از خطبه هاى آن حضرت (ع) است
أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ فَهِيَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كَانَ حُلْواً وَ كَدِرَ مِنْهَا مَا كَانَ صَفْواً فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْ فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ عَنْ هَذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوَالُ وَ لَا يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فِيهَا الْأَمَدُ
ترجمه
«آگاه باشيد، دنيا به سوى نابودى و نيستى رو نهاده، هر لحظه گذشتش را به ما اعلام مى دارد نيكيهاى دنيا مخفى و پنهان شده و به سرعت مى گذرد. هنوز از نعمتهايش بهره اى نبرده كه زوال مى پذيرد و از جوانيش طرفى نبسته كه پيرى سر مى رسد. دنيا اهل خود را، به نيستى و نابودى فرا مى خواند و همسايگانش را به سوى مرگ مى كشاند. شيرينيهاى دنيا بسيار تلخ، و شراب صافش دردآلود و تيره است.
از دنيا به اندازه ته مانده آب كمى، كه در ظرف باقى بماند، و يا به اندازه جرعه اى كه در موقع كم آبى آن را تقسيم كنند، باقى نمانده با وجودى كه از مقدار آب باقيمانده، كسى سيراب نمى شود. و تشنگى او رفع نمى گردد.
(در ميان اعراب رسم بوده است كه به هنگام كم آبى مقدارى ريگ در داخل ظرفى مى ريخته، سپس آن قدر آب روى ريگها مى ريخته اند، تا آنها گم شوند.
سپس آن مقدار آب را هر يك از افراد به عنوان خطبه 52 نهج البلاغه بخش 1 سهم آب مى نوشيده اند و آن ظرف را مقله مى گفته اند. حضرت به عنوان خطبه 52 نهج البلاغه بخش 1 تشبيه فرموده اند از دنيا به اندازه جرعه اى از ظرف مقله بيش باقى نمانده است). بنا بر اين بندگان خدا از اين خانه دنيا كه اهل آن محكوم به فنا و نيستى اند با تصميمى قطعى كوچ كنيد. مبادا كه دنياخواهى بر شما غلبه نمايد و زمان زندگى در آن به نظر شما طولانى جلوه كند.
لغات
آذنت: اعلام كرد، آماده باش داد.
تنكّر معروفها: معروفش ندانسته ماند.
حذّاء: سبك و شتابان گذشت، جذّاء هم روايت شد كه به معناى تمام شدن خير و علاقه است.
حفز: حركت زودگذر. و نيز به معناى
ضربت زدن با شمشير هم آمده است سمله: باقيمانده آب ظرف مقله: ريگهاى ته پيمانه كه به وسيله آن هنگام كم آبى سهم اشخاص را معلوم مى كنند.
تمزّز: اندك اندك نوشيدن آب و يا هر مايع ديگر.
صديان: شخص تشنه.
لم ينقع: تشنگى برطرف نشد.
ازمعت الامر و ازمعت عليه: تصميم بر انجامش قطعى شد مقدور: امر مقدورى كه ناگزير بايد انجام پذيرد.
امد: نهايت، نتيجه
شرح
مى گويم (شارح) اين خطبه مباركه بر سه امر دور مى زند به ترتيب زير: 1 نفرت داشتن و برحذر بودن از دنيا، و نهى از علاقه مند شدن به آن، حضرت فرمان كوچ كردن از دنيا را مى دهد.
2 پاداشهاى بزرگ خداوندى را گوشزد كرده، تذكر مى دهد، كه شايسته است انسانها به ثواب اخروى دل بسته و از آنچه مردم بدان گرفتار شده و آن را خير و نيكى پنداشته اند اعراض كنند و از كيفر بزرگ دنياطلبى و هر آنچه موجب ترس مى شود بهراسند.
3 نعمتهاى بزرگ خداوند را نسبت به خلق يادآور شده، عاليترين درجه كوشش و بيشترين مرتبه تلاش را در اداى شكر، نارسا و غير كافى مى داند.
براى توضيح مطلب اوّل، كلام را چنين آغاز كرده اند الا و انّ الدّنيا قد تصرّمت...: «آگاه باشيد كه دنيا در حال گذر است و رفتن و سپرى شدن را اعلان كرده است». منظور از واژه «تصرّم» در عبارت حضرت، گذشت لحظه به لحظه دنيا، به نسبت باقيمانده زمان موجود است و مقصود از: «آذن بانقضاء» اعلان كوچ كردن به زبان حال است براى افرادى كه عبرت گيرنده باشند، بدين معنا كه دنيا براى كسى باقى نخواهد ماند، منظور از جمله «تنكّر معروفها» تغيير و تبديل و دگرگونى است. بدين شرح كه هرگاه انسان خوشيى از خوشيهاى دنيا مانند سلامتى، جاه و مقام، را كه به آنها انس گرفته، داشته باشد، گمان مى كند كه آن لذّات پايدار هستند. با لذّتها آشنا شده، آنها را خوب مى شناسد و به آنها دل بسته و انس مى گيرد امّا پس از اندك زمانى خوشيها از بين رفته و به ضدّشان كه ناخوشى و نقمت است مبدّل مى شوند، امورى كه معروف و شناخته شده بودند مجهول و ناشناخته مى شوند، سلامتى، جاه و مقام، به بيمارى و بى اعتبارى تغيير مى يابد، چنان كه گويا سلامتى ناشناخته است. دنيا همچون دوستى است كه ادّعاى صداقت دارد ولى در حقيقت صادق نيست و محبّتش آميخته با دشمنى است.
مقصود از كلام حضرت كه «و ادبرت حذّاء» يعنى دنيا رو برگردانده چنان كه گويى هيچ كس به چيزى وابستگى ندارد و بسرعت مى گذرد. لفظ «ادبار» را كه به معناى پشت كردن است، براى از بين رفتن خوبيهاى زندگى افراد با مردن و يا هر نوع زوال و از بين رفتن كه ناقض خوشيها باشد، براى دنيا استعاره آورده است. دنيا را تشبيه كرده به سلطانى، كه از رعاياى خود، روگردان شده، به مال و منال آنها را كمك نمى كند.
سپس مى فرمايند: «دنيا ساكنين خود را به سوى فنا و نيستى مى راند و همسايگانش را براى مردن صدا مى زند.» حضرت دنيا را بطريق استعاره بالكنايه، به دو صفت: «بجلو راننده و دعوت كننده» متصف كرده است. جهت تشبيه در اين استعاره اين است كه دنيا دوران عمر و زندگى را به فنا و نيستى و مرگ قطع مى كند با وجودى كه همراه انسان است چنان كه راننده شتر و آوازخوان، كه طىّ طريق مى كند و همراه كاروان و شتر است از محلى به محلى كوچ مى كند.
استعاره گرفتن و شرح كلام حضرت بدين صورت مبنى بر اين است كه واژه «خضر» در عبارت به معناى راندن باشد، امّا اگر «خضر» را به معناى ضربت نيزه و شمشير در نظر بگيريم، كلام شكل مجاز را به خود گرفته، دنيا به بلا و مصيبت نسبت داده شده است، از جهت شباهتى كه مصيبتهاى دنيا با زخم نيزه و ديگر وسايل جرح و قتل دارند.
امام (ع) لفظ «فنا» و «موت» را براى وسيله بجلو راندن و آواز براى شتر خواندن استعاره آورده. فنا و مرگ را دو حقيقت انكارناپذير در نظر گرفته اند. وجه شباهت اين است كه مرگ موجب انتقال انسان از دنيا به آخرت مى شود. چنان كه آواز براى شتر خواندن و تازيانه براى راندن، مثل هستند براى دو چيزى كه وسيله انتقال شتر از مكانى به مكانى مى گردند.
سپس مى فرمايند: از دنيا آنچه شيرين و صاف و شفاف است تلخ و كدر مى شود و معروف دنيا ناشناخته و مجهول مى شود، يعنى امورى كه در دنيا گوارا و خوش آيند است، و انسان آنها را در بعضى اوقات صاف، شيرين و خالى از ناگواريهاى بيمارى دانسته و به دور از تلخى هاى آميخته به عوارض ناخوش آيند مى داند، در معرض تغيير و تبديل به تلخى و آلودگى است.
هيچ كس نيست كه داراى اين خوشيها بوده، و اين لذّتها و شادكاميها را داشته باشد، جز اين كه روشنيها را تاريكى، شيرينها را تلخى در پى است. جوانى به پيرى، توانمندى، به بيچارگى، عزت بذلّت، و تندرستى به بيمارى تبديل مى شود.
سپس مى فرمايند: فلم يبق منها الّا سملة الى قوله لم ينقع
«از دنيا باقى نمانده است، جز اندكى، بسان مختصر آبى كه در ته ظرف باقى مى ماند...» اين عبارت براى بيان اندك و ناچيز شمردن، باقى مانده دنيا، بر تمام اشخاص و افراد انسانى است، زيرا باقيمانده دنيا به نسبت باقى ماندن افراد در اين دنياست.
پر واضح است كه مدّت زمان توقّف هر انسانى در اين دنيا كوتاه و ناچيز است.
امام (ع) عبارت «سملة» را براى باقيمانده دنيا استعاره آورده اند و آن را به باقيمانده آب در ته ظرف و به جرعه اى از «مقله» تشبيه كرده اند، جهت تشبيه كلام حضرت اين است كه «اگر تشنه، ته مانده ظرف آب را بمكد سيراب نخواهد گرديد» يعنى همان طور كه شخص تشنه اگر مختصر آبى در ته ظرف و يا جرعه اى در «مقله» بيابد و آن را بچشد سيراب نمى شود، دنياخواه و تشنه لذّتهاى آن، چنانچه باقيمانده عمر خود را از لذايذ دنيا بچشد، تشنگى اش رفع نشده و دردش دوا نمى يابد. بنا بر اين سزاوار اين است كه از دنياخواهى دست برداشته، هوس و شهوات خود را از دنيا قطع كند. با توجّه به اين حقيقت است كه مى فرمايند:
فازمعوا عباد اللّه الرّحيل...
«بندگان خدا تصميم قطعى بر كوچ كردن از دنيا بگيريد». پس از تحقير دنيا و ايجاد نفرت از آن دستور مى دهد كه بطور قطع از آن دل برداشته و تصميم جدّى بر كوچ كردن گرفته، توجّه به خدا پيدا كرده، طىّ طريق به سوى خدا را آغاز كنند. معناى كوچ كردن از دنيا همين توجّه پيدا كردن به خداست.
پس از بيان اين حقيقت مى فرمايند: المقدور على اهلها الزوال:
«از بين رفتن دنيا امرى مقدر و حتمى است» با يادآورى اين موضوع خطبه 52 نهج البلاغه بخش 1 كه به ناچار دنيا از انسان جدا مى شود تمايل و رغبت افراد را نسبت به آن از ميان مى برد، و از
آرزوهاى دور و دراز در باره لذتهاى دنيا نهى مى كند. چنان كه قبلا متذكر شديم، اين آرزوها آخرت را به دست فراموشى مى سپارند.
امام (ع) عبارت: «و لا يغلبنّكم
را براى تذكّر اين حقيقت كه مغلوب آرزوهاى خود نگردند و به دفاع از حفظ سعادت خود برخيزند، آورده است، و سپس نهى مى فرمايند كه توهّم طولانى بودن عمر و بعيد شمردن غايت زندگى كه همانا مرگ است، فريب شان ندهد، زيرا طولانى دانستن عمر و دور شمردن مرگ دل را سخت كرده و موجب غفلت و بى خبرى از ياد خدا مى شود، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ.
|