اشاره
«تحقیقی بودن اصول دین، پیشفرضها و لوازم منطقی» عنوان مقالهای است که در یکی از سایتهای اینترنتی ارائه شده است. در این مقاله نویسنده، اصل تحقیق در اصول دین را مورد بررسی قرار داده و پیش فرض هایی را برای آن مطرح کرده که عملا چنین کاری را ناممکن نشان دهد. از طرفی بیان میدارد که اگر قرار است اصول دین به صورت تحقیق و نه تقلید صورت گیرد باید شرایطی رعایت شود که از جمله آنها آزادی مطلق در حوزه اندیشه، نوشتار و گفتار و همچنین آزادی افراد جامعه در حوزه عمل و رفتار هستند. ایشان در ادامه مدعی است که در جوامع اسلامی صداقتی در مورد بیان این اصل وجود ندارد؛ زیرا اولا مخالفان نمیتوانند و یا در ترس و اضطراب قرار دارند که بخواهند اندیشههای خود را مطرح کنند و ثانیا افراد جامعه را وادار به پذیرش دین واحد میکنند و همه نهادهای تبلیغی تنها به تبلیغ یک دین میپردازند. در چنین فضای استبدادیی نمیتوان دم از تحقیقی بودن اصول دین زد.
آنچه در این نوشتار میآید بیان اشکالات این دیدگاه و دور بودن نویسنده از واقعیت موجود در جامعه اسلامی است. در شماره قبل (مقدار و میزان تحقیق، کشف واقعیت یا تخریب حقیقت) قسمتی از مطالب نویسنده ذکر و اشکالات آن بیان گردید. در این شماره به سایر اشکالات آن پرداخته میشود.
در شماره قبل به این عناوین پرداخته شد:
1-چرایی تحقیق در دین
2-مقدار و میزان تحقیق
3-عمل به دین قبل از تحقیق
4- کشف واقعیت یا تخریب حقیقت؟
در این شماره به این عناوین پرداخته میشود:
1-راه فطرت در تحقیق
2-پیامد شکاکیت
3-آزادی تفکر، عقیده و بیان در اسلام
4-آزادی عقیده و ارتداد
5-دو سوال از پویندگان راه حقیقت
چکیده مقاله
محورهای سخن نویسنده به صورت خلاصه چنین است:
1- تحقیقی بودن اصول دین، اصلی است مسلم که عقل و شرع و وجدان آن را تایید مینماید.
2- یکی از پیش فرضهای این اصل ما قبل دینی دانستن حق و باطل است؛ دین را با حق میسنجیم نه حق را با دین.
3- قبل از تحقیق، ما نسبت به مسائل شک داریم؛ زیرا هنوز تحقیق نکردهایم و تحقیقات دیگران برای ما حجیتی ندارد.
4- عمل به احکام دین قبل از تحقیق، نادرست و بی معناست؛ پس دیگران را خصوصا نوجوانان به این کار وادار نکنیم.
5- شرط لازم تحقیق، مطالعه در دلایل طرفین است؛ پس باید عقاید و گفتار مخالفین آزادانه مطرح شود و جلوی کتب ضلال و عقاید انحرافی گرفته نشود.
6-تحقیق امری زمانبر است.
7- شک در مبانی اندیشه برای هر فردی که تحقیق نکرده جائز بلکه واجب است؛ حتی آنان که تحقیق نموده اند نباید جزمیت به خرج دهند؛ زیرا ممکن است تحقیقاتشان ناقص یا نادرست باشد. پس باید کمک کنیم دیگران در اعتقادات خود شک کنند؛ زیرا آنچه از قبل، از پدران به ارث برده انگیزه تحقیق را زائل میکند.
8- باید به نتیجه تحقیق هر چه باشد تن داد. حکم ارتداد تن ندادن به نتیجه تحقیق است.
9- چرا نهادهای تبلیغی تنها یک دین را ترویج میکنند و آزادی برای اندیشههای دیگران نیست؟
10- بسته بودن جامعه و محروم بودن افراد از ارائه دیدگاه و در نتیجه صادقانه نبودن مساله تحقیقی بودن دین است.
تذکر
محورهای 6-1 در شماره قبل مورد بررسی قرار گرفت و در این شماره به محورهای 10-7 پرداخته میشود.
بررسی و نقد
مقدمه
در شماره قبل پارهای از اشکالات نویسنده بیان و مورد نقد قرار گرفت. اشکال اصلی نویسنده این است که ایشان میان سطوح تحقیق و همچنین میان اندیشهها در اینکه به انگیزه کشف حقیقت بیان میشوند یا تخریب و انحراف افکار دیگران، فرق قائل نشدهاند و برای همه حکم واحدی نمودهاند. این مساله مغالطه جمع مسائل در مساله واحد است. حاصل آنچه آنجا بیان شد چنین است:
1- تحقیق در دین در دو سطح است و هر کدام برای افرادی لازم شمرده شده است:
الف) سطح عادی که برای اکثر افراد جامعه میباشد. در این سطح، آن مقدار تحقیق لازم است که باعث حصول اطمینان قلبی شود.
ب) سطح عالی که ویژه خواص است. این سطح تنها برکسانی که توانایی خاصی در کلام و استدلال دارند و میتوانند در مقابله با خصم اقامه دلیل نمایند و نظرات آنها را باطل کنند، واجب و لازم است.
عدم جواز وارد شدن افراد عادی در پیچ و خم استدلالها و مغالطات، به دلیل نداشتن توانایی و وقت لازم و گم شدن در انبوه شبهات است؛ اما وارد شدن در همین شبهات و سوالات برای دسته دیگر نه تنها حرام نیست؛ بلکه لازم میباشد. آنان با غور در این مسائل به دفاع از مرزهای اعتقادی مردم میپردازند.
2- سوالات و اندیشههایی که از ناحیه مخالفین صورت میگیرد چند گونه است:
الف) گاه سوال، به صورت منطقی و در بستری مناسب طرح شده و سوال کننده به دنبال کشف حقیقت است. اینگونه از سوالات و اندیشهها در جامعه اسلامی هیچ منعی نداشته و آزادانه قابل طرح است.
ب) اما دستهای دیگر از شبهات و اندیشهها مغالطهآمیز و به منظور تخریب افکار عمومی خصوصا جوانان و در بستری یک سویه و نامناسب طرح شده که باطل را پوشش زر ورقی زیبا به مخاطب عرضه میکند. اسلام و هر انسان عاقلی، اجازه انتشار چنین اندیشه هایی را نمیدهد.
3- همه نظریات از روی فحص و تحقیق پدیدار نمیگردد و همه تحقیقها برخوردار از شرایط یک تحقیق استوار و مطابق با اصول و معیارهای منطقی نیست؛ چه بسیار تحقیقها که چیزی جز شبح و کاریکاتوری از تحقیق نیست. آیا اگر کسی مدعی شود که با تحقیق و پژوهش فکری و علمی به این نتیجه رسیده است که زندگی اجتماعی بشر به نظم و قانون نیازی ندارد، یا حمایت از محرومان و ستمدیدگان ناپسند است، میتوان آن را بر عقاید عمومی بشر که بر خلاف این دو نظریه است ترجیح داد ؟
4- همانگونه که فرد در قبال خود وظیفهای دارد، دیگران نیز در قبال او مسئولیتی دارند. پدر و مادر نمیتوانند و نباید هلاکت فرزند خود را ببینند و کاری برای او نکند.
5- واقعیت موجود در خانواده های مسلمان و جامعه اسلامی مخالف نظر نویسنده در تحمیل عقاید است. در جامعه، سوالات و اشکالات در بستر مناسب، آزادانه مطرح میشود. اگر از مردم و جوانان، درباره اصول دین سوال شود اکثر افراد برای شما به اندازه توان و معرفت خود، دلیل و برهان میآورند و نمیگوید چون پدران ما گفتهاند: خدا هست ما نیز چنین نظری را برگزیدهایم.
در این شماره نیز قسمت دیگری از اشکالات مقاله بیان و نقد میشود:
راه فطرت و عقل در تحقیق
دو سوالی که در این بحث مطرح است این است:
1- آیا انگیزه آدمی برای تحقیق، تنها شک و شکاکیت است. پس باید دیگران را به شک واداشت؟ یا نه امور دیگری نیز عامل جستجو گری انسان است؟ آیا موتور محرکه انسان برای دستیابی به حقایق را تنها باید شک دانست و دیگران را به تشکیک در اندیشههای خود تشویق نمود یا نقش اساسی برای تحقیق را امور دیگری بازی میکند؟
2- چگونه فضای مناسب برای تحقیق فراهم میشود؟ آیا باز گذاشتن دربها به سوی همه اندیشهها و لو اندیشههای مخرب و ویرانگر باعث ایجاد فضای مناسب است یا نه؟
آنچه مسلم است این است که شک و تردید میتواند انگیزه ساز برای جستجو باشد اما تنها عامل نیست. عقل و نیروی فطرت آدمی نیز انگیزهساز برای تحقیق هستند. عقل حجتی است که در انسانها به ودیعه قرار داده شده و مانند چراغی، مسیر حق و باطل را روشن مینماید. کسی که از عقل سلیم خویش بهره گیرد و بر اساس معیارهای آن حرکت کند راه درست و صحیح را در پیش گرفته است. آنچه اسلام با آن مخالف است نادیده گرفتن عقل و برگزیدن راهی است که خلاف عقل سلیم باشد. لذا اگر فردی با تحقیق و اندیشه و تلاش حقیقی خود به این نتیجه رسید که آیینی حق است و بر اساس آن عمل نمود در نزد خدای متعال معذور است و مومن به دستورات الهی میباشد؛ زیرا او بر اساس عقلی عمل کرده که از ناحیه خداوند، حجت قرار داده شده است.
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَینِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً»
خداوند دو حجت را برای مردم قرار داده است: انبیاء و معصومین که حجت ظاهری میباشند و عقل که حجت درونی است.[1]
فطرت نیز ودیعهای الهی در جان انسانها است و در صورتی که به اسارت درنیامده باشد میتواند حقایق را نمایان کند. یکی از فلسفههای ارسال پیامبران، شکوفا نمودن استعدادها و برداشتن بندها از روی فطرت و تفکر آدمی است. حضرت امیرالمومنین(ع) در خطبه اول نهج البلاغه میفرمایند:
«لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسىّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول».[2]
خدا پیامبران را یکى بعد از دیگرى فرستاد تا به انسان بگویند: اى انسان! تو در آن عمق فطرتت با خداى خودت پیمانى بستهاى، ما آمدهایم وفاى به آن پیمان را بخواهیم و نعمتهاى خدا را که مورد غفلت و نسیان بشر است به یاد بشر بیاوریم، بشر را توجّه دهیم به چیزى که از آن غافل است.
تعبیر بعدى از همه اینها عمیقتر است: «و یثیروا لهم دفائن العقول». «دفائن» یعنى گنجینهها، دفینهها، گنجها. پیغمبران آمدند مردم را آگاه کنند که در عمق روح شما، در اعماق عقلهاى شما و در اعماق ضمیر باطن شما گنجها وجود دارد، خودتان غافلید؛ آمدند روى گنجها را عقب بزنند تا بشر متوجّه بشود که عجب! این همه گنج در ما وجود داشته و ما بىخبر بودیم؟![3]
آیین اسلام بر پایه همین فطرت و عقل سلیم استوار است و در صدد زدودن غبارهای فطرت و باز نمودن غل و زنجیرهایی است که بشر به دست خود یا دیگران بر او زدهاند. فطرت آدمی راهی بسیار نزدیک و سهلالوصول برای شناخت خدا و اصول ضروری دین میباشد و برای بسیاری از افرادی که آلوده به اوهام و کدورتهای گناه و نفس اماره نشدهاند راهی مطمئن و مناسب است. مانند آن پیرزن که در حال نخریسی از او سوال شد، از کجا میگویی که خدا وجود دارد. وی لحظهای دست از حرکت دادن چرخ برداشت و گفت: اگر من لحظهای این چرخ کوچک را نگردانم بیحرکت میماند و خود به خود نمیتواند به حرکت ادامه دهد. چگونه میتوان باور کرد، چرخ با عظمت این جهان در گردش است درحالی که خالقی نداشته باشد. یا سخن عرب سادهای که از او سوال شد آیا جهان را آفریدگاری است؟ گفت: اى واى! از روی جای پا، میتوان جاده را یافت. چگونه آسمان بر افراشته با این لطافت و زمین با این سنگینى، دلالت بر آفریدگار خبیر نمىکند؟[4]
آیا چنین استدلالهای ساده و در عین حال استواری بر وجود خداوند و نظیر آن بر وجود نبوت و معاد برای افراد عادی که آینه فطرتشان به زنگار شبهات آلوده نشده است کار دشواری است!؟
درباره سوال دوم هم باید گفت: یکی از شرایط مهم تحقیق همانگونه که نویسنده هم بیان داشته، آماده سازی بستر و شرایط است. منتها برخلاف آنچه وی تصور کرده است فراهم شدن بستر مناسب، به آزادی همه اندیشهها نیست؛ زیرا برخی از اندیشهها باعث آلودگی فضا شده و دید عقل را مختل و شفافیت فطرت از بین میبرد؛ لذا برای تحقیق صادقانه باید جلوی اینگونه اندیشهها گرفته شود. افکار و اندیشههای انحرافی، فطرت پاک آدمی را در پستوی حجاب مغالطات مخفی نموده و تشخیص راه درست را از فرد میرباید. از ورود چنین سارقانی مسلماً باید جلوگیری شود.
معیار در تشخیص این اندیشهها نیز عقل سلیم و انسانهایی است که اندیشههای آنها خالی از هرگونه نقص و خطا؛ یعنی معصومین است. این دو متصل به سرچشمه حقیقت و راستی؛ یعنی ذات باری تعالی هستند. بنابراین در مقابل دیدگاه نویسنده مقاله باید گفت:
اولا: انگیزه تحقیق تنها شک و تردیدنیست و برای تحقیق صحیح، ترویج شک و تردید در جامعه لازم نیست.
ثانیا: ایجاد بستر مناسب برای تحقیق به معنای آزاد گذاشتن تمام اندیشهها حتی اندیشههای مخرب و خرافی نیست.
ثالثا: عقل و فطرت ودیعههایی هستند که اگر آزادی حقیقی داشته باشند میتوانند حقایق را به صورت درست به نمایش بگذارند.
پیامد شکاکیت
نویسنده میگوید: «تحقیق حدّی ندارد و حتی اگر سالها تحقیق نمودیم باز نباید آنچه به دست آوردیم را حقیقت و قطعی بدانیم... حتی آنها هم که در اصول دین خود تحقیق کرده و به نتیجهای خاص رسیدهاند، نباید جزمیت به خرج دهند و پرونده اصول دین را مختومه اعلام کنند. آنها نیز باید بدانند که ممکن است تحقیقاتشان ناقص و یا نادرست بوده و لذا نباید به نتیجه حاصله اطمینان قطعی و جزمی داشته باشند. در عالم اندیشه و تفکر پرونده هیچ موضوعی را نمیتوان و نباید مختومه اعلام کرد».
در نقد این سخن باید به چند نکته توجه داشت:
1- چرا نباید قطع و یقین داشت؟ وقتی شخص بر اساس اصول منطقی به تحقیق پرداخته و از مواد یقینی در مقدمات خود استفاده نموده و ساختار اندیشه خود را بر اساس هندسه منطقی بنا نموده باشد، یقین برای او حاصل میشود. اگر ثابت شد که مجموع اضلاع یک مثلث برابر با دو قائمه است دیگر لازم نیست برای حکم قطعی نمودن، منتظر نظرات دیگران بود و یا نسبت به این حکم دائماً تردید داشت که چه بسا روزی نقض شود. لازم نیست که همیشه در تحقیقات از روش استقراء بهره گرفته شود؛ قیاس و برهان، روشهای محکمتری نسبت به روش استقراء میباشند. اساساً بشر برای تشخیص حقیقت از خطا و جلوگیری از اشتباهات فکری، علمی را تدوین نموده است که همان علم منطق است.[5]بکار گیری اصول آن، پوینده حقیقت را توانمند میسازد که هم به گزاره های صحیح و یقینی دست یابد و هم معیاری برای تشخیص اندیشههای حق از باطل داشته باشد .
هر کس بر اساس قوائد منطقی و اصول مسلم عقلی و با روشی درست به تحقیق بپردازد به هر نتیجهای دست یابد برای او معتبر است و باید بدان عمل کند. بله کسی که به صورت ناقص تحقیق نموده و یا در فضایی مسموم شده توسط رسانهها و مغالطات و امور نفسانی اندیشهای را برگزیده است او نمیتواند ادعا کند من به نتیجه قطعی رسیدهام؛ زیرا ادله اندیشه او دچار نقص و خلل است.
از طرفی بر اساس سخن نویسنده، دیگر هیچ قانون علمی را نباید ثابت دانست و هر لحظه باید امکان تزلزل آن را داد. این اندیشه چیزی جز اندیشه شکاکیت نیست که بطلان آن واضح است و در کتب معرفتشناسی ادله بطلان این اندیشه به روشنی بیان شده است.[6]
2- نویسنده سخنی میگوید که با آن، سخن خود را نقض میکند؛ یعنی سخن او خودبرانداز است؛ زیرا میگوید: در عالم اندیشه هیچ موضوعی مختومه نیست. از وی سوال میکنیم آیا همین حکم شما فراگیر و کلی نیست؟ اگر چنین است خود سخن شما نیز یک اندیشه است پس نباید بر درستی و صحت آن تاکید داشته باشید. بنابراین شما سخنی را گفتهاید که مفاد آن با خود آن ناسازگار است. با چنین اندیشه بیماری نمیتوان اندیشههای دیگر را نقد نمود.
3- عالم واقع که محتویات فکری از آنها حکایت میکند، یک امر بیشتر نیست؛ یعنی از میان چند نظر علمی متعارض یکی از آنها بیشتر مطابق با واقع و حق نمیباشد. مثلا از میان این عقیده که معتقد است خداوند متعال یکی بیش نیست و این عقیده که میگوید سه تا است، مسلما یکی بیشتر صحیح و مطابق با واقع نمیباشد. نمیشود همه آنها صحیح باشد؛ زیرا در واقع یا خداوند یکی است و یا سه تا، هر دو که امکان ندارد. بنابراین وقتی اندیشهای را به صورت مستدل برگزیدیم، میتوانیم بسیاری از اندیشههای مخالف را به راحتی رد کنیم و دیگر نیازی به مراجعه به اندیشههای معتقدان آن مکتب نیست. کسی که با تحقیق به این نتیجه رسید که خداوند نمیتواند نیازمند به جسم باشد، برای او بطلان کسانی که اشیاء را پرستش میکند مسلم شده است. نکته دیگر اینکه اگر نظریهای مطابق با واقع باشد برای همیشه صادق است؛ یعنی این مطلب که در عالم واقع خداوند واحد است و شخص با دلیل به آن رسیده است همیشه حق میباشد و هرگز تغییری نمیکند.
آزادی تفکر، عقیده و بیان در اسلام
آیا اساسا اسلام طرفدار آزادی فکر و عقیده است یا نه؟ برای شناخت این مساله ابتدا باید، آزادی تفکر و فرق آن با آزادی عقیده و آزادی بیان، دانسته شود تا هم پاسخ این سوال روشن شود و همچنین خلطی که نویسنده نموده و همه را به یک چشم دیده است، آفتابی شود.
آزادی تفکر: یکی از ویژگیهای انسان که او را از سایر حیوانات ممتاز میسازد، برخورداری از استعداد و توان تفکر است. تفکر از جهت ارزشی به دو گونه سازنده و زیان بار تقسیم میشود. تفکر در نظام آفرینش به انگیزه کشف حقایق هستی که میتواند انسان را به آفریدگار علیم و حکیم رهنمون کند یا طبیعت را در خدمت آسایش و سعادت بشر قرار دهد، تفکری مثبت و سازنده و مطلوب است. اما تفکر در جهان، تاریخ و مانند آن برای مقاصد نفسانی و شیطانی و تسلط بر انسانها و بهرهکشی از آنان و ارضای تمایلات حیوانی بدون در نظر گرفتن اصول و ارزشهای انسانی تفکری ویرانگر و زیانبار است.
در جهانبینی اسلامی، تفکر مثبت و سازنده به عنوان برترین عبادت به شمار آمده است و از تفکر زیان بار و گمراه کننده نکوهش و نهی شده است. این از جهت اخلاقی میباشد اما از جهت حقوقی و قانونی محدودیت و منعی در تفکر نیست. به طور مثال کسی را به خاطر تفکر در گناه، تحت پیگرد قانونی و مجازات قرار نمیدهند.[7]اصلا اجبار دیگران بر اینکه در موضوعی تفکر نکنند و یا اجبار آنها بر تفکری خاص ممکن نیست؛ زیرا اندیشه امری درونی است.
آزادی عقیده: آزادی عقیده با آزادی در تفکر متفاوت است. حتی لازمه آن هم نیست؛ زیرا عقیده و آیینی که فرد برمیگزیند همیشه از اندیشه و تفکر او بر نمیخیزد و ممکن است ناشی از عواطف، احساسات، عادات و تعصبها و مانند آنها باشد. در این صورت فکر و اندیشه آدمی اسیر و زندانی است. آزادی عقیده به این معنا نه تنها مفید نیست؛ بلکه زیان بارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد. آیا در مورد انسانی که سنگی را میپرستد، باید بگوییم چون فکر کرده و به طور منطقی به این جا رسیده است و به این دلیل که عقیده او محترم است، پس باید به عقیده او احترام بگذاریم و با بت پرستی او مخالفت نکنیم؟ یا باید کاری کنیم که عقل و فکر او از اسارت این عقیده آزاد شود، مانند کاری که ابراهیم خلیل الله(علیه السلام) کرد. وی با شکستن بتها و گذاشتن تبر بر دوش بت بزرگ، فکر بت پرستان را از اسارت رها ساخت و از خواب تقلید و عادات نادرست نیاکانشان بیدار کرد. چنانکه قرآن کریم میفرماید:
«فرجعوا الی انفسهم فقالوا انتم الظالمون»؛[8]
آنان را از خود بیگانگی نجات داد و به خود آورد.
قرآن کریم در جای دیگر، دعوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را دعوت در مسیر نجات انسان از اسارت و قید و بند جهالت، خرافات و عقاید بی اساس، دانسته میفرماید:
«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»[9]
او زنجیر ها و بارهای سنگینی که بر دوش مردم بود برمی دارد.
آزادی بیان: آزادی بیان، همچون آزادی اندیشه و تفکر، یکی از حقوق طبیعی و فطری انسان است. بیان، گفتار و نوشتار، آیینه افکار و عقاید انسان میباشد که آنها را مینمایاند و چون در افکار و عقاید بشری، حق و باطل راه مییابد. بنابراین دستاورد بیان نیز میتواند رنگ حق یا باطل و صواب و خطا را به خود بگیرد. به همین خاطر است که در دیدگاه اسلام، آزادی بیان در چهارچوب قانون و با رعایت اصول و معیارهای عقلی و شرعی، پذیرفته است و در این جهت تفاوتی میان این که عقیده و دیدگاهی که بیان میشود حق است یا باطل وجود ندارد. این مطلب در قانون جمهوری اسلامی ایران چنین آمده است: نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد و تفصیل آن را قانون معین میکند.[10]
همان گونه که یاد آور شدیم، آزادی بیان مشروط به این است که ارزشهای انسانی و اسلامی و مصالح عمومی و احکام دینی رعایت شود. بر این اساس، فتنهانگیزی، توطئهگری، اغفال و فریبکاری و کوشش در جهت منحرف ساختن افکار و عقاید و اخلاق مردم، به بهانه آزادی بیان پذیرفته و مجاز نیست.
حاصل آنکه آنچه از نظر اسلام درباره تفکر، عقیده و بیان مورد محدودیت قرار گرفته است، انحرافات بشر و جلوگیری از مسیری است که فرد خود را به هلاکت میاندازد و یا جلوگیری از بیان عقاید و سخنانی است که از روی فتنهانگیزی و اغفال و فریبکاری دیگران صورت میگیرد. در حقیقت اسلام بدنبال رهایی انسان از اسارت و اعطای آزادی واقعی به او میباشد. آنچه نویسنده بدان توجه نکرده اند فرق میان آزادی در حیطه تفکر با آزادی عقیده و بیان میباشد.
معیار در تشخیص عقاید صحیح از سقیم، عقلانیت سلیم است. عقایدی که از روی تفکر و تعقل برخواسته است را باید بها داد و آزاد گذاشت. این عقاید باعث ترقی و تکامل فرد و سعادت اوست؛ اما در مقابل عقایدی که کوچکترین مایهای از فکر ندارد را باید منع نمود؛ زیرا برعکس گونه قبل جلوگیری این عقاید باعث رشد و سعادت فرد است، چون مبارزه با چنین عقایدی باز نمودن زنجیرهایی است که به دست و پای فکر و عقل زده شده است.
اسلام از یک طرف با بتپرستی به شدت مبارزه میکند و از طرف دیگر (بعد از باز شدن غل و زنجیرها) به همان بتپرست میگوید: اگر میخواهی خدا را بپذیری باید با عقل آزاد بپذیری. بر روی زمین، گیاهان، خلقت حیوانات و در خلقت خودت مطالعه کن تا از مجرای علم به توحید، نبوت و معاد برسی؛[11]
«ان فی خلق السماوات و الارض و اختلاف الیل و النهار لآیات لاولی الالباب»[12]
الان در جامعه اسلامی ایران، پرسیدن هر سوالی از مراکز پاسخگویی و یا عالمان دین ممکن است و هر گز با این پاسخ مواجه نمیشوند که: چرا سوال کردی؟ آیین اسلام به جهت دارا بودن منطقی محکم و عقلانی هرگز نسبت به شبهات و سوالاتی که از مسیر صحیح مطرح شده است موضع رد نگرفته است. سیره بزرگان دین از معصومین و عالمان راستین تشیع در طول تاریخ نیز چنین بوده است. آنچه مورد نهی است، ترویج شبهات و مطالب مغالطهآمیز در میان توده مردم که با منطق اسلام آشنایی کاملی ندارند و بدبین نمودن آنها نسبت به حقیقت آن است .
آزادی عقیده و ارتداد
عارض شدن شک و تردید پدیده ای است که در اختیار انسان قرار ندارد. نمیتوان فردی را بدین جهت مورد نکوهش و بازخواست قرار داد. آری آنچه مذموم است این است که شک و تردید در انسان باقی بماند و راه فحص و تحقیق را نپیماید و برای معالجه این بیماری ذهنی و فکری خویش چاره اندیشی نکند. در حدیث رفع آمده است که خداوند امت اسلامی را به نه چیز مواخذه نخواهد کرد، یکی از آنها عبارت است از وسوسه فکری درباره جهان آفرینش.[13]
حق تحقیق و انتخاب عقیده و حتی تغییر عقیده از کسی سلب نشده است؛ زیرا تحقیق و تفحص و انتخاب عقیده نه تنها ممنوع نیست، بلکه مورد دعوت و تاکید اسلام است و در قوانین کیفری اسلام برای امور یاد شده کیفری مقرر نشده است. البته منظور از تحقیق و تفحص، جستجوی علمی است، نه دخالت در امور فردی دیگران. تغییر عقیده نیز به خودی خود مستوجب کیفر و حدی نیست. بیان عقیده نیز در اصل آزاد است؛ اما اگر اظهار و بیان عقیدهای با حق فطری و انسانی و شرعی افراد جامعه تعارض داشته باشد به حکم اینکه حقوق جامعه بر فرد مقدم است، مقتضای حکم عقل و وحی این است که مصالح عمومی بر مصلحت فردی رجحان داده شود. به همین دلیل است که در جوامع بشری جاسوسی کردن برای دشمن مجاز نیست و برای چنین فردی شدیدترین مجازاتها در نظر گرفته میشود. در حالی که بنابر اصل آزادی فرد در ایجاد رابطه با حکومتها، دیگر نباید کسی متعرض او شود. حتی با مقیاس دموکراتیک نیز دفاع از حقوق جامعه یا اکثر افراد جامعه ایجاب میکند که با مرتد برخورد شود و اجازه داده نشود که وی با عمل خود به عقیده اکثریت اهانت کند و سبب وهن و سستی در عقاید بر حق مردم عادی گردد.[14]
نویسنده تصور نموده است حکم ارتداد یا منع از نشر کتب ضلال و گمراه کننده مخالف با آزادی انسان در انتخاب دین است، و از این مقدمه نتیجه گرفته است که پس حکم تحقیقی بودن دین در اسلام از روی صداقت نیست. در حالی که مقدمهای که او استدلال خود را بر آن بنا نموده است نادرست است؛ زیرا هرگز حکم ارتداد و یا منع انتشار افکار گمراه کننده با آزادی انتخاب، مخالف نیست حتی بالاتر، آزادی جامعه و تامین حقوق دیگران در گرو اجرای آن است. کسی که عقیده خویش را در دل نگاه میدارد(هر عقیدهای باشد) و یا شبهات ذهنی برای او ایجاد شده است، حکم مرتد بر او جاری نمیشود. اجرای حکم ارتداد به خاطر اظهار و بیان او صورت میگیرد که باعث وهن دین و سست شدن ایمان دیگران است.
درباره ارتداد این دو نکته قابل توجه است:
1- راه اسلام با کسی که مرتد شده است و گرفتار شبهه و مشکل فکری شده است بحث و گفتگوی علمی است تا شبهه او برطرف شود، حال اگر پس از روشن شدن حقیقت، وی همچنان بر انکار خود پافشاری کند، در آن صورت احکام مرتد درباره او اجرا خواهد شد. چنین فردی اهل منطق و انصاف نیست و از طرفی چون عمل او سبب رخنه و تردید در عقاید برحق دیگران میشود، ارتداد او با حقوق دیگران تعارض خواهد داشت.
2- حکم ارتداد در حقیقت به اظهار و بیان عقیده او مربوط میشود که یک عمل و رفتار اجتماعی است و با حقوق جامعه در تعارض است و چون در تعارض حق فرد با حقوق جامعه، حقوق جامعه تقدم دارد، بنابراین حکم اسلام درباره مرتد دفاع از حقوق جامعه به شمار میرود. این یکی از اصول عقلایی است که همه مکاتب فلسفی و حقوقی آن را پذیرفتهاند و اگر اختلافی هست در مصادیق است.[15]
دو سوال
در پایان خوب است دو سوال را از افراد آزاد اندیش بپرسیم:
1- آیا اگر کسی به سمت پرتگاهی در حرکت است که خود میاندیشد مسیر درستی را طی میکند و ما این صحنه را مشاهده میکنیم، اگر ساکت بنشینیم کار شایستهای را انجام دادهایم و یا اگر او را راهنمایی کنیم و جلوی او را بگیریم(حتی اگر خودش مخالفت کند) تا از فعل خویش آگاه شود؟
2- آیا پدر و مادری که علاقهمند به فرزند خود هستند، اگر فرزندشان بیمار شود به خاطر اینکه او راحت باشد و اجباری برای انتخاب او نباشد کار را به خود او واگذار میکنند که هر دوایی خواست بخورد؟ آیا پذیرش این محدودیت و عمل کردن به دستور طبیب باعث آزادی بدن از بیماری نیست؟ آیا پایبندی به دین، ثمرهاش جز آزادی همه ارزشهای انسانی از اسارت کورانها و طغیانهای درونی و بیرونی است؟
نتیجهگیری
سخن نویسنده مقاله در مواردی درست است؛ اما نتایجی که بر آن بار میکنند و همچنین پارهای مطالبی که بیان میدارند نادرست است.
محور پاسخها به اشکالات نویسنده به صورت خلاصه چنین است:
1- تنها انگیزه تحقیق شک نیست؛ بلکه بیشترین انگیزه آدمی از روی فطرت حقیقتجوی انسانی نشأت میگیرد.
2- واقعیت موجود در خانوادههای مسلمان و جامعه اسلامی مخالف نظر نویسنده در تحمیل عقاید است. در جامعه، سوالات و اشکالات در بستر مناسب، آزادانه مطرح میشود. اگر از مردم و جوانان، درباره اصول دین سوال شود اکثر افراد برای شما به اندازه توان و معرفت خود، دلیل و برهان میآورند و نمیگوید چون پدران ما گفتهاند: خدا هست ما نیز چنین نظری را برگزیدهایم.
3- در جامعهای که اکثریت قریب به اتفاق آن، دین اسلام را برگزیدهاند و قانون اساسی خویش را بر مدار آن سامان دادهاند مسلماً افراد آن جامعه موظف به رعایت دستورات آن دین میباشند. به عنوان نمونه وقتی اکثریت، حجاب را به عنوان تکرم و حفظ کرامت زن پذیرفتهاند، نمیشود عدهای فضای عمومی را با بیحجابی آلوده نمایند. بنابراین باید میان آزادیهای فردی و آزادیهای جمعی فرق قائل شد. شخص در حریم خصوصی خویش آزاد است؛ اما در حریم جامعه باید ضوابط اجتماعی را رعایت نماید.
4- آنچه از نظر اسلام درباره تفکر، عقیده و بیان، مورد محدودیت قرار گرفته است، انحرافات بشر و جلوگیری از مسیری است که فرد خود را به هلاکت میاندازد و یا جلوگیری از بیان عقاید و سخنانی است که از روی فتنهانگیزی و اغفال و فریبکاری دیگران صورت میگیرد. در حقیقت اسلام به دنبال رهایی انسان از اسارت و اعطای آزادی واقعی به او میباشد. آنچه نویسنده بدان توجه نکرده اند فرق میان آزادی در حیطه تفکر با آزادی عقیده و بیان میباشد.
5- اسلام بر اساس فطرت بشر استوار و در صدد زدودن غبارهای فطرت و باز نمودن غل و زنجیرهایی است که بشر به دست خود یا دیگران بر او زدهاند. افکار و اندیشههای انحرافی، فطرت پاک آدمی را در پستوی حجاب مغالطات مخفی نموده و تشخیص راه درست را از فرد میرباید. از ورود چنین سارقانی مسلما باید جلوگیری شود. بر خلاف نظر نویسنده، تحقیق آنگاه صادقانه روی میدهد که افراد در فضایی مناسب بتوانند مطالب خود را بیابند نه در فضایی که حق، زشت و باطل زیبا جلوه داده شده است.
6- نویسنده سخنی میگوید که با آن، سخن خود را نقض میکند. میگوید: در عالم اندیشه هیچ موضوعی مختومه نیست. سوال میکنیم آیا همین حکمی که شما دادید فراگیر و کلی نیست؟
7- حصول یقین در منطق شرایطی دارد که وقتی آن شرایط حاصل شد، وصول به نتیجه قطعی و یقینی خواهد بود. وقتی ثابت شد که مجموع اضلاع یک مثلث برابر با دو قائمه است؛ دیگر لازم نیز برای حکم قطعی نمودن منتظر نظرات دیگران باشیم. از طرفی بر اساس سخن نویسنده دیگر، هیچ قانون علمی نباید ثابت باشد و هر لحظه امکان تزلزل آن هست. این اندیشه چیزی جز اندیشه شکاکیت نیست که برای بطلان آن در کتب معرفت شناسی ادله روشن و محکمی بیان شده است.
8- افراد در انتخاب عقیده و بیان آزاد هستند؛ اما اگر بیان عقیده آنها با حق فطری و انسانی و شرعی افراد جامعه در تعارض باشد به حکم عقل مصالح عمومی بر مصلحت فرد رحجان داده میشود. به همین دلیل است که در جوامع بشری جاسوسی کردن برای دشمن مجاز نیست و برای چنین فردی شدیدترین مجازاتها در نظر گرفته میشود. حتی با مقیاس دموکراتیک نیز دفاع از حقوق جامعه یا اکثر افراد جامعه ایجاب میکند که با مرتد برخورد شود و اجازه داده نشود که وی با عمل خود به عقیده اکثریت اهانت کند و سبب وهن و سستی در عقاید بر حق مردم عادی گردد.
9- اجرای حکم مرتد به خاطر اظهار و بیان او صورت میگیرد که باعث وهن دین و سست شدن ایمان دیگران میشود. ثانیا: بعد از آن در حق او صورت میگیرد که شبهات ذهنی او با بحث و گفتگو بیان شده و او مغرضانه بر اندیشه باطل خود جمود داشته باشد.
مطالب مرتبط:
تحقیقی بودن اصول دین (1) (مقدار و میزان تحقیق، کشف واقعیت یا تخریب حقیقت)
کتابنامه:
- 1) قرآن کریم.
- 2) ربانی گلپایگانی، علی؛ آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم، قم، موسسه مذاهب اسلامی، 1382، اول.
- 3) سید رضی، نهج البلاغه، قم، هجرت، 1414ق، اول.
- 4) علامه مجلسی، بحار الأنوار، تهران، اسلامیه، بی تا.
- 5) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
- 6) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج 24، انتشارات صدرا، 1385ش.
- 7) ......................؛ مجموعه آثار، ج 3، انتشارات صدرا، 1385ش.
- 8) ......................؛ مجموعه آثار، ج 6، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، 1385ش.
- 9) مهدوی دامغانی، محمود؛ روضة الواعظین، ترجمه مهدوى دامغانى، تهران، نشر نی، 1366ش، اول.
پی نوشت:
-
[1] . بحار الأنوار ، ج1، ص 138.
-
-
[3] . مجموعه آثار، ج 3، ص 607.
-
[4] . روضة الواعظین، ص 64.
-
[5]. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، ج 6، اصول فلسفه و روش رئالیسم ،ص 161.
-
[6]. برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم/علامه طباطبایی، کتاب معرفت شناسی/حسن معلمی و کتاب درسهایی از کلام جدید/دکتر حبیب الله طاهری.
-
[7] . آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم ،ص 80 با تلخیص.
-
-
-
[10] . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اصل 24.
-
[11] . مجموعه آثار ج 24، ص 328.
-
-
[13] . آزادی و دمکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم، ص 147.
-
[15] . همان، ص 149 همراه با تلخیص.