18 آذر 1396, 14:2
قال علی (ع): عاتب اخاک بالاحسان الیه (نهج البلاغه فیض ، ص 1165)
نیکى و نیکوکارى از صفاتى است که خداوند صاحب این صفت را دوست دارد. همانطورى که خداوند به ما احسان کرده است، لازم است ما هم در برابر خوبى هاى مردم نیکى بیشترى نمایم .
اگر کسى با ما بدى هم کرد براى تأدیب او، با احسان برخورد کنیم، نه اینکه بدى را با بدى جواب دهیم که موجب ازدیاد کینه و دشمنى شود.
شیوه مردان الهى این بود، که اگر کسى به آنها سلام میکردند، سلام را بهتر و کاملتر جواب میدادند؛ و اگر دستى براى نیکى بسوى آنها دراز میشد افزون تر پاداش میدادند.
دلهاى آدمیان دوستدار نیکى کنندگان است؛ و شیطان از این عمل آدمیان صورتش مجروح و دلش جریحه دار میشود؛ و در این راستاى محسن[2] از منت گذاشتن ، احسان خود را خدشه دار نمیکند.
مرد یهودى و فقیر با شخصى آتش پرست که مال زیاد داشت ، به راهى میرفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت ؛ از یهودى سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست ؟
گفت : عقیده ام آن است که جهان را آفریدگارى است و او را پرستش میکنم و به او پناه میبرم، و هر کس موافق مذهب من میباشد به او نیکى میکنم و هر کس مخالف مذهب من است خون او را بریزم .
یهودى از آتش پرست سؤال کرد: مرام تو چیست ؟ گفت: خود و همه موجودات را دوست میدارم و به کسى بدى نمیکنم و به دوست و دشمن احسان و نیکى میکنم . اگر کسى با من بدى کند به او جز با نیکى رفتار نکنم، به سبب آنکه میدانم که جهان هستى را آفریدگارى است. یهودى گفت: این قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم، و تو روى شتر با وسایل مسافرت میکنى و من با پاى پیاده با تهى دستى، نه از خوراک خود میدهى و نه سوار بر شترت مینمایى.
آتش پرست از شتر پیاده شد و سفره غذا را در مقابل یهودى پهن کرد یهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگیرد. مقدارى راه که با یکدیگر حرکت کردند، یهودى ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فریاد کرد: که اى مرد من به تو احسان نمودم آیا این جزاى احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذارى، فایده اى نکرد. یهودى با فریاد میگفت: قبلا مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است او را هلاک کنم .
آتش پرست رو به آسمان کرد و گفت: خدایا من به این مرد نیکوئى کردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان .
این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودى را بر زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است .
خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و میخواست حرکت کند که ناله یهودى بلند شد: اى مرد نیکوکار تو میوه احسان را چشیدى و من پاداش بدى را دیدم، اینک به عقیده خودت از راه احسان رومگردان و به من نیکى کن و مرا در این بیابان رها مکن .
او بر یهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.[3]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان