. اما این دو در سنین جوانى درگذشتند.[39]
[1]. محجة العلماء، شیخ هادى تهرانى، ج اوّل، ص 142نقباء البشر، ص 137وحید بهبهانى، على دوانى، ص 258 و 359.
[2]. الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج4، ص 204میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ترجمه محمد دزفولى، ص 205.
[3]. دانشنامه جهان اسلام، گروهى از نویسندگان، ج 10، ص 759.
[4]. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 6، ص288.
[5]. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 10، ص 233.
[6]. زندگانى آیت ,,,,,الله چهار سوقى و رجال دیگر، سید محمد ,,,,على روضاتى، ص 83 ـ 82.
[7]. علماى شیعه از کلینى تا خمینى، ع، جرفادقانى، ص307، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، حاج شیخ مرتضى انصارى، ص 72.
[8]. الکنى و الالقاب، محدث قمى، ج 2، ص 347روضات الجنات، ج 6، ص 127تاریخ تخت فولاد اصفهان، سید مصلح الدین مهدوى، ص 45.
[9]. فوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمى، ص 110رجال اصفهان، محمدباقر کتابى، ص 125.
[10]. زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 202.
[11]. دانشنامه جهان اسلام، ج 10، ص 759.
[12] فیض قدسى، محدث نورى، ص 13 و 22از کلینى تا خمینى، ص 264.
[13]. میرزاى شیرازى، ص 53معارف الرجال، حرز الدین، ج 3، ص 225.
[14]. ریحانة الادب، مدرس تبریزى، ج 4، ص 279 ـ 278علماى شیعه از کلینى تا خمینى، ص 323.
[15]. معارف الرجال، ج 3، ص 225.
[16]. نامه مفید، زمستان 1374، ص 43.
[17]. شرح حالى از نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج2، ص 167.
[18]. ماضى النجف و حاضرها، باقر آل محبوبه، ج 3، ص 297.
[19]. میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ص 205.
[20]. رساله حق و حکم و شرح حال شیخ محمد هادى تهرانى، نعمت الله صفرى فروشانى، نامه مفید اول (1375)، ش چهارم، زمستان 1375، ص 41.
[21]. رجال اصفهان، ص 127میرزاى شیرازى، ص 119.
[22]. معارف الرجال فى تراجم العلماء والادبا، ج 3، ص 227الذریعه، ج 11، ص 194شرح حال رجال ایران، ج 6، ص 104ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 297تراجم الرجال، ج 1، ص 21، 151، 165 و 317نامه مفید، ص 140دانشنامه جهان اسلام، ج 10، ص 760.
[23]. علماى شیعه از کلینى تا خمینى، ص 323.
[24]. تحقیقات و اشارات، جواد تارا، قم، مطبعة علمیه، 1358ق ص 240.
[25]. ر.ک: رساله الحق و الحکم، به اهتمام نعمت الله صفرى فروشانى.
[26]. نامه مفید، مقاله نعمت الله صفرى فروشانى، ص 150.
[27]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 233.
[28]. الذریعه، ج 1، ص 449 و ج 4، ص 204، چ 15.
[29]. میرزاى شیرازى، ص 205.
[30]. نقباء البشر، ص 137.
[31]. معارف الرجال، ج 3، ص 225.
[32]. احسن الودیعة، ج 1، ص 196.
[33]. علماى معاصر، ملاّ على واعظ خیابانى، به کوشش و تکمیل عقیقى بخشایشى، ص 130.
[34]. ماضى النجف و حاضرها، ج 3، ص 297 و ص 225.
[35]. ریحانة الادب، میرزا محمد على مدرس تبریزى، ج اول، ص 358.
[36]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 233نقبا البشر، ص 233احسن الودیعة، ج 1، ص 164نامه مفید، ش چهارم، همان مقالهماضى النجف و حاضرها، ج 3، دانشنامه جهان اسلام، ج 10، ص 760شرح حالى از نامداران تاریخ، ج 2، ص 168.
[37]. احسن الودیعه، ج 1، ص 167.
[38]. در تنظیم این فهرست از منابع ذیل بهره گرفته شده است: الذریعه، ج 1، ص 83 و 449ج 2، ص 25ج 3، ص 1933ج 4، ص 204 و 234ج 7، ص 39ج 10 ص 8ج 12، ص 44ج 11، ص 194 و 228ج 13، ص 131ج 15، ص 61 و 188ج 16، ص 122، 175 و 357ج 21، ص 42ج 22، ص 29ج 25، ص 63ریحانة الادب، ج 1، ص 3594 اعیان الشیعه، ج 10، ص 233، مقدمه کتاب اشعة الحیاة، نامه مفید، همان مقاله.
[39]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 233ریحانة الادب، ج 1، ص 319الذریعه، ج 4، ص 204نامه مفید، همان.
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه