دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2 : آينده بنى اميّه

خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2 موضوع "آينده بنى اميّه" را بیان می کند.
No image
خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2 : آينده بنى اميّه

موضوع خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2

متن خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2

2 آينده بنى اميّه

متن خطبه 166 نهج البلاغه بخش 2

بنو أمية

و منهاافْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ الْأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ

ترجمه مرحوم فیض

قسمتى دوم از اين خطبه است (در خبر دادن باجتماع مسلمانان بعد از پراكندگيشان از هم و از بين بردن بنى اميّه، و سرزنش به اصحابش). (مسلمانان) بعد از انس گرفتن با يكديگر و اجتماع از هم جدا ميشوند، و از (اطراف) اصل (و پايه دين) خود (امام بحقّ) پراكنده مى گردند، پس بعضى از ايشان شاخه اى (امامى از ائمّه هدى عليهم السّلام) را مى گيرد، هر كجا كه برود با او همراه است (به دستورش رفتار مى نمايد) تا اينكه بزودى خداوند ايشان را براى بدترين روز بنى اميّه (انقراض دولتشان) گرد آورد چنانكه قطعه هاى ابر در فصل پاييز بهم متّصل ميشود، خداوند آنان را با هم مهربان ساخته و بهم پيوسته و بسيار مى گرداند، مانند ابرهاى روى هم قرار گرفته، پس از آن خداوند براى آنان درهايى مى گشايد كه از جاى بر انگيختنشان سيل وار روانه ميشوند (حركت كرده و بكمك يكديگر مى شتابند) مانند سيل دو باغ (اهل سبا كه خداوند قصّه آنرا در قرآن كريم ياد فرموده، و آن سيل عظيمى بود كه همه آنان را هلاك نمود) هيچ پشته اى از آن سالم و هيچ زمين بلندى برقرار نماند، و راه آنرا نه استوارى كوه و نه بلندى زمينى نسبت (كسى نمى تواند آن جمع را شكست دهد) خداوند ايشان را در ميان درّه هايى كه آفريده (و مجراى سيل هم از آن درّه ها است) پراكنده مى نمايد و آنان را مانند چشمه ها در زمين روان مى سازد (خلاصه جمعيّتشان را بسيار و قدرت و توانائى بآنها عطاء مى فرمايد) بوسيله آنها حقوق گروهى (ستمديده ها) را از گروهى (ستمگران) مى ستاند و گروهى (بنى عبّاس) را در شهرهاى گروهى (بنى اميّه) مى گمارد، و سوگند بخدا آنچه در تصرّف ايشانست بعد از پادشاهى و حكمرانى (آنها) گداخته ميشود و مانند دنبه كه از آتش گداخته مى گردد (عزّت و دولت و دارائى و همه چيز آنها از بين خواهد رفت). 

ترجمه مرحوم شهیدی

از اين خطبه است

پس از سازوارى جدا گرديدند، و از اصل خود به پراكندگى گراييدند. بعضى از آنان به شاخه اى چسبيده، و هر كجا چمد بدان سو خميده، ليكن خداى تعالى به زودى آنان را براى بدترين روز امويان چنان فراهم كند، كه پاره هاى ابر پاييزى به هم در شود. خدا ميان آنان الفت افكند، و چون توده ابر به هم نشسته فراهمشان كند. آن گاه درها براى آنان بگشايد تا به راه افتند از آنجا كه بايد، چون سيل دو باغستان مردم سبا، كه با روان شدن آن چيزى بر جاى نماند و نه پشته اى بر پاى، نه كوه پيوسته به هم فشرده مانع روان شدن آن سيل گرديد، نه زمين بلند پر سنگ و گل، راه آن را بريد. خدا آنان را پنهان در دل درّه هاى خود بپراكند سپس چون چشمه سارها در زمين روان كند. به آنان حقّ مردمى را از مردم ديگر بستاند، و مردمى را توانايى دهد و در خانه هاى مردم ديگر ساكن گرداند. به خدا سوگند، پس از قدرت و رفعتى كه يافته اند آنچه در دست دارند بگدازد، چنانكه دنبه با آتش نسازد.

ترجمه مرحوم خویی

و از جمله فقرات اين خطبه است مى فرمايد: متفرّق ميشوند بعد از ايتلاف ايشان و پراكنده مى شوند از أصل خودشان، يعنى از امام مفترض الطاعة، پس بعضى از ايشان أخذ كننده باشد شاخه را از آن أصل كه هر جا ميل كند آن شاخه آن هم ميل مى كند با او با وجود اين كه بدرستى خداى تبارك و تعالى زود باشد كه جمع كند ايشان را از براى بدترين روزى از براى بني اميه ملعونين چنانچه مجتمع مى شود ابرهاى متفرقه در فصل پائيز.

الفت مى دهد خداى تعالى در ميان ايشان پس مى گرداند متراكم و بر هم نشسته مثل أبرهاى متراكم پس از آن بگشايد خداوند عزّ و جلّ از براى ايشان درهائى كه روان شوند از جاى هيجان ايشان مانند سيل دوبستان شهر سبا، بحيثيّتي كه سلامت نماند بر آن سيل كوه كوچكى و ثابت نشود مر آن را تلّي و باز نگرداند راه آن را كوه محكمي و نه پشتهاى زميني، متفرّق مى سازد ايشان را خداى تعالى در درونهاى واديهاى خود، پس در برد ايشان را در چشمهاى زمين و بگيرد بايشان از قومى حقهاى قوم ديگر را و جاى دهد قومى را در ممالك قومى، و سوگند بخدا هر آينه البته گداخته مى شود آنچه كه در دست بنى اميه است از ملك و سلطنت چنانچه گداخته شود دنبه بر آتش.

شرح ابن میثم

القسم الثاني و منه

افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ أَبْوَاباً يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ الْأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ

اللغة

أقول: القزع: قطع السحاب المتفرّقة. و مستثارهم: موضع ثورانهم. و القارّة: المستقرّ الثابت من الأرض. و الأكمة: التلّ. و الحداب: جمع حدب و هو ما ارتفع من الأرض. و الذعذعة بالذال المعجمة مرّتين: التفريق. و تهنوا. تضعفوا.

المعنى

و الإشارة في هذا الفصل إلى أصحابه، و أصلهم الّذي تشتّتوا عنه هو عليه السّلام، و افتراقهم بعد الفتهم هو افتراقهم إلى خوارج و غيرهم بعد اجتماعهم عليه. و قوله: فمنهم آخذ بغصن. أى يكون منهم من يتمسّك بمن أخلفه بعدى من ذريّة الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أينما سلك سلك معه كالشيعة، و تقدير الكلام: و منهم من ليس كذلك. إلّا أنّه استغنى بالقسم الأوّل لدلالته على الثاني. و قوله: على أنّ اللّه تعالى سيجمعهم. أى من كان على عقيدته فينا و من لم يكن لشرّ يوم لبني اميّة، و شبّه جمعه لهم و تأليفه بينهم بجمعه لقزع السحاب في الخريف لتراكمهم بذلك الجمع كتراكم ذلك القزع، و وجه الشبه الاجتماع بعد التفرّق. و الأبواب الّتي يفتحها لهم إشارة إمّا إلى وجوه الآراء الّتي تكون أسباب الغلبة و الانبعاث على الاجتماع أو أعمّ منها كساير الأسباب للغلبة من إعانة بعضهم لبعض بالأنفس و الأموال و غير ذلك، و استعار لخروجهم لفظ السيل، و شبّهه بسيل جنّتى مأرب و هما جنّتا سبأ المحكىّ عنها في القرآن الكريم «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ»«» الآية، و وجه الشبه الشدّة في الخروج و إفساد ما يأتون إليه كقوّة ذلك السيل حيث لم يسلم عليه مرتفع من الأرض، و لم يردّ طريقه و جريه جبل مرصوص: أى شديد الالتصاق. ثمّ قال: يذعذعهم اللّه في بطون أوديته ثمّ يسلكهم ينابيع في الأرض، و هو من ألفاظ القرآن، و المراد كما أنّ اللّه ينزّل من السماء ماء فيكنّه في أعماق الأرض ثمّ يظهر منها ينابيع إلى ظاهرها كذلك هؤلاء القوم يفرّقهم اللّه في بطون الأودية و غوامض الأرض ثمّ يظهرهم بعد الاختفاء فيأخذ بهم من قوم حقوق آخرين، و يمكّن قوما من ملك قوم و ديارهم. ثمّ أقسم ليذوبنّ ما في أيدى بني اميّة بعد علوّهم و تمكّنهم كما تذوب الألية على النار، و وجه الشبه الفناء و الاضمحلال. و مصداق هذه الأخبار ما كان من أمر الشيعة الهاشميّة و اجتماعها على إزالة ملك بني اميّة من كان منهم ثابتا على ولاء عليّ و أهل بيته و من حاد منهم عن ذلك في أواخر أيّام مروان الحمار عند ظهور الدعوة الهاشميّة.

ترجمه شرح ابن میثم

بخشى از اين خطبه است:

افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ أَبْوَاباً يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ الْأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ

لغات

قزع: پاره ابرهاى پراكنده قارّة: قرارگاه حداب: جمع حدب، زمين بلند

ترجمه

«پس از انس و همدمى از يكديگر جدا گشتند، و از اصل و ريشه خود دور و پراكنده شدند، برخى به شاخه اى آويختند و به هر سو كه مايل گشت مايل شدند، تا اين كه خداوند آنان را براى بدترين روزى كه بنى اميّه در پيش دارند مانند ابر پاييزى گرد خواهد آورد، و مانند ابرهاى به هم پيوسته و انبوه ميان آنان سازش و همبستگى برقرار مى سازد، سپس درهايى بر روى آنها مى گشايد، و از جايى كه برانگيخته مى شوند مانند سيل ميان دو باغ (شهر مآرب) سرازير مى شوند آن چنان كه هيچ پشته و تپّه اى به حال خود بر جاى نمى ماند، و اين سيل را استوارى و پا برجايى كوه و بلنداى زمين از راه خود بر نمى گرداند، خداوند آنان را در درون درّه ها پراكنده، و سپس مانند چشمه سارها در زمين روان مى سازد، و به وسيله آنها حقوق گروهى را از گروه ديگر باز مى ستاند و مردمانى را در جاى مردمان ديگر مى نشاند، به خدا سوگند آنها پس از برترى و قدرتمندى مانند دنبه كه بر روى آتش آب مى شود گداخته و نابود خواهند شد.

شرح

در اين بخش از خطبه روى سخن امير مؤمنان (ع) با اصحاب و يارانش مى باشد، مراد از اصل در عبارت و تشتّتوا عن أصلهم خود آن حضرت عليه السّلام است، و جدايى آنها پس از انس و الفت، كناره گيرى آنها از جمعيّت آن بزرگوار و پيوستن آنها به خوارج و جز آنهاست.

فرموده است: فمنهم آخذ بغصن.

يعنى برخى از اين يارانش به كسى كه پس از او از خاندان پيامبر گرامى (ص) جانشين او خواهد شد تمسّك خواهند جست و به راه او خواهند رفت مانند شيعيان، و اين كه برخى ديگر به راه ديگر خواهند رفت گفته نشده و در تقدير است به سبب اين است كه با بيان حال دسته نخست، به ذكر احوال دسته دوم نيازى نبوده است.

فرموده است: على أنّ اللّه سيجمعهم.

يعنى كسانى كه بر اعتقاد خود نسبت به ما پايدار بوده، و در بدترين سرنوشتى كه بنى اميّه در پيش دارد شركت نداشته باشند خداوند آنان را به دور هم گرد خواهد آورد، گرد آمدن اين گروه و پيوستن آنها را به يكديگر به پاره هاى ابر پراكنده در پاييز تشبيه فرموده است كه به هم پيوسته و انبوه و متراكم مى گردد، و مناسبت اين تشبيه، اجتماع اين گروه پس از جدايى و پراكندگى آنهاست، مراد از درهايى كه خداوند به روى آنان باز مى كند يا عبارت از نوع آراء و اعتقادهايى است كه موجب غلبه و بر انگيختن آنها به گردهمايى و اجتماع آنها شده، و يا اسباب و انگيزه هايى اعمّ از اينهاست مانند ديگر عواملى كه موجب چيرگى و غلبه است از قبيل هميارى يكديگر و ايثار در جان و مال و مانند اينها.

امام (ع) براى قيام و خروج اين جمعيّت، واژه سيل را استعاره فرموده، و جنبش آنها را به سيل عرم كه موجب نابودى دو باغستانى كه اين سيل از ميان آنها گذشته و سدّ مآرب را ويران ساخته تشبيه فرموده است، و اين دو باغستان در شهر سبا (در يمن) بوده و قرآن كريم از آن خبر داده كه «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ«»» وجه مناسبت در اين تشبيه قيام و خروج شديد اينها و ويرانى و تباهى است كه به وسيله آنان به وجود مى آيد همانند سيل كه زمينهاى بلند هم از آسيب آن مصون نمى ماند، و كوههاى استوار آن را از راه و جريان خود باز نمى گرداند، يعنى رويدادى سخت فراگير است.

پس از اين فرموده است: يذعذعهم اللّه في بطون أوديته، ثمّ يسلكهم ينابيع فى الأرض.

جمله دوّم از الفاظ قرآن است، و منظور اين است: همان گونه كه خداوند باران را از آسمان فرود آورده، و در لابلاى زمين جا مى دهد، و سپس از دهانه چشمه ها سرازير مى گرداند، اين گروه را نيز به همين گونه در دل درّه ها و تنگناهاى زمين پراكنده و پنهان ساخته و پس از اين آنان را ظاهر گردانيده به وسيله آنان حقوق از دست رفته گروهى را از گروه ديگر باز مى ستاند، و قومى را در سرزمين و ديار قوم ديگر جا داده استيلا مى بخشد، سپس سوگند ياد مى كند كه آنچه بنى اميّه دارند همچون دنبه كه بر روى آتش آب مى شود گداخته مى گردد، وجه مشابهت نابودى و از ميان رفتن آنها مى باشد، مصداق اين وقايع كه امير مؤمنان (ع) از آنها خبر داده، نهضت شيعيان هاشمى و اتّفاق آنها در بر انداختن حكومت بنى اميّه است، و در اين دعوت و قيام كه در اواخر دوران حكومت مروان حمار آخرين فرمانرواى اموى واقع شد آنهايى كه در دوستى على (ع) و خاندان او ثابت قدم بودند و هم غير اينان شركت داشتند.

شرح مرحوم مغنیه

افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم. فمنهم آخذ بغصن أينما مال مال معه. على أنّ اللّه تعالى سيجمعهم لشرّ يوم لبني أميّة كما تجتمع قزع الخريف يؤلّف اللّه بينهم، ثمّ يجعلهم ركاما كركام السّحاب. ثمّ يفتح لهم أبوابا يسيلون من مستثارهم كسيل الجنّتين. حيث لم تسلم عليه قارة، و لم تثبت عليه أكمة، و لم يردّ سننه رصّ طود، و لا حداب أرض. يزعزعهم اللّه في بطون أوديته، ثمّ يسلكهم ينابيع في الأرض يأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و يمكّن لقوم في ديار قوم. و ايم اللّه ليذوبنّ ما في أيديهم بعد العلوّ و التّمكين كما تذوب الألية على النّار.

اللغة:

قزع: قطع متفرقة من السحاب. الركام: التراكم. و يزعزعهم: يفرقهم.

الإعراب:

ركاما في موضع الحال من ضمير الجمع في يجمعهم أي متراكمين، و ينابيع منصوب بنزع الخافض أي في ينابيع.

المعنى:

(افترقوا بعد الفتهم، و تشتتوا بعد أصلهم). يشير بهذا الى حال المسلمين، و انهم كانوا على قول واحد في عهد رسول اللّه (ص) ثم افترقوا بعده شيعا و أحزابا، و ما تمسك بالثقلين: كتاب اللّه، و عترة النبي (ص)- كما أوصى أمته- إلا قليل، و قد أشار الإمام الى هذا القليل بقوله: (فمنهم آخذ بغصن أينما مال مال معه) فالمراد بالغصن الثقلان، و بالميل معه التمسك بهما (على ان اللّه تعالى سيجمعهم لشر يوم لبني أمية) يخبر الإمام بهذا ان المسلمين بعد تفرقهم سيجتمعون يدا واحدة للقضاء على سلطة أمية الطاغية الباغية (كما تجتمع قزع الخريف) أي يجتمع المسلمون ضد الأمويين كاجتماع قطع السحاب المتفرقة في فصل الخريف يتراكم بعضها فوق بعض. و الى هذا التراكم أشار الإمام بقوله: (ركاما كركام السحاب).

(ثم يفتح لهم أبوابا يسيلون من مستثارهم كسيل الجنتين) بعد أن علم سبحانه صدق النية من المسلمين على حرب الضلال، و الثورة على الظلم، مهد لهم السبيل و فتح عليهم أبواب النصر. فانطلقوا من مكان ثورتهم كسيل العرم الذي سلطه سبحانه على جنتي سبأ، و قد أشار، عظمت كلمته، الى هذا السيل بقوله: «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ- 16 سبأ».

(حيث لم تسلم عليه قارة). ضمير عليه للسيل، و المراد بالقارة هنا الجبل الصغير، و قد غمره السيل (و لم تثبت عليه أكمة) أي التل، أيضا أخذه السيل (و لم يردّ سننه رص طود) مضى السيل في جريه و تدفقه لا تمنعه عظمة الجبال و انضمامها و تلاصقها (و لا حداب أرض) و هي الروابي (يزعزعهم اللّه- الى- حقوق قوم). ضمير الجمع في يزعزعهم يعود للأمويين، و المعنى ان اللّه سبحانه يشتتهم في أطراف الأرض يحاولون الهرب و الاختفاء من الناس، و لكن اللّه سبحانه يظهرهم للعيان كما يظهر المياه من ينابيعها، فيتخطفهم الناس، و يأخذونهم بالدماء التي سفكوها، و الأموال التي نهبوها.

(و يمكن لقوم في ديار قوم). يهلك اللّه الأمويين، و يستخلف العباسيين (و ايم الله ليذوبن إلخ).. يذوب ملك أمية تماما كما تذوب الشحمة على النار.. و هذه نهاية كل طاغ و باغ «عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً- 6 الفتح».

شرح منهاج البراعة خویی

الفصل الثاني منها

افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم، فمنهم آخذ بغصن أينما مال مال معه، على أنّ اللّه تعالى سيجمعهم لشرّ يوم لبني أميّة كما تجتمع قزع الخريف، يؤلّف اللّه بينهم ثمّ يجعلهم ركاما كركام السّحاب، ثمّ يفتح اللّه لهم أبوابا يسيلون من مستثارهم كسيل الجنّتين حيث لم تسلم عليه قارة، و لم تثبت له أكمة، و لم يردّ سننه رصّ طود و لا حداب أرض، يذعذعهم اللّه في بطون أوديته ثمّ يسلكهم ينابيع في الأرض، يأخذ بهم من قوم حقوق قوم، و يمكّن لقوم في ديار قوم. و أيم اللّه ليذوبنّ ما في أيديهم بعد العلوّ و التّمكين، كما تذوب الألية على النّار.

اللغة

(القزع) القطع من السحاب المتفرّقة و الواحدة قزعة مثل قصب و قصبة و (الركام) بالضمّ ما تراكم من السحاب و كثف منها و بالفتح جمع شي ء فوق آخر و الموجود في النسخ بالضمّ و (المستثار) موضع الثوران و الهيجان و (القارة) بالقاف الجبل الصّغير و (الحداب) بالكسر جمع حدبة و هى كالحدب محرّكة ما ارتفع من الأرض قال سبحانه: وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ و (الألية) بفتح الهمزة و جمعها أليات بالتحريك و التثنية أليان بغير تاء 

الاعراب

على في قوله «على انّ اللّه» بمعنى مع كما في قوله تعالى وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ

المعنى

و الفصل الثاني منها

اشارة إلى اختلاف شيعته و أصحابه من بعده و هو قوله (افترقوا بعد الفتهم) أى بعد ايتلافهم و اجتماعهم عليّ (و تشتّتوا عن أصلهم) أى تفرّقوا عن امام الحقّ الذي يحقّ الائتمام به، فصار بعضهم كيسانيّا و بعضهم زيديا و بعضهم فطحيّا و غيرها (فمنهم آخذ بغصن أينما مال مال معه).

قال الشّارح المعتزلي أى يكون منهم من يتمسّك بمن أخلفه من بعدي من ذرّية الرّسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أينما سلكوا سلكوا معهم و تقدير الكلام: و منهم من لا يكون هذه حاله لكنّه لم يذكره اكتفاء بذكر القسم الأوّل لأنّه دالّ على القسم الثّاني.

ثمّ أخبر عليه السّلام أنّ الفريقين يجتمعان فقال (على أنّ اللّه) سبحانه (سيجمعهم لشرّ يوم لبني اميّة).

قال الشارح المعتزلي و كذا كان حال الشيعة الهاشميّة اجتمعت على إزالة ملك بني مروان من كان منهم ثابتا على ولاية عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و من حاد منهم عن ذلك، و ذلك في أواخر أيّام مروان الحمار عند ظهور الدّعوة الهاشميّة.

أقول: قد تقدّم في شرح الخطبة السابعة و الثمانين، أنّ ما أخبر عليه السّلام به قد وقع في سنة اثنين و ثلاثين و مأئة عند ظهور أبي مسلم المروزي الخراساني صاحب الدّعوة، و في هذه السنة ظهر السفّاح بالكوفة، و بويع له بالخلافة و كان استيصال بني امية بيده كما عرفت تفصيلا في شرح الخطبة المأة و الرابعة.

و يعجبني أن اورد هنا نادرة لم يسبق ذكرها أوردها الدّميرى في حياة الحيوان قال لما قتل إبراهيم بن الوليد بويع لمروان بن محمّد المنبوز بالحمار بالخلافة و في أيّامه ظهر أبو مسلم الخراساني، و ظهر السفّاح بالكوفة، و بويع له بالخلافة و جهّز عمّه عبد اللّه بن عليّ بن عبد اللّه بن عباس لقتال مروان بن محمّد، فالتقى الجمعان بالزاب زاب الموصل، و اقتتلوا قتالا شديدا فانهزم مروان و قتل من عسكره و غرق ما لا يحصى و تبعه عبد اللّه إلى أن وصل إلى نهر الأرون فلقي جماعة من بني امية و كانوا نيّفا و ثمانين رجلا فقتلهم عن آخرهم.

ثمّ جهّز السفاح عمّه صالح بن عليّ على طريق السماوة فلحق بأخيه عبد اللّه و قد نازل دمشق ففتحها عنوة و أباحها ثلاثة أيّام و نقض عبد اللّه ثورها حجرا حجرا و هرب مروان إلى مصر فتبعه صالح حتى وصل الى أبي صير و هي قرية عند الفيوم، قال ما اسم هذه القرية قالوا أبو صير قال فالى اللّه المصير.

ثمّ دخل الكنيسة الّتي بها فبلغه أنّ خادما نمّ عليه فأمر به فقطع رأسه و سلّ لسانه و القى على الأرض فجاءت هرّة فأكلته ثمّ بعد أيام هجم على الكنيسة التي كان نازلا بها عامر بن إسماعيل فخرج مروان من باب الكنيسة و في يده سيف و قد أحاطت به الجنود و خفقت حوله الطبول فتمثّل ببيت الحجّاج بن حكيم السلمي و هو:

  • متقلّدين صفايحا هنديةيتركن من ضربوا كأن لم يولد

ثمّ قاتل حتى قتل فأمر عامر برأسه فقطع في ذلك المكان و سلّ لسانه و القى على الأرض فجاءت تلك الهرّة بعينها فخطفته فأكلته فقال عامر لو لم يكن في الدّنيا عجب إلّا هذا لكان كافيا لسان مروان في فم هرّة و قال في ذلك شاعرهم:

  • قد يسّر اللّه مصرا عنوة لكمو أهلك الكافر الجبار إذ ظلما
  • فلاك مقوله هرّ يجرجره و كان ربّك من ذى الظلم منتقما

قال الدّميري و كان قتل مروان في سنة ثلاث و ثلاثين و مأئة و هو آخر خلفاء بني امية و أوّلهم معاوية بن أبي سفيان و كانت مدّة خلافتهم نيّفا و ثمانين سنة و هى ألف شهر و بقتل مروان انقرضت دولة بني أمية لعنهم اللّه قاطبة.

(كما تجتمع قزع الخريف) من ههنا و هناك (يؤلّف اللّه بينهم) و هو كناية عن اتفاق آرائهم و كلمتهم على ازالة ملك بني امية (ثمّ يجعلهم ركاما كركام السحاب) أى يجعلهم متراكمين مشتركين مجتمعين منضما بعضهم إلى بعض كالمتراكم من السحاب (ثمّ يفتح اللّه لهم أبوابا).

قال الشارح البحراني الأبواب إشارة إمّا إلى وجوه الاراء الّتي تكون أسباب الغلبة و الانبعاث على الاجتماع أو أعمّ منها كساير الأسباب للغلبة من إعانة بعضهم لبعض بالأنفس و الأموال و غير ذلك (يسيلون من مستثارهم) استعارة تبعيّة أى يخرجون من موضع ثورانهم و هيجانهم (كسيل الجنّتين) اللّتين أخبر اللّه بهما في كتابه العزيز و ستعرف قصّتها تفصيلا و وجه الشّبه الشدّة في الخروج و إفساد ما يأتون إليه كقوّة ذلك السيل (حيث لو تسلم عليه قارة و لم تثبت عليه اكمة) أى لم يقاوم له جبل و لا تلّ (و لم يردّ سننه) أى طريقه (رصّ طود) أى جبل مرصوص شديد الالتصاق (و لا حداب أرض) أى الرّوابي و النجا (و يذعذعهم اللّه في بطون أوديته ثمّ يسلكهم ينابيع في الأرض).

قال سبحانه أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ و المراد أنّ اللّه سبحانه كما ينزل من السّماء ماء فيكنّه في أعماق الأرض ثمّ يظهر منها ينابيع إلى ظاهرها كذلك هؤلاء القوم يفرّقهم اللّه في بطون الأودية و غوامض الأرض ثمّ يظهرهم بعد الاختفاء أو كناية عن إخفائهم بين النّاس في البلاد ثمّ اظهارهم بالاعانة و التأييد ف (يأخذ بهم من قوم) ظالمين (حقوق قوم) مظلومين و المراد بهم آل الرّسول صلّى اللّه عليه و آله (و يمكّن لقوم) من بني هاشم (في ديار قوم) من بني اميّة.

ثمّ أقسم بالقسم البارّ فقال (و أيم اللّه ليذوبنّ ما في أيديهم) أى أيدي بني اميّة أو بني العباس من الملك و السلطنة (كما يذوب الألية على النّار) وجه الشبه الاضمحلال و الفناء.

شرح لاهیجی

و منها يعنى بعضى از آن خطبه است افترقوا بعد الفتهم و تشتّتوا عن اصلهم فمنهم اخذ بغصن اينما مال مال معه على انّ اللّه تعالى سيجمعهم لشرّ يوم لبنى اميّة كما تجتمع قزع الخريف يؤلّف اللّه بينهم ثمّ يجعلهم ركاما كركام السّحاب يعنى جدا گرديدند قوم من از يكديگر بعد از الفت ايشان باهم در بيعت امام بحقّ و متفرّق گرديدند از امام اصل و خليفه حقّ و صدق خودشان پس بعضى از ايشان بگيرند و متمسّك شوند بشاخى از ان درخت كه امامى از ائمّه هدى (علیه السلام) باشند به هر جائى كه ميل كند ميل ميكنند با او بنا بر اين كه خداى (متعال) زود باشد كه جمع كند ايشان را از براى بدترين روز بنى اميّه مثل اين كه جمع ميشوند پارهاى نازك ابر در فصل پائيز الفت مى دهد خدا ميان ايشان پس مى گرداند ايشان را باهم جمع امده مانند باهم جمع امدهاى ابر غليظ ثمّ يفتح اللّه لهم ابوابا يسيلون من مستتارهم كسيل الجنّتين حيث لم تسلم عليه قارة و لم تثبت له اكمة و لم يردّ سننه رصّ طود و لا حداب ارض يذعذعهم اللّه فى بطون اوديته ثمّ يسلكهم ينابيع فى الارض يأخذ بهم من قوم حقوق قوم و يمكّن لقوم فى ديار قوم يعنى پس بگشايد خدا از براى ايشان درهائى كه روان گردند از جايگاه برانگيختن خودشان مثل سيل در بستان شهر سبا بحيثيّتى كه سالم نماند بسبب ان كوه پستى و برقرار نماند بسبب ان پشته و برنگرداند راههاى ان سيل را التصاق و محكم بودن كوهى و نه پشتهاى زمينى متفرّق مى سازد ايشان را خدا در شكمها و ميانهاى واديهاى خود پس روانه مى سازد ايشان را مثل چشمها در زمين از براى اين كه بگيرد از طائفه از ايشان حقوق طايفه را و متمكّن و برقرار گرداند مر قومى را در ولايت قومى يعنى بنى عبّاس را در مكان بنى اميّه و ايم اللّه ليذوبنّ ما فى ايديهم بعد العلوّ و التّمكين كما تذوب الالية على النّار يعنى و سوگند بخدا كه هر اينه گداخته شود آن چه اموال و دولت در دست ايشانست بعد از بلندى و اقتدار ايشان مثل گداختن دنبه گوسفند بر اتش

شرح ابن ابی الحدید

مِنْهَا افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ مَالَ مَعَهُ عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ ثُمَّ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ أَبْوَاباً يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ وَ لَمْ يَرُدَّ سُنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ كَمَا تَذُوبُ الْأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ 

هو ع يذكر حال أصحابه و شيعته بعده فيقول افترقوا بعد ألفتهم أي بعد اجتماعهم و تشتتوا عن أصلهم أي عني بعد مفارقتي فمنهم آخذ بغصن أي يكون منهم من يتمسك بمن أخلفه بعدي من ذرية الرسول أينما سلكوا سلكوا معهم و تقدير الكلام و منهم من لا يكون هذه حاله لكنه لم يذكره ع اكتفاء بذكر القسم الأول لأنه دال على القسم الثاني ثم قال على أن هؤلاء القوم من ثبت منهم على عقيدته فينا و من لم يثبت لا بد أن يجمعهم الله تعالى لشر يوم لبني أمية و كذا كان فإن الشيعة الهاشمية اجتمعت على إزالة ملك بني مروان من كان منهم ثابتا على ولاء علي بن أبي طالب ع و من حاد منهم عن ذلك و ذلك في أواخر أيام مروان الحمار عند ظهور الدعوة الهاشمية و قزع الخريف جمع قزعة و هي سحب صغار تجتمع فتصير ركاما و هو ما كثف من السحاب و ركمت الشي ء أركمه إذا جمعته و ألقيت بعضه على بعض و مستثارهم موضع ثورتهم و الجنتان هما اللتان قال الله تعالى فيهما لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ و سلط الله عليهما السيل قال الله تعالى فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ فشبه ع سيلان الجيوش إلى بني أمية بالسيل المسلط على تينك الجنتين فإنه لم تسلم عليه قارة و هي الجبيل الصغير و لم تثبت له أكمة و هي التلعة من الأرض و لم يرد سننه أي طريقه طود مرصوص أي جبل شديد التصاق الأجزاء بعضها ببعض و لا حداب أرض جمع حدبة و هي الروابي و النجاد ثم قال يذعذعهم الله الذعذعة بالذال المعجمة مرتين التفريق و ذعذعة الشر إذاعته ثم يسلكهم ينابيع في الأرض من ألفاظ القرآن و المراد أنه كما أن الله تعالى ينزل من السماء ماء فيستكن في أعماق الأرض ثم يظهر منها ينابيع إلى ظاهرها كذلك هؤلاء القوم يفرقهم الله تعالى في بطون الأودية و غوامض الأغوار ثم يظهرهم بعد الاختفاء فيأخذ بهم من قوم حقوق آخرين و يمكن منهم قوما من ملك قوم و ديارهم ثم أقسم ليذوبن ما في أيدي بني أمية بعد علوهم و تمكينهم كما تذوب الألية على النار و همزة الألية مفتوحة و جمعها أليات بالتحريك و التثنية أليان بغير تاء قال الراجز

ترتج ألياه ارتجاج الوطب

و جمع الألية ألاء على فعال و كبش آلى على أفعل و نعجة ألياء و الجمع ألي على فعل و يقال أيضا كبش أليان بالتحريك و كباش أليانات و رجل أليأ أي عظيم الألية و امرأة عجزاء و لا تقل ألياء و قد قاله بعضهم و قد ألي الرجل بالكسر يألى عظمت أليته

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الثاني

منها: افترقوا بعد ألفتهم، و تشتّتوا عن أصلهم، فمنهم اخد بغصن أينما مال مال معه، على أنّ اللّه تعالى سيجمعهم لشرّ يوم لبنى أميّة كما تجتمع قزع الخريف، يؤلّف اللّه بينهم ثمّ يجعلهم ركاما كركام السّحاب، ثمّ يفتح اللّه لهم أبوابا يّسيلون من مّستثارهم كسيل الجنّتين حيث لم تسلم عليه قارّة، وّ لم تثبت عليه أكمة، و لم يردّ سننه رصّ طود وّ لا حداب أرض، يّذعدعهم اللّه فى بطون أوديته، ثمّ يسلكهم ينابيع فى الأرض يأخذ بهم من قوم حقوق قوم، وّ يمكّن لقوم فى ديار قوم، و ايم اللّه ليذوبنّ ما فى أيديهم بعد العلوّ و التّمكين كما تذوب الألية على النّار.

ترجمه

قسمتى از اين خطبه است (در اخبار باجتماع مسلمين پس از پراكندگى و انقراض بنى اميّه و نكوهش آنان) مسلمانان پس از الفت گرفتن از هم جدا شوند، و از اصل و ريشه خويش پراكنده كردند (امام زمان خويش را وا گذارند، لكن ديرى نپايد كه از اين كار پشيمان شوند) پس پاره از ايشان شاخه (دنبال امامى از ائمه هدا) را گرفته و هر كجا كه برود با او همراه است (و بر طبق گفتارش رفتار نمايد) تا اين كه همان طورى كه پاره هاى ابر در فصل پائيز بهم مى پيوندد خداوند بزودى آنان را براى (انقراض دولت و) روز سخت بنى اميّه گرد آورد، و آنان را بهم الفت دهد، بدانسانكه پاره هاى ابر بهم متّصل مى گردد، از آن پس خداوند درهائى برويشان مى كشايد كه از جاى بر انگيختنشان همچون سيل دو باغ (اهل شهر سبا كه بوسيله آن سيل همه نابود و غرقه شدند) سرازير و هيچ تل و ماهور و قلّه سخت كوه و زمين در آن سالم نمانده، و راه آمدن آن سيل را نه بندد، خداوند آنان را در ميان درّهاى زمين، مانند چشمه هاى جارى روان سازد، و بوسيله آنان حقوق قومى (از ستمكشان) را از گروهى (ستمگران) بگيرد، و گروهى از ايشان را در ديار گروهى ديگر متمكّن سازد (بنى عبّاس را بجاى بنى اميّه مى نشاند) بخدا سوگند آنچه در تصرّف بنى اميّه است پس از آن همه سلطنت و شوكت در هم مى گذارد، بدانسانكه دنبه در آتش گداخته مى شود.

نظم

  • مسلمانان كه با هم بوده مأنوسپس از الفت ز هم گردند مأيوس
  • رها سازند رسم و پيشه خويش جدا گردند ز اصل و ريشه خويش
  • امام خويشتن را وا گذارندزمانى چند از او يادى نياراند
  • ولى ديرى نپايد كه پشيمان شوند و بعد از آن جمعى از ايشان
  • ز دنبال امامان راه گيرندبجان دستور هر يكشان پذيراند
  • روان آن پيشوا از پيش چون ماه ز پى چون اختران ايشان بهمراه
  • خداوند جهان از مهر و رأفتچنان محكم كندشان بند الفت
  • چنانكه ابرها در فصل پائيزشوند آنان چنين نزديك هم نيز
  • بنى اميّه روزى سخت در پيشاز آنان داشته دلشان شود ريش
  • چو جمع آيند از هر ريشه و اصل سحاب آسا بهم كردند چون وصل
  • درى يزدان گشايد سيل آساز جا خيزاند و گردندى مهيّا
  • چو سيلى كه سبا بگرفت در زيرچنين گردند از مركز سرازير
  • بقدرى سيلشان تند است و انبوهكه هر قلّه است و هر دشت است او هر كوه
  • ره جريان آن سيل گران بارنه بندد بل شوندى نرم و هموار
  • پس آن سيل مهيب و تند سارىشود در درّه ها چون چشمه جارى
  • ز ظلم و جور هر جا خار و خاشاك شده سر سبز پاكش سازد از خاك
  • ز دست ظالمان مست و سركشبگيرد حقّ اقوام ستمكش
  • گروهى را ز جاى خود براندبجاشان قوم ديگر مى نشاند
  • بنو عبّاس پرچم برفرازندز كينه بر بنى اميّه تازند
  • سزا بدهندشان جور و تعسّف كنند اموال و دولتشان تصرّف
  • بنى مروان پس از آن ملك و شوكتپس از آن سلطه سطوتها و قدرت
  • چنانكه دنبه در آتش گدازدچنان كارش بنى عبّاس سازد
  • بچرخ از ملك آنان مى رود دودبسان گرد مى گردند نابود

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 228 نهج البلاغه : ويژگى‏ هاى سلمان فارسى

خطبه 228 نهج البلاغه موضوع "ويژگى‏ هاى سلمان فارسى" را مطرح می کند.
No image

خطبه 200 نهج البلاغه : سياست دروغين معاويه

خطبه 200 نهج البلاغه موضوع "سياست دروغين معاويه" را بیان می کند.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
Powered by TayaCMS