كلمات كليدي : توحش، بربريت، تمدن، لوييس مورگان، نظريات تكاملي
نویسنده : فاطمه عمو عبداللهي
واژه "Savagery" از نظر لغوی به معنای وحشی، درنده، بیتمدن و بدوی میباشد[1] و در علوم اجتماعی نیز به همین معنی به کار گرفته شده است، که طبق نظرات تکاملگرایان برای بیان مرحلهای از زندگی انسانها در طول تاریخ، میباشد. همچنین واژه "primitive" نیز به همین معنا در علوم اجتماعی است که این واژه جانشین کلمه تحقیرآمیز و علنا نامناسب وحشی شده است. و برای توصیف ملتهای زندهای که در حال حاضر در خارج از تمدن صنعتی هستند به کار میرود.[2]
از موضوعات مورد توجه دانشمندان، بهخصوص عالمان رشته انسانشناسی بررسی سیر جوامع انسانی در طول تاریخ حیات آنان است. اینکه بشر در طول زندگی خود چه دورانها و دگرگونیها را پشتسر گذاشته تا به شرایط امروز خود برسد، یکی از مسایل مورد توجه و بررسی بسیاری از انسانشناسان بوده است، که البته توجه به گذشته در علوم بدان جهت است که راهی برای تبیین حال و خطمشیای برای پیشبینی آینده در اختیار دانشمندان قرار میدهد.
در انسانشناسی مانند هر علم دیگر، دانشمندان موضوعات را از زوایا و دیدگاههای متفاوت مطالعه میکنند. میتوان به طور کلی نظرات موجود در انسانشناسی و جامعهشناسی راجع به سیر جوامع را به دو دسته کلی تکاملی و غیرتکاملی تقسیمبندی کرد. تکاملیون معتقدند که بشر از گذشته تاکنون در مسیری رو به پیشرفت و ترقی به حرکت ادامه داده است، و چنین میپندارند که پدیدههای اجتماعی و انسانی از مسیرهای مشخص عبور میکنند و دارای قوانین معینی هستند، و کوشش میکنند سیر جامعه را بشناسند و در تسریع دگرگونی شرکت کنند. لیکن گروه دیگر (غیرتکاملیون) اعتقاد دارند هر پدیده اجتماعی و انسانی را جداگانه مورد مطالعه قرار دهند و به سیر معین جامعه اعتقاد ندارند. آنچه ما در این نوشته به طور مختصر به آن میپردازیم نظرات تکاملی لوییس هنری مورگان، از بزرگان انسانشناسی آمریکا، میباشد.
نظرات تکاملی در جامعهشناسی و انسانشناسی با تأثر از نظریههای زیستشناسی ژان لامارک (Jean-Baptiste Lamarck:1744-1829) و چارلز داروین (Charles Robert Darwin: 1809-1882) از قرن 19 شکل گرفتند.
لوییس هنری مورگان (Lewis Henry Morgan: 1818-1881) پدر انسانشناسی آمریکا و از معتقدین به تکامل است و نظریات اساسیاش در مورد تئوری تکامل فرهنگی در کتاب مشهورش "جامعه کهن"، آورده شده است. او معتقد بود که بشر با گذشتن از مراحل توحش و بربریت به مرحله تمدن امروزی رسیده است. در نظر او هر مرحله با یک اختراع عمده فنی آغاز شده و هر دوره با توسعه مشخصی در دین، خانواده و سازمان سیاسی و نظام مالکیت همراه میباشد.[3] در واقع او ذهن انسان را در حال تکامل میداند، که از حالت صغارت خود در مرحله بربریت به مرحله توسعه کنونی خود رسیده است. اصل عمومی هوش در مرحله وحشیگری، بربریت و تمدن در انسان ایجاد شد و رشد کرد. به خاطر همین اصل بود که بشر توانست، به اختراعات و اکتشافات و ابزارسازیهای جدید بپردازد.[4] بهعبارتی او با توجه به توسعه تکنولوژی در جوامع، آنها را دستهبندی نموده است.
میتوان مراحل مورد نظر او را به صورت خلاصه اینگونه بیان کرد:
حالت اولیه توحش، حالت میانی توحش، حالت اخیر توحش، حالت اولیه بربریت، حالت میانی بربریت، حالت اخیر بربریت و مرحله تمدن.
مرحله توحش
شناخت نسبت به آن بسیار اندک است، و به سه خرده، یا دوره و یا مرحله ذیل تقسیم میشود:
1) مرحله اولیه وحشیگری؛ این مرحله، از دوره نوزادی بشر آغاز شد و میتوان گفت که با ماهیگیری و استفاده از آتش، خاتمه یافت. در این دوره غذای انسان را فندق و بادام و غیره تشکیل میداد. آغاز سخن، یا به کار بردن کلام ملفوظ مربوط به این دوره است. هیچ نمونهای از قبائل انسانی در طی این شرایط در دوره تاریخی باقی نماند.
2) حالت میانی وحشیگری؛ این دوره با ماهیگیری و استفاده از آتش آغاز شد و با اختراع تیر و کمان پایان یافت. بشر در این شرایط، در نواحی وسیعتری از زمین پراکنده شد. در میان موجودات امروز، استرالیاییها و بخش عمدهای از پولینیزیها، هنوز هم در این مرحله بهسر میبرند.
3) حالت اخیر وحشیگری؛ این حالت با اختراع تیر و کمان آغاز شد و با کوزهگری پایان یافت. قبائل آتاپسکن (Athapascan) در نواحی خلیج هودسن، قبائل دره کلمبیا و پارهای از قبائل کنارههای آمریکای شمالی و جنوبی نیز در این مرحله بهسر میبرند. در اینجا عصر توحش به پایان میرسد. تیر و کمان تأثیر فوقالعادهایی در جامعه کهن داشت مانند تأثیری که سلاحهای گرم در عصر تمدن دارد.
در این عصر تعداد انسانها کم و زندگی بشر ساده و نواحی تحت اشغال محدود بود. هیچ هنر و نهادی را نمیتوان به این دوره نسبت داد، مگر اختراع زبان که به این دوره مربوط میباشد. نژادهای حیوانی بسیار پیشتر از انسان وجود داشتهاند و انسان زندگی خود را بدون تجربه و سلاحی در میان حیوانات وحشی آغاز کرد و بنابراین احتمال میرود که برای حفاظت خود، حداقل تا اندازهای درختزی بوده باشد. ادامه زندگی بشر در این دوره با تلاش دائم برای کسب غذا است و احتمال کلی میرود که در دورههای بسیار ابتدایی انسان از غذای حیوانی استفاده میکرده است و از آنجا که سدجوع برای انسان نسبت به سایر حیوانات دشوارتر بوده است، از اینجا به بعد هوش به صورت عامل ممتازی در میآید.
ماهی بهعنوان اولین غذای مصنوعی شناخته شد؛ زیرا بدون پختن، کاملا برای خوردن آماده نبود و بعید نیست که آتش نخستینبار برای این منظور به کار گرفته شده باشد و بدین ترتیب انسان با تکیه بر تغذیه از ماهی، با دنبال کردن رودخانهها و سواحل دریاها، توانست در نواحی گستردهتری در سطح زمین پراکنده شود که تغذیه او از گیاهان و میوهها این امکان را به او نمیداد. مدت زیادی طول کشید تا انسان از تغذیه با ماهی به کشت غلات و نباتات رسید که این مدت قسمت اعظم دوره توحش را دربر میگیرد.[5]
راجع به ازدواج در مرحله توحش برخی جامعهشناسان گفتهاند که «به صورت گروهی بوده است.[6]» لکن واضح است که این مطلب در میان همه جوامع و اقوام خصوصا دینی صادق نیست؛ چرا که با توجه به حضور دین از همان مرحله اولیه خلقت و زندگی بشر و با توجه به عدم پذیرش چنین نوع از ازدواج در هیچ یک از ادیان، این مطلب قابل توجیه نیست.
بربریت
دوره بربریت نیز به سه مرحله زیر تقسیم میشود:
1) حالت اولیه بربریت؛ اختراع یا بهکار گرفتن هنر کوزهگری، احتمالا موثرترین محک قطعی است که میتواند بهعنوان تعیین کننده مرز بین توحش و بربریت تلقی شود. از مدتها قبل، متمایز بودن شرایط این دو مرحله شناخته شده بود اما تاکنون ملاکی در مورد چگونگی انتقال توحش به بربریت به دست نیامده است. بنابراین قبایلی که به هنر کوزهگری دست نیافتند، در مرحله وحشیگری جای میگیرند و آنها که هنر کوزهگری را آموخته بودند، لیکن هرگز الفبای صوتی نداشتند و از خط استفاده نمیکردند، در مرحله بربریت قرار داده میشوند.[7]
بعد از سپری شدن دوره توحش، نعمتها و مواهب شروع به تاثیرگذاری در امور انسانی کردند. در نیمکره شرقی، اهلی کردن حیوانات و در نیمکره غربی، کشت و آبیاری ذرت و نباتات و خانهسازی با استفاده از سنگ و خشت، بهعنوان مدارک کافی برای ارتقاء حالت اولیه بربریت به حالت میانی تلقی شدهاند.
2) حالت میانی بربریت؛ در نیمکره غربی این دوره با اهلی کردن حیوانات و آبیاری و خانهسازی با خشت و گل آغاز شد. پایان این دوره را میتوان با اختراع گداختن سنگهای آهنی دانست. نمونههای این جوامع، در جوامع دهکدهنشین بومی اصلی آمریکا و در ایالت نیومکزیکو و مکزیک، آمریکای مرکزی و پرو دیده شدهاند. در نیمکره شرقی، قبایلی نیز که حیوانات اهلی در اختیار داشتند، لیکن آهن را نمیشناختند، در این دوره قرار میگیرند.[8]
3) حالت اخیر بربریت؛ این عصر، با ساختن ابزارهای آهنی آغاز شد و با اختراع الفبای فونتیک و استفاده از خط برای نوشتن پایان یافت. در این عصر تمدن شروع میشود. این دوره قبایل یونانی عصر هجر و قبایل ایتالیایی پیش از تاسیس روم و قبایل آلمانی زمان قیصر را دربر میگیرد.[9]
تغذیه و ازدواج در دوران بربریت
در این دوران کشت غلات بعد از اهلی کردن حیوانات صورت گرفته است و به نظر میرسد که کشت و زرع ابتدایی، بیشتر بهخاطر رفع نیازهای حیوانات بوده است. نخست؛ کشت و زرع در قطعاتی از زمینهای رسوبی و سپس در فضاهای محدود و باغها انجام شده است و سرانجام در مزارعی که به وسیله گاوآهن به کمک حیوانات شخم زده میشد. به هرحال استفاده از غلات و نباتات بهجای ماهیگیری و شکار باعث شده بود که انسان در جریان تهیه غذا آسودگی بیشتری را احساس کند و دسترسی به این غذا بسیاری از قبایل را از بلای آدمخواری رهایی داده بود. همچنین در دوره بربریت با توجه به اهلی کردن حیوانات بهتدریج شیوه جدیدی از زندگی شبانی با بهرهگیری از گوشت و شیر حیوانات نیز به وجود آمد. در دوران اخیر بربریت بشر به تغذیه نامحدود از طریق کشاورزی دست یافته بود؛ زیرا با استفاده از نیروی حیوانات اهلی و به کار گرفتن آهن در تهیه خیش و بیل توانسته بود کشت و زرع ابتدایی را به کشاورزی ارتقا دهد.[10]
ازدواج در مرحله بربریت، به صورت یکزوجی است. میان ازدواج یکزوجی و یکهمسری. در مرحله اخیر بربریت، دورهای قرار دارد که در آن مردان برده داشتند و چندزنی رایج بوده است.[11]
مرحله تمدن
این عصر با استفاده از الفبای فونتیک و نوشتن آغاز شد و به دورههای قدیم و جدید تقسیم میشود. نوشتهها و حروف تصویری روی سنگها را میتوان مربوط به این دوره دانست.
مرحله تمدن قدیم با پیدایش خط، مرحله تمدن میانی با اختراع قطبنما و باروت و کاغذ و چاپ، و تمدن جدید با اختراع بخار و برق و ... مشخص میشود.[12]
مورگان معتقد بود که جوامع استرالیایی اولین صورت تمدن برای کلیه افراد بشر بوده و جامعه سرمایهداری غربی، مرحله نهایی تکامل کلیه جوامع انسانی است.[13]
ازدواج در عصر تمدن: به صورت یکهمسری و همراه با زنا و روسپیگری است.[14]
ارزیابی نظرات مورگان[15]
اگرچه در بیشتر عبارات مورگان هواداری از فرهنگ غربی آشکار است اما خدمت او به اندیشه انسانشناختی به خارج از مرزهای محدود این رشته گسترش یافته است و بر تاریخ فکری و سیاسی در عصر جدید و کسانی چون مارکس و بهخصوص انگلس تاثیر ژرفی گذاشته است به طوری که بیشتر مطالب کتاب "منشا خانواده، مالکیت خصوصی و دولت" انگلس از "جامعه کهن" مورگان سرچشمه گرفته است.
در ارزیابی نظرات مورگان باید دو دسته را از هم تفکیک کنیم. یکی منتقدان معتقد به تکامل و دومی منتقدانی که به تکامل اعتقاد ندارند.
- دسته اول؛ تکاملیون؛ انتقادات آنان بیشتر جنبه روشنگرانه دارد که با تکیه بر تحقیقات جدید، بیشتر نظریات مورگان را تکمیل کردهاند و بهعبارتی آنها را نفی نمیکنند.
- دسته دوم؛ غیرتکاملیون؛ در نظریات مورگان شک داشتند و آنها را عاری از اصالت و مبتنی بر تخیلات واهی میدانستند. آنان معتقد بودند که خط سیر جوامع مشخص نیست و همه از مراحل یکسان نمیگذرند، بهعلاوه تغییر در جوامع همیشه بهگونهای تکاملی و رو به پیشرفت نیست.
مکتب اشاعه (پخشگرایی) نیز از منتقدان مورگان بودند معتقدین مکتب اشاعه در پاسخ به تئوری مورگان و ادوارد تایلر (Edward Burnett Tylor: 1832-1917) شکل گرفت و ضد تکاملیاند. ایشان معتقدند که منشاء فرهنگ جوامع انسانی از چند مرکز فرهنگی چون؛ مصر، یونان، بینالنهرین است و از این مراکز است که فرهنگ و تمدن به نقاط دیگر اشاعه یافته است و شباهت بین فرهنگها به علت رفتوآمد، دادوستد، لشکرکشیها و در اثر اقتباس یکی از دیگری است. آنها مراحل تکاملی مورگان را خیالی و بدون ارتباط با واقعیت میدانستند. آنها معتقد بودند که فرهنگ هر جامعه برحسب تاریخ منحصر بهفرد ویژهاش از سایر فرهنگها جدا میشود و هیچ نوع مقایسه و طبقهبندی میان آنها صحیح نیست و هر فرهنگ باید بهطور ویژه و جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد و تعمیم داده نشود.
با این وجود در دهه 1930 مکتب تکاملی بار دیگر بهعنوان عکسالعملی در برابر کارکردگرایان نضج گرفت و تا امروز بهعنوان مهمترین مکتب انسانشناسی فرهنگی به حیات خود ادامه داده است. از مهمترین هواداران امروزی این مکتب میتوان از گوردون چایلد و لسلی وایت نام برد. به نظر چایلد تکامل تکنولوژی بهمنزله کلیدی است که فهم مراحل فرهنگی و اجتماعی انسان را بیشتر میکند.