بهار طبيعت، رستاخيز خلقت
علیرضا صالحی
انسان درزندگی خود همواره با تحولات و تغییرات شگرفی مواجه میشود. این تحولات هم در درون و هم در بیرون و نیز، درجسم و هم درجان و روان او رخ میدهد. تغییرات و تحولاتی چون علم و جهل، سلامت و بیماری، مرگ و زندگی، فصول چهارگانه طبیعت برای آدمی پرسشهای بسیاری را پدید میآورد که نخستین آن فلسفه زندگی و حیات است. اینکه از کجا آمدهام، به کجا میروم و آمدنم بهر چه بود، مهمترین پرسشهای هر انسانی است.
هر کس به فراخور بینش و نگرش خود یعنی بهرهمندی از خرد و وحی، پاسخی به این پرسشهای ذهنی خود میدهد و فلسفه زندگی اش را درچارچوب این پاسخها سامان میدهد. این گونه است که رفتار آدمی درزندگی، متناسب با پاسخهایی است که به این پرسشهای فلسفی داده است.
از این رو میتوان گفت که هر کسی اهل فلسفه است و فلسفی میاندیشد و درچارچوب فلسفهای زندگی میکند.
از آموزههای قرآنی بر میآید که خداوند هستی را به گونهای آفریده که هر کسی با کوچک ترین مراجعه به درون خود و یا نگاهی به بیرون از خود یعنی آیات انفسی و آفاقی بتواند به آسانی و سادگی پاسخهای شایستهای برای پرسشهای خود بیابد. از جمله پاسخهای آماده برای انسان، تحولات و تغییراتی است که در طبیعت رخ میدهد و فصول را پدید میآورد. نگاهی به این آیات آفاقی و نشانههای بیرونی میتواند پاسخهای مناسب را برای آدمی داشته باشد؛ چرا که در این آیات فصول طبیعت، فلسفه زندگی جلوهگری میکند و زندگی و مرگ و حیات مجدد را به نمایش میگذارد. از این رو آیات قرآنی سرشار از سفارشهایی است که به توجه یابی و عدم غفلت در این آیات تاکید میکند.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی بر آن است تا نشان دهد که چگونه این آیات فصول طبیعت میتواند، پاسخ فلسفی به پرسشهای بنیادین و اساسی انسان درباره آمدن و بودن و رفتن و فلسفه زندگی بدهد.
طبیعت، عبرت آموز خردمندان
انسان وقتی به خود و پیرامون مینگرد، از این همه تغییرات و تحولات درونی و بیرونی شگفت زده میشود. او از همان آغاز، سلامتی را همراه با درد و رنج بیماری تجربه میکند.
گاه در اوج بشاشت و طراوت و شادابی است و گاه دیگر زردرو، رنجور و بیمار درگوشهای مینالد. وقتی به انسانها و دیگر آفریدههای الهی در طبیعت مینگرد، مرگ را در آغوش زندگی نظارگر میشود، گویی این دو همزاد، همواره با هم نفس میکشند و در آغوش هم تنیدهاند.
ما هر روز با گل و گیاهانی مواجه هستیم که میروید، رنگهای گوناگون چشم نوازش آدمی را مسحور زیبایی خود میکند و به همان سرعت که روییده و جلوه گری کرده، زرد و پژمرده میشود و بادی آن را از جا بر میکند و در سوزش تند آفتاب و باد و باران، خشک و بی جان میشود و نیست و نابود میگردد. (حدید، آیه 20 و آیات دیگر)
این تغییر و تحولات در هستی، به ویژه زندگی و مرگ، آدمی را به تفکر و اندیشهای ژرف فرو میبرد؛ چرا که میبیند همان گونه که گیاهان و جانوران و دیگر آفریدههای هستی، زندگی و مرگ دارند، آدمی نیز با مرگ دست به گریبان است و روزی میرسد که آدمی در این کارزار پشتش به فشار مرگ میشکند و بر خاک میافتد. این همزادی و هم آغوشی مرگ و زندگی، این پرسش را برای او مطرح میکند که مرگ چیست؟ آیا مرگ نیستی و نابودی است؟ آیا زندگی را پایانی به نام مرگ است به گونهای که دیگر او زندگی را دوباره تجربه خواهد کرد، یا اینکه مرگ فرآیندی از تحول و تکامل است و آدمی از حالتی به حالتی دیگر میرود؟
فلسفه زندگی و مرگ از دیدگاه کوته بینان و خردمندان
عدهای از انسانها با پاسخی ناقص به این پرسشها، فلسفهای را برای زندگی خود مینویسند که در چارچوب آن، برنامههای آدمی بسیار محدود خواهد بود. به این معنا که اگر در طبیعت، حیات مجددی است این حیات مجدد از آن دیگری است؛ چرا که با مرگ گیاه و جانور، نسل او از تخم و ترکه اش باقی میماند، ولی خود شخص شخیص وی نابود و نیست میشود و دیگر زندگی مجدد را تجربه نخواهد کرد. از این رو مرگ را به معنای نیستی دانسته و دنیا را آغاز و پایان راه میداند. بر همین اساس است که به زندگی دنیوی دلبسته میشود و میکوشد در این زمان کوتاه زندگی کام خود را به کاملترین شکل برآورده سازد. از این رو به دنیا بسیار حریص است و تمام اهتمام و همت خویش را مصروف این معنا میکند که به بهترین شکل از زندگی بهره برد و در جمع آن چیزی که سعادت میداند تلاش نماید. این گونه است که همه چیزهایی که امنیت و آرامش و آسایش او را تامین میکند، در دستور کار قرار میگیرد و حتی با ستمگری در حق دیگران و تباه سازی طبیعت، میکوشد تا غنیمت خود را از زندگی بستاند و حق خود را به دست آورد و کام خویش را صباحی چند شیرین کند.
در مقابل، خردمندانی هستند که با تعقل و خردورزی از این ظاهر فریبنده، فراتر میروند و از زاویه دیدی دیگر به مسئله مینگرند، آنان با نگاه به پیچیدگی آسمان و زمین و آفرینش به این نکته میرسند که این کتاب دنیا، فراتر از دنیای مادی میبایست دفتر یا دفاتر دیگری داشته باشد و این نسخه دنیا تنها تک نسخه نیست که بگوییم دنیا همان اول و آخر زندگی است و زندگی را تنها در همین دنیا محدود سازیم.
اینان با تدبر و تفکر در آیات آفاقی در مییابند که خداوندگاری فرزانه و دانا و توانا این دنیا را آفریده است؛ و چون خداوند دارای فرزانگی و حکمت است، هرگز بی حکمت و هدفی دنیا را به وجود نیاورده است. از این رو در اندیشه حکمت و فلسفه خلقت و آفرینش هستی میروند و در پاسخ به آن به فلسفه زندگی بشر نیز میرسند.
این خردمندان خردورز در پاسخ به فلسفه آفرینش و زندگی، پاسخهای کلی را در درون خود مییابند و با مراجعه به فطرت خویش میبینند که باید در چارچوب اصول عقلانی و عقلایی، زندگی خود را سامان دهند و در جست وجوی کمالات و فضایل و زیباییها بروند و از نواقص و رذایل و زشتیها بگریزند. ساماندهی زندگی در این چارچوب به ایشان کمک میکند تا گامهای بلند آغازین را برای زندگی هدفمند بردارند و در جست وجوی فلسفه غایی زندگی تلاش کنند.
پاسخ کلی که عقل و فطرت به این خردورزان میدهد، پدیدهای به نام رستاخیز است؛ زیرا در مییابند که دنیا به سبب محدودیتهایش نمیتواند هدف نهایی آفرینش باشد؛ پس میبایست برای رسیدن به هدف نهایی آفرینش در مسیر فطرت و عقل حرکت کنند و تلاش نمایند.
این پاسخهای کلی را خردورزان از راه تفکر در آیات آفاقی و انفسی درمی یابند. از این رو خداوند فرمان میدهد تا در این دو دسته از آیات الهی برای فهم فلسفه زندگی تدبر و تفکر کنند. (فصلت، آیه53؛ روم، آیه8؛ ذاریات، آیات20 و 21)
با این همه، عقل هرچه توانایی داشته باشد در پاسخ به بسیاری از مسایل بویژه در جزئیات ناتوان است؛ بنابراین نیازمند وحی و هدایتهای خاص الهی است تا به عنوان عقل بیرونی به مدد عقل درونی آید و آدمی را نسبت به حقایق ژرف تر روشن نماید. براین اساس خردمندان که تقوای عقلانی را با بهره گیری از فطرت و عقل در پیش گرفته بودند میتوانند از این وحی بهرهمند شوند و وحی را به عنوان مکمل عقل بپذیرند و بدان ایمان آورده و در چارچوب وحی عمل کنند؛ زیرا ایشان عقل و وحی را موید یکدیگر مییابند. (بقره، آیات1تا 5 و آیات دیگر)
به هرحال، طبیعت و آیات آفاقی و انفسی برای خردورزان مایه علم و دانش و عبرت است و ایشان با عبور از ظاهر آیات آفاقی و انفسی، به حقایق برتری دست مییابند که در ژرفای این ظاهر نهان است. این گونه است که فلسفهای برای زندگی خویش میسازند که مبتنی بر دو بخش دیگر، پیش از دنیا و پس از دنیا است. بنابراین، برای این خردورزان خردمند، دنیا، کتابی است که پیش و پس آن در چشم دنیایی، ظاهر نیست هر چند که به چشم بصیرت قلب و عقل، هویدا و آشکار است.
این خردورزان، زندگی دنیایی را بخشی از هستی میشناسند و آن را گذرگاهی به سوی جهانی دیگر میدانند، لذا به دنیا به عنوان یک معبر و گذرگاه مینگرند و به همان اندازه به آن اهتمام میورزند و ظاهر فریبنده دنیا را عامل غفلت خویش از زندگی آن جهانی نمی گیرند و خود را به دنیا مشغول و دلخوش نمی دارند و سعادت دنیایی را تنها بخشی کوچک از حقیقت سعادت کامل میدانند.
از نظر اینان، مرگ و زندگی گیاهان، خود گواهی روشن بر حقیقت معاد و رستاخیز و زندگی در جهانی دیگر است؛ زیرا خداوندگاری فرزانه و دانا و توانا، همان گونه که مرگ را به این گیاهان میچشاند ولی حیات و زندگی مجددی به آنها میدهد. پس در توان خداوندی است که در سرای دیگر و جهان اخروی، جان را مردگان برگرداند و ایشان را دوباره برانگیزاند؛ چرا که میبیند که انسان را غیر از کالبد جسمانی، روانی است که میرا نیست و آنچه میر است تنها کالبد جسمانی و مادی اوست؛ چراکه بارها خود مرگ را در هنگام خواب، با جدایی روان از کالبد تجربه کرده و زندگی مجدد را چشیده است. (زمر، آیه42)
عبرتهای رستاخیز طبیعت
خداوند در آیات بسیاری به مساله رستاخیز انسان توجه میدهد؛ زیرا توجه یابی و تذکر دایمی انسان به رستاخیز و معاد، به معنای تغییر مهم در بینش و نگرش آدمی است به گونهای که فلسفه زندگی انسان در دنیا به طور کامل دگرگون میشود و رفتارهایش در دنیا نسبت به خود و دنیا و دیگران به گونهای دیگر تغییر ماهیت میدهد. کسی که آخرت را پذیرفته، دارای فلسفهای خواهد بود که دنیا را به عنوان پل و گذرگاه میبیند و میخواهد به گونهای عمل کند تا در آخرت زندگی متناسب داشته باشد؛ از این رو تلاش میکند که نظر آفریدگار و پروردگارش را در هر زمینه کوچک و بزرگ داشته باشد و زندگی خود را براساس آن برنامه الهی سامان دهد.
بسیاری از مردم هر چند که به رستاخیز باور دارند، ولی به سبب اشتغال به دنیا و وسوسههای شیطانی و زیباییهای فریبای دنیا، از هدف غافل میشوند و برخلاف برنامههای رشدی عقل و وحی، رفتار میکنند. از این رو خداوند در اشکال گوناگونی، همواره هشدارهای متعددی را براساس سطح درک و فهم گوناگون انسانها، ارسال میکند. این هشدارها در طبیعت درونی و بیرونی ما فراوان یافت میشود. سیگنالهای آن را میتوان به سادگی از همه سو دریافت کرد و هشدارها و انذارهای گوناگون را دید و شنید و بیدار و هوشیار شد. البته این در صورتی است که انسان با گناهان بسیار دریچه ارتباطی خود را مسدود نکند و پرده بر گوش و چشم نیفکند و قلب را مهمور و مختوم نسازد. (بقره، آیات 8 تا 10، مطففین، آیه 14 و آیات دیگر)
سیگنالهایی که خداوند به عنوان تذکر و یادآوری از هدف خلقت و آفرینش انسان و معاد و رستاخیز میفرستد در طبیعت بهاری و رستاخیز گیاهان به سادگی قابل ردگیری و دریافت است.
خداوند در آیاتی از جمله آیه 57 سوره اعراف بیان میکند که با نگاهی به رستاخیز گیاهان که همواره در برابر چشمان شما اتفاق میافتد شما نه تنها میبایست به اصل رستاخیز ایمان بیاورید بلکه از این تذکرات پیاپی درس بگیرید و از غفلت درآیید. از این رو خداوند نزول باران و سرسبزی و زنده شدن زمینهای خشک و مرده را به عنوان یک تذکر جهت یادآوری رستاخیز جان آدمی میداند و آن را نشانه ای برای قدرت خداوند در احیای مردگان معرفی میکند.
در آیات دیگری میفرماید: ای مردم، اگر از روز رستاخیز در تردید هستید، ما شما را از خاک و سپس، از نطفه، آنگاه از لخته خونی و سپس از پاره گوشتی گاه تمام آفریده گاه ناتمام، بیافریده ایم تا قدرت خود را برایتان آشکار کنیم و تا زمانی معین هر چه را خواهیم در رحمها نگه میداریم آنگاه شما را که کودکی هستید بیرون میآوریم تا به حد زورمندی خود رسیدید. بعضی از شما میمیرند و بعضی به سالخوردگی برده میشوند تا آنگاه که هر چه آموخته اند فراموش کنند و تو زمین را فسرده میبینی و وقتی باران بر آن بفرستیم، در اهتزاز آید و نمو کند و از هرگونه گیاه بهجت انگیز برویاند. این قدرت نماییها بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده میکند و هم اوست که بر هر چیزی تواناست.(حج، آیات 5 و 6)
همچنین در آیات 48 تا 50 سوره روم میفرماید: خداست که بادها را میفرستد تا ابرها را برانگیزد و چنان که خواهد در آسمان بگسترد و آن را پاره پاره کند و ببینی که باران از خلال ابرها بیرون میآید و چون باران را به هر که خواهد از بندگانش برساند شادمان شوند... پس به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مرگش زنده میگرداند. در حقیقت، هم اوست که قطعا زنده کننده مردگان است و اوست که بر هر چیزی تواناست.
همین معنا در آیاتی دیگر چون آیه 39 سوره فصلت و 11 سوره زخرف و نیز آیات 9 تا 11 سوره ق بیان شده است تا مردم دریابند که همواره در برابر چشمان ایشان رستاخیز تحقق مییابد و نباید نه تنها در تحقق آن تردید کنند بلکه میبایست همواره هوشیار و بیدار باشند و از اصل هدف زندگی هرگز غافل نشوند؛ زیرا این غفلت موجب میشود تا انسان فرصت محدود و کوتاه و غیرقابل تکرار عمرش را به امور فرعی و دنیوی مشغول کند و از اصل بازماند و دچار زیان و خسران جبران ناشدنی شود.
بهار به سبب آنکه این تغییرات و تحولات را به خوبی نشان میدهد، فرصت بی نظیری برای درک و فهم حقیقت زندگی دنیوی و رستاخیز است. انسانها باید با بردن کودکان خویش به درون طبیعت و گردشگری در آن، این فرصت را به کودکان بدهند تا با حقیقت زندگی آشنا شوند. کودکان با حضور در طبیعت و طبیعت گردی در بهار ضمن بهره گیری از زیباییهای طبیعت و رنگهای چشم نواز و تنوعات روح افزای آن (یونس، آیه 24؛ حج، آیات 5 و 63؛ نمل، آیه 60؛ فاطر، آیه 27؛ زمر، آیه 21) میتوانند با حقیقت مرگ و زندگی آشنا شوند. در این میان والدین میتوانند با تبیین درست مفاهیم زندگی و فلسفه و هدف آن، کودک را به گونه ای بپرورانند که همواره از طبیعت درسهای گوناگونی بگیرد و در آینده گرفتار غفلت نشود. سرگرم کردن کودکان با طبیعت و انتقال مفاهیم بنیادین فلسفی بهترین فرصت برای بزرگترها و کودکان است. باشد با استفاده از رستاخیز طبیعت خود را برای ابدیت دیگر در جهان دیگر آماده کنیم و هرگز ظاهر فریبای طبیعت دنیوی ما را مخلد در زمین نکند و آسایش و آرامش کوتاه آن را با آسایش و آرامش ابدی و خوشبختی جاودانه، هم سنگ نشماریم.