23- از خطبه هاى آن حضرت است كه فرمود
وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ- مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إِيهَانٍ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ فِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ- وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ- وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ- فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا
لغات
ادهان و مداهنه: مصانعة: ظاهرسازى كردن ايهان: مصدر باب افعال سستى و ضعف نشان دادن.
خابط الغىّ: از باب مفاعله، عدم استقامت هر يك در برابر ديگرى، در اين خطبه به معناى پيروى از گمراهى است. معناى حبط را پيش از اين بيان كرديم، پايدارى نكردن و به نوعى سازش نمودن را نيز خبط مى گويند.
غىّ: جهل و نادانى نهجه: آشكار گردانيد او را عصبه بكم: آن را به شما ربط داد.
فلج: رستگارى، سعادتمندى منحه: عطيه، بخشش، جود
ترجمه
«به جان خودم سوگند، من در پيكار با كسى كه از حق رو گردانده و در مسير گمراهى گام نهاده باشد درنگ نمى كنم و سهل انگارى و سستى را روا نمى دارم. بندگان خدا، تقوى پيشه كنيد و از عذاب و كيفر او به بخشش و رحمتش پناه بريد و به راه روشنى كه براى شما مقرر فرموده برويد و به واجباتى كه يقين كرده عمل كنيد، تا رستگار شويد.
هرگاه به دستور شريعت و فرامين خداوند عمل كنيد على ضمانت مى كند كه چنانچه در دنيا به توفيقى دست نيابيد در آخرت رستگار خواهيد شد.«»»
شرح
در اين فصل حضرت نظر كسانى را كه مى گفتند، آن جناب با مخالفان كنار بيايد و با آنها نجنگد و بنوعى سازش كند چرا كه از كارزار با آنها بهتر است، رد مى كند و مى فرمايد: لعمرى ما علىّ... و لا ايهان به جان خودم سوگند، سازشكارى با آنان- به اين لحاظ كه صلاح ديانت در اين است- بر من واجب نيست، و آنان نتوانسته اند مرا ضعيف كنند، و در پيكار با آنها، در خود ناتوانى و درماندگى نمى بينم كه با آنان كنار بيايم پس چه چيز ايجاب مى كند كه بنا به نظر اينان، از مخالفان حق پيروى كنم» استدلال حضرت بر لزوم پيكار با دشمنان، انكار كردن حق و كنار آمدنشان، با ستمگرى و تجاوز بيان شده است. ستمكار بودن آنان تنبّهى است براى شنوندگان و نزديك ساختن ذهنشان، به معذور بودن آن حضرت به قيام و اقدام بر جنگ و ستيز با آنان زيرا پيكار با كسانى كه حق را انكار، و با ستمگر كنار آمده باشند، واجب و لازم است. پس نبايد وقوع جنگ را ناپسند شمرد، چنان كه نظر صلح طلبان همين بود.
حضرت پس از توضيح اين كه چرا با ستمگران مى جنگد، سه مطلب را تذكر داده است و به شرح زير توصيه مى فرمايد: اول آن كه، انسانها را به تقوا و پرهيزگارى امر فرموده است.
دوّم مردم را، به پناه بردن از غضب خدا به رحمتش ترغيب كرده است.
سوم وظيفه اجتماع را پيمودن راه روشن عدالت دانسته و فرمان به سلوك اين راه داده است.
در صفحات قبل روشن شد كه تقوا عبارت از ترسى است، كه موجب كناره گيرى انسان از امور منهيّه و منكر مى شود به تعبير ديگر همان زهد حقيقى را تقوا گويند و حضرت به تقوا و وارستگى امر مى كند.
در توصيه دوّم، مردم را امر به فرار به سوى خداوند كرده اند، فرار به سوى خدا، امر به توجّه و روى آوردن به سوى حق تعالى مى باشد، يعنى برگرداندن چهره نفس و جان به سوى كعبه وجود واجب جانان، كه كنايه از دورى جستن از وسوسه هاى نفسانى و پناه بردن به الهامات رحمانى است. بايد توجّه داشت كه، فرار بندگان به سوى خداوند متعال داراى مراتب و درجاتى است به ترتيب ذيل: الف: فرار بنده، از بعضى آثار، به بعضى از آثار ديگر خداوند، چنان كه از اثر خشم خداوند، به اثر رحمتش پناه بريم. خداوند، تضرّع و زارى مؤمنان را، چنين حكايت كرده است: رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا...«» از آيه شريفه چنين استفاده مى شود، كه مؤمنان، جز خداوند و افعالش چيزى را نمى بينند، بنا بر اين از بعضى آثار، به پناه بعضى آثار فرار مى كنند.
ب: معناى دوّم فرار به سوى خدا، اين است كه بنده، پس از مشاهده افعال خداوند، و مراتب قرب و نزديكى، و معرفت و شناخت الهى، به سرچشمه افعال، كه صفات خداوندى است، دست يابد. بنا بر اين، از بعضى صفات، به سوى برخى صفات فرار كرده است. آنچه از حضرت زين العابدين (ع) در دعا نقل شده است به همين معنى است: اللّهم اجعلنى، اسوة من قد انهضته بتجاوزك من مصارع المجرمين، فاصبح طليق عفوك من اسر سخطك «بار خدايا مرا، براى اشخاصى كه توفيق دورى جستن، از جايگاه هلاكت گناه كاران را، داده اى الگو و پيشوا قرار بده آنان كه شب را به صبح نابرده، از بند عذاب و خشمت، به آزادى گذشت عفوت رسيدند.» «عفو و سخط» در عبارت دعا دو وصفند. حضرت سجاد (ع)، فرار از خشم و غضب را به وادى عفو و گذشت تعبير فرموده اند.
ج: معنى سوّم فرار كه از دو معنى اوّل دقيقتر است، اين است كه بنده، از مقام توجه به صفات خداوند، علوّ درجه يابد و متوجّه ذات حق تعالى شود، و به فرموده مولا از مقام صفات به سوى ملاحظه و شهود ذات فرار كند. از باب نمونه خدا در قرآن مى فرمايد: وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى...«» در دعا آمده است، كه به هنگام بپا خاستن براى نماز گفته شود: منك و بك و لك و اليك منك: يعنى وجود و هستى از تو آغاز شده است، و بك: بقا و هستى به تو پا برجاست، لك: صاحب اختيارى جهان با تو است و اليك: رجوع و بازگشت هم، به سوى تو مى باشد. سپس دعا با تأكيد بيشتر ادامه مى يابد: لا ملجأ و لا منجا و لا مفرّ منك الّا اليك بار خدايا: پناهگاهى، نجاتى و مفرّى از تو، جز تو نيست.
پس از رسيدن پيامبر «ص» به تمام اين مراتب و مراحل، خداوند، به او امر مى فرمايد كه... وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ.«» و آن حضرت در سجده اش عرض مى كرد: أعوذ بعفوك من عقابك «از عذاب و كيفرت، به عفو و گذشتت پناه مى آورم».
البتّه اين سخن كسى مى تواند باشد كه، فعل خدا را به عيان و شهود ديده، و از فعلى به فعلى ديگر پناه برده باشد. عفو در دعاى حضرت رسول، صفت عفو كننده است. و گاهى منظور از عفو اثرى است كه از عفو و گذشت براى شخص مورد عفو ظاهر مى شود، چنان كه خلق و صنع كه به معنى «خالق و صانع» است، گاهى منظور اثر خلقت و صفت در مخلوق و مصنوع است.
بنا بر اين هنگامى كه شخص با دريافت اثر عفو، تقرّب يافت، خود را از مشاهده آثار افعال مستغنى و بى نياز يافته، ارتقاى درجه مى يابد و تقاضاى رسيدن به اصل آثار را دارد كه همان صفاتند و از اين مقام بالاتر را هم رسول گرامى اسلام (ص) از خداوند، مسألت مى دارد و عرض مى كند: اعوذ برضاك من سخطك «خداوندا از خشمت به خوشنوديت پناه مى آورم.» خشم و رضا دو صفتند از يكى به ديگرى پناه جسته شده است، و باز چون توقّف در مقام صفات را، نقص در مرتبه توحيد، ديده، خواهان تقرّب و نزديكى بيشتر شده است و آرزوى ارتقاى مقام از شهود صفات، به مقام ملاحظه ذات را كرده عرضه داشته است: و اعوذ بك منك: «خداوندا از صفاتت، به ذاتت پناه مى آورم.» معناى فرار از خدا به سوى خدا، بدون توجّه به مرحله افعال و صفات اين بود كه بيان شد. ناگفته نبايد گذاشت كه هنوز اين مرحله اوّلين مقام و مرتبه رسيدن به ساحل شرافت و كرامت است. از اين مرتبه به بعد، براى ورود به درياى وصول و شناور شدن در بحر استغراق معرفت اللّه مراتب و درجات بى شمارى است. توجّه به همين مقام و رتبه هاى بى نهايت است كه هرچه تقرب رسول اكرم به خدا بيشتر مى شود عرض مى كند: لا احصى ثناء عليك: «ثناى تو براى من قابل شمارش نيست از عهده ستايش و ثنايت بر نيايم» اين اقرار بر ناتوانى، خود را هيچ نديدن و ساقط انگاشتن نفس از درجه اعتبار، در مقام درك مجموعه صفات است. و اعتراف به عجز و درماندگى و احاطه نداشتن بر دريافت صفات جلاله و اوصاف كمال حضرت بارى تعالى است.
و چنين است كه پس از اقرار بر ناتوانى عرض مى كند: أنت كما أثنيت على نفسك «تو چنانى كه خود، خود را ستوده اى.» اين جمله دعا، بيان كمال خلوص، و وارستگى كمال مطلق است، كه حضرت حق تعالى در مقام ذات، و نفس وجود، برتر از آن است كه از ناحيه غير، حكمى، و همى و يا عقلى، بدان نسبت داده شود. پس از توضيح مراتب فرار و درجات آن، روشن است كه مقصود امير مؤمنان (ع) از خدا به سوى خدا فرار كنى، ارتقا يافتن، به مقام سوّم يعنى ملاحظه و شهود ذات حق تعالى است.
توصيه سوم حضرت، فرمان به گام نهادن، در صراط مستقيم و راه روشن اعتدال است، كه نه افراط است و نه تفريط و راه راستى است كه مضمون فرامين شرعى است.
روشن است كه، هدف از پيمودن راه راست و انجام وظيفه اى كه انسان، ملزم و ناگزير به انجام آن است، رام كردن نفس فرمان دهنده به بدى (نفس امّاره)، براى نفس مطمأنّه مى باشد، به گونه اى كه نفس امّاره، فرمان نفس مطمأنّه را اطاعت كرده، به حكم و دستور عقل گردن نهد، و از غوطه ور شدن در اميال طبيعى و خوشيهاى زودگذر، در أمان ماند.
با توجّه به معنا و مفهوم اوامر سه گانه مولا على (ع) روشن مى شود كه، اساس و محور رياضت و حركت به سوى خداوند متعال همين امورند و بس با اين فرق و امتياز كه:
فرمان اول (تقوى الهى) و فرمان سوّم (پيمودن صراط مستقيم) دستوراتى هستند كه موانع توجّه به خدا را از بين برده نفس امّاره را به اطاعت و فرمانبرى وا مى دارند و فرمان دوّم (فرار به سوى خدا) سمت حركت و سير الى اللّه را توضيح مى دهد.
ضمن مطالب قبل توضيح داده شد، كه رعايت امور سه گانه، هدفهايى هستند كه رياضت را ايجاب مى كنند، و رياضت به نوبه خود سبب رشد استعداد مى شود و نهايتا انسان به كمال مطلوب و مقام بلند تقرّب الهى دست مى يابد. به همين دليل است كه حضرت فرموده اند: «على (ع) با رعايت اين سه امر رستگارى شما را در قيامت ضمانت مى كند هر چند در اين دنيا بهره كمى نصيبتان گردد و يا احيانا به چيزى از نعمتهاى دنيا دست نيابيد.» توضيح فرموده حضرت اين است كه اگر شما به واجباتى كه از اين امور مقرر گرديده است، قيام كنيد در دنياى ديگر سبب رستگاريتان مى شود و آن همان بهشتى است كه نهرها در آن جارى است.
نتايج حقيقى هم همين امورند، كه درستكاران به منظور همين فوايد عمل مى كنند و به خاطر همين نعمات بر يكديگر سبقت مى گيرند.
اگر سود شايسته انسان در اين دنيا بدرستى تأمين نشود، تا حدّى رستگارى دو دنيا، براى آن كه توانش را، در راه رسيدن به خير دنيا و آخرت صرف كند، ميسّر است. زيرا ذيحق بودنش براى رسيدن به كمال مطلوب، در علم خدا محفوظ مى باشد و چون رسيدن به خوشبختى و رستگارى براى كسانى كه به شايستگى، اوامر لازمه را انجام دهند، در علم حضرت على (ع) بروشنى وجوب و لزوم داشته است آن حضرت خود را ضامن رستگارى آنان در قيامت دانسته است.
ممكن است اين سؤال پيش آيد كه ذيل خطبه چندان ربطى به صدر خطبه ندارد شارح بزرگوار چنين توضيح مى دهد.
چون آغاز خطبه، بيان عذر، و ذكر دليل است براى شنوندگان، در باره جنگ با مخالفان حق و مفهوم آن برانگيختن پيروان خود بر جهاد در راه خدا و متنفر شدن از كسانى كه در طريق گمراهى گام نهاده اند، لازمه بازدارى از راه باطل تعريف و توضيح راه روشن حق است كه همگان مأمور به پيمودن آن، و رعايت حدود خداوندند كه امرى واجب و لازم است.
بدينسان هم طريق گمراهان مخالف حق بيان شده است، و هم كيفيّت سلوك راه حق و صراط مستقيم، با اين توضيح ربط، صدر و ذيل خطبه كاملا روشن مى شود.
|